به گزارش مشرق، کودتای 28 مرداد سال 1332را میتوان آغاز دوران متفاوتی برای ایران چه از نظر تحولات داخلی و چه از منظر روابط بینالمللی به شمار آورد. در بعد داخلی این کودتا بر اساس اسناد و مدارک موجود با مدیریت مستقیم آمریکا و انگلیس صورت گرفت و مصادف شد با شروع دوران اقتدارگرایی محمدرضا شاه و پایان یافتن دورانی که تحت عنوان دموکراسی ناقص در ایران مطرح بود. ولی در بعد بینالملل و روابط خارجی شرایط برای شخص شاه تا اندازه زیادی تغییر کرد، بدین شکل که وی قدرت و بقایش را مدیون کشورهایی همچون انگلیس و به خصوص آمریکا میدانست و عملا بدون کمک این دو کشور توانی برای مقابله با جبهه ملی دکتر مصدق و حزب توده -به عنوان بزرگترین خطر در مقابل دیکتاتوری شاه- نداشت.
به همین ترتیب اگرچه از این دوره استبداد داخلی محمدرضاشاهی راه پدرش را به بهترین شکل طی نمود ولی از نگاه خارجی وابستگی وی بیش از پیش به غرب و به طور خاص به آمریکا و در وهله بعد به انگلیس افزون شد. به طوریکه به وضوح میتوان شاهد این بود که بیش از نیمی از تصمیمات و اقدامات شاه ایران دیکته شده از سوی این کشورها بود. بدون شک سفرای این دو کشور که به صورت مدام در ایران حضور داشتند و در جریان اوضاع سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور بودند، نقش مهمی در انتقال خواستههای کشورهای تابع و چگونگی اجرای این خواستهها در داخل به وسیله دربار پهلوی ایفا میکردند.
دوران استقرار و نفوذ
بیشک وقوع کودتای 28 مرداد و سقوط دولت مصدّق موجی از هراس و ناامیدی را از جهت برقراری دموکراسی داخلی و جلوگیری از نفوذ بیگانگان در داخل کشور به وجود آورد. از طرفی نیز با قدرتگیری بیشتر محمدرضا شاه در رأس امور، شرایط برای نفوذ و تأثیرگذاری بیشتر کشورهای غرب و در رأس آنها انگلیس و آمریکا فراهم شد. هرچند باید اذعان داشت که پس از جنگ جهانی دوم به تدریج آمریکا توانست خود را به عنوان قدرت برتر جهان معرفی کند و طبیعتاً تأثیرگذاری بیشتری نیز در عرصه جهانی توانست ایفا کند.
سیاستهای آمریکا در ایران در دوران پس از کودتای 28 مرداد 32 شمسی عمدتا حول دو محور متمرکز بود: بخشی از آن معطوف به گسترش روابط تجاری و عمدتا خرید نفت ایران و فروش گسترده سلاح نظامی به ایران بود. از طرفی نیز نزدیک کردن سیاست داخلی حکومت پهلوی به نوع گفتمان موجود در آمریکا تا جاییکه تأسیس نیروهای ویژه نظامی از جمله ساواک برگرفته شده از نوع مشابه آن در آمریکا (سیا) صورت گرفت. به همین جهت کشور ایالات متحده سفیران و مستشارانی را به ایران اعزام میکرد تا در این دو حوزه به خصوص بتوانند اهداف کشور متبوع خود را به بهترین شکل ممکن ایفا کنند.
اگرچه دخالتهای آمریکا در سیاست داخلی ایران در دهه 30 نیز قابل مشاهده بود ولی اوج این فعالیّتها با وقوع انقلاب سفید در ایران یعنی نیمه نخست دهه 1340 شروع شد و شروع آن را میتوان در انتخاب علی امینی از سوی محمدرضا شاه به عنوان نخست وزیر مشاهده کرد. علی امینی که از باقیماندگان جبهه ملی به شمار میرفت معتقد بود مسیر پیشرفت کشور با پیروی از سیاستهای امریکا میسر خواهد شد. به همین دلیل خیلی زود از سوی سفارت امریکا در ایران شناسایی و با پیشنهاد رسمی رئیس جمهور وقت امریکا(جان اف کندی) از سوی محمدرضا شاه -هرچند با اکراه- به عنوان نخست وزیر منصوب شد.
