گروه فرهنگ و هنر مشرق- زشت و زیبا، کوچک و بزرگ،فقیر و غنی ، سوپر استار یا مردم عادی شاخصه مبنایی، عقیدتی و زیستی مشخصی دارند که برای سایر مردمان جذاب است. حال اگر فرد بازیگر سرشناسی باشد قطعا جالب تر خواهد بود. آنچه در پی خواهد 10 نکته کلیدی در مورد کوین اسپیسی است.
1.از کلمهی «سلبریتی» یا آدم معروف متنفر است
کلمهی نفرت انگیزی است.
2.شخصیت نقشهایش را قضاوت نمیکند، حتی فرانک آندروود را
کار من صرفاً این است که نقششان را بازی کنم.
3.کتاب زیاد میخواند
کتاب محبوبم چیست؟ مدام نظرم تغییر میکند. دلم هم نمیخواهد پرمدعا جلو کنم. کتابهای زیادی خواندهام! اما در حال حاضر کتاب بالینیام نامههای کلارنس دارو است. که رویش کار کردیم و در سالن تئاتر Old Vic هم روی صحنه بردیمش. کشتهمردهِ این نامههام. کشتهمردهی نامه به شاعری جوان ریلکه هم بودهام.
4.جلوی ستارهها دست و پایش را گم میکند
یادم میآید اولین باری که امثال جانی کارسون و جیمی استوارت را دیدم کاملا دست و پایم را گم کرده و هول شده بودم. به جیمی گفتم: تو یکی از بهترین بازیگرای کل تاریخ سینمایی ... احتمالا او قدر این حرف رو شنیدی که دیگه حالت ازش به هم میخوره. و او گفت: نه، حالم ازش به هم نمیخوره. میشه یه بار دیگه بگی!
5.سه تا کوین محبوب دارد
کوینهای محبوبم آنهاییاند که مدام من را با آنها اشتباه میگیرند. یک بار با چند تا مأمور پلیس در کافهای در بوستن بودیم، یک سال بعد از بمبگذاری در ماراتن بود. دختری خودش را رساند پیش من و گفت: خدای من، خودتونین ... کوین بیکن! همهمان شوکه شدیم، محشرتر از این ممکن است؟ با کوین بیکن و کوین کاستنر اشتباه گرفته شدهام. عاشق اینم که مردم برای فیلمهایی که تویشان بازی نکردهام بهم تبریک میگویند. توی سگهای انباری خیلی خوب بودی! این را میگویند و میروند، و من از خودم میپرسم: فکر کرده کدامشانم؟ قرار بوده استیو بوشمی باشم؟ یا هاروی کایتل؟ حاضرم هر کدامشان که بخواهند باشم.
6.همراه با نوازندگی بیلی جوئل آواز میخواند
چند ماهی میَشود که کنسرت برگزار میکنم. یکیشان در میامی بود و یکی در چین. یک ارکستر چهل سازی بزرگ دارم و با تمام وجودم میخوانم و از هر چیزی که دستم میرسد استفاده میکنم. تازگی ها آهنگهای تازهای را به آهنگهای استاندارد قدیمی اضافه کردهایم. آهنگ We Didn’t Start The Fire بیلی جوئل را اجرا میکنم که اصلاً آهنگ سادهای نیست.
7.قرار نیست جایی برود
هیچ کدام از کاهایی که در لندن کردهام از کمپانی Old Vic جداشدنی نیستند.به گزارش 24، بودن در لندن فوقالعاده بود، آن هم وقتی که نه فقط برای اروپا، که احتمالا برای کل دنیا به یک مرکز فرهنگی تبدیل شده. نه فقط توی این شهر، که در کل کشور کارهای زیادی میشود انجام داد. علاقه و پول و عشقی که خرج هنر و فرهنگ و موسیقی و کتاب میشود شگفت انگیز است. بله، لندن جای منحصر به فردی است. هر شب و هر روزی که بزنید بیرون چیزهای زیادی برای تجربه کردن هست. برایم تجربهای دوست داشتنی بود که بخشی از آن باشم و در شهر حضور داشته باشم. لندن شهری انرژی بخش است. با همهی این حرف ها قصد ندارم جایی بروم! قصد مهاجرت ندارم.
8.سر یکی از صحنههای کیپکس 17 تا موز خورده
یک روز و نصفی پتاسیم بدنم در بالاترین حد بود.
9.کاری به کار سیاست ندارد و این طوری احتمالا برایش بهتر است
اساساً دوست دارم هر کاری را تمام و کمال به انجام برسانم. برای همین هم اگر سراغ سیاست بروم از پا در میآیم و احتمالا آخرش مثل فرانک آندروود میزنم یک عالمه آدم میکشم.
10عاشق کارش است و تحمل بازیگرهای نق نقو را ندارد
اگر یک چیز باشد که روی اعصابم است، آن بازیگری است که از سختی کارش میگوید. کار ما پر از لذت است، کم و بیش حس کلارنس درو را دارم که میگوید: نه سالم که بود، پدرم من را گذاشت که سیب زمینیها را با بیل بیرون بیاروم. بعد آن وارد حوزهی قانون و وکالت شدم و از آن موقع به بعد حتی کی روز هم کار نکردهام. اگر یک بار دیگر بشنوم که بازیگری میگوید: باید برای این نقش آمادگی بدنی پیدا میکردم. وسوسه میشوم بخوابانم توی صورتش.
