در نزدیکی روستای «احمدآباد»به آب فراوانی برخوردیم که پشت بستر رودخانه جمع شده بود.آب،مساحت زیادی را اشغال کرده و حایلی بین نیروهای ما و نیروهای ایرانی مدافع سوسنگرد ایجاد نموده بود.آب رودخانه ظاهراً گوارا، زلال و قابل شرب بود و فقط به تصفیه ساده ای نیاز داشت. یکی از سربازان را به وسط رودخانه که عرض آن حدود ۵ الی ۶متر بود، فرستادیم.او مقداری آب برای ما آورد و آن را داخل یک بطری ریخته جهت انجام آزمایشات لازم با خود آوردیم.
دیداری از خانه های خالی اطراف رودخانه نیز داشتیم.در آن حدود با لاشه یک فروند هلیکوپتر ساخت روسیه از نوع m25که درجریان نبردهای روز پنجم ژانویه۱۹۸۱/۱۵دی۱۳۵۹سرنگون شده بود،برخورد کردیم.از این هلیکوپترها ظاهراً برای رویایی با واحدهای پیاده رو زرهی بهره برداری می شد.قطعه های متلاشی شده هلیکوپتر در فاصله ۱۰متری محل سقوط پخش و پلا شده بودند.برخی از قطعات منهدم شده هنوز دارای مهمات و موشک های ضد زره و ضد نفر بودند.از ستوان«مظهر»در مورد نحوه سقوط آن سؤال کردم.گفت:«آن درخت را می بینی؟»
گفتم:«بلی.درخت سدری است که در ساحل رودخانه قرار گرفته است.»
گفت:«یکی از سربازان ایرانی زیر آن مخفی شده بود.هنگامی که دید این هلیکوپتر به همراه هلیکوپتر دیگری نیروهای ایرانی را در نبرد ۵ژانویه /۱۵دی سوسنگرد تعقیب می کند،با آرپی جی شلیک کرد وآن را به آتش کشید.اما خود وی به همراه چند سرباز دیگر بر اثر تیراندازی هلیکوپتر دوم کشته شدند.»
به طرف آن درخت رفتیم. قبرهای سربازان ایرانی را مشاهده کردیم. نزدیک ظهر بود. پیش از مراجعت، ستوان «مظهر» به قصد صید ماهی، چند عدد دینامیت به داخل رودخانه پرتاب کرد، اما بجز چند ماهی کوچک،صید قابل ملاحظه ای نصیب او نشد.
به قرارگاه تیپ بازگشتیم.آنها نمونه آب را گرفته به همراه یک نامه رسمی به آزمایشگاه های بیمارستان نظامی الرشید فرستادند.دو هفته بعد پاسخ دادند که آب آلوده است و قابل شرب نیست.واقعیت این است که آنها به آب که منبع آن تحت اختیار نیروهای ایرانی بود،اطمینان نداشتند و می ترسیدند که آلوده به سم ها و میکروب های کشنده باشد.چند هفته بعد دستوری در زمینه خودداری از نوشیدن آب و استحمام و شستن لباس به سربازان صادر گردید. ضمناً ستوان«مظهر» گزارشی در مورد هلیکوپتر منهدم شده ارائه نمود و بلافاصله فرمانده تیپ دستور جمع آوری مهمات به درد بخور و دستگاه های سالم آن را از بین لاشه های هلیکوپتر داد.این تجهیزات سه روز بعد به وسیله گروهان مهندسی تیپ به بصره انتقال یافتند.
بخشی از خاطرات یک پزشک اسیر عراقی دکتر مجتبی الحسینی /سایت جامع آزادگان