به همین ترتیب اگرچه از این دوره استبداد داخلی محمدرضاشاهی راه پدرش را به بهترین شکل طی نمود ولی از نگاه خارجی وابستگی وی بیش از پیش به غرب و به طور خاص به آمریکا و در وهله بعد به انگلیس افزون شد. به طوریکه به وضوح میتوان شاهد این بود که بیش از نیمی از تصمیمات و اقدامات شاه ایران دیکته شده از سوی این کشورها بود. بدون شک سفرای این دو کشور که به صورت مدام در ایران حضور داشتند و در جریان اوضاع سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور بودند، نقش مهمی در انتقال خواستههای کشورهای تابع و چگونگی اجرای این خواستهها در داخل به وسیله دربار پهلوی ایفا میکردند.
دوران استقرار و نفوذ
بیشک وقوع کودتای 28 مرداد و سقوط دولت مصدّق موجی از هراس و ناامیدی را از جهت برقراری دموکراسی داخلی و جلوگیری از نفوذ بیگانگان در داخل کشور به وجود آورد. از طرفی نیز با قدرتگیری بیشتر محمدرضا شاه در رأس امور، شرایط برای نفوذ و تأثیرگذاری بیشتر کشورهای غرب و در رأس آنها انگلیس و آمریکا فراهم شد. هرچند باید اذعان داشت که پس از جنگ جهانی دوم به تدریج آمریکا توانست خود را به عنوان قدرت برتر جهان معرفی کند و طبیعتاً تأثیرگذاری بیشتری نیز در عرصه جهانی توانست ایفا کند.
سیاستهای آمریکا در ایران در دوران پس از کودتای 28 مرداد 32 شمسی عمدتا حول دو محور متمرکز بود: بخشی از آن معطوف به گسترش روابط تجاری و عمدتا خرید نفت ایران و فروش گسترده سلاح نظامی به ایران بود. از طرفی نیز نزدیک کردن سیاست داخلی حکومت پهلوی به نوع گفتمان موجود در آمریکا تا جاییکه تأسیس نیروهای ویژه نظامی از جمله ساواک برگرفته شده از نوع مشابه آن در آمریکا (سیا) صورت گرفت. به همین جهت کشور ایالات متحده سفیران و مستشارانی را به ایران اعزام میکرد تا در این دو حوزه به خصوص بتوانند اهداف کشور متبوع خود را به بهترین شکل ممکن ایفا کنند.
اگرچه دخالتهای آمریکا در سیاست داخلی ایران در دهه 30 نیز قابل مشاهده بود ولی اوج این فعالیّتها با وقوع انقلاب سفید در ایران یعنی نیمه نخست دهه 1340 شروع شد و شروع آن را میتوان در انتخاب علی امینی از سوی محمدرضا شاه به عنوان نخست وزیر مشاهده کرد. علی امینی که از باقیماندگان جبهه ملی به شمار میرفت معتقد بود مسیر پیشرفت کشور با پیروی از سیاستهای امریکا میسر خواهد شد. به همین دلیل خیلی زود از سوی سفارت امریکا در ایران شناسایی و با پیشنهاد رسمی رئیس جمهور وقت امریکا(جان اف کندی) از سوی محمدرضا شاه -هرچند با اکراه- به عنوان نخست وزیر منصوب شد.
