گروه فرهنگی مشرق- داستان سریال درباره معلمی شیمی به نام والتر وایت است که در مییابد سرطان دارد و زمان زیادی برای زنده ماندن ندارد. والتر یک پسر معلول و یک زن حامله دارد و اگر بر اثر سرطان بمیرد برای آنها چیزی نمیماند. به همین دلیل والتر تصمیم میگیرد مقادیر زیادی پول را در زمان کمی به دست آورد.
با توجه به تحصیلات شیمی، به فکر تولید مواد مخدرشیشه میافتد. اما تنها مشکل پیدا کردن کسی برای فروختن این مواد است. در این زمان شاگرد سابق او که اکنون مواد فروشی خردهپا است به نام جسی، وارد داستان میشود. این دو زوج چندان مناسبی به نظر نمی رسند اما وقتی جسی در آمد حاصل از این کار را میبیند همراه با والتر میشود. البته چون هر دو اینها هیچ وقت در سطح بلند پایه مواد مخدر کار نکردهاند، دنیای آنها به سرع دیونهوار میشود.
هزاران دلیل وجود دارد که چرا برکینگ بد، جذاب است. اولن والتر یک زندگی دو گانه دارد. از یک طرف یک مرد خانواده نرمال است و از طرف دیگر امپراتوری مواد مخدر خود را رهبری میکند. به گزارش تجربه، زندگیهای دوگانه یکی از قویترین ابزار برای تعریف داستان است. ما میدانیم که والتر در کار مواد مخدر است، اما خانواده و دوستان او نمیدانند. این بدین معنی است که در تمامی صحنههایی که با خانوادهاش میبینیم او چیزی را پنهان میکند، و همین این صحنه ها را تماشاییتر کرده است. آیا او به دام میافتد؟ آیا کسی او را زیر نظر دارد؟اگر او را بگیرند چه اتفاقی میافتد؟ ما باید بدانیم. به همین دلیل است که کاراکترهایی مانند سوپرمن و بتمن و اسپایدرمن تا به امروز دوام آوردهاند. زندگی دو گانه اینقدر پتانسیل دارد که بتوان سناریوهای مختلفی بر اساس آن نوشت.
چیزهای کوچک دیگری هم وجود دارد. وینس گیلیگان (خالق مجموعه) برادر زن والتر را مامور مواد مخدر کرده است. تا همین الان هم استرس زیادی بر تماشاگر حاکم است چه برسد که با این قضیه، جذابیت سر به آسمان میزند. نکته دیگر این است که تماشاگران عاشق دیدن کاراکترهایی هستند که پله پله به بالا میرسند، به خصوص در قضیه تجارت مواد مخدر، آدم بدها پیوسته بدتر میشوند و کار آنها سختتر، به همین خاطر ما رفقای خوب و صورت زخمی را دوست داریم.
یک عامل جذابیت دیگر رابطه بین جسی-والتر است، به خاطر همین که این دو اصلا در هیچ زمینهای به هم نمیخورند یکی از نامحتملترین زوج های سریالی را تشکیل دادهاند. آنها همیشه با هم جنگ و دعوا دارند و در حال بحث هستند. برای همین دیدن این دو بسیار سرگرم کننده است.کشمکش یکی از مهمترین عوامل جذابیت هر فیلمنامهای است. اگر کاراکترها در هنگام مخمصه با هم کنار بیایند، حوصله ما سر میرود. اما وینس گلیگان خوشبختانه این کشمکش را از همان پایه سریال بنا کرده است. با کنار هم قراردادن والتر و جسی که در مواقع عادی هم با هم کنار نمیآیند.
