به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و همزمان با بررسی طرح عدم کفایت سیاسی بنی صدر در مجلس شورای اسلامی سازمان منافقین (مجاهدین خلق) شورش مسلحانه ای را تدارک می بیند که در واقعا آغاز رسمی مقابله آن سازمان با انقلاب اسلامی و مردم ایران است. تقابل و خیانتی در حق وطن که تا امروز هم ادامه دارد و منافقین از فرق سر تا نوک پا در خدمت گذاری اربابان غربی و منطقه ای خود انجام وظیفه می کنند.
به همین مناسبت و برای بازخوانی برهه ای از خیانت های گروهک رجوی که سیاهه جرایم شان به ایران اسلامی محدود نشده و مردم برخی کشورها از جمله عراق هم طعم ستم و جنایت آنها را چشیده اند، با دکتر صفاءالدین تبرائیان استاد دانشگاه و پژوهشگر ارشد تاریخ معاصر به گفتگو نشستیم.
تبرائیان، نویسنده دهها کتاب تاریخی است که در دو کتاب ارزشمند «خوابگردها» و «انتفاضه شعبانیه» به موضوع منافقین هم پرداخته است. کتاب انتفاضه شعبانیه ضمن دریافت جایزه جلال آل احمد برگزیده بخش تاریخ جایزه کتاب سال هم شده است.
وی در این گفتگو به تاریخچه خدمتگزاری سازمان منافقین در دستگاه صدام و از جمله نقش ایشان در سرکوب گسترده انتفاضه کنندگان، گورهای دسته جمعی و قتل عام کردها اشاره کرده است.
تبرائیان در این گفتگو همچنین به ابعاد مختلف از بودجه های سازمان منافقین و دستمزدهای اعضای سازمان، چگونگی نفوذ آنها در ایران و جاسوسی از بخش های مختلف کشور پرداخته و ضمن تاکید بر مفتوح بودن پرونده خیانت اعضای منافقین، از سرمایه گذاری پول ها و درآمدهای هنگفت این سازمان در زمینه های مختلف تبلیغاتی و ضد فرهنگی سخن گفته است.
در ادامه مشروح این گفتگوی خواندنی از نظرتان می گذرد.
ارتباط سازمان با صدام و رژیم بعث چگونه برقرار شد و از چه دورانی با هم همکاریهای مشترک انجام میدادند آیا شروع آن از زمان ورود رجوی به عراق بود یا قبل از آن هم وجود داشت؟
سازمان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با عراق ارتباط برقرار کرد. احمدرضا کریمی از اعضای سازمان در اظهاراتی عنوان کرده بود روزی رابط سازمان اعلام کرد که دو فلسطینی به ایران آمدند و می خواهند نسبت به جریانات مبارزه آگاهی کسب کنند. اینها اطلاعات دقیقی می خواهند. این دو نفر که آمده بودند فواد و سعید بودند و هویت خود را اردنی اعلام کرده بودند. اطلاعاتی که از ما میخواستند شامل تمام مراکز رژیم شاه اعم از اقتصادی، سیاسی، فرودگاه ها، امکانات هلیبوردی و غیره بود. فارغ از اینکه این اطلاعات به چه درد دو فلسطینی می خورد اطلاعاتی را که خواستند در اختیارشان قرار دادیم. آنها هم اسلحه کمری و چند چاشنی انفجاری به ما دادند. این سلاح ها را به رضا رضائی از اعضاء سازمان رسانده و گزارشی از این مسئله ضمیمه آنها بود.
احمدرضا کریمی در اظهاراتش عنوان کرده بود یک نفر در جریان این اقدامات به من کمک می کرد. این شخص فردی به نام فاضل البسام یک دانشجوی عراقی بود که در ساختمان دانشجویان خارجی کوی دانشگاه تهران زندگی میکرد.
احمدرضا کریمی گفته بود علاوه بر اطلاعات فوق از ما اخبار دقیقی درباره گروهک های داخل ایران می خواستند که مجموعه اطلاعات ما درباره چریک های فدایی را هم در اختیار آنها گذاشتیم. بعد از تمام شدن این اطلاعات، سعید و فواد با بدرقه فاضل البسام از ما جدا شده و خداحافظی کردند. با پیگیری های صورت گرفته، فاضل البسام توانست شناسنامه ایرانی گرفته و نامش به فاضل مصلحتی تغییر پیدا کرد.
احمدرضا کریمی ادامه می دهد ما دستگیر و به زندان افتادیم. یک روز در زندان اوین احضار شدم به اتاقی که شخصی در آن بود. به من گفت کارمند وزارت خارجه هستم. آلبوم عکس هایی را همراه داشت که به من نشان داد. من تصویر سعید و فواد را در آلبومی که روبرویم گذاشته بودند، دیدم. آن زمان فهمیدم که هر دوی آنها از اعضای منافقین بودند و البته فاضل مصلحتی هم از طریق اعضای سازمان به آنها متصل شده بود و از این مسئله خبر داشت.
فاضل بعدها در اعترافاتش گفته بود که عضو جبهه التحریر هستم. جبهه التحریر بدنام ترین تشکیلات فلسطینی بود که با بعث عراق در ارتباط بود. جعفر سودانی کاردار عراق در ایران و رایزن فرهنگی سفارت عراق همان سعید و فواد بودند که از کشور اخراج شدند.
این بخشی از تاریخچه عملکرد منافقین در ایران بود. بنابراین ارتباط سازمان با عراق چیزی نیست که به دهه ۶۰ مربوط باشد بلکه حتی قبل از انقلاب هم اینها با هم ارتباط داشتند.
اولین سندی که در کتاب خوابگردها وجود دارد، نشان می دهد که سازمان از سال ۵۸ با صدام و عراق در ارتباط بوده است. این سند درباره نشست سری نمایندگان سازمان ملل با نمایندگان سرویس کل اطلاعات عراق است.
درخواست بعث عراق از عباس داوری نماینده سازمان و بزرگجاسوس منافقین درباره تاثیر بمب شیمیایی عراق در فلان منطقه روی گروه خونی ایرانی ها و ارائه این گزارش به عراقی ها، خود گوشه ای از پیوند ناگسستنی بعث عراق با منافقین بود که اسناد آن موجود است.
شاید برخی تصور می کنند که نقش منافقین در کشتار حجاج ایرانی در سال ۶۶ ساخته و پرداخته ذهن برخی عوامل داخلی ایران است اما اسناد این همکاری موجود است.
انفجار محله گیشای تهران تلفات بسیاری داد که نماینده سازمان از آن به مقامات بعثی گزارش داده و عنوان می کند که این انفجار تا حد زیادی کارساز بوده است. اسناد و تصاویر این ملاقات ها موجود است. سیستم استراق سمع سازمان منافقین در خط مقدم جنگ بود و سیستم های فوق العاده پیشرفته ای در اختیار آنان قرار گرفته بود که می توانستند با استفاده از آن، اطلاعات را شنود کرده و منتقل کنند. همین باعث می شد عملیات ها لو رفته و تلفات بسیاری داشته باشیم. حتی بعد از عملیات به جاسوسی می پرداختند. به طور مثال در تماس های تلفنی با مراکز پزشکی و بیمارستان ها ادعا می کردند ما خانواده مجروح هستیم. چند نفر مجروح هستند و به کدام بیمارستان ها منتقل شده اند، اینگونه اطلاعات را جمع آوری کرده و به اعضای رده بالای سازمان و بعد از آن به صدامیان منتقل می کردند.
تامین مالی سازمان چگونه صورت می گرفت؟ به هر حال اداره چنین سازمانی نیازمند تامین منابع مالی و بودجه مشخص دارد این منابع چطور تامین می شد؟
سازمان برای برخی عملیات ها، پاداش های هنگفتی دریافت می کرد. از صدور مجوز فروش ۴۰ کیلوگرم طلا در بازارهای عراق از سوی وزارت کشور عراق به منافقین تا حقوق های میلیونی و پاداش های آنچنانی به اعضای منافقین از جمله جلوه های زرق و برق دلارها و دینارهای منافقین است که اسناد آن وجود دارد.
به همین مناسبت و برای بازخوانی برهه ای از خیانت های گروهک رجوی که سیاهه جرایم شان به ایران اسلامی محدود نشده و مردم برخی کشورها از جمله عراق هم طعم ستم و جنایت آنها را چشیده اند، با دکتر صفاءالدین تبرائیان استاد دانشگاه و پژوهشگر ارشد تاریخ معاصر به گفتگو نشستیم.
تبرائیان، نویسنده دهها کتاب تاریخی است که در دو کتاب ارزشمند «خوابگردها» و «انتفاضه شعبانیه» به موضوع منافقین هم پرداخته است. کتاب انتفاضه شعبانیه ضمن دریافت جایزه جلال آل احمد برگزیده بخش تاریخ جایزه کتاب سال هم شده است.
وی در این گفتگو به تاریخچه خدمتگزاری سازمان منافقین در دستگاه صدام و از جمله نقش ایشان در سرکوب گسترده انتفاضه کنندگان، گورهای دسته جمعی و قتل عام کردها اشاره کرده است.
تبرائیان در این گفتگو همچنین به ابعاد مختلف از بودجه های سازمان منافقین و دستمزدهای اعضای سازمان، چگونگی نفوذ آنها در ایران و جاسوسی از بخش های مختلف کشور پرداخته و ضمن تاکید بر مفتوح بودن پرونده خیانت اعضای منافقین، از سرمایه گذاری پول ها و درآمدهای هنگفت این سازمان در زمینه های مختلف تبلیغاتی و ضد فرهنگی سخن گفته است.
در ادامه مشروح این گفتگوی خواندنی از نظرتان می گذرد.
سازمان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با عراق ارتباط برقرار کرد. احمدرضا کریمی از اعضای سازمان در اظهاراتی عنوان کرده بود روزی رابط سازمان اعلام کرد که دو فلسطینی به ایران آمدند و می خواهند نسبت به جریانات مبارزه آگاهی کسب کنند. اینها اطلاعات دقیقی می خواهند. این دو نفر که آمده بودند فواد و سعید بودند و هویت خود را اردنی اعلام کرده بودند. اطلاعاتی که از ما میخواستند شامل تمام مراکز رژیم شاه اعم از اقتصادی، سیاسی، فرودگاه ها، امکانات هلیبوردی و غیره بود. فارغ از اینکه این اطلاعات به چه درد دو فلسطینی می خورد اطلاعاتی را که خواستند در اختیارشان قرار دادیم. آنها هم اسلحه کمری و چند چاشنی انفجاری به ما دادند. این سلاح ها را به رضا رضائی از اعضاء سازمان رسانده و گزارشی از این مسئله ضمیمه آنها بود.
احمدرضا کریمی در اظهاراتش عنوان کرده بود یک نفر در جریان این اقدامات به من کمک می کرد. این شخص فردی به نام فاضل البسام یک دانشجوی عراقی بود که در ساختمان دانشجویان خارجی کوی دانشگاه تهران زندگی میکرد.
احمدرضا کریمی گفته بود علاوه بر اطلاعات فوق از ما اخبار دقیقی درباره گروهک های داخل ایران می خواستند که مجموعه اطلاعات ما درباره چریک های فدایی را هم در اختیار آنها گذاشتیم. بعد از تمام شدن این اطلاعات، سعید و فواد با بدرقه فاضل البسام از ما جدا شده و خداحافظی کردند. با پیگیری های صورت گرفته، فاضل البسام توانست شناسنامه ایرانی گرفته و نامش به فاضل مصلحتی تغییر پیدا کرد.