وی توانست با حمایت مستقیم امریکا اصلاحات ارضی را در ایران شروع کند، همچنین در این دوره سیاست آمریکا در مقابل حکومت پهلوی به این شکل ترسیم شده بود که با تشویق و کمک به از سرگیری فعالیت احزابی از جمله جبهه ملّی مانع از خودکامگی بیش از حد شاه شوند. به همین دلیل علی امینی با حمایت سفارت آمریکا در ایران دست به اقداماتی زد که عموما نظر دربار در آن لحاظ نمیشد و همین امر منجر به این شد که سرانجام در سال 41 و تنها پس از یکسال علی امین از نخست وزیری برکنار شود.1
همزمان با اجرای انقلاب سفید و پس از آن اعطای کاپیتولاسیون به شهروندان آمریکایی در ایران، موجی از اعتراضات به رهبری حضرت امام(ره) شروع شد تا حدی که شرایط برای حکومت پهلوی نسبت به قبل بسیار پیچیده شده بود. به همین دلیل سفارت آمریکا با مشاهده اتفاقات پیش آمده و برای کنترل اوضاع ایران، با کمک «یاتسویچ» رئیس سیا در ایران تیپ جدیدی از افسران آمریکایی در نیروهای ارتش، ساواک و نیروی انتظای را مستقر کرد.
همزمان با اجرای انقلاب سفید و پس از آن اعطای کاپیتولاسیون به شهروندان آمریکایی در ایران، موجی از اعتراضات به رهبری حضرت امام(ره) شروع شد تا حدی که شرایط برای حکومت پهلوی نسبت به قبل بسیار پیچیده شده بود. به همین دلیل سفارت آمریکا با مشاهده اتفاقات پیش آمده و برای کنترل اوضاع ایران، با کمک «یاتسویچ» رئیس سیا در ایران تیپ جدیدی از افسران آمریکایی در نیروهای ارتش، ساواک و نیروی انتظای را مستقر کرد.
به شکلی که پس از این، تمامی فعالیّتهای نیروهای نظامی و امنیتی ایران با هدایت این تیپ و تحت آموزش نیروهای سیا انجام میشد.2 نکته جالب توجه در خصوص نیروهای نظامی ایران این مسأله است که در نیمه دوم حکومت محمدرضا شاه، افشای اطلاعات در تمامی سطوح نظامی و در اختیار گذاشتن این اطلاعات برای سفارت آمریکا نه تنها جرم محسوب نمیشد بلکه به عنوان یک امر طبیعی و در پارهای موارد وظیفه قلمداد میشد.3
در مورد نفوذ نظامی سفارت آمریکا در نیروهای ایران کافیست به روابط و فعالیتهای سرهنگ یاتسویج «رئیس سیا» در ایران اشاره کنیم. تا جاییکه بر اساس اسناد موجود وی در دوران حضورش در ایران (اواسط دهه 1340) با تمامی شخصیّتهای نظامی و سیاسی رابطه بسیار نزدیکی داشت و اطلاعات نظامی، اقتصادی و سیاسی ایران را در اختیار سفارت آمریکا قرار میداد. سفارت این کشور نیز بر اساس اطلاعات مآخوزه سیاست داخلی و بینالمللی ایران را در راستای تحقق منافع خود ترسیم میکردند .4
سفارت آمریکا در کنار ساماندهی نظامی، امنیتی و سیاسی ایران همواره نگاه ویژهای نیز به اقتصاد ایران و شرایط بهرهبرداری از این اقتصاد به نفع آمریکا داشت. بر اساس اسناد موجود تعداد مستشاران آمریکایی در ایران که بخش عمدهای از آن در حوزه اقتصاد ایران مشغول فعالیّت بودند، در سال 1345 ده هزار نفر بود که این تعداد در سال 56 به رقمی حدود 60 هزار نفر میرسید. حضور این تعداد بالای شهروند آمریکایی در بخشهای مختلف نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران که به وسیله سفارت این کشور کنترل میشد نه تنها موجب انتقال اطلاعات به ایالات متحده میشد، بلکه منجر به از دست رفتن استقلال ایران در تمامی قسمتهای مهم کشور نیز میشد. 5
دوران تسلط کامل
جنگهای اعراب با اسرائیل در شروع دهه 1350 دو نتیجه مهم برای ایران دربرداشت: نخست افزایش بیسابقه قیمت نفت و رقابت میان کشورهای غربی برای خرید نفت ایران که این مسأله موجب سرازیر شدن ثروت بسیار زیادی به ایران شد. دوم اینکه با توجه به شرایط پیش آمده در منطقه، ایالات متحده در تلاش بود تا ایران به عنوان بهترین دوست و حامی منافع این کشور در منطقه انتخاب شود. از این رو عنوانی از سوی رئیس جمهور وقت آمریکا (ریچارد نیکسون) تحت نام «ژاندارم منطقه» برای ایران برگزیده شد.
