از اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، نفوذ گسترده‌ی سازمان مجاهدین خلق در نهادهای قضایی، نظامی و امنیتی آغاز شد و سپاه پاسداران، ارتش، کمیته‌های انقلاب اسلامی و دادستانی انقلاب، هدف نفوذ عناصر خاکستری و بی نام و نشان این سازمان قرار گرفتند.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ دو روزی است که در فضای رسانه‌های مکتوب و مجازی کشور خبری دهان به دهان می‌چرخد. خبر این گونه آغاز شد؛ سردار سعید منتظر المهدی در نشست خبری که عصر روز شنبه 24 اردیبهشت‌ماه برگزار شد، «از دستگیری یکی از عناصر منافقین در کشور آلبانی» خبر داد و افزود: «فرد دستگیرشده در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی نقش داشته است».

به همین دلیل گروه تاریخ مشرق با توجه به ارزش‌گذاری تاریخی این موضوع مطلبی تحت عنوان «چه کسی عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی بود» به موضوع انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی پرداخت و شخصیت کلاهی به عنوان عامل نفوذی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را برای مخاطبین خود معرفی نمود.



با گذشت یک روز از این ماجرا سردار منتظرالمهدی (سخنگوی نیروی انتظامی) در گفتگو با یکی از خبرگزاری‌های رسمی اعلام کرد که فرد دستگیر شده یک زن است. وی در تشریح جزئیات دستگیری یکی از عوامل انفجار ساختمان حزب جمهوری که اخیرا در کشور آلبانی دستگیر شده است اظهار داشت: این خانم به استناد اعلان قرمز (red wanted) صادر شده از سوی اینترپل، دستگیر شد.

با تکمیل شدن این اطلاعات گمانه‌زنی‌ها پیرامون شخص بازداشت شده شدت گرفت و نام‌های مختلفی در رسانه‌ها و فضای مجازی به صورت رسمی و غیر رسمی اعلام شد. نام‌های «زهره عطریانفر» و «فهیمه اروانی» از مهم‌ترین این نام‌ها بود.

*زهره عطریانفر کیست؟


اولین بار نام زهره عطریانفر به واسطه همسرش «محمدجواد قدیری مدرس» بر سر زبان‌ها افتاد. زهره اهل اصفهان است و بر اساس شنیده‌های نگارنده پس از پیروزی انقلاب اسلامی و زمانی که با جواد قدیری آشنا و ازدواج کرد به سازمان مجاهدین خلق علاقه‌مند شد و به عضویت آن سازمان درآمد.



 پس از عزل بنی‌صدر از ریاست‌جمهوری و تصویب طرح عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس شورای اسلامی؛ روز اول تیرماه حضرت امام خمینی(ره) حکم عزل بنی‌صدر را از مقام ریاست جمهوری صادر کردند.

سازمان مجاهدین خلق پس از این وقایع، در 30 خرداد 1360، اعلام كرد كه فعالیت‌های این سازمان وارد فاز نظامی شده است، موج این فعالیت‌ها به قدری گسترده بود كه از مردم عادی در كوچه و خیابان تا مسوولین شاخص نظام را در بر گرفت.

وابستگی و خویشاوندی زهره عطریانفر با جواد قدیری از مهم ترین عواملی بود که خود به خود پای زهره را در معرکه ترور و بمب‌گذاری در ایران باز کرد. به طوری که نا او در پرونده بمب گذاری دفتر حزب جمهوری در 7 تیرماه 1360 به چشم می‌آید. حضور در جلسات اجرایی سازمان منافقین و برنامه ریزی برای به اغتشاش کشیدن جامعه و ترور شخصیت‌های تاثیر گذار انقلاب از جمله دیگر اقدامات زهره عطریانفر است.



زهره عطریانفر از عوامل تروریستی منافقین بود که مدتی پس از فرار شوهرش (جواد قدیری) با کمک باقی مانده‌ی شبکه نفوذ از کشور گریخت و در راستای سیاست‌های سازمان مبنی بر ارتقاء ایدئولوژیک! از همسرش جدا شد. گفته می‌شود نام زهره عطریانفر به عنوان همسر چهارم مسعود رجوی نیز مطرح شده است.

زهره عطریانفر بخشی از تشکیلات نظامی این سازمان را رهبری می‌کند و آخرین بار که نام وی به عنوان مشارکت در عملیات تروریستی در اینترپل ثبت گردید، مربوط به اصابت خمپاره در تاریخ 5 فوریه سال 2000(16 بهمن 1378) به یک چاپخانه و مجتمع مسکونی توسط گروهی 16 نفره بود.