منبع: گاردین، 2 ژوئن 2014
1.از کلمهی «سلبریتی» یا آدم معروف متنفر است
کلمهی نفرت انگیزی است.
2.شخصیت نقشهایش را قضاوت نمیکند، حتی فرانک آندروود را
کار من صرفاً این است که نقششان را بازی کنم.
3.کتاب زیاد میخواند
کتاب محبوبم چیست؟ مدام نظرم تغییر میکند. دلم هم نمیخواهد پرمدعا جلو کنم. کتابهای زیادی خواندهام! اما در حال حاضر کتاب بالینیام نامههای کلارنس دارو است. که رویش کار کردیم و در سالن تئاتر Old Vic هم روی صحنه بردیمش. کشتهمردهِ این نامههام. کشتهمردهی نامه به شاعری جوان ریلکه هم بودهام.
4.جلوی ستارهها دست و پایش را گم میکند
یادم میآید اولین باری که امثال جانی کارسون و جیمی استوارت را دیدم کاملا دست و پایم را گم کرده و هول شده بودم. به جیمی گفتم: تو یکی از بهترین بازیگرای کل تاریخ سینمایی ... احتمالا او قدر این حرف رو شنیدی که دیگه حالت ازش به هم میخوره. و او گفت: نه، حالم ازش به هم نمیخوره. میشه یه بار دیگه بگی!
5.سه تا کوین محبوب دارد
کوینهای محبوبم آنهاییاند که مدام من را با آنها اشتباه میگیرند. یک بار با چند تا مأمور پلیس در کافهای در بوستن بودیم، یک سال بعد از بمبگذاری در ماراتن بود. دختری خودش را رساند پیش من و گفت: خدای من، خودتونین ... کوین بیکن! همهمان شوکه شدیم، محشرتر از این ممکن است؟ با کوین بیکن و کوین کاستنر اشتباه گرفته شدهام. عاشق اینم که مردم برای فیلمهایی که تویشان بازی نکردهام بهم تبریک میگویند. توی سگهای انباری خیلی خوب بودی! این را میگویند و میروند، و من از خودم میپرسم: فکر کرده کدامشانم؟ قرار بوده استیو بوشمی باشم؟ یا هاروی کایتل؟ حاضرم هر کدامشان که بخواهند باشم.
6.همراه با نوازندگی بیلی جوئل آواز میخواند
چند ماهی میَشود که کنسرت برگزار میکنم. یکیشان در میامی بود و یکی در چین. یک ارکستر چهل سازی بزرگ دارم و با تمام وجودم میخوانم و از هر چیزی که دستم میرسد استفاده میکنم. تازگی ها آهنگهای تازهای را به آهنگهای استاندارد قدیمی اضافه کردهایم. آهنگ We Didn’t Start The Fire بیلی جوئل را اجرا میکنم که اصلاً آهنگ سادهای نیست.
7.قرار نیست جایی برود
هیچ کدام از کاهایی که در لندن کردهام از کمپانی Old Vic جداشدنی نیستند.به گزارش 24، بودن در لندن فوقالعاده بود، آن هم وقتی که نه فقط برای اروپا، که احتمالا برای کل دنیا به یک مرکز فرهنگی تبدیل شده. نه فقط توی این شهر، که در کل کشور کارهای زیادی میشود انجام داد. علاقه و پول و عشقی که خرج هنر و فرهنگ و موسیقی و کتاب میشود شگفت انگیز است. بله، لندن جای منحصر به فردی است. هر شب و هر روزی که بزنید بیرون چیزهای زیادی برای تجربه کردن هست. برایم تجربهای دوست داشتنی بود که بخشی از آن باشم و در شهر حضور داشته باشم. لندن شهری انرژی بخش است. با همهی این حرف ها قصد ندارم جایی بروم! قصد مهاجرت ندارم.
8.سر یکی از صحنههای کیپکس 17 تا موز خورده
یک روز و نصفی پتاسیم بدنم در بالاترین حد بود.
9.کاری به کار سیاست ندارد و این طوری احتمالا برایش بهتر است
اساساً دوست دارم هر کاری را تمام و کمال به انجام برسانم. برای همین هم اگر سراغ سیاست بروم از پا در میآیم و احتمالا آخرش مثل فرانک آندروود میزنم یک عالمه آدم میکشم.
10عاشق کارش است و تحمل بازیگرهای نق نقو را ندارد
اگر یک چیز باشد که روی اعصابم است، آن بازیگری است که از سختی کارش میگوید. کار ما پر از لذت است، کم و بیش حس کلارنس درو را دارم که میگوید: نه سالم که بود، پدرم من را گذاشت که سیب زمینیها را با بیل بیرون بیاروم. بعد آن وارد حوزهی قانون و وکالت شدم و از آن موقع به بعد حتی کی روز هم کار نکردهام. اگر یک بار دیگر بشنوم که بازیگری میگوید: باید برای این نقش آمادگی بدنی پیدا میکردم. وسوسه میشوم بخوابانم توی صورتش.
منبع: گاردین، 2 ژوئن 2014