یکی از بهترین اپیزودها از نظر جذابیت، اپیزود 9 فصل 2 است. در این اپیزود والتر جواب تشخیص سرطان خود را میگیرد و میفهمد وضع بحرانی دارد. به همین دلیل به سرعت با جسی تماس میگیرد تا مقداری شیشه به ارزش 3/1 میلیون دلار درست کنند. آنها با آزمایشگاه سیار خود به بیابانهای نیومکزیکو میروند آنها بعد از درست کردن شیشه میفهمند که جسی ماشین را در این مدت روشن گذاشته و برای همین باتری ماشین خوابیده است. آنها نمیتوانند به کسی زنگ بزنندT آبی برای آنها باقی نمانده و اگر سریعتر فکری نکنند در وسط بیابان میمیرند.
این اپیزود نه تنها یک کلاس فیلمنامه نویسی برای تلویزیون است بلکه کلاسی برای فیلمنامه فیلم هم هست. مانند هر داستانی شما میخواهید یک مشکل و مساله را نشان بدهید. این مشکل سپس به راهحلی منجر میَشود. این راهحل باعث حرکت شخصیتها و همچنین اپیزود میشود. در این مورد مشکل این است که آنها وسط بیابان گیر کردهاند. راه حل هم آن است راهی برای خروج از بیابان پیدا کنند.
در نهایت عامل ضرورت را داریم. با تمام شدن آب، آنها نهایتن 3 روز فرصت دارند وگرنه میمیرند. این پایه اصلی اپیزود است و در کل بدون نقص است. همه چیز در جای خود قرار دارد تا یک داستان عالی روایت شود.
با این وضعیت شخصیتها فکر میکنند که آنها رو به موت هستند. راه حل واضحی برای بیرون آمدن از این وضعیت ندارند. اما والتر که قبل از این نبوغ او در زمینه شیمی به خوبی پرداخته شده بود با راهحلی شیمیایی باتری را به کار میاندازد و این چنین از مخمصه میگریزند. این گونه باید یک داستان را روایت کرد.
در کمتر سریالی مانند برکینگ بد این تحول شخصیت خیر به سمت شر به تصویر کشیده شده است. با نگاهی دوباره به اپیزودهای اولی زندگی والتر چندان بد به نظر نمیآید. او همسر خوبی دارد. یک پسر دوست داشتنی و فرزندی در راه. بالاتر از همه اینها او دوستان و افرادی را دارد که به او اهمیت میدهند. آدمهایی که مشتاق کمک به او هستند. بهشت روی زمین نیست اما نظری اجمالی از آن است. اما با این حال اینها کافی نیست. او خودش را به غرور و خشمش میسپارد. تبدیل به شیطان و مطابق آن مجازات میشود. او در فضای بهشت مانند زندگی میکرد اما تصمیم گرفت چیزی بسیار شبیه جهنم بسازد.
برکینگ بد عواقب تصمیمهایی را نشان میدهد که تک تک ما، هر روز در زندگی خود میگیریم.
با توجه به تحصیلات شیمی، به فکر تولید مواد مخدرشیشه میافتد. اما تنها مشکل پیدا کردن کسی برای فروختن این مواد است. در این زمان شاگرد سابق او که اکنون مواد فروشی خردهپا است به نام جسی، وارد داستان میشود. این دو زوج چندان مناسبی به نظر نمی رسند اما وقتی جسی در آمد حاصل از این کار را میبیند همراه با والتر میشود. البته چون هر دو اینها هیچ وقت در سطح بلند پایه مواد مخدر کار نکردهاند، دنیای آنها به سرع دیونهوار میشود.
هزاران دلیل وجود دارد که چرا برکینگ بد، جذاب است. اولن والتر یک زندگی دو گانه دارد. از یک طرف یک مرد خانواده نرمال است و از طرف دیگر امپراتوری مواد مخدر خود را رهبری میکند. به گزارش تجربه، زندگیهای دوگانه یکی از قویترین ابزار برای تعریف داستان است. ما میدانیم که والتر در کار مواد مخدر است، اما خانواده و دوستان او نمیدانند. این بدین معنی است که در تمامی صحنههایی که با خانوادهاش میبینیم او چیزی را پنهان میکند، و همین این صحنه ها را تماشاییتر کرده است. آیا او به دام میافتد؟ آیا کسی او را زیر نظر دارد؟اگر او را بگیرند چه اتفاقی میافتد؟ ما باید بدانیم. به همین دلیل است که کاراکترهایی مانند سوپرمن و بتمن و اسپایدرمن تا به امروز دوام آوردهاند. زندگی دو گانه اینقدر پتانسیل دارد که بتوان سناریوهای مختلفی بر اساس آن نوشت.
