گروه فرهنگ و هنر مشرق- برای نوشتن مرد قصر مرتفع هفت سال تحقیق کردم. هفت سال تحقیق یعنی هفت سال غرق شدن در نوشتهها و هر آنچه که دربارهی نازیها و ژاپنیها وجود دارد. مخصوصا مطالبی که دربارهی نازیها وجود دارد. و شاید به همین دلیل باشد که این رمان از دیگر رمانهایم بهتر است. خوب میدانستم دارم دربارهی چه موضوعی صحبت میکنم. منابع درجه یکی در کتابخانهی دانشگاه برکلی کالیفرنیا زیر دستم بود. همان جملات و حرفهایی که از زبان مأموران گشتاپو بیرون آمده و بعد از جنگ جهانی دوم ثبت و ضبط شده بود. مدارک و مطالبی که رویشان نوشته بود فقط برای مأموران عالیرتبه.
در ژانر علمی-خیالی مضمونی هست به نام «دنیای جایگزین» و مطمئنم شماها میدانید مرد قصر مرتفع از این مضمون بهره برده است. در این رمان با دنیای جایگزینی روبهرو میشویم که آلمان، ژاپن و ایتالیا در جنگ جهانی دوم پیروز شدهاند. در جایی از رمان آقای تاگومی، که برای من شخصیت اصلی رمان است، به نحوی پایش به دنیای «ما» باز میشود، یعنی دنیایی که در آن دولتهای محور شکست خوردهاند. او فقط مدت کوتاهی در دنیای ما حضور دارد، و تا میفهمد چه اتفاقی افتاده با بدبختی تلاش میکند به دنیای خودش برگردد و بعد از بازگشت هم هرگز به این سفر کوتاه فکر نمیکند؛ برای او تجربهای به غایت ناخوشایند بوده.
او ژاپنی است و برای همین دنیای ما برایش خیلی بدتر از دنیایی است که به آن عادت کرده است. من در مرد قصر مرتفع توضیح نمیدهم او چطور به دنیای ما میآید، او در پارکی روی صندلی نشسته و جواهری در دستش است و آن را نگاه میکند و بعد که سرش را بالا میگیرد میبیند که در دنیایی دیگر است. توضیح ندادم چطور این اتفاق افتاده چون نمی دانم.چیزی که موقع نوشتن برای من مهم است، کار آفریدن دنیا است، و درآن لحظهی خاص من در دنیایی زندگی میکنم که دارم خلقش میکنم.
برای من دنیایی به شدت واقعی و ملموس است. و بعد وقتی کارم تمام میشود و از آن دنیا برای همیشه جدا میشوم ... ویران میشوم. آدمها دیگر حرف نمیزنند، دیگر تکان نمیخورند. تنها شدم و پولی هم ندارم. آقای تاگومی، شخصیت اصلی مرد قصر مرتفع کجاست؟ او مرا ترک کرده، از هم جدا شدیم. خواندن رمان هم تاگومی را برایم زنده نمیکند. بدین ترتیب دوستهایم میمیرند. من همسر، دختر و گربهام را دوست دارم اما اینها کافی نیست. این پوچی نابود کننده است. برای گذراندن زندگی ننویسید، بروید بند کفش بفروشید. نگذارید این اتفاق برای شما رخ بدهد. نویسندههای علمی – خیالی سالی شش هزار دلار دستمزد میگیرند، من در سالی که مرد قصر مرتفع را نوشتم دوازده هزار دلار گرفتم چون کتاب جایزهی هوگو را برد اما این اتفاق همیشه نمی افتد.
برای نوشتن مرد قصر مرتفع لازم بود چیزهایی را که این آدمها در دفترهای خاطرات خود مینوشتند بخوانم. به همین دلیل هم هست که دیگر دنبالهای بر این رمان ننوشتم: خیلی وحشتناک بود، دل خراش بود. چندباری سعی کردم دنبالهی رمان را بنویسم، اما برای این کار مجبور بودم برگردم و نوشتههای مربوط به نازیها را دوباره بخوانم، اما نمیتوانستم این کار را انجام دهم. باید یکی پیدا میشد تا به من کمک کند ... کسی که دل خواندن این مطالب را میداشت، جرئتش را، که جسارت کند و این جملات را برای خودش بلند بلند تکرار کند، تا بتواند وارد ذهن شخصیت شود. حالا میبینم ریچارد کندون که کاندیدای منچوری را نوشته، کاری منتشر کرده به نام آینههای بینهایت که دربارهی هاینریش هیلمر است و کندون هر چیزی که فکرش را بکنید دربارهی هیملر میدانست. وارد ذهن هیملر شده، واقعا جرئت انجام این کار را داشته. من دلش را نداشتم و برای همین هم هست که ماجرای کتابم در بخش تحت سلطهی ژاپن میگذرد من فقط گوشهای تحت سلطهی نازیها را نمایش میدهم.
او ژاپنی است و برای همین دنیای ما برایش خیلی بدتر از دنیایی است که به آن عادت کرده است. من در مرد قصر مرتفع توضیح نمیدهم او چطور به دنیای ما میآید، او در پارکی روی صندلی نشسته و جواهری در دستش است و آن را نگاه میکند و بعد که سرش را بالا میگیرد میبیند که در دنیایی دیگر است. توضیح ندادم چطور این اتفاق افتاده چون نمی دانم.چیزی که موقع نوشتن برای من مهم است، کار آفریدن دنیا است، و درآن لحظهی خاص من در دنیایی زندگی میکنم که دارم خلقش میکنم.
برای من دنیایی به شدت واقعی و ملموس است. و بعد وقتی کارم تمام میشود و از آن دنیا برای همیشه جدا میشوم ... ویران میشوم. آدمها دیگر حرف نمیزنند، دیگر تکان نمیخورند. تنها شدم و پولی هم ندارم. آقای تاگومی، شخصیت اصلی مرد قصر مرتفع کجاست؟ او مرا ترک کرده، از هم جدا شدیم. خواندن رمان هم تاگومی را برایم زنده نمیکند. بدین ترتیب دوستهایم میمیرند. من همسر، دختر و گربهام را دوست دارم اما اینها کافی نیست. این پوچی نابود کننده است. برای گذراندن زندگی ننویسید، بروید بند کفش بفروشید. نگذارید این اتفاق برای شما رخ بدهد. نویسندههای علمی – خیالی سالی شش هزار دلار دستمزد میگیرند، من در سالی که مرد قصر مرتفع را نوشتم دوازده هزار دلار گرفتم چون کتاب جایزهی هوگو را برد اما این اتفاق همیشه نمی افتد.