احمدرضا کریمی ادامه می دهد ما دستگیر و به زندان افتادیم. یک روز در زندان اوین احضار شدم به اتاقی که شخصی در آن بود. به من گفت کارمند وزارت خارجه هستم. آلبوم عکس هایی را همراه داشت که به من نشان داد. من تصویر سعید و فواد را در آلبومی که روبرویم گذاشته بودند، دیدم. آن زمان فهمیدم که هر دوی آنها از اعضای منافقین بودند و البته فاضل مصلحتی هم از طریق اعضای سازمان به آنها متصل شده بود و از این مسئله خبر داشت.
فاضل بعدها در اعترافاتش گفته بود که عضو جبهه التحریر هستم. جبهه التحریر بدنام ترین تشکیلات فلسطینی بود که با بعث عراق در ارتباط بود. جعفر سودانی کاردار عراق در ایران و رایزن فرهنگی سفارت عراق همان سعید و فواد بودند که از کشور اخراج شدند.
این بخشی از تاریخچه عملکرد منافقین در ایران بود. بنابراین ارتباط سازمان با عراق چیزی نیست که به دهه ۶۰ مربوط باشد بلکه حتی قبل از انقلاب هم اینها با هم ارتباط داشتند.
اولین سندی که در کتاب خوابگردها وجود دارد، نشان می دهد که سازمان از سال ۵۸ با صدام و عراق در ارتباط بوده است. این سند درباره نشست سری نمایندگان سازمان ملل با نمایندگان سرویس کل اطلاعات عراق است.
درخواست بعث عراق از عباس داوری نماینده سازمان و بزرگجاسوس منافقین درباره تاثیر بمب شیمیایی عراق در فلان منطقه روی گروه خونی ایرانی ها و ارائه این گزارش به عراقی ها، خود گوشه ای از پیوند ناگسستنی بعث عراق با منافقین بود که اسناد آن موجود است.
شاید برخی تصور می کنند که نقش منافقین در کشتار حجاج ایرانی در سال ۶۶ ساخته و پرداخته ذهن برخی عوامل داخلی ایران است اما اسناد این همکاری موجود است.
انفجار محله گیشای تهران تلفات بسیاری داد که نماینده سازمان از آن به مقامات بعثی گزارش داده و عنوان می کند که این انفجار تا حد زیادی کارساز بوده است. اسناد و تصاویر این ملاقات ها موجود است. سیستم استراق سمع سازمان منافقین در خط مقدم جنگ بود و سیستم های فوق العاده پیشرفته ای در اختیار آنان قرار گرفته بود که می توانستند با استفاده از آن، اطلاعات را شنود کرده و منتقل کنند. همین باعث می شد عملیات ها لو رفته و تلفات بسیاری داشته باشیم. حتی بعد از عملیات به جاسوسی می پرداختند. به طور مثال در تماس های تلفنی با مراکز پزشکی و بیمارستان ها ادعا می کردند ما خانواده مجروح هستیم. چند نفر مجروح هستند و به کدام بیمارستان ها منتقل شده اند، اینگونه اطلاعات را جمع آوری کرده و به اعضای رده بالای سازمان و بعد از آن به صدامیان منتقل می کردند.
تامین مالی سازمان چگونه صورت می گرفت؟ به هر حال اداره چنین سازمانی نیازمند تامین منابع مالی و بودجه مشخص دارد این منابع چطور تامین می شد؟
سازمان برای برخی عملیات ها، پاداش های هنگفتی دریافت می کرد. از صدور مجوز فروش ۴۰ کیلوگرم طلا در بازارهای عراق از سوی وزارت کشور عراق به منافقین تا حقوق های میلیونی و پاداش های آنچنانی به اعضای منافقین از جمله جلوه های زرق و برق دلارها و دینارهای منافقین است که اسناد آن وجود دارد.
در سال ۶۴ بودجه سازمان ۲۷ میلیون دلار بود. بسیاری تصور می کنند که سازمان تمام شده اما ردپای آنها را می توان با خرج همین پولهایی که روزی از صدام گرفتند، امروز در شبکه های مستهجن دنیا، باشگاه ها، کلوپ های شبانه، سینما، رستوران ها و هتل ها دید. پول هایی که از صدام گرفتند را سرمایه گذاری کردند و امروز در حال اداره آن هستند. اعضای سازمان موجودات بدبختی بودند که به اندکی غذا و خوراک و لباسهای نظامی بسنده می کردند و هر آنچه بابت دستمزد و پاداش دریافت می شد، اینگونه سرمایه گذاری شده است.
در شرایطی که ملت بیچاره عراق در بدترین شرایط امرار معاش می کردند، رژیم منحط بعث با بودجه های کلان ۴ مرجع شهید را به شهادت رساند و اینگونه خون خواری کرد و منافقین که روزی برادر و هموطن ما بودند، با چنین دشمنی علیه وطن و خاک خود متحد شدند.
سازمان مجاهدین در سال ۴۴ تاسیس شد. در سال ۵۴ اعلام تغییر مواضع ایدئولوژیک کرد و در سال ۶۴ در پاریس ازدواج مریم و مسعود را اعلام کردند. با وجود فرهنگ ایرانی، اینکه یک مردی همسر خود را طلاق داده و به عقد مردی دیگری درآورد، امری غیر قابل باور است. نزدکترین فرد به مسعود رجوی که می توانست روزی برای او خطرآفرین شده و ریاست سازمان را بر عهده بگیرد ابریشمچی بود. برای اینکه وی را تحقیر کند با همسر او ازدواج کرد.
در سال ۶۴ ازدواج ایدئولوژیک مطرح شد تا واکنش اعضای سازمان تست شود که در مقابل این اقدام چه واکنشی از خود نشان می دهند. اگر این مسئله را پذیرفتند، می توان آنها را در هر لجنی فرو برد. به نظر می رسد منافقین در هر یک دهه، با اقدامی رذل و کثیف مردم را غافلگیر می کنند. اینها اجاره آمریکا هستند.
منافقین پرونده هسته ای جمهوری اسلامی ایران را لو دادند در حالی که شاید این پیشنهاد به افراد زیادی داده شده بود اما هیچکس حاضر به این کار نشد. منافقین در این اقدام هم علیه ملت ایران پیش قدم شدند.
اینها مصداق «أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» هستند. مانند چهارپایان هستند، بلکه هم پست تر. طبق گفته امام جعفر صادق (ع) اگر قید «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» نبود، روز قیامت حیوانات به خدا اعتراض می کردند. اگر منافقین را بشناسیم به چهارپایان احترام بیشتری میگذاشتیم چون نجیب تر و شریف تر هستند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حدود دویست نفر اعضای سازمان از زندان ها آزاد شدند. اینها به جای اینکه به امواج انقلاب بپیوندند میتینگ امجدیه راه انداختند که مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ می دهیم.
قبل از واقعه ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، تیراژ هفته نامه «مجاهد» ۴۵۰ هزار بود. البته ما هم مقصریم که به این سازمان تا این اندازه میدان دادیم.
چرا باید بعد از گذشت حدود ۵ تا ۶ ماه از انقلاب اسلامی تیراژ روزنامه مجاهدین به این رقم برسد؟ آن هم برای کسی که ارزش هیچ چیزی را ندارد. به گفته اعضای نجات یافته سازمان رجوی ساعت ها در پادگان اشرف در جمع اعضای سازمان سخنرانی می کرد تا جایی که بسیاری از فرط خستگی غش می کردند، تمام حرف هایش مزخرفاتی بود که هیچ ارزشی نداشت.
انتفاضه شعبانیه، حادثه ای مهم و البته پیچده در تاریخ معاصر عراق است که اتفاقا رد پایی از منافقین را در سرکوب آنهم می بینیم. عامل محرک شکلگیری انتفاضه شعبانیه چه بود و چه شرایطی باعث شد که مردم عراق در حالی که کشورشان در جنگ با کویت به سر میبردند، علیه حکومت صدام قیام کنند؟
بعد از پایان جنگ تحمیلی شمار قابل توجهی از بنیه دفاعی عراق که بیشتر در تهاجم مورد استفاده قرار میگرفت، عاطل و باطل روی دست صدام مانده بود. گفته میشود حدود یک میلیون و ۸۰۰ هزار نفر نظامی در حکومت صدام بود که نمیدانست با آن چه کند.
از سوی دیگر از کشورهای عربی ناراحت بود چون آنها به صدام به چشم درهمکوبنده مینگریستند و معتقد بودند صدام علم شده تا جلوی صدور انقلاب اسلامی گرفته شود. صدام حدود پنج ماه و نیم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بر سر کار آمد و قبل از آن مرد در سایه بود ولی بعد از آن پردهها کنار زده شد و اقتدارش عریان شد، البکر را کنار زد و قدرت را به دست گرفت؛ هم رئیسجمهور شد و هم فرمانده کل قوا و دبیرکل حزب بعث.
کاملاً مشخص بود که صدام برای یک چیز مشخصی در حال آماده شدن است، آن چیز همانا تحمیل جنگ هشت ساله بود که بدون هیچ ثمره و دستاوردی برای او خاتمه پذیرفت.
در این مقطع زمانی عراق با چیزی حدود ۵۰ میلیارد دلار کسری بودجه مواجه شده بود. عراق تا قبل از شروع جنگ تقریباً معادل چنین رقمی تنها ذخیره ارزی داشت.
تردیدی نیست که استعمارگران در پی این هستند در منطقه خاورمیانه کسی قدرتمند نشود. کشورهای مختلف را به جان یکدیگر میاندازند تا به هدف خود برسند. صدام هم آلت دست شد. در آخرین دیداری که قبل از حمله به کویت با سفیر آمریکا خانم گلکسی داشت، به او درباره تصمیم خودش برای حمله به کویت اطلاع داد. خانم سفیر به او پاسخ داده بود که ما درباره درگیریهای مرزی بین کشورهای منطقه دخالتی نمیکنیم. از این پاسخ چنین تعبیری شد که در واقع به صدام چراغ سبز برای حمله به کویت نشان داده شده است یا حداقل چراغ زرد داده شد که به ما ربطی ندارد.
بین عراق و کویت چاههای نفتی بود در جنوب بصره با نام «الرمیله» که صدام دعوای ساختگی راه انداخت و مدعی شد این چاهها متعلق به عراق است و کویت نفت را از آنها سرقت میکند. باید بابت این برداشت از چاههای نفت غرامت بدهد. کویتیها زیر بار رفته و تا دو میلیارد دلار خسارت دادند چون میدانستند این ادعای صدام بهانه است ولی صدام دست بردار نبود. احساس میکرد هشت سالی که در مقابل ایران ایستادگی کرده است، به نمایندگی از شیوخ نفت و دلار منطقه بوده است. تصور آنها این بود که انقلاب اسلامی در حال صادر شدن است و نزدیک است که در کشورهای منطقه بخصوص کشورهای عربی شیخنشین نیز مردم علیه حکومت شورانده شوند؛ به همین خاطر باید به صدام کمک کنیم تا این جنگ علیه ایران را قدرتمندانه ادامه داده و ایران را حتی اگر شکست نداد، درگیر کرده و خسارتهایی به آن وارد کند.
صدام در نشستهایی که با حضور شیوخ عرب برگزار میشد، با لحن توهینآمیزی با کشورهای عربی صحبت میکرد چون احساس قدرت میکرد، بزرگترین نیروی نظامی را در اختیار داشت و جنگ تحمیلی را با ایران به طور قسطی اداره کرد. به دلیل روابط خوبی که با ژاک شیراک داشت، هواپیماها و جنگندههای بسیاری را از فرانسویان خریداری میکرد، ما نقد خرید میکردیم اما صدام قسطی خرید میکرد به همین خاطر کشورهای عربی هم مدیون او بودند.
شیوخ عرب از اینکه تا کی باید گردنکشی صدام را تحمل کنند، خسته شدند و حاضر نبودند سر کیسههای خود را شل کنند، به همین خاطر صدام برای حمله به کویت تصمیم جدی خود را گرفت. شاید تعداد کسانی که از این اقدام خبر داشتند، سه یا چهار نفر بیشتر نبودند که از نزدیکترین و محرمترین افراد به صدام محسوب میشدند.
