کد خبر 567976
تاریخ انتشار: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۸:۴۲

در محوری که حضور داشت همه او را به عنوان یک فرمانده شجاع و دلاور می شناختند. و بعد پایان ماموریتش در سوریه مجدداً برای پیدا کردن جسد مطهر شهدا عازم منطقه غرب کشور و خاک عراق شد و در آخرین سفرش برای پیدا کردن شهدای لشگر 27 حضرت رسول الله (ص) در عملیات والفجر 4 در منطقه کانی‌مانگا پنجوین عراق به آنجا رفت

گروه جهاد و مقاومت مشرق - کریم مطهری، از دوستان شهید علیرضا شمسی پور که چند روز پیش در جریان عملیات تفحص شهدا در منطقه کانی مانگا بر اثر انفجار مین به شهادت رسید، گوشه هایی از زندگی این شهید را بازگو کرده است که چنین است:

علیرضا شمسی پور از لحاظ تیپ شخصیتی فردی بسیار مهربان، خوش قلب، متین، با اخلاص، با اخلاق و دوست داشتنی بود به شکلی که جاذبه بسیار زیادی داشت و باعث شده بود از تمام قشر های جامعه خصوصاً جوانان دوستان خیلی زیادی داشته باشه از ورزشکار و هنرمند گرفته تا کاسب و کارمند و معلم و استاد و...

در همه زمینه‌های ورزشی هم سررشته داشت و در بعضی از آنها حرفه ای و صاحب رتبه بود؛ از جمله فوتبال و شنا و شیرجه و تیراندازی و دوچرخه سواری و موتور و شمشبربازی و...

علی آقا از سال 60 در جبهه ها حضور فعال داشته و در بعضی از آنها نیز زخمی شده بود. تا سال 65 که به گردان غواصی آمد و ما خدمتش بودیم. در همان بدو ورود دوستان زیادی را دور و بر خودش جمع کرد و در تمام آموزش ها و کارهای غواصی سر آمد بود و در مسابقاتی که در زمان آموزش غواصی می گذاشتیم اول می شد.



در عملیات کربلای 4 معاون دسته بود که بعد از شهادت داریوش ساکی، علی مسئولیت دسته غواصی را بر عهده گرفت و در همان عملیات خوش درخشید و صبح برای آوردن نیروی کمکی در زیر دید و آتش شدید دشمن به اروند زد و با وجود جراحاتی که برداشته بود، خودش را به اینطرف اروند می رساند و از فرماندهان تقاضای نیروی کمکی می کند اما متوجه می شود که کار از کار گذشته و عملیات ناتمام مانده است که در کنجی می نشیند و به یاد دوستانش که در آنطرف آب افتاده بودند، غرق در غم واندوه و آه می شود که تا زمان شهادت حسرت آن شب را می خورد.



علی بعد از عملیات فرمانده یکی از گروهانهای غواصی شد و بعد از مدتی به اطلاعات و عملیات پیش شهید بزرگوار علی چیت سازیان رفت.
در همان روزهای اول بعد از یکی دو تا گشت شناسایی به عنوان مسئول تیم شناسایی انتخاب می شود و بعد مسوول دسته شناسایی می شود. مسیر چندین ساله در شناسایی را ظرف چند ماه می گذراند. و در یکی از گشت های شناسایی به همراه علی چیت سازیان فرمانده اطلاعات و عملیات روی مین والمرا می روند و علی چیت سازیان به شهادت می رسد و ایشان بهمراه علی میرزایی که همراهشان بوده زخمی می شوند.

در عملیات والفجر 10 در حلبچه عراق بعد بمباران شیمیایی صدام با وجود شیمیایی شدن به مردم حلبچه که شیمیایی شده بودند کمک می کند.


در اواخر جنگ فرماندهی گردان را بر عهده داشت تا جنگ به پایان رسید. با وجود چندین بار مجروحیت و جراحات زیاد و شیمیایی بودن در بعد از جنگ هم لحظه ای آرام و قرار نداشت و دایم برای اینکه بیاد شهدا و دوستان شهیدش باشد در مناطق جنگی حضور پیدا می کرد و برای راهیان نور روایت گری می کرد و یا برای جستجوی شهدا در کمیته تفحص شرکت می کرد و شهدا را به خانواده هایشان می رساند.


تا اینکه در اربعین حسینی سال 94 موکبی به همراه تعدادی از دوستان همرزم در کربلا زده می‌شود که علی آقا یکی از ارکان آن موکب بود و برای خدمت به زوار امام حسین علیه السلام سر از پا نمی شناخت و بعد از برگشت از کربلا عازم سوریه شد و بعنوان یک فرمانده موثر در جنگ با داعشیان مزدور شناخته شد.

در محوری که حضور داشت همه او را به عنوان یک فرمانده شجاع و دلاور می شناختند. و بعد پایان ماموریتش در سوریه مجدداً برای پیدا کردن جسد مطهر شهدا عازم منطقه غرب کشور و خاک عراق شد و در آخرین سفرش برای پیدا کردن شهدای لشگر 27 حضرت رسول الله (ص) در عملیات والفجر 4 در منطقه کانی‌مانگا پنجوین عراق به آنجا رفت و چندین شهید پیدا می کند که در آخرین پیامش در شبکه مجازی نیم ساعت قبل از شهادت می گوید: «اینجا شهید باران است» که به روی مین والمری رفته و یکی از پاهایش قطع و پای دیگر هم خرد می شود و در همانجا به خیل شهدای همان عملیات می پیوندد و به آرزوی دیرینه اش می رسد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.