ایام ولادت مصلح کل و وارث جمیع رسل،حضرت حجت ابن الحسن عجلاللهتعالی فرجهالشریف، حقیقتا روزگار امیدواری به فردایی روشن و روزگاری بهتر است. روزگاری که آرزوی همه انبیا و اوصیا بوده و جهان، از آدم تا خاتم(ص) و تا امروز، برای آن روزگار شیرین، روزها را شمرده است. همه درد و رنجها را، همه ستمها و تعدیها را، مرگ مظلومان را، له شدن فرودستان و مستضعفان در زیر پای ستمگران و مستکبران را و خلاصه همه رنجها و مصیبتها را یک به یک دیده و صبر کرده به امید آنکه روزی مردی بیاید و زنجیر غلامان بشکند. بیاید تا تحقق امید بخشترین آیه هستی شود که «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین» این روزها بیشتر باور میکنیم که آن سوی افق مردی هست و به انتظارش مینشینیم تا بیاید و جهان را پر از عدل و داد کند.
اما بر سر همین واژه اخیر، کلی اختلاف و تضاد پیدا شده است! آیا واقعا ما باید به انتظارش «بنشینیم» تا بیاید یا باید «کاری بکنیم » تا بیاید!؟ انتظار فرج، همانقدر که امیدبخش و مهم است، دستمایه سوءاستفاده هم بوده تا جایی که برخی آن را تبدیل به عامل توقف امور و تخدیر مردم کردهاند! عامل ظلمپذیری و حتی همراهی با ظالمان! در حالیکه حقیقت چیزی جز این است. دو نگاه اساسی و محوری حول موضوع مهدویت و انتظار چنین است:
1-گروهی، معتقدند گشایش امور و برپایی پرچم اسلام، به هر اندازهای، تا زمان ظهور ممکن نیست و این مهم جز به دست با کفایت ولی الله الاعظم رخ نخواهد داد. آنها معتقدند چون چنین است، هر گونه حرکت اصلاحی برای تحقق اسلام عزیز، بیثمر و بیفایده است و از اساس نباید به آن اندیشید! طبیعتا چنین نگاهی خیلی غریب و دور از ذهن به نظر میرسد و کمتر کسی را میتوان یافت که چنین عقایدی را صراحتا به زبان بیاورد که اتفاقا اگر بیان شود، مورد طرد عمومی هم قرار میگیرد. با این حساب چنین اندیشهای نمایندهای ندارد!؟ واقعیت این است که بر خلاف تصور، هستند کسانیکه به این رویکرد، در عمل معتقدند و بدون بیان، همان مسیر را میروند. در سطرهای پیشین، مهمترین شاخص جریان مذکور چه بود؟بیعملی و نشستن به انتظار.
اکنون چقدر میشناسیم کسانی را که برای هرکاری، نه از اسلام سخنی میگویند و نه از هویت مهدوی!؟ نه خود را مکلف به زمینهسازی می دانند و نه جهان را دستخوش و منتظر حادثهای عظیم! در نگاه این «نو حجتیهایها» جهان چیزی نیست جز همان «دهکده جانی»و ما هم جزئی از کل هستیم. نه بزرگتری داریم و نه آقایی که برای آمدنش باید کاری بکنیم! دهکده کدخدایی دارد و ما هم برای رسیدن به همه مواهب عالم، باید با کدخدا بسازیم و با قواعد جهان کنار بیاییم! این گروه هیچ علامت ضد امام زمانی ندارد که هیچ، در بسیاری موارد، امام زمانیتر از دیگران به نظر میرسد! آنها متظاهر به مقدساتند، پایبند به آداب و و البته به انتظار «نشسته»! ظاهرا منتظر عدل و دادند، اما در برابر هر بیعدالتی ساکتند! نه غم گرسنگی محرومان را دارند و نه خم به ابرو از این همه ستم و تعدی مستکبران! برای یک امر مستحب دست چندم، یقه پاره میکنند اما برای برپایی و اعتلای کلمهًْالله و برای تقویت نظامی مبتنی بر خون شهیدان و مکتب انتظار، لبشان باز نمیشود! آنها به فرموده امام