مرداد سال ۱۳۶۹ به طور جدی تصمیم به حمله گرفت و به کویت حمله کرد. قطعنامههای مختلفی صادر شد اما صدام در عرض سه ساعت توانست کویت را تصرف کرده و اعلام کند که کویت استان نوزدهم عراق است.
یکی از چهرههای نزدیک به خود که اصالتاً کویتی بود اما ارادت به صدام داشت را به عنوان حاکم استان نوزدهم تعیین کرد.
آمریکاییها در آخرین لحظات به مسئولین کویتی اطلاع دادند که نیروهای صدام قصد حمله دارند، باید محل را ترک کنید، آنها هم با خودرو به راه افتاده و خود را به ریاض رساندند. من چند ماه بعد از بازپسگیری کویت در آنجا بودم، دیدم که شهر دستنخورده باقی مانده، فقط به سراغ بانکها رفته و غارت کرده بودند. جلوی کمیته ملی المپیک کویت، برادر شیخ سابق کویت را جلوی چرخ تانک انداخته و او را کشته بودند و البته در آن محل هم نمادی یادبود برای او درست کردند.
قطعنامههای مختلفی صادر شد که صدام کویت را ترک کند اما هیچ اعتنایی نمیکرد. طوری بود که حتی روسها هم که از صدام حمایت میکردند، پای قطعنامهها را امضا میکردند. ملک حسین پادشاه اردن با صدام رابطه خوبی داشت، او هم واسطه شد، دبیرکل سازمان ملل نیز وساطت کرد، رئیسجمهور فرانسه هم واسطه شد، اما فایدهای نداشت. یاسر عرفات، حسنی مبارک و علی عبدالله صالح رئیسجمهور یمن کسانی بودند که به دفعات با صدام دیدار کردند تا از کویت خارج شوند اما به خرج صدام نمیرفت.
در اتحادیه عرب بلبشویی به پا شد. در جلسهای که در مصر برگزار شد، حسنی مبارک با عصبانیت ماجرای حمله به کویت را محکوم کرد، شیوخ منطقه هم احساس خطر کردند چون حمله به یک کشور با رژیم سلطنتی برایشان غیرقابل تحمل بود و برایشان گران تمام میشد. از اقتدار صدام احساس خطر کردند. کویت تا ریاض مسیری کاملاً صاف است و بیم این میرفت که در کمتر از سه هفته ریاض هم توسط صدام تصرف شود.
همه این حمله را محکوم کردند، بالاخره بعد از حدود هفت ماه و نیم در اسفند ۱۳۶۹ برای بازپسگیری کویت، حمله به عراق آغاز شد.
۳۳ کشور در ائتلاف بینالمللی علیه عراق متحد شدند. اتفاق زشتی که رخ داد این بود که مَلِک فهد پادشاه عربستان از آمریکاییها دعوت کرد و برای آنها فرش قرمز پهن کرد تا مسئولیت و ریاست این ائتلاف را برعهده بگیرد.
اینکه یک کشور مسلمان از آمریکا خواهش و تمنا کند که نیروهای خود را به منطقه آورده و رهبری ائتلاف کشورهای عربی را برعهده بگیرد، مقدمهای بود تا پای اجانب به منطقه باز شود.
حمله به عراق با بمباران این کشور در نقاط مختلف آغاز شد. به نظر میرسید که فرصت مناسبی در اختیار آمریکاییها قرار گرفته که بتوانند زیرساختهای عراق را نابود کنند. ۳۸ روز عراق مورد بمباران قرار گرفت. گفته میشود مقدار بمبی که در این مدت بر سر مردم عراق ریخته شد، بیش از هفت برابر قدرت بمب اتمی هیروشیما بوده است. العامریه پناهگاهی در بغداد بود که عده زیادی در آنجا پناه گرفته بودند اما در جریان بمباران آنجا حدود ۴۵۰ تا ۵۰۰ نفر از بین رفتند. زیرساختهای عراق نابود شد چون بنا بود که نابود شود، چون معیار غرب و آمریکا در موقعیتهای مختلف متفاوت است. تا زمانی که صدام با ایران میجنگید، از او حمایت میکردند اما معتقد بودند با حمله به کویت پررو شده و باید او را سر جای خودش نشاند.
بعد از بمباران هوایی، عملیات زمینی در عراق شروع شد؛ عملیاتی به نام «طوفان صحرا» آغاز شد. عملیات زمینی با سلاحهای غیرمتعارف انجام شد، جسدها پودر شده بود و هنوز هم بعد از گذشت چندین سال از این جنگ، کودکان ناقصالخلقه به دلیل استفاده از سلاحهای نامتعارف در آن زمان در عراق به دنیا میآیند.
در صدمین ساعت عملیات صدام دستها را به نشانه تسلیم بالا برد؛ این تسلیم، تسلیم ذلتبارانهای بود. عراق زیر بند ۷ سازمان ملل رفت و تا همین چند سال پیش خسارتهای حمله به کویت را پرداخت میکرد.
در جریان حملهای که ائتلاف به عراق انجام داد، صدام تعدادی موشک به سمت اسرائیل پرتاب کرد، موشک جای مهمی نخورد اما خسارت این انفجارها را حتی به اندازه چندین برابر از صدام گرفتند. رژیم صهیونیستی خوشحال بود از اینکه قدرت یک کشور عربی از بین رفته البته این خصوصیت رژیم صهیونیستی است. امروز هم خوشحال است از اوضاعی که در سوریه وجود دارد. پرتاب این چند موشک، احساسات کشورهای عربی را برانگیخته کرد و تظاهراتی در این باره برگزار شد. روشنفکران عرب، جانب صدام را گرفتند اما جای تأسف داشت که درگیری بین دو ظالم بود و برخی از یک طرف حمایت کردند. مثل این است که بین بنیعباس و بنیامیه درگیری صورت گیرد و ما جانب یک طرف را بگیریم. در کشور خودمان هم برخی جانب صدام را گرفتند. یک فقیه عالیرتبه که از دنیا رفته و اسم او را نمیآورم در قم گفت الان بهترین موقع است تا کفن بپوشیم و در خلیجفارس با نیروهای آمریکایی مبارزه کنیم. کسی نگفت به ما چه ارتباطی دارد. مگر فراموش کردهاید که هشت سال همین صدام چه دماری از روزگار این مملکت و ملت درآورد.
در مجلس ایران، صدام را به عنوان خالد ابن ولید تعبیر کردند و گفتند بهترین موقع است که علیه آمریکا و اسرائیل متحد شویم، اما مقام معظم رهبری در این باره موضع هوشمندانهای اتخاذ کردند و فرمودند در این موضوع ما هیچ دخالتی نمیکنیم؛ دو ظالم به جان هم افتادند.
عراق تسلیم شد، در جریان اخراج نظامیان عراقی از کویت و بازگشت آنها با سرافکندگی و خاری به کشور، نظامیان از هم سؤال میکردند که دستاورد ما از این حمله چه بود. وارد یک کشور عرب مسلمان شدیم، چرا باید به این کشور حمله میکردیم تا امروز با این خفت از آن خارج شده و زیر بند ۷ سازمان ملل قرار بگیریم. نظامیان به مرکز شهر بصره رسیدند و از شدت عصبانیت و غضب، تمثال صدام را که در یکی از خیابانهای مرکز شهر نصب بود، به رگبار بستند تا خشم خود را ابراز کنند.
بنابراین شروع انتفاضه و جرقههای ابتدایی آن مردمی نبود و در حقیقت نظامیان حکومت صدام در ابتدا به نشانه خشم شورش کردند؟
عراق دارای چهار نهاد امنیتی بود، الامنالعام، الامنالخاص، استخبارات و اداره امنیت عمومی که هر کدام از این چهار نهاد یکدیگر را مراقبت میکردند.
بر اساس تحقیقی که صورت گرفته در ۳۷ سال حاکمیت بعث عراق حدود ۷.۵ میلیون نفر از جمعیت عراق فقط ناپدید شدند و خبری از آنها نیست. از مردم زهر چشم گرفته بودند و مردم اجازه حرکت انقلابی نداشتند.
بعثیها وقتی روی کار آمدند سنتی به اسم «استخوان شکستن» داشتند که اصطلاح فارسی آن «زهر چشم گرفتن» است. در بغداد دختران، خانوادههای سرشناس و متمول یا سیاسیونی که با بعثیها رابطه خوبی نداشتند، ناپدید میشدند. بعد از مدتی برمیگشتند اما هیچکس از اینکه کجا بودند، خبردار نمیشد و در سکوت سپری میشد. بعدها مشخص شد که ربایش دختران از سوی بعثیها صورت میگرفته و هیچکس از ترس آبرو و جانش جرأت اعتراض نداشت. این اتفاقات در استانهای مختلف هم رخ میداد. هدفشان زهر چشم گرفتن بود تا کسی جرأت صحبت کردن یا اعمال عقیده نداشته باشد.
این جرقه اینگونه زده شد و آتش آن خیلی سریع سرایت کرد چون زمینه و بستر مناسب آن وجود داشت. اولین کسی که به مجسمه صدام شلیک کرد، یک نظامی بود. این شلیک مثل بغضی بود که ترکید و قیام از جنوب عراق و بصره، العماره و ناصریه شروع شد؛ به جز سه استان سنینشین که در این قیام همراهی نکردند، کنترل ۱۴ استان عراق به دست مردم افتاد. شهرکهای اطراف بغداد هم با قیام همراه شدند و قیام گسترده که همان انتفاضه است، صورت گرفت.
کنترل کربلا و نجف هم در اختیار انقلابیون قرار گرفت. این قیام دو هفته بیشتر طول نکشید.
چرا این قیام ظرف دو هفته سرکوب شد و دوام نیاورد؟
بارها و بارها مقامات غربی و آمریکایی از جمله بوش پدر از مردم عراق میخواستند که علیه صدام و دیکتاتوریهایش قیام کنند اما در جریان این انتفاضه هیچ کمکی به انقلابیون نکردند، بلکه ورق برگشت. کسانی که به دفعات خواسته بودند که علیه صدام قیام شود، پشت مردم را خالی کردند.
سفیر آمریکا در عراق بعدها در اظهارنظر خود عنوان کرده بود که یکی از بزرگترین خطاهای آمریکا این بود که مردم عراق را در این انتفاضه تنها گذاشتیم؛ همین تنها گذاشتن باعث شد قتل عام عظیمی صورت گیرد.
کشورهای منطقه خلیجفارس هم دیدند قیام ماهیت اسلامی پیدا کرده و عکسهایی مانند شهید صدر، آقای حکیم و تصاویر آیتالله خامنهای توسط انقلابیون بالا برده میشود.
البته عراقیها از جمهوری اسلامی ایران دلخورد بودند و میگفتند چرا مرزها برای گسترش پیدا کردن قیام باز نمیشود اما در همان زمان آیتالله محسن اراکی دبیرکل فعلی مجمع تقریب مذاهب اسلامی که در آن دوره نماینده ولیفقیه در قوات المسلح العراقیه بود با عنوان «شیخ محسن العراقی» بیانیهای داد که هرکس میخواهد عملیاتی انجام دهد، باید تحت نظر فرماندهی سیدمحمدباقر حکیم باشد.
عراقیها انتظار داشتند ما به آنها کمکهای تسلیحاتی برسانیم، اما بر اساس تحقیقات انجام شده مشخص شده است که به جز کمکهای غذایی، امدادی و بهداشتی، کمکهای تسلیحاتی سبک هم برای نظامیان عراقی مخالف صدام ارسال کردیم.