در مورد نفوذ نظامی سفارت آمریکا در نیروهای ایران کافیست به روابط و فعالیتهای سرهنگ یاتسویج «رئیس سیا» در ایران اشاره کنیم. تا جاییکه بر اساس اسناد موجود وی در دوران حضورش در ایران (اواسط دهه 1340) با تمامی شخصیّتهای نظامی و سیاسی رابطه بسیار نزدیکی داشت و اطلاعات نظامی، اقتصادی و سیاسی ایران را در اختیار سفارت آمریکا قرار میداد.
در واقع با آغاز دهه 50 شمسی، محمدرضا شاه خود را به لحاظ روانی وابسته به ایالات متحد میدانست. تا جاییکه تحقق منافع آمریکا در سیاست خارجی این کشور قسمتی از تعهد وی را شامل میشد. در این بین روابط ایران و آمریکا بیش از پیش دوستانهتر شد. به شکلی که سفیر مستقر ایالات متحده آمریکا در ایران علاوه بر اینکه جزء مهمانان ثابت مراسم دربار تلقّی میشد، در خصوصیترین محافل شاه نیز حضور داشت و این قرابت موجب تأثیرپذیری محمدرضا شاه از ایشان میشد. البته مباحثی از جمله گفتمان ترس از وجود کمونیست در منطقه و نیاز به داشتن سلاحهای نظامی کامل به عنوان یکی از نیازهای اساسی کشور به این مسئله دامن میزد و این امر در نهایت موجب شد ایران سالیانه قسمت عظیمی از درآمد نفت خود را صرف خرید سلاح نظامی از آمریکا نماید.
در مورد نفوذ نظامی سفارت آمریکا در نیروهای ایران کافیست به روابط و فعالیتهای سرهنگ یاتسویج «رئیس سیا» در ایران اشاره کنیم. تا جاییکه بر اساس اسناد موجود وی در دوران حضورش در ایران (اواسط دهه 1340) با تمامی شخصیّتهای نظامی و سیاسی رابطه بسیار نزدیکی داشت و اطلاعات نظامی، اقتصادی و سیاسی ایران را در اختیار سفارت آمریکا قرار میداد. سفارت این کشور نیز بر اساس اطلاعات مآخوزه سیاست داخلی و بینالمللی ایران را در راستای تحقق منافع خود ترسیم میکردند .4
سفارت آمریکا در کنار ساماندهی نظامی، امنیتی و سیاسی ایران همواره نگاه ویژهای نیز به اقتصاد ایران و شرایط بهرهبرداری از این اقتصاد به نفع آمریکا داشت. بر اساس اسناد موجود تعداد مستشاران آمریکایی در ایران که بخش عمدهای از آن در حوزه اقتصاد ایران مشغول فعالیّت بودند، در سال 1345 ده هزار نفر بود که این تعداد در سال 56 به رقمی حدود 60 هزار نفر میرسید. حضور این تعداد بالای شهروند آمریکایی در بخشهای مختلف نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران که به وسیله سفارت این کشور کنترل میشد نه تنها موجب انتقال اطلاعات به ایالات متحده میشد، بلکه منجر به از دست رفتن استقلال ایران در تمامی قسمتهای مهم کشور نیز میشد. 5
دوران تسلط کامل
جنگهای اعراب با اسرائیل در شروع دهه 1350 دو نتیجه مهم برای ایران دربرداشت: نخست افزایش بیسابقه قیمت نفت و رقابت میان کشورهای غربی برای خرید نفت ایران که این مسأله موجب سرازیر شدن ثروت بسیار زیادی به ایران شد. دوم اینکه با توجه به شرایط پیش آمده در منطقه، ایالات متحده در تلاش بود تا ایران به عنوان بهترین دوست و حامی منافع این کشور در منطقه انتخاب شود. از این رو عنوانی از سوی رئیس جمهور وقت آمریکا (ریچارد نیکسون) تحت نام «ژاندارم منطقه» برای ایران برگزیده شد.