*محمدجواد قدیری کسیت؟


از اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، نفوذ گسترده‌ی سازمان مجاهدین خلق در نهادهای قضایی، نظامی و امنیتی آغاز شد و سپاه پاسداران، ارتش، کمیته‌های انقلاب اسلامی و دادستانی انقلاب، هدف نفوذ عناصر خاکستری و بی نام و نشان این سازمان قرار گرفتند.

در این میان، اداره دوم ارتش به عنوان تنها نهاد امنیتی به جامانده از رژیم سابق که منحل شده بود، توسط حلقه نخست بخش اطلاعاتی سازمان مجاهدین خلق مورد هدف قرار گرفت و چند عضو سازمان مجاهدین خلق از جمله جواد قدیری دانشجوی دانشگاه صنعتی و مسعود کشمیری که پیش از انقلاب به سازمان مجاهدین خلق گرایش داشت، در کمیته‌ی مستقر در اداره دوم ارتش نفوذ کردند.



یک سال بعد و پس از شکست کودتای نوژه، مسعود کشمیری در ارکان اصلی ستاد خنثی سازی کودتا قرار گرفت و با تاسیس دفتر اطلاعات نخست وزیری و انتصاب خسرو تهرانی به ریاست این دفتر، کشمیری در فرآیندی مشکوک وارد این دفتر شد و بدون اینکه حتی یک برگ فرم گزینش ارائه کند، به عنوان دبیری شورای امنیت کشور رسید و در جریان سری ترین وقایع کشور در تابستان پرماجرای سال 1360 قرار گرفت.

سردار مهدي منتظري رئيس سابق حفاظت اطلاعات ارتش درباره نحوه نفوذ جواد قديري در نهادهاي امنيتي پس از انقلاب مي‌گويد:

«ببینید اوایل پیروزی انقلاب، كار اطلاعاتی نه تنها جاذبه‌ای نداشت بلكه به لحاظ تداعی ساواك، یك حالت انزجار در اذهان ایجاد كرده بود و خیلی‌ها احتراز می‌كردند از ورود به تشكیلات اطلاعاتی یا انتساب به آن. خودجوش بود... كسانی كه كار تشكیلاتی كرده بودند، مثل حزب توده یا منافقین اینها خوب به اهمیت كار و جایگاه كار، واقف بودند... . بعداً كه نظام پیروز شد، هر كسی شروع كرد، اهداف خودش را دنبال كردن و این گروهك‌ها و سازمانهایی كه دنبال اهداف از قبل تعیین شده‌ [ی خودشان] بودند، سعی كردند افراد خودشان را در نهادهای انقلاب، نفوذ بدهند... مثلاً همان اوایل انقلاب، كمیته‌هایی در مراكز مهم ضد اطلاعات در ارتش، توسط نخست‌وزیری تشكیل داده شد، كه افرادی را اعزام می‌كردند به آنجا... این كمیته‌ها مسئولیت نظارت بر اسناد و مدارك موجود را داشتند كه حفاظت بشوند. چون نفرات، نفرات ضد اطلاعات سابق بود... . آقای «محمد رضوی» بود كه الان در شركت مخابرات است كه مسئول كمیته اداره دوم بود و بقیه كمیته هم، زیر نظر ایشان بود كه البته مثلاً مورد «جواد قدیری» كه روی شنودها كار می‌كرد، مسئولیتش به عهده آقای «رضوی» بود... . خود آقای «رضوی» از اعضای مجاهدین انقلاب اسلامی بود یا آقای «حبیب داداشی» كه همین طور. (ر.ک.به: پرونده مسکوت؛ بررسی اسناد و اسرار انفجار 8 شهریور 1360در نخست وزیری)



قديري در كميته خنثي سازي كودتاي نوژه نيز نقش داشته است. در كتاب شنود اشباح ص471-470 آمده است:

در كمیته خنثی‌سازی نقاب [كودتا] بعد از «محسن‌ رضایی»، «مهدی منتظری» سرپرست شد. «مسعود كشمیری» كارهای تعقیب و مراقبت و جلب و به یك معنا عملیات‌های لازم به عهده «رضا عاصف» و مجموعه اطلاعات سپاه بود، بیشتر بازجوئی‌ها هم مختلف انجام می‌شد... «سعید مظفری» [حجاریان»] بود كه با «ركنی» كار می‌كرد... «جمال اصفهانی» بود. مسئول مركزیت كودتایی‌ها به عهده‌اش بود... وقتی جمعی خدمت «حضرت امام» رفتیم «كشمیری» هم بود، متنی را كه تنظیم شده بود، خواند كه لُب حرف این بود كه به ارتش امیدی نیست و نحوه پیشنهاد انحلال ارتش بود كه «امام» هم خیلی برای من عجیب بود، فرمودند این موارد در دیگر جاها غیر از ارتش هم هست. بین خود شما هم هست حالا كمتر بیشتر دارد ... خب «كشمیری» رابط ركن 2 ارتش با مجموعه ضد كودتا بود. یعنی «رضوی» كه نماینده اداره دوم بود... «جواد قدیری» هم بود... اما خب «كشمیری» ‌با بعضی از این افراد رفیق بود، با بعضی همكار بود با بعضی هم باند بود. شرایطی پیش می‌آمد دسترسی‌های خطرناك اطلاعاتی پیدا می‌كرد.