در جریان انتفاضه شعبانیه وقتی دیدند به این سرعت کنترل ۱۴ استان عراق به دست مردم افتاد، ارتجاع منطقه به تکاپو افتاد چون احساس خطر میکردند و همینها به آمریکا فشار آوردند تا در این باره ورود پیدا کند. از سوی دیگر آمریکا اگرچه موافق قیام علیه دیکتاتوری صدام بود اما دلش نمیخواست انقلاب اسلامی دیگری در منطقه شکل بگیرد.
به همین خاطر علیرغم اینکه به بالگردهای صدام پرواز ممنوع داده بودند، اجازه پریدن جنگندههای بعثی را دادند.
سوخترسانی به بالگردهای بعثی صورت گرفت و در نهایت حمله علیه انتفاضه شعبانیه آغاز شد. در برخی شهرها مثل حله و کربلا، فجایع شدیدی صورت گرفت. صدام دو نفر از نزدیکان و مورد اعتمادین خود را مسئول سرکوب مردم در کربلا و نجف کرد، «طه یاسین رمضان» مسئول سرکوب محور نجف و «حسین کامل» مسئول سرکوب انتفاضه کربلا بود.
حسین کامل مقابل حرم حضرت اباعبدالله(ع) ایستاد و گفت تو حسینی و من هم حسینم، میبینیم چه کسی پیروز خواهد شد، به یکی از افسران تحت فرمان خود دستور داد که به سمت حرم شلیک کرد اما این افسر گفت من این کار را نمیکنم، من شیعه نیستم ولی به هر حال این مکان، مکانی مقدس است. صرفنظر از اینکه چه کسی در این آرامگاه به خاک سپرده شده است، باید احترام این مکان را نگه داشت اما در واکنش به این سخنان افسر نظامی، حسین کامل به سمت وی تیراندازی و خودش اولین توپ تانک را به طرف حرم پرتاب کرد و بعدها خود، پدر، مادر و برادرش به بدترین سرنوشت به دست صدام گرفتار شدند.
در جریان سرکوب انتفاضه عده زیادی از بین رفتند. نظامیان صدام حتی وارد حرمین شده و اهانتها کردند. کسانی که به مضجع شریف پناه بردند، حتی به شبکههای ضریح چسبیدند، جان سالم به در نبرده و به شهادت رسیدند. گفته میشود فقط در بینالحرمین حدود ۳۸۰۰ نفر به شهادت رسیدند.
در جریان این سرکوب، اسناد و مدارکی موجود است که در عرض کمتر از دو هفته، نیم میلیون نفر شهید شدند و مجامع بینالمللی و رسانهها در برابر این فاجعه سکوت کردند.
هنوز در عراق گورهای دستهجمعی کشف میشود، در برخی گورها ۴۰۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر دفن شدند و از باقیمانده استخوانهای آنها میتوان تشخیص داد که زنان و کودکان بودند.
عده زیادی هم اینگونه زنده به گور شدند به همین خاطر است که گفته میشود حدود هفت میلیون نفر در عراق ناپدید شدهاند.
برخی میگویند چرا مردم عراق از خود اقتدار و غیرت نشان نداده و صدام را سرنگون نمیکنند در حالی که باید گفت کسانی که اینگونه صحبت میکنند نمیدانند صدام چه موجود وحشی بود.
در جریان سرکوب انتفاضه شعبانیه، منافقین و گروهک مسعود رجوی چه نقشی داشتند؟
در سرکوب قیام شعبانیه صدام به تنهایی عمل نکرد، گروهک فرقه رجویه چرخ پنجم گاری صدام شدند. بر اساس اولین جلسه گفتگویی که مسعود رجوی رهبر فرقه منافقین با سپهبد صابر الدوری داشته، مشخص شده که صابر الدوری رئیس کل سرویس اطلاعات عراق از نقشی که مجاهدین خلق در جریان سرکوب انتفاضه شعبانیه ایفا کردهاند، از رجوی تشکر میکند.
پس نقشآفرینی منافقین در سرکوب انتفاضه و درخواست کمک صدام از آنها مسئله در خفا و پنهانی نبوده بلکه علنی بوده است؟
بله همینطور است، چون نیروهای منافقین از خرداد ۶۵ و حتی قبل از آن در عراق بودند. از خرداد ۶۵ هواپیمای اختصاصی که باید رجوی را از پاریس به بغداد منتقل میکرد، رئیس فرقه رجویه و همراهانش را وارد عراق کرد. بعد از آن نیروهای سازمان از همه جا فراخوان داده شدند که خود را به عراق رسانده و از آنجا برای مبارزه نظامی با جمهوری اسلامی ایران آماده شدند.
تئوری سازمان این است که جمهوری اسلامی ایران یک قدرت است، برای سرنگونی یک قدرت باید به یک ابرقدرت متصل شد. الان هم با همین توجیه کار میکنند. این یک تئوری استالینی است. کمونیستها در جریان جنگ جهانی دوم با امپریالیسم علیه فاشیسم متحد شدند.
در کشوری مانند انگلیس مجازات اعدام وجود ندارد. تنها در صورتی حکم اعدام صادر میشود که کشوری به انگلیس حمله کرده و یک شهروند انگلیسی به کمک مهاجم برود. درواقع این فرد ستون پنجم، جاسوس، مزدور و وطنفروش است.
تأسفآور است که منافقین در سال ۶۵ نیروهای خود را به عراق برده و علیه هموطنان خود با دشمن کشورشان متحد شدند.
درست است که حدود ۱۷ هزار شهید ترور داریم که بیشترین آنها توسط منافقین به شهادت رسیدند اما در جریان پیکنیکهای نظامی منافقین که یکی از آنها عملیات فروغ جاویدان در مرصاد بود، تعداد زیادی از نیروهای منافقین لت و پار شدند؛ اینها برادر و خواهر ما بودند، هموطنان ما بودند، شهروند این مملکت بودند، چرا و به خاطر چه چیزی باید اینگونه کشته میشدند؟
برخی به خاطر اینکه به قدرت برسند همه کاری میکنند، جنون دستیابی به قدرت، مجال فکر کردن به آنها نمیدهد. اینها به هر وسیلهای متوسل شدند تا قدرت را به دست آورده و به قول خودشان بر کشور حکومت کنند.
در ملاقاتهای صدام و رجوی، دوربینهای مخفی تمام اتفاقات را ضبط کرده، پولهایی که بین صدام و رجوی رد و بدل شده، ثبت و ضبط شده است. صدام در قبال این خدمات، از منافقین انتظاراتی داشت و این انتظارات همگی علیه ملت ایران و جمهوری اسلامی ایران بود.
صدام دو کار مهم در دادگاه محاکمه خود انجام داد. اول اینکه ریش بلندی گذاشت و دوم یک قرآن روی میز مقابلش گذاشته بود و دائم آن را باز می کرد. موقعی که دیگران صحبت می کردند، صدام قرآن را باز کرده و وانمود می کرد که در حال تلاوت قرآن است. این رفتار صدام برای بیرون دادگاه پیام داشت. یعنی ریش بگذارید و قرآن در دست بگیرید. آنها که باید پیام صدام را می فهمیدند، فهمیدند. فقط کمی دشداشه ها را کوتاه کردند و نامشان داعشی شد.
نیروهای سازمان، تازه نفس بودند و خیلی خوب توانستند نیروهای خود را از سراسر دنیا جمع کنند. در ماجرای سرکوب انتفاضه شعبانیه هم خیلی خوب توانستند نقش آفرینی کنند.
در یکی از دیدارهای مسعود رجوی با طاها جلیل، یکی دیگر از روسای سرویس اطلاعاتی رژیم بعث عراق که البته این شخص نیز امروز مانند خود رجوی ناپدید است، رجوی گلایه هایی به طاها جلیل کرده و می گوید سفیر شما در تهران با یکی از روزنامه های ایران با نام رسالت مصاحبه کرده و ماجرای ترور سپهبد صیاد شیرازی را محکوم کرده است. این چه حرفی است که زده، او را توبیخ کنید.
در پاسخ طاها جلیل قول می دهد حتماً سفیر عراق در ایران را احضار کند. رجوی در آن دیدار می گوید آیا کاخ سفید و کاخ الیزه نمی دانستند چه کسی حزب جمهوری اسلامی را منفجر کرد!؟ چه کسی دفتر نخست وزیری را منفجر کرد!؟ همه می دانستند ما هستیم اما کسی اینگونه نسبت به اقدام ما موضع گیری نکرده است.
مجاهدین هنوز به طور رسمی نپذیرفتند مسئولیت انفجار حزب جمهوری و دفتر نخست وزیری را اما وقتی این فیلم و مستندات وجود دارد ما می توانیم علیه منافقین اقامه دعوا کنیم.
دولت های غربی برای صدام در جریان سرکوب انتفاضه استثناء قائل شدند و به او اجازه پرواز در منطقه پرواز ممنوع دادند. اجازه دادند که از بالگردهایش برای سرکوب انقلابیون استفاده کند. در اختیار او سوخت قرار دادند. در حالی که در آن شرایط سوخت عراق به گفته «حامد بیاتی» سفیر سابق عراق در سازمان ملل یک کشتی به گل نشسته بود.
آمریکائی ها و غرب این امدادرسانی هایی را به صدام انجام دادند تا بتوانند انقلابیون را سرکوب کنند. بعد از اینکه ماجرای جنگ دوم خلیج فارس با بازپس گیری کویت از عراق پایان یافت، تمام هزینه های این جنگ از سوی سعودی ها پرداخت شد. پس از آن ماجرا بوش پدر در سخنرانی در نیویورک می گوید به خدا قسم امروز عقده جنگ ویتنام از دل ما خارج شد.
به اعتقاد من که در کتاب خوابگردها هم به آن اشاره کردم، آمریکائی ها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تحقیری را احساس کردند، اشغال سفارت آمریکا در ایران و تلاش آمریکائی ها برای آزادی حدود ۴۴۰ گروگان آمریکائی، موجب سرخوردگی فزونی برای آمریکائی ها شد. به طوری که آمریکائی هایی که منتظر رهایی از عقده جنگ ویتنام بودند، چند سال بعد زخم عمیق دیگری را بر تن خود حس کردند. چرا که سحرگاه یکشنبه اول آبان ماه ۱۳۶۲ وقوع دو انفجار مهیب شهر بیروت را به لرزه درآورد. مقر فرماندهی تفنگداران آمریکائی در کنار فرودگاه بین المللی و مرکز فرماندهی کوماندوها و چتربازان فرانسوی طی دو عملیات شهادت طلبانه توسط کامیون های مملو از مواد منفجره دچار انفجار مهیبی شد. حزب الله مسئولیت آن را به عهده گرفت.
۲۴۱ تفنگدار آمریکائی و ۷۴ چترباز فرانسوی به هلاکت رسیدند. وقوع این رخداد باعث خفت و خواری بیشتر آمریکا شد و اقتدار آنها را به چالش بین المللی کشید. حزب الله لبنان هم مسئولیت آن را به عهده گرفت.
آنچه در سال جاری با عنوان مصادره ۲ میلیارد دلار از دارایی های ایران توسط آمریکا اتفاق افتاد به خاطر این انفجارها بود. آمریکائی ها تمام این موضوعات را نگهداری کرده بودند تا در فرصتی مناسب از ایران انتقام بگیرند، از این رو هم صدام و هم منافقین ابزار مناسبی به حساب می رفتند.
فکر می کنید اگر انتفاضه شعبانیه سرکوب نشده و به سرانجام می رسید امروز اوضاع منطقه چگونه بود؟
همان موقع انقلاب عراق به ثمر رسیده بود و احتیاجی به حمله دوباره نبود یعنی ملت عراق کار صدام را یکسره کرده بودند.
آمریکایی ها ناخواسته دو دشمن جمهوری اسلامی ایران را از بین بردند بدون اینکه بفهمند عواقب آن چیست، یکی طالبان و دیگری صدام.