راحل، دیروز«در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند» و امروز مبارزه در راه زمینهسازی ظهور را بیهوده میدانند! برخی در ده سال هم یک کلمه علیه آمریکا و اسرائیل نگفتهاند، اما خود را منتظر میدانند! برخی چشم به روی قتل عام ملتهای یمن و فلسطین و عراق بستهاند اما منتظرند! برخی از همه چیز پشیمانند، با دشمنان اسلام و انقلاب، با بهائیان و منکران و کینهتوزان به ساحت امام عصر(عج) نشست و برخاست دارند، اما منتظرند و بالاخره برخی همه هم و غم خود را همسویی هرچه تام و تمامتر با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا میدانند، اما در صف منتظران، ناله «العجل العجل» سر میدهند! آنها یکبار هم که شده از خودشان نمیپرسند و شرم نمیکنند که اگر قرار به این وضع بود،چه نیازی به نهضت و اگر همین الان ولی مطلق خدا ظهور کند، راه تعامل با جهان را - آنگونه که اینان در پیش گرفته اند- دنبال خواهد کرد!؟ آیا مصلح کل هم به قواعد بازی غربیها تن خواهد داد!؟ اینها همه منتظرانند، نشسته بر سر سفره انتظار! نه درکی از واقعیت ظهور دارند و نه فهمی از چرایی غیبت! خود را سرگرم به صورتهای ظاهری و بیفایدهای همچون علائم ظهور و حتی علامتسازی میکنند و حتی یک گام برای ستمدیدگان و بلادیدگان بر نمیدارند. مردمانی پر ادعا که جز حرف چیزی در چنته ندارند و خود را صاحب سرقفلی انتظار میدانند!
2- اما گروه دیگری هست که نگاهی متفاوت به انتظار دارد. آنها خود را همچون میزبانی که منتظر مهمانی عزیز است فرض میکنند. همه هم و غم خود را مصروف تهیه و تدارکی بهتر برای پذیرایی او میکنند، خود را وقف آسایش و راحتی او میدانند و هرکاری میکنند تا او به رنج و تعب نیفتد. آنان هم معتقدند، امام عصر میآید که جهان را پر از عدل و داد کند. اما همزمان معتقدند، هر گامی برای تسهیل و تحقق این آرزوی همه قرون و اعصار، معنی انتظار واقعی است. آنها هم منتظرند اما به انتظار ننشستهاند! قیام کردهاند و نقد جان را فدای قدوم یار غائب از نظر میکنند. این مدل انتظار، از اساس با انتظار دروغین مدعیان بیهنر و بیهمیت، از زمین تا آسمان فرق دارد. اینان، در برابر گرسنگی گرسنگان و سیری ظالمان میخروشند.
مرگ و کشتار بیگناهان را، بدون مرز و ملیت و عقیده، بر نمیتابند و به آن معترضند و بالاتر از همه برای برپایی حکومت مصلح کل، زمینهسازی میکنند و هستههای مقاومت و پایگاههای اجتماعی میسازند. با امید به فردای روشن، مستضعفان را فرا میخوانند و خواب راحت را از چشم مستکبران میربایند. طبیعی است که این منتظران، در چشم مستکبران عالم، نه عزیزند و نه قابل تحمل! برعکس آن قبلیها که «مسلمانش به زمزم شوید هندو بسوزاند»! مظهر، تجلی و نماد یک منتظر کامل، امام راحل عظیمالشان بود که امام حاضر، او راه به حق او را «در نزدیکی مرزهای عصمت » معرفی کرد.
آن عزیز سفر کرده، در آخرین پیام خود به مناسبت نیمه شعبانالمعظم به روشنی انتظار را ترجمه میکند: «مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران ، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت ارواحنا فداه است» این نگرش به انتظار و انقلاب منتظران، در تضادی ابدی و افتراقی تمام نشدنی با انتظار گروه نخست است.