در مورد نفوذ نظامی سفارت آمریکا در نیروهای ایران کافیست به روابط و فعالیتهای سرهنگ یاتسویج «رئیس سیا» در ایران اشاره کنیم. تا جاییکه بر اساس اسناد موجود وی در دوران حضورش در ایران (اواسط دهه 1340) با تمامی شخصیّتهای نظامی و سیاسی رابطه بسیار نزدیکی داشت و اطلاعات نظامی، اقتصادی و سیاسی ایران را در اختیار سفارت آمریکا قرار میداد.
در واقع با آغاز دهه 50 شمسی، محمدرضا شاه خود را به لحاظ روانی وابسته به ایالات متحد میدانست. تا جاییکه تحقق منافع آمریکا در سیاست خارجی این کشور قسمتی از تعهد وی را شامل میشد. در این بین روابط ایران و آمریکا بیش از پیش دوستانهتر شد. به شکلی که سفیر مستقر ایالات متحده آمریکا در ایران علاوه بر اینکه جزء مهمانان ثابت مراسم دربار تلقّی میشد، در خصوصیترین محافل شاه نیز حضور داشت و این قرابت موجب تأثیرپذیری محمدرضا شاه از ایشان میشد. البته مباحثی از جمله گفتمان ترس از وجود کمونیست در منطقه و نیاز به داشتن سلاحهای نظامی کامل به عنوان یکی از نیازهای اساسی کشور به این مسئله دامن میزد و این امر در نهایت موجب شد ایران سالیانه قسمت عظیمی از درآمد نفت خود را صرف خرید سلاح نظامی از آمریکا نماید.
اقداماتی از این دست، علاوه بر اینکه سود سرشاری را نصیب ایالات متحده میکرد، زنگ خطری بود برای کمونیست (شوروی) در منطقه که پس از جنگ جهانی دوم به عنوان مهمترین دشمن آمریکا مطرح بود.6
هرچند آمریکا از ایران به عنوان مهمترین متّحد خود در منطقه نام میبرد ولی هیچگاه صداقت لازم را در مناسبات خود با ایران به کار نمیبرد و به واسطه سفارت و حجم عظیم مستشاران خود در داخل ایران از وضعیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور آگاهی کامل پیدا میکرد و از همین اهرم برای حفظ منافع خود در منطقه استفاده مینمود. با همه این احوالات بر اساس گزارشهای باقی مانده از سفارت آمریکا که نشان از رصد دقیق ایران میدهد، احتمال وقوع انقلاب، چندسال پیش از سال 57، از سوی مستشاران و سفرای آمریکا داده شده بود. به عنوان مثال؛ در سال 1350 «دوگلاس مک آرتور دوم» سفیر وقت آمریکا در ایران، طی یک نامه رسمی به «جک میکلوس» مدیر تیم کشوری ایران در وزارت خارجه آمریکا مینویسد: « جک عزیز، مسأله مطروحه در نامه مؤرخ 6 اوت شما در مورد احتمال تغییر و تحولات سیاسی در دوران بعد از شاه در واقع سؤال بسیار با ارزشی است... پاسخ به این سؤال بخش اعظم اندیشه ما را به خود مشغول کرده است». اگرچه در این نامه احتمال پایان دوران شاهنشاهی در ایران داده شده است ولی با توجّه به سود سرشاری که ایالات متحدّه از برقراری ارتباط با حکومت پهلوی میبرد، از تمام توان خود تا آخرین روزهای استقرار حکومت پهلوی استفاده کرد مسألهای که میتوان در دوران کوتاه نخست وزیری شاپور بختیار نیز مشاهده کرد.7
