علیرضا شمسی پور از لحاظ تیپ شخصیتی فردی بسیار مهربان، خوش قلب، متین، با اخلاص، با اخلاق و دوست داشتنی بود به شکلی که جاذبه بسیار زیادی داشت و باعث شده بود از تمام قشر های جامعه خصوصاً جوانان دوستان خیلی زیادی داشته باشه از ورزشکار و هنرمند گرفته تا کاسب و کارمند و معلم و استاد و...
در همه زمینههای ورزشی هم سررشته داشت و در بعضی از آنها حرفه ای و صاحب رتبه بود؛ از جمله فوتبال و شنا و شیرجه و تیراندازی و دوچرخه سواری و موتور و شمشبربازی و...
علی بعد از عملیات فرمانده یکی از گروهانهای غواصی شد و بعد از مدتی به اطلاعات و عملیات پیش شهید بزرگوار علی چیت سازیان رفت.
در همان روزهای اول بعد از یکی دو تا گشت شناسایی به عنوان مسئول تیم شناسایی انتخاب می شود و بعد مسوول دسته شناسایی می شود. مسیر چندین ساله در شناسایی را ظرف چند ماه می گذراند. و در یکی از گشت های شناسایی به همراه علی چیت سازیان فرمانده اطلاعات و عملیات روی مین والمرا می روند و علی چیت سازیان به شهادت می رسد و ایشان بهمراه علی میرزایی که همراهشان بوده زخمی می شوند.
در عملیات والفجر 10 در حلبچه عراق بعد بمباران شیمیایی صدام با وجود شیمیایی شدن به مردم حلبچه که شیمیایی شده بودند کمک می کند.
در محوری که حضور داشت همه او را به عنوان یک فرمانده شجاع و دلاور می شناختند. و بعد پایان ماموریتش در سوریه مجدداً برای پیدا کردن جسد مطهر شهدا عازم منطقه غرب کشور و خاک عراق شد و در آخرین سفرش برای پیدا کردن شهدای لشگر 27 حضرت رسول الله (ص) در عملیات والفجر 4 در منطقه کانیمانگا پنجوین عراق به آنجا رفت و چندین شهید پیدا می کند که در آخرین پیامش در شبکه مجازی نیم ساعت قبل از شهادت می گوید: «اینجا شهید باران است» که به روی مین والمری رفته و یکی از پاهایش قطع و پای دیگر هم خرد می شود و در همانجا به خیل شهدای همان عملیات می پیوندد و به آرزوی دیرینه اش می رسد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.