مهدی منتظری همچنين درباره سوابق قديري مي گويد:

 «جواد قدیری» یك آدمی بود كه سابقه تشكیلاتی كار با مجاهدین خلق از قبل از انقلاب داشت. حتی زندان هم رفته بود و با [«مسعود] رجوی» هم بند بود و از نوچه‌های «رجوی» در زندان بود و جالبه كه بعد از آزادی از زندان و جریانات انقلاب، یك دفعه سر از دستگاه اطلاعاتی در می‌آرود... «جواد قدیری» همان اوایل شكل‌گیری كمیته مستقر در اداره‏ آمد و ... مشغول به كار شد... دوره «رضوی». البته مسئولیت كمیته اداره دوم به عهده «جواد قدیری» نبود. بعد هم در كارهای اطلاعاتی كه شروع شد و ستاد خنثی سازی كودتا تشكیل شد، «جواد قدیری» رفت و آمد زیادی پیدا كرد و وارد مباحث اطلاعاتی جدی شد.

عزت مطهری(شاهي) مبارز قديمي و مسئول بازپرسي كميته انقلاب اسلامي در كتاب خاطراتش پس از توضيحات مفصلي كه درباره روابطش جواد قديري به نكته مهمي اشاره مي‌كند:

یکی از کسانی که در جریان انتقال مدارک و مستندات کودتای نوژه دست داشت، جواد قدیری بود. من او را پیش از پیروزی انقلاب و از زندان می‌شناختم. او از بچه‌های اصفهان بود و دو مرتبه به زندان افتاده بود، و تقریباً جزو ایدئولوگ‌های زندان به حساب می‌آمد، و در زندان تعداد زیادی تحت نظر و تعلیم او بودند. پس از پیروزی انقلاب آنها موضع مرا می‌دانستند و من با آنها قهر نبودم، گاهی که به آنها برمی‌خوردم، می‌ایستادند و شروع به صحبت می‌کردند. من حتی با مسعود رجوی هم سلام و علیک داشتم. یکبار که به بیمارستان سوم شعبان رفته بودم تا برای جبهه‌ها خون بدهم، جواد قدیری را دیدم. البته او برای خون دادن نیامده بود، آنها این کارها را مسخره می‌کردند. آنها همه‌اش دنبال مصادره کردن چیزی و جایی بودند. وقتی به هم رسیدیم سلام و علیک کردیم و از این‌طرف و آن‌طرف خبر گرفتیم. او یک موتور گازی داشت. گفت می‌خواهد برود جلو دانشگاه. گفتم: من هم می‌آیم، در آن مسیر کار دارم. بعد در ترک موتورش نشستم و تا نزدیک‌های دانشگاه با هم رفتیم. در بین راه گفتم: جواد الآن چه کار می‌کنی؟ گفت: من دیگر با آن بچه‌ها (مجاهدین) نیستم؛ رفته‌ام با دکتر پیمان و گروه "جاما" کار می‌کنم. خندیدم و به شوخی از پشت زدم توی سرش و گفتم: خاک بر سرت! با مجاهدین بودی که بهتر از پیمان بود.



من یقین داشتم که او دروغ می‌گوید، گفتم: اگر راست می‌گویی که دیگر با مجاهدین نیستی بیا و در تلویزیون مصاحبه کن و بگو که با آنها نیستی. او الکی گفت باشد و حرفی ندارم. بعد از یکی ـ دو تا شوخی از هم جدا شدیم.

بعد از کودتای نوژه، روزی جواد آمد به سراغم. گویا او از طریق و حمایت محمد رضوی، از بچه‌های سازمان مجاهدین انقلاب، به دادرسی ارتش نفوذ کرده بود. بخشی از پرونده کودتا در اختیار بازپرسی کمیته بود. جواد گفت: عزت! من دیگر با آن بچه‌ها (مجاهدین) نیستم و با نظام همراه هستم و الآن در دادرسی ارتش روی پرونده کودتای نوژه همکاری می‌کنم، حالا اگر شما مدارکی در این زمینه دارید تحویل من بدهید. من کلی خندیدم و سربه سرش گذاشتم و گفتم: جواد! من اگر یک بزغاله داشتم، نمی‌دادم که تو برای چَرا آن را به صحرا ببری، اینکه مدارک کودتاست؛ او هم دست از پا درازتر بازگشت. بعد هم چند بار تلفنی با محمد رضوی صحبت کردم و درباره وی هشدار دادم که این آدم خطرناکی است که به دادرسی نفوذ کرده است، حرفهایش را باور نکنید. آقای رضوی از حرفهای من ناراحت شد و با بی‌احترامی خاصی گفت: شما نسبت به اینها عقده دارید، چون اینها شما را در زندان اذیت کرده‌اند، شما نسبت به آنها عقده‌ای شده‌اید، و الآن این‌طور با آنها برخورد بدی می‌کنید، ما باید جاذبه داشته باشیم و این افراد را جذب کنیم، حرفها و برخورد‌های امثال شما دافعه ایجاد می‌کند...