همانطور که اشاره شد، محمدرضا شاه در دهه 50 چنان خود را وابسته به آمریکا میدانست که برای انجام کوچکترین مسائل مربوط به سیاست داخلی ایران بدون صحبت با سفرای آمریکا در ایران و توجه به نقطه نظرات وی اقدامی نمیکرد. تا جاییکه به وضوح میتوان درماندگی وی را در دوران حد فاصل سفارت ریچارد هلمز و ویلیام سولیوان در ایران، که طی آن هیچ سفیر در کشور مستقر نبود، مشاهده کرد. این ترس از آن جهت نشأت میگرفت که سفارت آمریکا در ایران به عنوان نماینده منافع این کشور، اوضاع منطقه و جهان را طوری برای شخص شاه و نزدیکان وی ترسیم کرده بود که حکومت پهلوی بدون کمک و رابطه با آمریکا توان حفظ خود و جایگاهش در منطقه و جهان را نخواهد داشت.
ذکر این نکته نیز حائز اهمیت است که در نظر برخی، دولت آمریکا(دوران ریاست جمهوری کارتر) در آستانه انقلاب اسلامی حمایت خود را از محمدرضا شاه برداشت و سقوط حکومت پهلوی را مسجل فرض میکرد. ولی بر اساس اسناد موجودی که از سفارت آمریکا در ایران پیدا شده، این دولت همواره تمامی برنامههای اقتصادی، نظامی و سیاسی خود در قبال ایران را بر اساس گزارشهای سفرای خود تنظیم میکرده و در این گزارشها نه تنها از پایان دوران پهلوی سخنی به زبان نیامده؛ بلکه در این گزارشها، "شاه به عنوان مظهر روح ملی، مذهبی و نقطه عزیمت هرگونه تجدد و ترقی معرفّی شده و نظام مشروطه سلطنتی آرمانیترین نظام موجود در ذهن ایرانیان ترسیم" و به همین دلیل در گزارشهای موجود برنامهریزی بلندمدت در خصوص مراوده با ایران از سوی سفارت آمریکا تنظیم شده است. 8
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.یعقوب توکلی،خاطرات علی امینی، تهران، نشر سوره مهر، 1390، ص 177-180.
2.حسین فردوست،ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، چاپ دوم، تهران، موسسه اطلاعات، 1370، ص 337.
3.همان، 338.
4.همان، 339.
5.رابرت گراهام،ایران سراب قدرت، ترجمه فیروز فیروزنیا، چاپ اول، تهران، نشر سحاب، 1358، ص 224.
6.ویلیام شوکراس،آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر پیکان، 1381، ص 24-26.
7.مظفر نامدار، چرا آمریکا هنوز دشمن ملت ایران است، فصلنامه تخصصی در حوزه تاریخ پژوهی ایران معاصر، شماره 13، پاییز 1386، ص 53.
8. مظفر نامدار،همان، ص 54.