شهید سیدمحمدباقر حکیم می فرمود مگر حضرت حجت ظهور کنند که صدام سرنگون شود. اما آمریکایی ها بعد از این حمله بنای ایجاد ناامنی در عراق را گذاشتند، بعد از ترور شهید حکیم که چهاردهمین خطبه نماز جمعه را خواند و وقوع آن انفجار مهیب دیگر آرامش در عراق حاکم نشد و هر روز انفجاری تازه در آن اتفاق می افتد.
در جریان حمله آمریکا به عراق وضعیت منافقین چگونه بود؟ چطور نقش آفرینی کردند؟
از طریق شورای روابط خارجی سازمان با آمریکایی ها لابی کردند که ما در این قضیه بی طرف هستیم. پرچم بی طرفی را در سازمان هم برافراشتند.
البته بعد از حمله آمریکا به عراق و ورود نظامیان آمریکایی به پادگان اشرف اعضای سازمان تک به تک احضار شده ضمن انگشت نگاری درباره نقش هر یک از آنها در مساله کشتار کردها مورد بازجویی قرار گرفتند.
سازمان در جریان عملیات مروارید و قتل عام کردها اعلام کرده بود که این کردها پاسدارانی هستند که جمهوری اسلامی برای قیچی کردن ما فرستاده اینها فقط لباس کردی به تن دارند باید آنها را قتل عام کنیم در حالی که همه کشته شدگان خلق کُرد بودند.
FBI بعد از ورود به پادگان اشرف از تک تک اعضای سازمان در مورد علمیات مروارید و نقش آنها در کشتار کُردها سوال کردند. البته از آنجا که شیعیان همیشه مظلوم هستند کسی از اعضای سازمان درباره کشتار شیعیان سوال نکرد.
در مقطع کوتاهی آمریکایی ها به اعضای سازمان اجازه دادند که اگر می خواهند از سازمان جدا و از پادگان خارج شوند برخی همانجا از فرصت استفاده کرده و از سازمان جدا شدند اما بعد از مقطع زمانی کوتاه سازمان جلوی آن را گرفت. آن دوران، دوران ذلت سازمان بود چون هم ارباب آنها یعنی صدام سرنگون شده و هم آمریکایی ها وارد مقر آنها شده و سلاح هایشان را دست شان گرفته بودند.
مستنداتی وجود دارد که رجوی چندین بار به «صابر الدوری» عنوان می کند که مدتی است که صاحب خانه را ندیده ایم ما خانه را با صاحبخانه آن می خواهیم. رجوی برای دیدار با صدام التماس می کرده است اما کم کم خود را بازسازی کردند و چون پول زیادی در اختیار داشتند توانستند خود را احیا کنند.
آیا هنوز چشم امید به منافقین از سوی غرب به آمریکا وجود دارد که اینها بتوانند برای جمهوری اسلامی و ملت هزینه ایجاد کنند؟
آمریکایی ها کسی را ندارند. فکر می کنند هنوز منافقین کارت سوخته نیستند و می توان از آنها استفاده کرد. در حقیقت با افرادی مواجه هستیم که در منطقه الفراغ جمهوری اسلامی ایران می توانند عمل کنند. از دامن زدن به اختلاف شیعه و سنی تا خراب کردن مسجدی در تهران که سنی ها می خواستند بسازند همگی از جمله اقداماتی است که انجام می دهند در حالی که ما در تهران اصلا سنی نداریم که بخواهند مسجدی بسازند. اینها برای ایجاد اختلاف است، خشن ترین، پست فطرت ترین و بدترین اوپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران منافقین هستند که تن به کارهایی دادند که شاید سلطنت طلب ها هم تن به آن نداده باشند این وضعیت همچنان هم وجود دارد. منافقین تمام نشده اند اگر از نهادهای امنیتی پیگیری کنید خواهید دید که هر چند وقت عملیات هایی علیه منافقین انجام شده و دستگیری هایی در این زمینه وجود دارد. منافقین با تابلوها و شناسنامه های جدید هنوز هستند. نگاه می کنند تا ببینند نقطه ضعف جامعه کجاست تا همان جا عمل کنند.
اگر بگوییم نقش منافقین در فتنه ۸۸ چه بود شاید برخی به این مساله بخندند که سازمان تمام شده و متعلق به دهه ۶۰ و ۷۰ بوده است.
اینها از هر فرصتی برای ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی ایران استفاده می کنند.
مسعود رجوی در حال حاضر کجاست و چه می کند؟
سوال از مسعود خط قرمز سازمان است. یک روایت این است که در جریان حمله آمریکایی ها به عراق رجوی کشته شده است. «مریم سنجابی» یکی از اعضای جدا شده از سازمان می گوید تا چند سال بعد از حمله آمریکا به عراق بارها رجوی را با عبای عربی در مقر اشرف دیدیم. برخی می گویند رجوی فلج و زمین گیر شده است. یک روایت این است که در حال حاضر در لیبرتی به سر می برد.
یک تیم همراه رجوی ناپدید شدند که در این تیم دو نفر از فرزندان وزیر عدلیه دولت مهندس بازرگان به عنوان محافظین و حلقه نزدیک به رجوی بودند که آنها هم مفقود شدند. گفته می شود خارج از کشور به سر می برند روایت دیگری وجود دارد که گفته می شود آمریکایی ها او را خارج کردند تا بعدها بتوانند از او استفاده کنند.
در جریان اسنادی که از مذاکرات منافقین و بعث عراق به دست آورده ایم مشخص شده که ۵ مذاکره بین آنها صورت گرفته است. یکی از این مذاکرات با «طاهر جلیل حبوش» از روسای سازمان اطلاعات عراق بوده که او هم مانند رجوی مفقود شده است.
روایت دیگری هم وجود دارد که می گوید جراحی پلاستیک صورت کرده تا شناسایی نشود.
به هر حال سازمان یک تشکیلات فوق العاده آهنینی دارد. انضباط استالینیستی در آن مشاهده می شود شاید روا نباشد که نام سازمان را برای این تشکیلات گذاشت بلکه عبارت فرقه با تعابیر آکادمیک بین المللی برای آن رواست.
«ابراهیم خدابنده» یکی از اعضای سازمان مجاهدین در اظهاراتی عنوان کرده است در لندن زندگی می کردم که از من خواسته می شد درباره فرقه های مختلف تحقیق کرده و ویژگی رئیس فرقه را شناسایی و روی آن تحقیق کنم بعدها متوجه شدم که این تحقیقات در اختیار سازمان و شخص رجوی قرار می گرفت تا بداند رئیس یک فرقه چه کارهایی انجام می دهد.
در فرقه فرد اجازه فکر کردن ندارد فقط باید بله قربان گو باشد. ارتباط انسان با تاریخ گذشته و خانواده اش قطع می شود هر چه که مانع دیرتر رسیدن شخص اول به قدرت باشد باید از بین برود.
۱۷ روز مریم رجوی در فرانسه بازداشت شد در این مدت اعضای سازمان به طور هماهنگ وادار شدند که خود را آتش بزنند بعد از آن اروپایی ها فهمیدند که اعضای این سازمان موجودات خطرناکی هستند و ویژگی های یک فرقه را دارند چون با یک سوت زدن جمعیتی خود را به خاطر مریم رجوی به آتش کشیدند.
یکی از دلایلی که اروپایی ها نمی پذیرند اعضای سازمان مجاهدین به کشورشان رفته و پناهندگی بگیرند این است که از آنها می ترسند و معتقدند آنها موجودات خطرناکی هستند ممکن است دردسر ساز شوند.
انتقال مسعود رجوی از فرانسه به عراق هم به خاطر ترس از آنها بود؟
فرانسوی ها در حقیقت بازی برد برد را انجام دادند و از سویی با این کارشان به جمهوری اسلامی ایران این پیام را دادند که منافقین را از کشورشان خارج کردند تا از ما امتیاز بگیرند و هم از سوی دیگر به صدام نیروی آماده به خدمت و آماده رزم تحویل دادند خودشان هم از دست آنها راحت شدند.
پرونده منافقین بسته نشده و همچنان مفتوح است ولی ما دشمن خود را در قد و قواره خودش، نه بیشتر و نه کمتر می بینیم.
*مهر
در شرایطی که ملت بیچاره عراق در بدترین شرایط امرار معاش می کردند، رژیم منحط بعث با بودجه های کلان ۴ مرجع شهید را به شهادت رساند و اینگونه خون خواری کرد و منافقین که روزی برادر و هموطن ما بودند، با چنین دشمنی علیه وطن و خاک خود متحد شدند.
سازمان مجاهدین در سال ۴۴ تاسیس شد. در سال ۵۴ اعلام تغییر مواضع ایدئولوژیک کرد و در سال ۶۴ در پاریس ازدواج مریم و مسعود را اعلام کردند. با وجود فرهنگ ایرانی، اینکه یک مردی همسر خود را طلاق داده و به عقد مردی دیگری درآورد، امری غیر قابل باور است. نزدکترین فرد به مسعود رجوی که می توانست روزی برای او خطرآفرین شده و ریاست سازمان را بر عهده بگیرد ابریشمچی بود. برای اینکه وی را تحقیر کند با همسر او ازدواج کرد.
در سال ۶۴ ازدواج ایدئولوژیک مطرح شد تا واکنش اعضای سازمان تست شود که در مقابل این اقدام چه واکنشی از خود نشان می دهند. اگر این مسئله را پذیرفتند، می توان آنها را در هر لجنی فرو برد. به نظر می رسد منافقین در هر یک دهه، با اقدامی رذل و کثیف مردم را غافلگیر می کنند. اینها اجاره آمریکا هستند.
منافقین پرونده هسته ای جمهوری اسلامی ایران را لو دادند در حالی که شاید این پیشنهاد به افراد زیادی داده شده بود اما هیچکس حاضر به این کار نشد. منافقین در این اقدام هم علیه ملت ایران پیش قدم شدند.
اینها مصداق «أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» هستند. مانند چهارپایان هستند، بلکه هم پست تر. طبق گفته امام جعفر صادق (ع) اگر قید «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» نبود، روز قیامت حیوانات به خدا اعتراض می کردند. اگر منافقین را بشناسیم به چهارپایان احترام بیشتری میگذاشتیم چون نجیب تر و شریف تر هستند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حدود دویست نفر اعضای سازمان از زندان ها آزاد شدند. اینها به جای اینکه به امواج انقلاب بپیوندند میتینگ امجدیه راه انداختند که مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ می دهیم.
قبل از واقعه ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، تیراژ هفته نامه «مجاهد» ۴۵۰ هزار بود. البته ما هم مقصریم که به این سازمان تا این اندازه میدان دادیم.
چرا باید بعد از گذشت حدود ۵ تا ۶ ماه از انقلاب اسلامی تیراژ روزنامه مجاهدین به این رقم برسد؟ آن هم برای کسی که ارزش هیچ چیزی را ندارد. به گفته اعضای نجات یافته سازمان رجوی ساعت ها در پادگان اشرف در جمع اعضای سازمان سخنرانی می کرد تا جایی که بسیاری از فرط خستگی غش می کردند، تمام حرف هایش مزخرفاتی بود که هیچ ارزشی نداشت.
انتفاضه شعبانیه، حادثه ای مهم و البته پیچده در تاریخ معاصر عراق است که اتفاقا رد پایی از منافقین را در سرکوب آنهم می بینیم. عامل محرک شکلگیری انتفاضه شعبانیه چه بود و چه شرایطی باعث شد که مردم عراق در حالی که کشورشان در جنگ با کویت به سر میبردند، علیه حکومت صدام قیام کنند؟
بعد از پایان جنگ تحمیلی شمار قابل توجهی از بنیه دفاعی عراق که بیشتر در تهاجم مورد استفاده قرار میگرفت، عاطل و باطل روی دست صدام مانده بود. گفته میشود حدود یک میلیون و ۸۰۰ هزار نفر نظامی در حکومت صدام بود که نمیدانست با آن چه کند.