من خیلی با او صحبت کردم تا او بالاخره مشکوک بودن جواد را پذیرفت. گفتم: شما در جایی که هستید باید نسبت به ایشان شک کنید، او گفت: من به تو هم شک دارم، به خودم هم شک دارم؛ به هر حال هر کسی درصدی ناخالصی دارد و این نباید مانع جذب آنها شود. گفتم: درست است. حالا به فرض هم بخواهی آنها را جذب کنی، باید از جلو در شروع کنی و پله پله آنها را بالا ببری نه اینکه یکدفعه بیاوری و در آن جایگاه بالا قرار بدهی. تو الآن جواد را به عنوان مغز متفکر آورده‌ای در مرکز مطالعات قرارش داده‌ای، اینکه نمی‌شود. در آخر هم او حرف‌های ما را نپذیرفت تا اینکه قدیری فراری شد و حرفهای من درست از آب در آمد، که رضوی زنگ زد و از من عذرخواهی کرد.

من در جایی شنیدم که قبل از ترور آقای خامنه‌ای، جواد قدیری گفته بود که کار نظام در همین پنج ـ شش روز تمام است، و اینها (مسئولین نظام) هم بار و بنه‌اشان را بسته‌اند. من همان موقع به آقای خسرو تهرانی که در اطلاعات نخست وزیری بود پیغام دادم که جواد قدیری شوهر خواهر آقای عطریانفر (که در وزارت کشور است) چنین حرفی زده است. ما جای او را هم پیدا کرده‌ایم، بیایید پی‌گیری کنید که آنها این کار را نکردند. بعد خودمان حکم گرفتیم و رفتیم تا منزل او را بازرسی کنیم که دیدیم تخلیه شده است، گویا مدتی در منزل محمد عطریانفر در اختفاء به سر می‌برد و بعد هم شنیدیم که از کشور گریخت و پس از چندی هم عطریانفر خواهرش زهره را به صورت غیرقانونی و قاچاق نزد وی فرستاد.(خاطرات عزت شاهی)



در كتاب «سازمان مجاهدين خلق پيدايي تا فرجام» به صراحت از جواد قديري به عنوان طراح عمليات ترور آيت الله خامنه‎‌اي در 6 تير 1360 در مسجد اباذر نام برده مي شود:

 معاون وقت دادستان انقلاب در خاطرات خود تصريح كرده است كه «جواد قديري يكي از طراحان انفجار مسجد ابوذر بود.» وي كه نام كاملش جواد قديري مدرس است و از اعضاي قديمي و مهم سازمان و نفوذي در كميته انقلاب مستقر در اداره دوم ارتش بود، بعد از سوءقصد نافرجام به آيت الله خامنه‌اي متواري شد و از كشور گريخت. در سال 1364، نام قديري در ليست شوراي مركزي سازمان مجاهدين خلق به عنوان مركزيت درج گرديد. در همان زمان در اغلب خبرهاي مطبوعات و واكنش‌هاي اقشار مختلف مردم و گروه هاي سياسي، بدون كمترين ترديدي، سازمان مسئول انفجار مسجد اباذر معرفي و شناخته مي شد.

محمد جواد قديري عضو كادر مركزي سازمان و از طراحان اصلي انفجار مسجد ابوذر که در گروه فرقان نفوذ کرده بود؛ « در روز چهارم تير 1360 به دوستان خود با اطمينان خبر مي‌دهد كه در روز هفتم تير، كار يكسره خواهد شد.» وي روز ششم تير قبل از فرار از كشور « به بعضي از متهمين عضو سازمان كه مجددا دستگير شده اند گفته بود كه فردا يعني روز هفت تير كار نظام اسلامي تمام است». (ص 591 و 592)



جواد قدیری چند ماهی به صورت مخفیانه در شهر تهران زندگی کرد و سپس از کشور خارج شد. در سال 1364 نام قدیری در لیست شورای مرکزی منافقین به عنوان «عضو مرکزی» سازمان درج گردید.