چیزهای کوچک دیگری هم وجود دارد. وینس گیلیگان (خالق مجموعه) برادر زن والتر را مامور مواد مخدر کرده است. تا همین الان هم استرس زیادی بر تماشاگر حاکم است چه برسد که با این قضیه، جذابیت سر به آسمان میزند. نکته دیگر این است که تماشاگران عاشق دیدن کاراکترهایی هستند که پله پله به بالا میرسند، به خصوص در قضیه تجارت مواد مخدر، آدم بدها پیوسته بدتر میشوند و کار آنها سختتر، به همین خاطر ما رفقای خوب و صورت زخمی را دوست داریم.
یک عامل جذابیت دیگر رابطه بین جسی-والتر است، به خاطر همین که این دو اصلا در هیچ زمینهای به هم نمیخورند یکی از نامحتملترین زوج های سریالی را تشکیل دادهاند. آنها همیشه با هم جنگ و دعوا دارند و در حال بحث هستند. برای همین دیدن این دو بسیار سرگرم کننده است.کشمکش یکی از مهمترین عوامل جذابیت هر فیلمنامهای است. اگر کاراکترها در هنگام مخمصه با هم کنار بیایند، حوصله ما سر میرود. اما وینس گلیگان خوشبختانه این کشمکش را از همان پایه سریال بنا کرده است. با کنار هم قراردادن والتر و جسی که در مواقع عادی هم با هم کنار نمیآیند.
یکی از بهترین اپیزودها از نظر جذابیت، اپیزود 9 فصل 2 است. در این اپیزود والتر جواب تشخیص سرطان خود را میگیرد و میفهمد وضع بحرانی دارد. به همین دلیل به سرعت با جسی تماس میگیرد تا مقداری شیشه به ارزش 3/1 میلیون دلار درست کنند. آنها با آزمایشگاه سیار خود به بیابانهای نیومکزیکو میروند آنها بعد از درست کردن شیشه میفهمند که جسی ماشین را در این مدت روشن گذاشته و برای همین باتری ماشین خوابیده است. آنها نمیتوانند به کسی زنگ بزنندT آبی برای آنها باقی نمانده و اگر سریعتر فکری نکنند در وسط بیابان میمیرند.
این اپیزود نه تنها یک کلاس فیلمنامه نویسی برای تلویزیون است بلکه کلاسی برای فیلمنامه فیلم هم هست. مانند هر داستانی شما میخواهید یک مشکل و مساله را نشان بدهید. این مشکل سپس به راهحلی منجر میَشود. این راهحل باعث حرکت شخصیتها و همچنین اپیزود میشود. در این مورد مشکل این است که آنها وسط بیابان گیر کردهاند. راه حل هم آن است راهی برای خروج از بیابان پیدا کنند.
در نهایت عامل ضرورت را داریم. با تمام شدن آب، آنها نهایتن 3 روز فرصت دارند وگرنه میمیرند. این پایه اصلی اپیزود است و در کل بدون نقص است. همه چیز در جای خود قرار دارد تا یک داستان عالی روایت شود.
با این وضعیت شخصیتها فکر میکنند که آنها رو به موت هستند. راه حل واضحی برای بیرون آمدن از این وضعیت ندارند. اما والتر که قبل از این نبوغ او در زمینه شیمی به خوبی پرداخته شده بود با راهحلی شیمیایی باتری را به کار میاندازد و این چنین از مخمصه میگریزند. این گونه باید یک داستان را روایت کرد.
برکینگ بد عواقب تصمیمهایی را نشان میدهد که تک تک ما، هر روز در زندگی خود میگیریم.