از سوی دیگر از کشورهای عربی ناراحت بود چون آنها به صدام به چشم درهمکوبنده مینگریستند و معتقد بودند صدام علم شده تا جلوی صدور انقلاب اسلامی گرفته شود. صدام حدود پنج ماه و نیم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بر سر کار آمد و قبل از آن مرد در سایه بود ولی بعد از آن پردهها کنار زده شد و اقتدارش عریان شد، البکر را کنار زد و قدرت را به دست گرفت؛ هم رئیسجمهور شد و هم فرمانده کل قوا و دبیرکل حزب بعث.
کاملاً مشخص بود که صدام برای یک چیز مشخصی در حال آماده شدن است، آن چیز همانا تحمیل جنگ هشت ساله بود که بدون هیچ ثمره و دستاوردی برای او خاتمه پذیرفت.
در این مقطع زمانی عراق با چیزی حدود ۵۰ میلیارد دلار کسری بودجه مواجه شده بود. عراق تا قبل از شروع جنگ تقریباً معادل چنین رقمی تنها ذخیره ارزی داشت.
تردیدی نیست که استعمارگران در پی این هستند در منطقه خاورمیانه کسی قدرتمند نشود. کشورهای مختلف را به جان یکدیگر میاندازند تا به هدف خود برسند. صدام هم آلت دست شد. در آخرین دیداری که قبل از حمله به کویت با سفیر آمریکا خانم گلکسی داشت، به او درباره تصمیم خودش برای حمله به کویت اطلاع داد. خانم سفیر به او پاسخ داده بود که ما درباره درگیریهای مرزی بین کشورهای منطقه دخالتی نمیکنیم. از این پاسخ چنین تعبیری شد که در واقع به صدام چراغ سبز برای حمله به کویت نشان داده شده است یا حداقل چراغ زرد داده شد که به ما ربطی ندارد.
بین عراق و کویت چاههای نفتی بود در جنوب بصره با نام «الرمیله» که صدام دعوای ساختگی راه انداخت و مدعی شد این چاهها متعلق به عراق است و کویت نفت را از آنها سرقت میکند. باید بابت این برداشت از چاههای نفت غرامت بدهد. کویتیها زیر بار رفته و تا دو میلیارد دلار خسارت دادند چون میدانستند این ادعای صدام بهانه است ولی صدام دست بردار نبود. احساس میکرد هشت سالی که در مقابل ایران ایستادگی کرده است، به نمایندگی از شیوخ نفت و دلار منطقه بوده است. تصور آنها این بود که انقلاب اسلامی در حال صادر شدن است و نزدیک است که در کشورهای منطقه بخصوص کشورهای عربی شیخنشین نیز مردم علیه حکومت شورانده شوند؛ به همین خاطر باید به صدام کمک کنیم تا این جنگ علیه ایران را قدرتمندانه ادامه داده و ایران را حتی اگر شکست نداد، درگیر کرده و خسارتهایی به آن وارد کند.
صدام در نشستهایی که با حضور شیوخ عرب برگزار میشد، با لحن توهینآمیزی با کشورهای عربی صحبت میکرد چون احساس قدرت میکرد، بزرگترین نیروی نظامی را در اختیار داشت و جنگ تحمیلی را با ایران به طور قسطی اداره کرد. به دلیل روابط خوبی که با ژاک شیراک داشت، هواپیماها و جنگندههای بسیاری را از فرانسویان خریداری میکرد، ما نقد خرید میکردیم اما صدام قسطی خرید میکرد به همین خاطر کشورهای عربی هم مدیون او بودند.
شیوخ عرب از اینکه تا کی باید گردنکشی صدام را تحمل کنند، خسته شدند و حاضر نبودند سر کیسههای خود را شل کنند، به همین خاطر صدام برای حمله به کویت تصمیم جدی خود را گرفت. شاید تعداد کسانی که از این اقدام خبر داشتند، سه یا چهار نفر بیشتر نبودند که از نزدیکترین و محرمترین افراد به صدام محسوب میشدند.
مرداد سال ۱۳۶۹ به طور جدی تصمیم به حمله گرفت و به کویت حمله کرد. قطعنامههای مختلفی صادر شد اما صدام در عرض سه ساعت توانست کویت را تصرف کرده و اعلام کند که کویت استان نوزدهم عراق است.
یکی از چهرههای نزدیک به خود که اصالتاً کویتی بود اما ارادت به صدام داشت را به عنوان حاکم استان نوزدهم تعیین کرد.
آمریکاییها در آخرین لحظات به مسئولین کویتی اطلاع دادند که نیروهای صدام قصد حمله دارند، باید محل را ترک کنید، آنها هم با خودرو به راه افتاده و خود را به ریاض رساندند. من چند ماه بعد از بازپسگیری کویت در آنجا بودم، دیدم که شهر دستنخورده باقی مانده، فقط به سراغ بانکها رفته و غارت کرده بودند. جلوی کمیته ملی المپیک کویت، برادر شیخ سابق کویت را جلوی چرخ تانک انداخته و او را کشته بودند و البته در آن محل هم نمادی یادبود برای او درست کردند.
قطعنامههای مختلفی صادر شد که صدام کویت را ترک کند اما هیچ اعتنایی نمیکرد. طوری بود که حتی روسها هم که از صدام حمایت میکردند، پای قطعنامهها را امضا میکردند. ملک حسین پادشاه اردن با صدام رابطه خوبی داشت، او هم واسطه شد، دبیرکل سازمان ملل نیز وساطت کرد، رئیسجمهور فرانسه هم واسطه شد، اما فایدهای نداشت. یاسر عرفات، حسنی مبارک و علی عبدالله صالح رئیسجمهور یمن کسانی بودند که به دفعات با صدام دیدار کردند تا از کویت خارج شوند اما به خرج صدام نمیرفت.
در اتحادیه عرب بلبشویی به پا شد. در جلسهای که در مصر برگزار شد، حسنی مبارک با عصبانیت ماجرای حمله به کویت را محکوم کرد، شیوخ منطقه هم احساس خطر کردند چون حمله به یک کشور با رژیم سلطنتی برایشان غیرقابل تحمل بود و برایشان گران تمام میشد. از اقتدار صدام احساس خطر کردند. کویت تا ریاض مسیری کاملاً صاف است و بیم این میرفت که در کمتر از سه هفته ریاض هم توسط صدام تصرف شود.
همه این حمله را محکوم کردند، بالاخره بعد از حدود هفت ماه و نیم در اسفند ۱۳۶۹ برای بازپسگیری کویت، حمله به عراق آغاز شد.
۳۳ کشور در ائتلاف بینالمللی علیه عراق متحد شدند. اتفاق زشتی که رخ داد این بود که مَلِک فهد پادشاه عربستان از آمریکاییها دعوت کرد و برای آنها فرش قرمز پهن کرد تا مسئولیت و ریاست این ائتلاف را برعهده بگیرد.
اینکه یک کشور مسلمان از آمریکا خواهش و تمنا کند که نیروهای خود را به منطقه آورده و رهبری ائتلاف کشورهای عربی را برعهده بگیرد، مقدمهای بود تا پای اجانب به منطقه باز شود.
حمله به عراق با بمباران این کشور در نقاط مختلف آغاز شد. به نظر میرسید که فرصت مناسبی در اختیار آمریکاییها قرار گرفته که بتوانند زیرساختهای عراق را نابود کنند. ۳۸ روز عراق مورد بمباران قرار گرفت. گفته میشود مقدار بمبی که در این مدت بر سر مردم عراق ریخته شد، بیش از هفت برابر قدرت بمب اتمی هیروشیما بوده است. العامریه پناهگاهی در بغداد بود که عده زیادی در آنجا پناه گرفته بودند اما در جریان بمباران آنجا حدود ۴۵۰ تا ۵۰۰ نفر از بین رفتند. زیرساختهای عراق نابود شد چون بنا بود که نابود شود، چون معیار غرب و آمریکا در موقعیتهای مختلف متفاوت است. تا زمانی که صدام با ایران میجنگید، از او حمایت میکردند اما معتقد بودند با حمله به کویت پررو شده و باید او را سر جای خودش نشاند.
بعد از بمباران هوایی، عملیات زمینی در عراق شروع شد؛ عملیاتی به نام «طوفان صحرا» آغاز شد. عملیات زمینی با سلاحهای غیرمتعارف انجام شد، جسدها پودر شده بود و هنوز هم بعد از گذشت چندین سال از این جنگ، کودکان ناقصالخلقه به دلیل استفاده از سلاحهای نامتعارف در آن زمان در عراق به دنیا میآیند.
در صدمین ساعت عملیات صدام دستها را به نشانه تسلیم بالا برد؛ این تسلیم، تسلیم ذلتبارانهای بود. عراق زیر بند ۷ سازمان ملل رفت و تا همین چند سال پیش خسارتهای حمله به کویت را پرداخت میکرد.
در جریان حملهای که ائتلاف به عراق انجام داد، صدام تعدادی موشک به سمت اسرائیل پرتاب کرد، موشک جای مهمی نخورد اما خسارت این انفجارها را حتی به اندازه چندین برابر از صدام گرفتند. رژیم صهیونیستی خوشحال بود از اینکه قدرت یک کشور عربی از بین رفته البته این خصوصیت رژیم صهیونیستی است. امروز هم خوشحال است از اوضاعی که در سوریه وجود دارد. پرتاب این چند موشک، احساسات کشورهای عربی را برانگیخته کرد و تظاهراتی در این باره برگزار شد. روشنفکران عرب، جانب صدام را گرفتند اما جای تأسف داشت که درگیری بین دو ظالم بود و برخی از یک طرف حمایت کردند. مثل این است که بین بنیعباس و بنیامیه درگیری صورت گیرد و ما جانب یک طرف را بگیریم. در کشور خودمان هم برخی جانب صدام را گرفتند. یک فقیه عالیرتبه که از دنیا رفته و اسم او را نمیآورم در قم گفت الان بهترین موقع است تا کفن بپوشیم و در خلیجفارس با نیروهای آمریکایی مبارزه کنیم. کسی نگفت به ما چه ارتباطی دارد. مگر فراموش کردهاید که هشت سال همین صدام چه دماری از روزگار این مملکت و ملت درآورد.
در مجلس ایران، صدام را به عنوان خالد ابن ولید تعبیر کردند و گفتند بهترین موقع است که علیه آمریکا و اسرائیل متحد شویم، اما مقام معظم رهبری در این باره موضع هوشمندانهای اتخاذ کردند و فرمودند در این موضوع ما هیچ دخالتی نمیکنیم؛ دو ظالم به جان هم افتادند.
عراق تسلیم شد، در جریان اخراج نظامیان عراقی از کویت و بازگشت آنها با سرافکندگی و خاری به کشور، نظامیان از هم سؤال میکردند که دستاورد ما از این حمله چه بود. وارد یک کشور عرب مسلمان شدیم، چرا باید به این کشور حمله میکردیم تا امروز با این خفت از آن خارج شده و زیر بند ۷ سازمان ملل قرار بگیریم. نظامیان به مرکز شهر بصره رسیدند و از شدت عصبانیت و غضب، تمثال صدام را که در یکی از خیابانهای مرکز شهر نصب بود، به رگبار بستند تا خشم خود را ابراز کنند.
بنابراین شروع انتفاضه و جرقههای ابتدایی آن مردمی نبود و در حقیقت نظامیان حکومت صدام در ابتدا به نشانه خشم شورش کردند؟
عراق دارای چهار نهاد امنیتی بود، الامنالعام، الامنالخاص، استخبارات و اداره امنیت عمومی که هر کدام از این چهار نهاد یکدیگر را مراقبت میکردند.