در چنین نگاهی، همه زندگی بر پایه انتظار حقیقی شکل گرفته و همه چیز باید در راه آرمانی مقدس و آرزویی بزرگ فدا شود. در راه زمینهسازی ظهور. درست نقطه مقابل مدعیان دروغین انتظار که ولایت شاه یا آمریکا را میپذیرند تا چند روزی بیشتر در دنیا زندگی کنند و تنعم و رفاه بیشتری داشته باشند! گروه دوم امام زمان را میخواهند تا جان فدایش کنند و دسته اول امام زمان را میخواهند تا نان برایشان بیاورد!
اما این دو نگاه در یک نقطه با هم به تعارضی آشکار میرسند. تعارضی که دیگر نفاق و ژست منتظر بودن را بر نمیتابد و پرده ریاکاران را میدرد! سخن گفتن از امام غائب، آسان است چون، او نیست تا تکلیفی بر عهده مدعیان بگذارد «تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد»! اما اگر امام غائب، نایبی بفرستد و او بر مدعیان تکلیفی مقرر کند، وضع آنها دیدنی است! پیش از عزیمت سیدالشهدا علیهالسلام به کربلا، هزاران نامه - و بنا به برخی نقلها، دهها هزار نامه -به سوی آن عزیز خدا گسیل شد که همگی حاکی از «انتظار» بود. حسین علیهالسلام، نایب خود، مسلم ابن عقیل را فرستاد تا مردم را برای «ظهور او»آماده کند. کوفیان با مسلم آن کردند که در تاریخ است و مدعیان، به چنان رسوایی افتادند که ننگ آن تا ابد از پیشانیشان پاک نمیشود.
اکنون هم وضع همان است. اگرچه امام عصر نایب خاصی نفرستاده، اما سالهاست نشانههایی از نایبش داده است. نشانههایی که به گواهی دوست و دشمن، در امام راحل و امام حاضر متجلی است و نمیتوان آن را انکار کرد. اما وضع مدعیان با این نایبان بیادعا و پاکباخته دیدنی است. مردم کوچه و خیابان، منتظران حقیقی حضرت صاحب(عج)، جان و دل به این نواب جلیلالقدر پیشکش میکنند.
چه منتظرانی که در روزگار جنگ تحمیلی، انتظار را حضور در جبههها دانستند و به وصال رسیدند (مردان مردی همچون آفرینندگان یومالله سوم خرداد و فتح تاریخی خرمشهر) و چه منتظرانی که امروز، خود را مجاهد راه پیشوایشان در عراق و سوریه و هرجای دیگری که ندای «یاللمسلمین» بلند شده میدانند و از بذل جان دریغ ندارند. اما دروغزنان و مدعیان و کاسبکاران، با نایب امام چه میکنند!؟ آنها در این آزمون چه نمرهای دارند که در روز آزمون نهایی در حضور امام عصر حاضر شوند!؟ جای هیچ تردیدی نیست، آنان که بر مسلم خروج کردند و بیعت خود را شکستند، همان کسانی بودند که چند روز بعد در کربلا، خون حسین علیهالسلام و یارانش را مباح دانستند.
آنها لیاقت دم زدن از امام زمان را دارند یا محمود رضا بیضایی که عاشقانه در دفاع از حرم حضرت زینب(س) جان داد و نوشت «ما حقیقتا در مسیر تحقق وعده بزرگ الهی قرار گرفتهایم. باید خدارا بخاطر این شرایط و این توفیق بزرگ شاکر باشیم. واضحتر بگویم، نبرد شام، مطلع تحقق «وعده آخرالزمانی ظهور» است.
ما در نقطهای ایستادهایم که به لطف خداوند و ائمه اطهار(ع)، نقشی بر گردنمان نهاده شده و باید آن را به سر انجام برسانیم» میتوان حال بیضاییها را در حشر و رجعت با مدعیان مقایسه کرد و فهمید که کدام را به حرم راه میدهند و کدام را به شمشیر پردهدار میزنند.