کد خبر 563220
تاریخ انتشار: ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۰

تن‌مان از شوق می‌لرزید دوباره روحیه گرفتیم و بر دشمن تاختیم طوری که حوالی غروب، سرنوشت نبرد به نفع ما رقم خورد. اینجا بود که آن برادر آمد و از برادر وزوایی عذرخواهی کرد؛ برادر وزوایی هم با لبخندی که بر لب‌های خشکیده‌اش نقش بسته بود، به آن برادر فهماند که از حرف‌های او دلگیر نشده است.

به گزارش گزوه جهاد و مقاومت مشرق، "گلعلی بابایی" نویسنده کتاب‌های دفاع مقدس، در کتاب "ققنوس فاتح" درباره جانفشانی‌های فرمانده شهید محسن وزوایی می‌نویسد:

«شرایط ما برای ماندن روی قله هر لحظه بدتر از قبل می‌شد دست آخر، یکی از بچه‌ها، که از دیدن آن همه شهید و مجروح و وضعیت اسف بار ما، پنداری پاک تعادل روحی‌اش را از دست داده بود؛ به سمت برادر وزوایی هجوم برد و گفت: "پس کجا هستند اونایی که قرار بود ما رو پشتیبانی کنند؟ کو نیرویی که قرار بود بیاد؟ اصلاً تو ما رو چی فرض کردی؟ چرا بچه‌ها رو به کشتن می‌دی؟" برادر وزوایی همانطور ساکت به حرف‌های آن برادر گوش می‌داد اما هیچ نگفت. بعد همه ما، نیروهایی را که سر پا مانده بودیم دور خودش جمع کرد بعد رو به جمع ما گفت: داداش‌های خوبم! همگی با هم این سوره را می‌خوانیم "الم ترکیف فعل ربک باصحاب الفیل...".

به یک چشم بر هم زدن طنین روح بخش تلاوت آیه‌های دل نشین قرآن کریم که از لب‌های ترک خورده و حلقوم بچه‌ها برخاسته بود، در فضا پیچید... . به خودمان آمدیم؛ باز روی قله بودیم، اما آتش در کار نبود. از سمت شیارها و صخره‌ها، حتی یک گلوله شلیک نمی‌شد. با دیدن این صحنه‌ها بچه‌ها قوت قلب گرفتند آن‌ها تنگ‌تر از قبل، دور برادر وزوایی حلقه زدند و همانطور که اشک می‌ریختند یکبار دیگر، همدل و همصدا با هم به صدای بلند، آیات سوره فیل را همخوانی می‌کردند؛ هنوز تلاوت سوره را تمام نکرده بودیم که یکی از هلی‌کوپترهای خودی روی آسمان ظاهر شد و با شلیک موشکی، یکی از تانک‌های دشمن را به آتش کشید. همزمان با این حادثه، دو فروند هلی‌کوپتر توپ‌دار دشمن، در آسمان بازی‌دراز به هم اصابت کردند و متلاشی شدند.

با دیدن این وقایع، مو بر اندام‌مان سیخ شد و تن‌مان از شوق می‌لرزید دوباره روحیه گرفتیم و بر دشمن تاختیم طوری که حوالی غروب، سرنوشت نبرد به نفع ما رقم خورد. اینجا بود که آن برادر آمد و از برادر وزوایی عذرخواهی کرد؛ برادر وزوایی هم با لبخندی که بر لب‌های خشکیده‌اش نقش بسته بود، به آن برادر فهماند که از حرف‌های او دلگیر نشده است.

قرص داغ خورشید؛ وقتی داشت پشت تیغه کوه‌های مغرب فرو می‌رفت، آرامشی دل‌انگیز تمام منطقه را فراگرفت.»

دشمن در روزهای آغازین جنگ از بازی دراز برای دیده‌بانی استفاده می‌کرد، اما ویژگی این ارتفاعات موجب شد با فعالیت‌های مهندسی، روی آن جاده‌سازی شود و یگان‌های عراق در آنجا مستقر شوند و ضمن افزایش سلطه بر قصرشیرین، سرپل ذهاب را نیز زیر دید خود بگیرند. برای گرفتن این امتیاز مهم از دشمن، نخستین عملیات نیمه گسترده در این منطقه طرح‌ریزی شد که با نام عملیات بازی دراز در تاریخ 1/ 2 /1360 آغاز شد و به مدت 8 روز طول کشید در این عملیات که یکی از اولین تجربه‌های بزرگ همکاری مشترک سپاه و ارتش در سایه بی‌اعتمادی روزافزون به شخص بنی‌صدر بود، نیروهای عمل‌کننده از شمال و جنوب دشت ذهاب به ارتفاعات بازی دراز یورش بردند. عاقبت نیروهای ایران موفق به آزادسازی قله‌های جنوبی ارتفاعات شدند، اما قله‌های شمالی همچنان در دست دشمن باقی ماند.

منبع: دفاع پرس