بر اساس تحقیقی که صورت گرفته در ۳۷ سال حاکمیت بعث عراق حدود ۷.۵ میلیون نفر از جمعیت عراق فقط ناپدید شدند و خبری از آنها نیست. از مردم زهر چشم گرفته بودند و مردم اجازه حرکت انقلابی نداشتند.
بعثیها وقتی روی کار آمدند سنتی به اسم «استخوان شکستن» داشتند که اصطلاح فارسی آن «زهر چشم گرفتن» است. در بغداد دختران، خانوادههای سرشناس و متمول یا سیاسیونی که با بعثیها رابطه خوبی نداشتند، ناپدید میشدند. بعد از مدتی برمیگشتند اما هیچکس از اینکه کجا بودند، خبردار نمیشد و در سکوت سپری میشد. بعدها مشخص شد که ربایش دختران از سوی بعثیها صورت میگرفته و هیچکس از ترس آبرو و جانش جرأت اعتراض نداشت. این اتفاقات در استانهای مختلف هم رخ میداد. هدفشان زهر چشم گرفتن بود تا کسی جرأت صحبت کردن یا اعمال عقیده نداشته باشد.
این جرقه اینگونه زده شد و آتش آن خیلی سریع سرایت کرد چون زمینه و بستر مناسب آن وجود داشت. اولین کسی که به مجسمه صدام شلیک کرد، یک نظامی بود. این شلیک مثل بغضی بود که ترکید و قیام از جنوب عراق و بصره، العماره و ناصریه شروع شد؛ به جز سه استان سنینشین که در این قیام همراهی نکردند، کنترل ۱۴ استان عراق به دست مردم افتاد. شهرکهای اطراف بغداد هم با قیام همراه شدند و قیام گسترده که همان انتفاضه است، صورت گرفت.
کنترل کربلا و نجف هم در اختیار انقلابیون قرار گرفت. این قیام دو هفته بیشتر طول نکشید.
چرا این قیام ظرف دو هفته سرکوب شد و دوام نیاورد؟
بارها و بارها مقامات غربی و آمریکایی از جمله بوش پدر از مردم عراق میخواستند که علیه صدام و دیکتاتوریهایش قیام کنند اما در جریان این انتفاضه هیچ کمکی به انقلابیون نکردند، بلکه ورق برگشت. کسانی که به دفعات خواسته بودند که علیه صدام قیام شود، پشت مردم را خالی کردند.
سفیر آمریکا در عراق بعدها در اظهارنظر خود عنوان کرده بود که یکی از بزرگترین خطاهای آمریکا این بود که مردم عراق را در این انتفاضه تنها گذاشتیم؛ همین تنها گذاشتن باعث شد قتل عام عظیمی صورت گیرد.
کشورهای منطقه خلیجفارس هم دیدند قیام ماهیت اسلامی پیدا کرده و عکسهایی مانند شهید صدر، آقای حکیم و تصاویر آیتالله خامنهای توسط انقلابیون بالا برده میشود.
البته عراقیها از جمهوری اسلامی ایران دلخورد بودند و میگفتند چرا مرزها برای گسترش پیدا کردن قیام باز نمیشود اما در همان زمان آیتالله محسن اراکی دبیرکل فعلی مجمع تقریب مذاهب اسلامی که در آن دوره نماینده ولیفقیه در قوات المسلح العراقیه بود با عنوان «شیخ محسن العراقی» بیانیهای داد که هرکس میخواهد عملیاتی انجام دهد، باید تحت نظر فرماندهی سیدمحمدباقر حکیم باشد.
عراقیها انتظار داشتند ما به آنها کمکهای تسلیحاتی برسانیم، اما بر اساس تحقیقات انجام شده مشخص شده است که به جز کمکهای غذایی، امدادی و بهداشتی، کمکهای تسلیحاتی سبک هم برای نظامیان عراقی مخالف صدام ارسال کردیم.
در جریان انتفاضه شعبانیه وقتی دیدند به این سرعت کنترل ۱۴ استان عراق به دست مردم افتاد، ارتجاع منطقه به تکاپو افتاد چون احساس خطر میکردند و همینها به آمریکا فشار آوردند تا در این باره ورود پیدا کند. از سوی دیگر آمریکا اگرچه موافق قیام علیه دیکتاتوری صدام بود اما دلش نمیخواست انقلاب اسلامی دیگری در منطقه شکل بگیرد.
به همین خاطر علیرغم اینکه به بالگردهای صدام پرواز ممنوع داده بودند، اجازه پریدن جنگندههای بعثی را دادند.
سوخترسانی به بالگردهای بعثی صورت گرفت و در نهایت حمله علیه انتفاضه شعبانیه آغاز شد. در برخی شهرها مثل حله و کربلا، فجایع شدیدی صورت گرفت. صدام دو نفر از نزدیکان و مورد اعتمادین خود را مسئول سرکوب مردم در کربلا و نجف کرد، «طه یاسین رمضان» مسئول سرکوب محور نجف و «حسین کامل» مسئول سرکوب انتفاضه کربلا بود.
حسین کامل مقابل حرم حضرت اباعبدالله(ع) ایستاد و گفت تو حسینی و من هم حسینم، میبینیم چه کسی پیروز خواهد شد، به یکی از افسران تحت فرمان خود دستور داد که به سمت حرم شلیک کرد اما این افسر گفت من این کار را نمیکنم، من شیعه نیستم ولی به هر حال این مکان، مکانی مقدس است. صرفنظر از اینکه چه کسی در این آرامگاه به خاک سپرده شده است، باید احترام این مکان را نگه داشت اما در واکنش به این سخنان افسر نظامی، حسین کامل به سمت وی تیراندازی و خودش اولین توپ تانک را به طرف حرم پرتاب کرد و بعدها خود، پدر، مادر و برادرش به بدترین سرنوشت به دست صدام گرفتار شدند.
در جریان سرکوب انتفاضه عده زیادی از بین رفتند. نظامیان صدام حتی وارد حرمین شده و اهانتها کردند. کسانی که به مضجع شریف پناه بردند، حتی به شبکههای ضریح چسبیدند، جان سالم به در نبرده و به شهادت رسیدند. گفته میشود فقط در بینالحرمین حدود ۳۸۰۰ نفر به شهادت رسیدند.
در جریان این سرکوب، اسناد و مدارکی موجود است که در عرض کمتر از دو هفته، نیم میلیون نفر شهید شدند و مجامع بینالمللی و رسانهها در برابر این فاجعه سکوت کردند.
هنوز در عراق گورهای دستهجمعی کشف میشود، در برخی گورها ۴۰۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر دفن شدند و از باقیمانده استخوانهای آنها میتوان تشخیص داد که زنان و کودکان بودند.
عده زیادی هم اینگونه زنده به گور شدند به همین خاطر است که گفته میشود حدود هفت میلیون نفر در عراق ناپدید شدهاند.
برخی میگویند چرا مردم عراق از خود اقتدار و غیرت نشان نداده و صدام را سرنگون نمیکنند در حالی که باید گفت کسانی که اینگونه صحبت میکنند نمیدانند صدام چه موجود وحشی بود.
در جریان سرکوب انتفاضه شعبانیه، منافقین و گروهک مسعود رجوی چه نقشی داشتند؟
در سرکوب قیام شعبانیه صدام به تنهایی عمل نکرد، گروهک فرقه رجویه چرخ پنجم گاری صدام شدند. بر اساس اولین جلسه گفتگویی که مسعود رجوی رهبر فرقه منافقین با سپهبد صابر الدوری داشته، مشخص شده که صابر الدوری رئیس کل سرویس اطلاعات عراق از نقشی که مجاهدین خلق در جریان سرکوب انتفاضه شعبانیه ایفا کردهاند، از رجوی تشکر میکند.
پس نقشآفرینی منافقین در سرکوب انتفاضه و درخواست کمک صدام از آنها مسئله در خفا و پنهانی نبوده بلکه علنی بوده است؟
بله همینطور است، چون نیروهای منافقین از خرداد ۶۵ و حتی قبل از آن در عراق بودند. از خرداد ۶۵ هواپیمای اختصاصی که باید رجوی را از پاریس به بغداد منتقل میکرد، رئیس فرقه رجویه و همراهانش را وارد عراق کرد. بعد از آن نیروهای سازمان از همه جا فراخوان داده شدند که خود را به عراق رسانده و از آنجا برای مبارزه نظامی با جمهوری اسلامی ایران آماده شدند.
تئوری سازمان این است که جمهوری اسلامی ایران یک قدرت است، برای سرنگونی یک قدرت باید به یک ابرقدرت متصل شد. الان هم با همین توجیه کار میکنند. این یک تئوری استالینی است. کمونیستها در جریان جنگ جهانی دوم با امپریالیسم علیه فاشیسم متحد شدند.
در کشوری مانند انگلیس مجازات اعدام وجود ندارد. تنها در صورتی حکم اعدام صادر میشود که کشوری به انگلیس حمله کرده و یک شهروند انگلیسی به کمک مهاجم برود. درواقع این فرد ستون پنجم، جاسوس، مزدور و وطنفروش است.
تأسفآور است که منافقین در سال ۶۵ نیروهای خود را به عراق برده و علیه هموطنان خود با دشمن کشورشان متحد شدند.
درست است که حدود ۱۷ هزار شهید ترور داریم که بیشترین آنها توسط منافقین به شهادت رسیدند اما در جریان پیکنیکهای نظامی منافقین که یکی از آنها عملیات فروغ جاویدان در مرصاد بود، تعداد زیادی از نیروهای منافقین لت و پار شدند؛ اینها برادر و خواهر ما بودند، هموطنان ما بودند، شهروند این مملکت بودند، چرا و به خاطر چه چیزی باید اینگونه کشته میشدند؟
برخی به خاطر اینکه به قدرت برسند همه کاری میکنند، جنون دستیابی به قدرت، مجال فکر کردن به آنها نمیدهد. اینها به هر وسیلهای متوسل شدند تا قدرت را به دست آورده و به قول خودشان بر کشور حکومت کنند.
در ملاقاتهای صدام و رجوی، دوربینهای مخفی تمام اتفاقات را ضبط کرده، پولهایی که بین صدام و رجوی رد و بدل شده، ثبت و ضبط شده است. صدام در قبال این خدمات، از منافقین انتظاراتی داشت و این انتظارات همگی علیه ملت ایران و جمهوری اسلامی ایران بود.
صدام دو کار مهم در دادگاه محاکمه خود انجام داد. اول اینکه ریش بلندی گذاشت و دوم یک قرآن روی میز مقابلش گذاشته بود و دائم آن را باز می کرد. موقعی که دیگران صحبت می کردند، صدام قرآن را باز کرده و وانمود می کرد که در حال تلاوت قرآن است. این رفتار صدام برای بیرون دادگاه پیام داشت. یعنی ریش بگذارید و قرآن در دست بگیرید. آنها که باید پیام صدام را می فهمیدند، فهمیدند. فقط کمی دشداشه ها را کوتاه کردند و نامشان داعشی شد.
نیروهای سازمان، تازه نفس بودند و خیلی خوب توانستند نیروهای خود را از سراسر دنیا جمع کنند. در ماجرای سرکوب انتفاضه شعبانیه هم خیلی خوب توانستند نقش آفرینی کنند.
در یکی از دیدارهای مسعود رجوی با طاها جلیل، یکی دیگر از روسای سرویس اطلاعاتی رژیم بعث عراق که البته این شخص نیز امروز مانند خود رجوی ناپدید است، رجوی گلایه هایی به طاها جلیل کرده و می گوید سفیر شما در تهران با یکی از روزنامه های ایران با نام رسالت مصاحبه کرده و ماجرای ترور سپهبد صیاد شیرازی را محکوم کرده است. این چه حرفی است که زده، او را توبیخ کنید.
در پاسخ طاها جلیل قول می دهد حتماً سفیر عراق در ایران را احضار کند. رجوی در آن دیدار می گوید آیا کاخ سفید و کاخ الیزه نمی دانستند چه کسی حزب جمهوری اسلامی را منفجر کرد!؟ چه کسی دفتر نخست وزیری را منفجر کرد!؟ همه می دانستند ما هستیم اما کسی اینگونه نسبت به اقدام ما موضع گیری نکرده است.
مجاهدین هنوز به طور رسمی نپذیرفتند مسئولیت انفجار حزب جمهوری و دفتر نخست وزیری را اما وقتی این فیلم و مستندات وجود دارد ما می توانیم علیه منافقین اقامه دعوا کنیم.
دولت های غربی برای صدام در جریان سرکوب انتفاضه استثناء قائل شدند و به او اجازه پرواز در منطقه پرواز ممنوع دادند. اجازه دادند که از بالگردهایش برای سرکوب انقلابیون استفاده کند. در اختیار او سوخت قرار دادند. در حالی که در آن شرایط سوخت عراق به گفته «حامد بیاتی» سفیر سابق عراق در سازمان ملل یک کشتی به گل نشسته بود.
آمریکائی ها و غرب این امدادرسانی هایی را به صدام انجام دادند تا بتوانند انقلابیون را سرکوب کنند. بعد از اینکه ماجرای جنگ دوم خلیج فارس با بازپس گیری کویت از عراق پایان یافت، تمام هزینه های این جنگ از سوی سعودی ها پرداخت شد. پس از آن ماجرا بوش پدر در سخنرانی در نیویورک می گوید به خدا قسم امروز عقده جنگ ویتنام از دل ما خارج شد.
به اعتقاد من که در کتاب خوابگردها هم به آن اشاره کردم، آمریکائی ها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تحقیری را احساس کردند، اشغال سفارت آمریکا در ایران و تلاش آمریکائی ها برای آزادی حدود ۴۴۰ گروگان آمریکائی، موجب سرخوردگی فزونی برای آمریکائی ها شد. به طوری که آمریکائی هایی که منتظر رهایی از عقده جنگ ویتنام بودند، چند سال بعد زخم عمیق دیگری را بر تن خود حس کردند. چرا که سحرگاه یکشنبه اول آبان ماه ۱۳۶۲ وقوع دو انفجار مهیب شهر بیروت را به لرزه درآورد. مقر فرماندهی تفنگداران آمریکائی در کنار فرودگاه بین المللی و مرکز فرماندهی کوماندوها و چتربازان فرانسوی طی دو عملیات شهادت طلبانه توسط کامیون های مملو از مواد منفجره دچار انفجار مهیبی شد. حزب الله مسئولیت آن را به عهده گرفت.
۲۴۱ تفنگدار آمریکائی و ۷۴ چترباز فرانسوی به هلاکت رسیدند. وقوع این رخداد باعث خفت و خواری بیشتر آمریکا شد و اقتدار آنها را به چالش بین المللی کشید. حزب الله لبنان هم مسئولیت آن را به عهده گرفت.
آنچه در سال جاری با عنوان مصادره ۲ میلیارد دلار از دارایی های ایران توسط آمریکا اتفاق افتاد به خاطر این انفجارها بود. آمریکائی ها تمام این موضوعات را نگهداری کرده بودند تا در فرصتی مناسب از ایران انتقام بگیرند، از این رو هم صدام و هم منافقین ابزار مناسبی به حساب می رفتند.
همان موقع انقلاب عراق به ثمر رسیده بود و احتیاجی به حمله دوباره نبود یعنی ملت عراق کار صدام را یکسره کرده بودند.
آمریکایی ها ناخواسته دو دشمن جمهوری اسلامی ایران را از بین بردند بدون اینکه بفهمند عواقب آن چیست، یکی طالبان و دیگری صدام.
شهید سیدمحمدباقر حکیم می فرمود مگر حضرت حجت ظهور کنند که صدام سرنگون شود. اما آمریکایی ها بعد از این حمله بنای ایجاد ناامنی در عراق را گذاشتند، بعد از ترور شهید حکیم که چهاردهمین خطبه نماز جمعه را خواند و وقوع آن انفجار مهیب دیگر آرامش در عراق حاکم نشد و هر روز انفجاری تازه در آن اتفاق می افتد.
در جریان حمله آمریکا به عراق وضعیت منافقین چگونه بود؟ چطور نقش آفرینی کردند؟
از طریق شورای روابط خارجی سازمان با آمریکایی ها لابی کردند که ما در این قضیه بی طرف هستیم. پرچم بی طرفی را در سازمان هم برافراشتند.
البته بعد از حمله آمریکا به عراق و ورود نظامیان آمریکایی به پادگان اشرف اعضای سازمان تک به تک احضار شده ضمن انگشت نگاری درباره نقش هر یک از آنها در مساله کشتار کردها مورد بازجویی قرار گرفتند.
سازمان در جریان عملیات مروارید و قتل عام کردها اعلام کرده بود که این کردها پاسدارانی هستند که جمهوری اسلامی برای قیچی کردن ما فرستاده اینها فقط لباس کردی به تن دارند باید آنها را قتل عام کنیم در حالی که همه کشته شدگان خلق کُرد بودند.
FBI بعد از ورود به پادگان اشرف از تک تک اعضای سازمان در مورد علمیات مروارید و نقش آنها در کشتار کُردها سوال کردند. البته از آنجا که شیعیان همیشه مظلوم هستند کسی از اعضای سازمان درباره کشتار شیعیان سوال نکرد.
در مقطع کوتاهی آمریکایی ها به اعضای سازمان اجازه دادند که اگر می خواهند از سازمان جدا و از پادگان خارج شوند برخی همانجا از فرصت استفاده کرده و از سازمان جدا شدند اما بعد از مقطع زمانی کوتاه سازمان جلوی آن را گرفت. آن دوران، دوران ذلت سازمان بود چون هم ارباب آنها یعنی صدام سرنگون شده و هم آمریکایی ها وارد مقر آنها شده و سلاح هایشان را دست شان گرفته بودند.
مستنداتی وجود دارد که رجوی چندین بار به «صابر الدوری» عنوان می کند که مدتی است که صاحب خانه را ندیده ایم ما خانه را با صاحبخانه آن می خواهیم. رجوی برای دیدار با صدام التماس می کرده است اما کم کم خود را بازسازی کردند و چون پول زیادی در اختیار داشتند توانستند خود را احیا کنند.
آیا هنوز چشم امید به منافقین از سوی غرب به آمریکا وجود دارد که اینها بتوانند برای جمهوری اسلامی و ملت هزینه ایجاد کنند؟
آمریکایی ها کسی را ندارند. فکر می کنند هنوز منافقین کارت سوخته نیستند و می توان از آنها استفاده کرد. در حقیقت با افرادی مواجه هستیم که در منطقه الفراغ جمهوری اسلامی ایران می توانند عمل کنند. از دامن زدن به اختلاف شیعه و سنی تا خراب کردن مسجدی در تهران که سنی ها می خواستند بسازند همگی از جمله اقداماتی است که انجام می دهند در حالی که ما در تهران اصلا سنی نداریم که بخواهند مسجدی بسازند. اینها برای ایجاد اختلاف است، خشن ترین، پست فطرت ترین و بدترین اوپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران منافقین هستند که تن به کارهایی دادند که شاید سلطنت طلب ها هم تن به آن نداده باشند این وضعیت همچنان هم وجود دارد. منافقین تمام نشده اند اگر از نهادهای امنیتی پیگیری کنید خواهید دید که هر چند وقت عملیات هایی علیه منافقین انجام شده و دستگیری هایی در این زمینه وجود دارد. منافقین با تابلوها و شناسنامه های جدید هنوز هستند. نگاه می کنند تا ببینند نقطه ضعف جامعه کجاست تا همان جا عمل کنند.
اگر بگوییم نقش منافقین در فتنه ۸۸ چه بود شاید برخی به این مساله بخندند که سازمان تمام شده و متعلق به دهه ۶۰ و ۷۰ بوده است.
اینها از هر فرصتی برای ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی ایران استفاده می کنند.
مسعود رجوی در حال حاضر کجاست و چه می کند؟
سوال از مسعود خط قرمز سازمان است. یک روایت این است که در جریان حمله آمریکایی ها به عراق رجوی کشته شده است. «مریم سنجابی» یکی از اعضای جدا شده از سازمان می گوید تا چند سال بعد از حمله آمریکا به عراق بارها رجوی را با عبای عربی در مقر اشرف دیدیم. برخی می گویند رجوی فلج و زمین گیر شده است. یک روایت این است که در حال حاضر در لیبرتی به سر می برد.
یک تیم همراه رجوی ناپدید شدند که در این تیم دو نفر از فرزندان وزیر عدلیه دولت مهندس بازرگان به عنوان محافظین و حلقه نزدیک به رجوی بودند که آنها هم مفقود شدند. گفته می شود خارج از کشور به سر می برند روایت دیگری وجود دارد که گفته می شود آمریکایی ها او را خارج کردند تا بعدها بتوانند از او استفاده کنند.
در جریان اسنادی که از مذاکرات منافقین و بعث عراق به دست آورده ایم مشخص شده که ۵ مذاکره بین آنها صورت گرفته است. یکی از این مذاکرات با «طاهر جلیل حبوش» از روسای سازمان اطلاعات عراق بوده که او هم مانند رجوی مفقود شده است.
روایت دیگری هم وجود دارد که می گوید جراحی پلاستیک صورت کرده تا شناسایی نشود.
به هر حال سازمان یک تشکیلات فوق العاده آهنینی دارد. انضباط استالینیستی در آن مشاهده می شود شاید روا نباشد که نام سازمان را برای این تشکیلات گذاشت بلکه عبارت فرقه با تعابیر آکادمیک بین المللی برای آن رواست.
«ابراهیم خدابنده» یکی از اعضای سازمان مجاهدین در اظهاراتی عنوان کرده است در لندن زندگی می کردم که از من خواسته می شد درباره فرقه های مختلف تحقیق کرده و ویژگی رئیس فرقه را شناسایی و روی آن تحقیق کنم بعدها متوجه شدم که این تحقیقات در اختیار سازمان و شخص رجوی قرار می گرفت تا بداند رئیس یک فرقه چه کارهایی انجام می دهد.
در فرقه فرد اجازه فکر کردن ندارد فقط باید بله قربان گو باشد. ارتباط انسان با تاریخ گذشته و خانواده اش قطع می شود هر چه که مانع دیرتر رسیدن شخص اول به قدرت باشد باید از بین برود.
۱۷ روز مریم رجوی در فرانسه بازداشت شد در این مدت اعضای سازمان به طور هماهنگ وادار شدند که خود را آتش بزنند بعد از آن اروپایی ها فهمیدند که اعضای این سازمان موجودات خطرناکی هستند و ویژگی های یک فرقه را دارند چون با یک سوت زدن جمعیتی خود را به خاطر مریم رجوی به آتش کشیدند.
یکی از دلایلی که اروپایی ها نمی پذیرند اعضای سازمان مجاهدین به کشورشان رفته و پناهندگی بگیرند این است که از آنها می ترسند و معتقدند آنها موجودات خطرناکی هستند ممکن است دردسر ساز شوند.
انتقال مسعود رجوی از فرانسه به عراق هم به خاطر ترس از آنها بود؟
فرانسوی ها در حقیقت بازی برد برد را انجام دادند و از سویی با این کارشان به جمهوری اسلامی ایران این پیام را دادند که منافقین را از کشورشان خارج کردند تا از ما امتیاز بگیرند و هم از سوی دیگر به صدام نیروی آماده به خدمت و آماده رزم تحویل دادند خودشان هم از دست آنها راحت شدند.
پرونده منافقین بسته نشده و همچنان مفتوح است ولی ما دشمن خود را در قد و قواره خودش، نه بیشتر و نه کمتر می بینیم.
*مهر