هرچند آمریکا از ایران به عنوان مهمترین متّحد خود در منطقه نام میبرد ولی هیچگاه صداقت لازم را در مناسبات خود با ایران به کار نمیبرد و به واسطه سفارت و حجم عظیم مستشاران خود در داخل ایران از وضعیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور آگاهی کامل پیدا میکرد و از همین اهرم برای حفظ منافع خود در منطقه استفاده مینمود. با همه این احوالات بر اساس گزارشهای باقی مانده از سفارت آمریکا که نشان از رصد دقیق ایران میدهد، احتمال وقوع انقلاب، چندسال پیش از سال 57، از سوی مستشاران و سفرای آمریکا داده شده بود. به عنوان مثال؛ در سال 1350 «دوگلاس مک آرتور دوم» سفیر وقت آمریکا در ایران، طی یک نامه رسمی به «جک میکلوس» مدیر تیم کشوری ایران در وزارت خارجه آمریکا مینویسد: « جک عزیز، مسأله مطروحه در نامه مؤرخ 6 اوت شما در مورد احتمال تغییر و تحولات سیاسی در دوران بعد از شاه در واقع سؤال بسیار با ارزشی است... پاسخ به این سؤال بخش اعظم اندیشه ما را به خود مشغول کرده است». اگرچه در این نامه احتمال پایان دوران شاهنشاهی در ایران داده شده است ولی با توجّه به سود سرشاری که ایالات متحدّه از برقراری ارتباط با حکومت پهلوی میبرد، از تمام توان خود تا آخرین روزهای استقرار حکومت پهلوی استفاده کرد مسألهای که میتوان در دوران کوتاه نخست وزیری شاپور بختیار نیز مشاهده کرد.7
همانطور که اشاره شد، محمدرضا شاه در دهه 50 چنان خود را وابسته به آمریکا میدانست که برای انجام کوچکترین مسائل مربوط به سیاست داخلی ایران بدون صحبت با سفرای آمریکا در ایران و توجه به نقطه نظرات وی اقدامی نمیکرد. تا جاییکه به وضوح میتوان درماندگی وی را در دوران حد فاصل سفارت ریچارد هلمز و ویلیام سولیوان در ایران، که طی آن هیچ سفیر در کشور مستقر نبود، مشاهده کرد. این ترس از آن جهت نشأت میگرفت که سفارت آمریکا در ایران به عنوان نماینده منافع این کشور، اوضاع منطقه و جهان را طوری برای شخص شاه و نزدیکان وی ترسیم کرده بود که حکومت پهلوی بدون کمک و رابطه با آمریکا توان حفظ خود و جایگاهش در منطقه و جهان را نخواهد داشت.
ذکر این نکته نیز حائز اهمیت است که در نظر برخی، دولت آمریکا(دوران ریاست جمهوری کارتر) در آستانه انقلاب اسلامی حمایت خود را از محمدرضا شاه برداشت و سقوط حکومت پهلوی را مسجل فرض میکرد. ولی بر اساس اسناد موجودی که از سفارت آمریکا در ایران پیدا شده، این دولت همواره تمامی برنامههای اقتصادی، نظامی و سیاسی خود در قبال ایران را بر اساس گزارشهای سفرای خود تنظیم میکرده و در این گزارشها نه تنها از پایان دوران پهلوی سخنی به زبان نیامده؛ بلکه در این گزارشها، "شاه به عنوان مظهر روح ملی، مذهبی و نقطه عزیمت هرگونه تجدد و ترقی معرفّی شده و نظام مشروطه سلطنتی آرمانیترین نظام موجود در ذهن ایرانیان ترسیم" و به همین دلیل در گزارشهای موجود برنامهریزی بلندمدت در خصوص مراوده با ایران از سوی سفارت آمریکا تنظیم شده است. 8
جلسه هیئت نمایندگی ایران و کنسرسیوم نفت، علی امینی و هوارد پیچ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.یعقوب توکلی،خاطرات علی امینی، تهران، نشر سوره مهر، 1390، ص 177-180.
2.حسین فردوست،ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، چاپ دوم، تهران، موسسه اطلاعات، 1370، ص 337.
3.همان، 338.
4.همان، 339.
5.رابرت گراهام،ایران سراب قدرت، ترجمه فیروز فیروزنیا، چاپ اول، تهران، نشر سحاب، 1358، ص 224.
6.ویلیام شوکراس،آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر پیکان، 1381، ص 24-26.
7.مظفر نامدار، چرا آمریکا هنوز دشمن ملت ایران است، فصلنامه تخصصی در حوزه تاریخ پژوهی ایران معاصر، شماره 13، پاییز 1386، ص 53.
8. مظفر نامدار،همان، ص 54.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران