به بهانه سوم خرداد مصادف با آزادی خرمشهر در ادامه نگاهی داریم به آثار مطرحی که در حوزه دفاع مقدس ساخته شده اند و هنوز پس از گذشت سالها در ذهن مخاطب باقی مانده اند:
بلمي به سوي ساحل
مرحوم رسول ملاقلي پور يكي از نام هاي بزرگ و ماندگار سينماي ايران است. او نه تنها ازجمله طلايه داران سينماي نوين ايران در دوران پس از پيروزي انقلاب اسلامي محسوب مي شود، بلكه آغازگر ساخت فيلم درباره خرمشهر نيز بود. فيلم «بلمي به سوي ساحل» اولين فيلم تاريخ سينماي ايران با موضوع خرمشهر است كه به كارگرداني ملاقلي پور توليد شد. اين فيلم در سال 1364 و در شرايطي ساخته شد كه جنگ تحميلي هنوز ادامه داشت. به همين دليل با اينكه دومين تجربه كارگرداني سازنده اش بود، اما فضا و موقعيت هاي فيلم بسيار طبيعي از آب درآمده اند. «بلمي به سوي ساحل» نه تنها از نظر ساختاري و دراماتيك واجد ويژگي هاي قابل توجهي است - چون خالصانه و مومنانه خلق شده- بلكه به بازنمايي يكي از زواياي مهم اشغال خرمشهر نيز مي پردازد. نقطه ايجاد درام و مهم ترين عامل درگرفتن بحران در اين فيلم، كارشكني دولت وقت :به رياست بني صدر- در ارسال تجهيزات دفاعي براي مدافعان خرمشهر است. فيلم، داستان يكي از گردان هاي سپاه است كه از تهران راهي خرمشهر مي شوند تا به مقاومت اين شهر كمك كنند. از آنجا كه جاده هاي منتهي به خرمشهر به تصرف بعثي ها درآمده، اين گردان مجبور مي شود تا از بندر ماهشهر به وسيله يك بالگرد خود را به آن شهر برساند، اما دولت از اين كمك جلوگيري مي كند و در نتيجه آنها به وسيله يك بلم تلاش مي كنند تا خود را به صف مدافعين برسانند.
اين واقعيت تلخ كه بني صدر از ارسال جنگ افزار به جبهه هاي دفاع از كشور خودداري مي كرد، تا به حال در هيچ فيلم ديگري بازگو نشده و «بلمي به سوي ساحل» تنها فيلمي است كه اين افتخار را به نام رسول ملاقلي پور ثبت كرده است.
از ديگر جلوه هاي اين فيلم، يادبود شهيد محمد جهان آراست كه نقش مهمي در آزادسازي خرمشهر داشت. ديگر شاخصه ارزشمند «بلمي به سوي ساحل» اين است كه اولين فيلمي است كه به طور مستقيم به رشادت هاي رزمندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پرداخته و بر مبناي شخصيت اين سربازان، قهرمان سازي كرده است.
حريم مهرورزي
دومين فيلمي كه در ارتباط با موضوع خرمشهر در سينماي كشورمان توليد شده، «حريم مهرورزي» نام دارد. اين فيلم به كارگرداني ناصر غلامرضايي در سال 1365 ساخته شد. مضمون اين فيلم پيرامون تبعات اجتماعي اشغال خرمشهر شكل گرفته است و در آن به زندگي بازماندگان و كوچ كنندگان اين شهر به ساير نقاط كشور پرداخته مي شود؛ زن جواني از اهالي خرمشهر، همسرش را از دست مي دهد. او به همراه فرزند و مادر سالخورده اش به تهران مهاجرت مي كند و در يكي از اقامتگاه هاي جنگ زدگان زندگي خود را مي گذراند. زن براي تأمين زندگي خود و بازماندگان خانواده اش به كار مشغول مي شود. وي در اين ميان با يك راننده تاكسي آشنا مي شود كه پس از مرگ مادرش با هم ازدواج مي كنند. آنها در خرمشهر و سالگرد آزادسازي اين شهر مراسم ازدواج خود را برگزار مي كنند. به اين ترتيب در اين فيلم، اشغال خرمشهر موجب جدايي و فراغ مي شود، اما آزادسازي آن مناسبتي براي وصال مي گردد.
فيلم «حريم مهرورزي» با وجود اينكه فاقد ويژگي هاي برتر هنري و ساختاري است، اما به خاطر نمايش بسياري از واقعيت هاي اجتماعي اشغال خرمشهر و به خصوص مردم اين شهر، قابل تأمل است.
كيميا و سرزمين خورشيد
سهم عمده اي از به تصوير كشيده شدن وقايع خرمشهر در سينماي ايران بر عهده احمدرضا درويش بوده است. او سه فيلم با نام هاي «كيميا»، «سرزمين خورشيد» و «دوئل» بر اساس اين موضوع ساخته است.
در اين ميان، فيلم «كيميا» يكي از آثار تحسين برانگيز سينماي ايران محسوب مي شود. اين فيلم در قالب يك ملودرام اجتماعي، به زندگي آدم هاي خرمشهر مي پردازد. «كيميا» كه در سال 1373 ساخته شد روايتگر داستاني از روزهاي اشغال خرمشهر است. مرد جواني به نام رضا در تلاش است تا همسر باردار خود را به بيمارستان برساند تا فارغ شود. در ادامه به اسارت دشمن در مي آيد و در ضمن، همسرش نيز در حين زايمان از دنيا مي رود. رضا پس از 10 سال، از اسارت بر مي گردد و متوجه مي شود كه فرزندش توسط يكي از پزشك هاي بيمارستاني كه همسرش در آن بود نگهد اري مي شود و به دنبال او به شهر مشهد مي رود، اما اگر بخواهد بچه را پس بگيرد، هم زندگي خانواده اي از هم مي پاشد و هم آينده درخشان دخترش را از او مي گيرد. به همين دليل از اين خواسته خود صرف نظر مي كند.
فيلم «كيميا» داراي دو بخش جنگي و شهري است. صحنه هاي حمله متجاوزين به خرمشهر و تلاش مردم آن شهر براي نجات خود، نزديك به واقع و مستندگونه ترسيم شده اند. ولادت نوزاد در اين بخش از فيلم نمادي از ادامه زندگي و رويش نسلي جديد است؛ نسلي كه در فصل دوم فيلم تبديل به «كيميا» مي شود. در اين بخش از فيلم هم از خودگذشتگي نسل جنگ روايت شده است. انتخاب شهر مشهد هم براي محل اين رويدادها بسيار هوشمندانه بوده، زيرا مشهد به معني محل شهادت است. در اين مقطع نيز قهرمان فيلم دچار اسارت مي شود؛ اسارت نفس، اما اين شخصيت براي تداوم خوشبختي فرزندش و همچنين حفظ زندگي آرام يك خانواده از خودگذشتگي مي كند. در واقع گذشتن رضا از تنها دخترش، نمادي است از عبور از هواي نفس كه نوعي شهادت محسوب مي شود.
فيلم «سرزمين خورشيد» دو سال پس از «كيميا» با موضوع و حال و هوايي مشابه توسط احمدرضا درويش ساخته شد؛ فيلمي كه با وجود برخورداري از شاخصه هاي سينمايي و محتوايي والا، اما نوعي تكرار «كيميا» بود. گويي بخش اول آن فيلم در اين اثر بازتوليد شده است. نه تنها موضوع، بلكه بسياري از مفاهيم، مضامين و عناصر «سرزمين خورشيد» تكرار «كيميا» هستند؛ نوزادي كه نويد استمرار زندگي را مي دهد، بيمارستاني كه دچار بحران مي شود، هيجان و پريشاني بوميان خرمشهر از هجوم دشمن، شهر جنگ زده و ويراني يك به يك خانه ها بر سر مردم، زناني كه در شرايط جنگي به ياري رزمندگان مي آيند، پزشك ها و امدادگراني كه نقش پر رنگي را در نجات مردم بازي مي كنند، نوزادي كه به واسطه از خودگذشتگي يك زن از مرگ رهايي مي يابد و حتي بازيگر نقش اصلي فيلم (زنده ياد خسرو شكيبايي كه در اين فيلم هم مانند «كيميا» زيبا و ماندگار بازي كرده).
در فيلم «سرزمين خورشيد» هم مانند «كيميا» صحنه هاي جنگي در حد بسيار بالايي واقع گرايانه و باورپذير بازآفريني شده اند.
دوئل
اما سومين فيلم درويش با موضوع خرمشهر در حال و هوايي كاملاً متفاوت و تاحدودي متضاد با دو فيلم قبلي اين فيلمساز در اين زمينه به منصه ظهور رسيد. اين فيلم در سال 1381 و در شرايطي ساخته شد كه در آن زمان به پر خرج ترين و عظيم ترين پروژه سينمايي تاريخ ايران لقب يافت.
برخلاف دو فيلم قبلي كه انسان محور هستند، در «دوئل» روح تكنيك و ابزارآلات جنگي غلبه دارد. به همين دليل با اين كه دوئل از لحاظ سخت افزاري و جلوه هاي ويژه يك فيلم جنگي تمام عيار محسوب مي شود، اما در زمينه بازنمايي مقاومت و هويت دفاع مقدس، دچار نقصان است. چراكه در اين فيلم بيشتر نقد خوي و خصلت هايي كه منجر به جنگ افروزي مي شوند ترسيم شده تا آنچه منجر به ايستادگي ملت ايران در برابر هجوم ناجوانمردانه دشمن خارجي مي شود. «دوئل» قدرت هيچ گونه پاسخ دادني به پرسش هاي نسل جديد درباره مسائل و وقايع هشت سال دفاع مقدس، از جمله خرمشهر را ندارد. به همين دليل بايد آن را يك فيلم براي نمايش قدرت سينماي ايران در اجراي جلوه هاي ويژه جنگي بدانيم و بس!
روز سوم
يكي از فيلم هاي قابل توجه با موضوع خرمشهر، «روز سوم» به كارگرداني محمدحسين لطيفي است؛ فيلمي كه توانسته بخشي از ايثارگري ها و رنج هاي مردم آن شهر در دفاع از خود و همچنين رذالت بعثي ها را نمايش دهد.
آنچه باعث شاخص شدن اين فيلم شده، در آميختن واقعيت با درام و همچنين نمايش ملموس حماسه، بحران، شرافت و وطن پرستي است. همان طور كه در تيتراژ فيلم نيز اعلام مي شود، اين فيلم براساس يك اتفاق واقعي ساخته شده است؛ در گير و دار اشغال خرمشهر خواهر و برادري هنوز در دل شهر و در منزل خود هستند. آنها در آخرين لحظات قصد گريز از مهلكه را دارند، اما چون پاي دختر شكسته، نمي توانند به سرعت راه بروند و در نتيجه اسارتشان حتمي است. به همين دليل برادر تدبير مي كند تا خواهرش را درون حياط خانه شان دفن كند و در موقع مناسبي به همراه نيروي كافي، براي رهايي او اقدام شود.
با نگارش هوشمندانه فيلمنامه و اجرايي درست، اين واقعيات، كاركردي نمادگرايانه در راستاي شناخت هويت و چرايي دفاع مقدس يافته اند. در واقع مخاطب جوان يا ناآگاه درباره جنگ هشت ساله، با ديدن «روز سوم» مي تواند به پاسخ برخي از پرسش هايش برسد. وقتي دختر : به عنوان ناموس و نمادي از مام وطن- گرفتار بيگانگان حريص و متجاوز است، ديگر هيچ بهانه اي براي كوتاهي در مبارزه و مقاتله با دشمن نمي ماند.
كودك و فرشته
ديگر فيلمي كه تمام روايت آن در متن اشغال خرمشهر مي گذرد «كودك و فرشته» به كارگرداني مسعود نقاش زاده است؛ فيلمي كه توانسته تصويري متفاوت و تازه درباره سقوط اين بخش از خاك كشورمان و همچنين وضعيت مردم آن ارائه دهد. ويژگي متمايز اين فيلم و محور اصلي آن حضور كودكان و نوجوانان و به خصوص دختران نوجوان در مقاومت خرمشهر است.
فيلم تصويري واقعي و باورپذير از خرمشهر جنگ زده و در حال اشغال ارائه كرده است و در زمينه جلوه هاي ويژه نيز كم نياورده است. شاخصه تأمل برانگيز «كودك و فرشته» مقاومت همه جانبه مردم اين شهر با دستاني تقريباً خالي است.
عصر روز دهم
آخرين فيلمي كه مي توان آن را نيز به نوعي در دايره آثار مرتبط با خرمشهر قرار داد، «عصر روز دهم» به كارگرداني مجتبي راعي است؛ فيلمي كه البته يكي از موضوعات جزئي اش خرمشهر محسوب مي شود وگرنه، در مجموع نمي توان آن را اثري درباره اين موضوع دانست؛ فيلم با سقوط خرمشهر در جنگ تحميلي آغاز مي شود. خانواده اي قصد نجات از مهلكه را دارند، اما پدرشان شهيد مي شود. درجريان اين اتفاقات نوزاد خانواده نيز به وسيله يكي از نظاميان عراقي دزديده مي شود و زن و تنها دختر آن خانواده باقي مي مانند. 25 سال بعد از آن، دختر پزشك شده و موقع حمله آمريكا به عراق است. يك گروه هلال احمر قصد رفتن به عراق را دارند و اين بهترين فرصت است تا دختر به آنجا برود و خواهرگمشده اش را پيدا كند. در موسم محرم و عزاداري شيعيان در كربلا كه در همان زمان نيز، يزيديان زمان ياران و پيروان امروز حسين(ع) را به خاك و خون مي كشند، دخترگمشده پيدا مي شود، اما...
در اين فيلم، عزاي تاريخي و ابدي انسان ها براي امام حسين (ع)، تجاوز بعثيان به خاك ايران و اشغال عراق توسط آمريكائيان و همچنين اقدامات تروريستي كه در آن كشور انجام مي شوند همگي در يك راستا ديده شده و تظاهر دراماتيك آن هم در اين فيلم، جدايي بين آدم هاست. در ابتداي فيلم، به خاطر هجوم يك لشكر يزيدي به انسان هاي بي گناه، بين اعضاي خانواده جدايي و فراغ به وجود آمده؛ يكي شهيد شده و ديگري مفقود. امروز هم در اثر تجاوز يك ارتش يزيدي ديگر به مردم سرزميني به نام عراق، همين اتفاق مي افتد. در پايان فيلم، باز هم اين جنگ تحميل شده از سوي مستكبران و جنگ طلبان است كه مانع وصال آدم ها و عامل فصال دوباره اعضاي يك خانواده است. برعكس؛ فرهنگ عاشورايي در اين فيلم باعث گرد هم آمدن و نزديك شدن آدم ها به يكديگر مي شود.
گل پامچال: لیلا غریبهای کوچک
اولین سریالی که به شکل مستقل درباره جنگ روی آنتن شبکه یک رفت، سریال «گل پامچال» بود. این سریال با نام ابتدایی «گل مینا» از روزهای پایانی جنگ در کلاردشت به کارگردانی محمدعلی طالبی کلید خورد؛ سریالی که تولیدش سه سال طول کشید و در نیمه دوم سال 70 روی آنتن رفت. سوای طرح اولیه سریال که برگرفته از کتاب «مادر» اثر لیوبا ورونکوا بود، «گل پامچال» با داستان پرافت و خیز و موسیقی به یاد ماندنی محمدرضا علیقلی توانست قصه دختری به نام لیلا را روایت کند که در روز سیویک شهریور 59 زندگیاش را از دست میدهد. او برای یافتن برادرش شبیر به اهواز و بعد تهران سفر میکند و بعد به همراه یکی از اقوامش عموابراهیم (داود رشیدی) به شمال میرود. کامبوزیا پرتوی نویسندگی این سریال را در کنار محمد حاتمی (مدیر تولید سریال و مدیر وقت گروه شاهد) انجام داد حضور بازیگرانی چون فاطمه معتمدآریا، تانیا جوهری، حمید جبلی، رضا بابک و کیومرث ملکمطیعی در کنار ستاره جعفری بازیگر نقش لیلا تا مدتها قصه این سریال را در روزگاری که تلویزیون سریالی را با این محتوا نساخته بود، در یادها نگه داشت، چراکه نقش جنگ در زندگی مردم، همیاری مردم در پذیرایی از آوارگان جنگ و نوعدوستی و عطوفت انسانی مهمترین پیام این سریال بود.
سفر به چزابه: سفری به واقعیتهای جنگ
پس از پایان جنگ بدیهی بود که آثار متنوعی جنگ را به تصویر بکشند؛ آثاری که گاه بوی نقد و چالش نیز داشت. بدیهی است که این نگاه میتوانست ما را در اثبات حقانیتمان در جنگ استوارتر کند، با این حال به شکل معدودی میتوان از این نوع آثار انتقادی سراغ گرفت. شاید در این میان «سفر به چزابه» اثر زندهیاد رسول ملاقلیپور چالشبرانگیزترین تصایر را برگزیده بود که در نهایت در تلویزیون به نمایش درآمد.
ملاقلیپور ساخت این فیلم ـ مجموعه را از سال 73 آغاز کرد و در نهایت در سال 76 آن را به تلویزیون و سینما سپرد. «سفر به چزابه» عنوان مجموعهای بود که بر اساس دو فیلم «سفر به چزابه» و «نجاتیافتگان» ساخته شد.
سریال داستان گروهی گردشگر بود که به مناطق جنگی میروند و هر یک از آنها از زمان جنگ داستانی در ذهن دارند. یکی از آنها کارگردان فیلمی جنگی است که با آهنگساز فیلمش سر صحنه فیلمبرداری میرود و خود را در چزابه مییابد و با رزمندگان شهیدی که کارگردان با آنها آشنا بوده، در صحنه نبرد روبهرو میشود. آهنگساز ابتدا از محیط میهراسد اما بهتدریج در حال و هوای جبهه قرار میگیرد و به حس مورد نظرش برای ساخت موسیقی فیلم جنگی میرسد. در این میان پرستار نجاتیافتهای هم هست که به یاد داستان آخرین روزهای جنگ در یکی از درمانگاههای هلال احمر میافتد که به همراه یک مجروح قطع نخاعی راهی پشت جبهه میشود. «سفر به چزابه» علاوه بر کارگردانی موفق ملاقلیپور، با استفاده از بازیهای روان و جاافتاده بازیگران، فیلمبرداری موفق فرهاد صبا و تدوین خوب شهرزاد پویا بهره گرفته است. بازیهای درخشان حبیب دهقاننسب، مسعود کرامتی، عاطفه رضوی، فرهاد اصلانی، جمشید اسماعیلخانی و... به این سریال جسارتآمیز اعتبار دیگری بخشید. در واقع «سفر به چزابه» سعی داشت با بررسی موضوعات جنگ و رویدادهای آن روزگار، برخوردهای انسانهایی را که ناخواسته دچار جنگ شدهاند را تحلیل کند؛ یک تحلیل جامعهشناسانه و روانکاوانه که با آدمهای قوامیافته و شخصیتهای مستحکم کاملاً درخشید.
لیلی با من است: رؤیایی که به حقیقت پیوست
«لیلی با من است» را باید اولین اثر کمدی سینمایی تلویزیونی در دهه 70 تلقی کنیم؛ اثری که به خاطر نگاهی تازه به دفاع مقدس یکی از ماندگارترین آثار این عرصه شد. کمال تبریزی این اثر را با همکاری سیمافیلم ساخت و از همان ابتدا قرار بود اول نسخه سینماییاش اکران شود و بعد از آن در هفت قسمت 45 دقیقهای روی آنتن شبکه دو برود. پرویز پرستویی، محمود عزیزی، شهره لرستانی و رحمان باقریان بازیگران این اثر بودند. رضا مقصودی فیلمنامه این سریال را زمانی به سیمافیلم داد که کمتر کارگردانی میتوانست طنز را وارد حوزههای جنگی کند. داستان سریال در مورد صادق مشکینی فیلمبردار تلویزیون بود که به دلیل مشکلات مالی نیاز به وام داشت و اگر سفری کوتاه به جبهه میکرد میتوانست این وام را دریافت کند. حکایت رفتن به جبهه به نیت گرفتن وام سرآغاز ماجراهایی طنزآلود شد که در عین حال به تحول فکری صادق هم انجامید. «لیلی با من است» به خاطر موضوع جسارتآمیزش در آن زمان و بازی خاص و منحصربهفرد پرویز پرستویی بارها مورد تقدیر و توجه قرار گرفت؛ ضمن اینکه این اثر، راه را برای طرح موضوعات مختلف و جسارتآمیز در حوزه دفاع مقدس باز کرد.
بهترین تابستان من: ردپای طنز در جنگ
بیشک نگاههای مختلف و زاویههای متفاوت به جنگ میتواند آثاری جسارتآمیز را در این زمینه ثبت کند. در زمانی که بنیاد فارابی و سیمافیلم با ساخت «لیلی با من است» از ورود به حوزه طنز در جنگ استقبال میکردند، شبکه یک در سال 75 نیز با ساخت سریال «بهترین تابستان من» به کارگردانی علی بهادر این فضا را تجربه کرد. حضور علی صادقی [اولین بار] که هماکنون بازیگر طنزپیشه سینما و تلویزیون است در این سریال در کنار سیدجواد هاشمی، حسین خانیبیک، مهدی صباغی و مینا نوروزیفرد این سریال را که با مضمون طنز جنگ ایران را با عراق به نمایش میگذاشت دیدنی کرد.
بازگشت پرستوها: نگاهی متفاوت به آزادگان
بازگشت اسرای ایرانی سوژه مناسب و درخور توجهی برای برنامهسازان بود. سوای ساخت انبوهی فیلم کوتاه و مستند درباره آزادگان و رنجهایی که آنان در اسارت دیدهاند سریالهایی هم قصه خود را به این موضوع اختصاص دادند که در این میان «بازگشت پرستوها» به شکل مستقیم محوریت آزادگان را دربرداشت. ابوالقاسم طالبی این سریال را در سال 76 برای شبکه دو سیما ساخت که در سال 78 روی آنتن رفت.
کتایون ریاحی، داوود رشیدی، رسول توکلی و سیاوش طهمورث از جمله بازیگران این سریال بودند. طالبی سعی کرد در این سریال که بیشتر در اردوگاه اسرا میگذشت، فیلمنامهاش را مبتنی بر خاطرات و مصاحبههای آزادگان بنویسد.
بچههای بهشت؛ داستان آن رهبر سیزدهساله
حسین قاسمیجامی که بیشتر آثارش در حوزه دفاع مقدس است، در سال 79 با ساخت سریالی حول محور زندگی شهید حسین فهمیده سعی کرد این شخصیت را با داستانی امروزی به مخاطب معرفی کند. رحمتی فیلمساز جوانی که در جبهه با حسین فهمیده و بهنام محمدی، دو نوجوان همرزم آشنا بوده، حالا پس از جنگ میخواهد زندگی شهید فهمیده را بازسازی کند اما پیدا کردن نوجوانان شبیه به فهمیده و محمدی برایش دشوار است، تا اینکه نوجوانی سیزدهساله را در کرج پیدا میکند که نوجوان از بازی در این نقش سر باز میزند، تا اینکه پس از آشنایی با بازیگر نقش بهنام و خواندن فیلمنامه آن نقش را قبول میکند. «بچههای بهشت» محصول گروه شاهد است و از جمله معدود آثاری است که به شکل مستقیم به زندگی شهید حسین فهمیده میپردازد. قاسمیجامی کارگردان این سریال سعی دارد بدون دخالت دادن پلانهای سریالش در فضای جنگی و تانک و گلوله، تأثیر جنگ را روی افکار و روحیه نوجوانان نشان دهد.
سیمرغ: پرواز را به خاطر بسپار
طرح به تصویر درآوردن زندگی دو خلبان شهید، شیرودی و کشوری از مدتها قبل در گروه شاهد کلید خورده بود، اما از سال 75 تا 79 که این سریال روی آنتن رفت، مشکلات فراوانی برای ساخت این سریال با کارگردانی حسین قاسمیجامی به وجود آمد. با این حال این سریال توانست با انتخاب بازیگران مناسب ـ محمد جوزانی در نقش شهید شیرودی، و سیدجواد هاشمی در نقش شهید کشوری و علیمحمد طالبی در نقش شهید چمران ـ سیمای واقعی و زندگی رشادتآمیز این دو خلبان را ثبت کند. «سیمرغ» در زمان پخش، به دلیل موسیقی مناسب، فیلمنامه منسجم و قصهای روان و واقعگرایانه با استقبال مواجه شد؛ سریالی که میتوانست آغازگر راهی برای به تصویر درآمدن چهره واقعی و ملموس سرداران جنگ باشد، اما این اتفاق نه در گروه شاهد و نه در شبکههای دیگر رخ نداد.
لانه شیطان و روز ایپریت: سپیدجامگان بازمانده
«سپیدجامگان» عنوان مجموعهای بود که قرار بود به فعالیت پزشکان در جنگ بپردازد؛ مجموعهای که با همکاری کارگردانانی چون عبدالحسین برزیده، احمد امینی و احمد مرادپور کلید خورد. با این حال این مجموعه آنگونه که انتظار میرفت به شکل منسجم به تصویر کشیده نشد و دو بخش از آن در زمانها و فواصل مختلف به نمایش درآمد. قرار بود «روز ایپریت»، «لانه شیطان» و «رقص پرواز» سه مجموعهای باشند که در یک بسته تلویزیونی به نام «سپیدجامگان» روی آنتن بروند، اما پخش هر کدام از آنها به شکل جداگانه هویت این بسته را از بین برد، با این حال هر سه این آثار ماندگار شدند. «روز ایپریت» در چهار قسمت 45 دقیقهای به کارگردانی احمد امینی در سال 79 روی آنتن شبکه یک رفت. داستان این سریال با فروریختن بمب شیمیایی در نزدیکی یکی از روستاهای توابع کرمانشاه آغاز میشد که منجر به سوختگی، خفگی و مرگ مردم انجامید. پزشکی به همراه دانشجوی همراهش به سراغ یکی از بمبهای عمل نکرده میرود و نمونهای از مایع آن را برای آزمایش به تهران میآورد. ولی بر اثر آلودگی مواد شیمیایی دانشجو بیمار میشود و در نهایت گروه پزشکی برای نجات او فرمول آن بمب را پیدا میکنند. نویسنده این سریال علیرضا طالبزاده (نویسنده «در پناه تو» و «دوران سرکشی») بود و مجید مظفری، مهرانه مهینترابی و پرویز پورحسینی در آن بازی میکردند.
«لانه شیطان» نیز با کارگردانی عبدالحسین برزیده در چهار قسمت پخش شد. داستان این سریال درباره عوامل ضدانقلاب در کردستان بود که بسیجی مجروحی را از بیمارستان میربایند و مأمور پیگیری این پرونده درمییابد که عدهای از کارکنان بیمارستان با مهاجمان همکاری کردهاند. دانیال حکیمی، فریبا شمس، آتش تقیپور، شیوا بلوریان، رضا ایرانمنش و مرحوم رضا سعیدی از بازیگران این مجموعه بودند.
رقص پرواز: رقص تابوتها بر فراز آسمان
در حالی که میشد سومین بخش از این مجموعه هم در همان زمان تولید پخش شود قسمت این بود که این مجموعه تا چند سال بعد پخش نشود. احمد مرادپور که اولین اثر تلویزیونیاش را درباره پزشکان و جنگ به تصویر کشیده بود، سعی کرد قصهای را به شکل جذاب و به مدد بازیهای توانمند بازیگران سینما و تئاتر روایت کند. پزشک جوانی به دنبال نامزدش راهی جنوب میشود، زمانی که او به دنبال همسر پزشکش است با پزشک دیگری آشنا میشود که ضمن دادن امید و انگیزه به او، او را برای یافتن همسرش کمک میکند.
«رقص پرواز» با همین چند خط ساده قصهای متفاوت را به تصویر میکشد. در واقع سرنوشت سومین بخش از این مجموعه به شکل دیگری رقم میخورد. «رقص پرواز» که با مضمون جنگی و نگاه مستقیم به حضور پزشکان در جنگ توسط احمد مرادپور ساخته شد، پخشاش به سال 86 موکول میشود؛ آن هم در دهه فجر آن سال، با این حال زمان پخش دیرهنگام سبب نشد که منتقدان از تحسین این سریال چشمپوشی کنند. محمدرضا تختکشیان تهیهکننده این سریال آن را در هفت قسمت به شبکه دو سپرد. «رقص پرواز» داستان پزشک حاذقی به نام دکتر یاوری بود که شاید در نگاه اول جایگاه اجتماعی و عنوان شغلیاش با رفتارهایش همخوانی ندارد، اما در ادامه مخاطب با او همذاتپنداری میکند و او به شخصیت انسانی باورپذیری تبدیل میشود. پزشکی که تکیهگاه مناسبی برای اطرافیانش است. سریال داستانش را در رفت و آمدهای زمانی ارائه میدهد یکی حقیقی و دیگری رویایی و غیرواقعی. حضور بازیگرانی چون مهدی هاشمی، سیروس گرجستانی، امیرحسین صدیق، لاله اسکندری و شهاب حسینی نیز به قوت این سریال کمک زیادی میکند. ضمن اینکه انسجام فیلمنامه علیرضا طالبزاده هم که بر اساس داستانی واقعی از زندگی دکتر مولایی آن را نگاشته است سهم زیادی در موفقیت این اثر دارد.
خاک سرخ: حکایت لیلا و جنگ
دیدن نام ابراهیم حاتمیکیا بر سر هر سریالی مخاطب را کنجکاو میکند. این را خود حاتمیکیا هم میدانست و بیشتر از همه خود او مشتاق بود که در تلویزیون اثری جنگی را به نمایش بگذارد. این سریال که در ابتدا «لیلا و جنگ» نام داشت، داستانش درباره یک زندانی سیاسی به نام ایرج بود که با پیروزی انقلاب آزاد میشود. او هنگام دستگیرشدنش دخترش لیلا را گم میکند و همواره در ذهنش به دنبال او بوده است. از سوی دیگر همزمان با شروع جنگ و عروسی لیلا در تهران، او متوجه میشود که پدر و مادر واقعیاش در خرمشهر زندگی میکنند و به دنبال آنها میرود، اما این جستوجو همزمان با ویرانی خرمشهر و مهاجرت خانواده لیلا از خرمشهر است. این سریال به قلم مسعود بهبهانینیا و تهیهکنندگی ایرج محمدی در سال 79 ساخته شد و در دهه 80 روی آنتن شبکه یک رفت. داستانی جذاب به همراه بازی بازیگران سینما از جمله پرویز پرستویی، لاله اسکندری، مهتاب کرامتی، بهناز جعفری و... و کارگردانی حاتمیکیا و نگاه خاص او به جنگ نام این سریال را در زمره سریالهای مهم و با اعتبار جنگی قرار داده است.
پایان انتظار: شهید صیادشیرازی به روایت «روایت فتح»
گروه تلویزیونی روایت فتح با ساخت سریالی درباره زندگی شهید صیادشیرازی در سال 81 سعی کرد این شخصیت را در قالب تصویر ماندگار کند. این مجموعه که از روایت جوانی این شهید آغاز میشود و سعی داشته زندگی او را از کودکی تا لحظه شهادت به تصویر بکشد. محمدعلی فارسی کارگردان و نویسنده این سریال سعی کرده با آوردن صحنههای مستندگونه به این مجموعه اعتباری خاص به آن ببخشد. این سریال که با نام «ستاره سحر» کلید خورده بود در سال 81 با نام «پایان انتظار» روی آنتن شبکه یک رفت؛ سریالی که بیشتر به جنبههای تحقیقی و مستندش پایبند بوده و سعی داشته با آوردن مقاطع حساس از زندگی این شهید شخصیت او را معرفی کند.
خوشرکاب: آتقی در جنگ
«خوشرکاب» ساخته علی شاهحاتمی سریالی طنزگونه بود که به دلیل پخش مناسبش در نوروز 82 توانست نظر بسیاری را به خود جلب کند.
این سریال که به مدد بازیهای طنزآمیز محمد کاسبی، مجید صالحی و اصغر نقیزاده توانست مرز بین جدی و شوخی را در فضای جنگ روایت کند، داستان راننده کامیونی به نام آتقی بود که با علاقهای که به کامیونش به نام خوشرکاب داشت و مأموریتی که برای ارسال کمک به رزمندگان در جنگ داشت درگیر میشد. در واقع «خوشرکاب» نمادی از تعلقات دنیوی تقی بود که بعدها به مدد حضور در جنگ به عشقی ملی تبدیل میشد.
شب هزار و یکم: سیمای پزشکان در جنگ
داستان این سریال را محمدهادی کریمی نوشت و علی بهادر به سفارش گروه حماسه و دفاع مقدس کارگردانی آن را بر عهده داشت. داستانی که مربوط به روزگار حال ما بود، اما به خاطرات پزشکانی برمیگشت که در جنگ ردپایی به جا گذاشته بودند. قصهای معماگونه که یافتن دو خواهر دوقلو را بهانه کرده بود تا در این میان به روزهای جنگ و خاطرات و گذشته پزشکانی که در جنگ شیمیایی و جانباز شده بودند، بپردازد. دانیال حکیمی، نادیا دلدارگلچین، آرام جعفری، مهشید افشارزاده، علیرضا خمسه، شیوا بلوریان، فخرالدین صدیقشریف و ... بازیگران این مجموعه سیزده قسمتی بودند که در سال 88 روی آنتن شبکه یک رفت.
در چشم باد: حماسهای ماندگار
این مجموعه پنجاه قسمتی که ساخت آن در گروه حماسه و دفاع شبکه یک پنج سال طول کشید، یکی از افتخارات این شبکه در حوزه دفاع مقدس بود. مجموعهای به کارگردانی و نویسندگی مسعود جعفریجوزانی که وقایع سیاسی اجتماعی سه دوره از تاریخ را در سالهای 1300، 1320 و 1360 بررسی کرد. ادامهدار بودن انقلاب و جنگ و مقاومت در ایران از دوره میرزا کوچکخان جنگلی و مبارزه با متفقین تا جنگ هشتساله پیام اصلی این سریال بود. با این حال بخش سوم این سریال که مربوط به فتح خرمشهر بود و صحنههای جنگی بینظیری را در سریال ثبت کرده حائز اهمیت است. ضمن اینکه آوردن تصاویر مستند از عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر هم ویژگی دیگری به این مجموعه عظیم تاریخی و سیاسی بخشید. «در چشم باد» قصه خانواده ایرانی را از دوره قیام میرزا کوچک جنگلی تا فتح خرمشهر با حضور جمع زیادی از بازیگران از جمله سعید نیکپور، پارسا پیروزفر، اکبر عبدی، کامبیز دیرباز، لاله اسکندری و... به تصویر کشید.
شوق پرواز
«شوق پرواز» داستان زندگی خلبان شهید عباس بابایی است. این سریال از شهریور ماه سال 1390 تا بهمن همان سال و در قالب 24 قسمت به روی آنتن رفت. کارگردان این مجموعه بر عهده یدالله صمدی بود. بازی شخصیت سرلشکر خلبان بابایی را شهاب حسینی بر عهده داشت.
مرحله پیشتولید سریال از سال 1376 آغاز شد و بخشهایی از فیلم که مربوط به دوران کودکی سرهنگ شهید بابایی در شهر قزوین بود هم فیلمبرداری شد.
ملیحه حکمت، همسر عباس بابایی با دیدن فیلم «دلشکسته» تحت تاثیر بازی شهاب حسینی قرار گرفت و وی را برای ایفای نقش همسرش در سریال پیشنهاد داد که با موافقت سایر عوامل تهیه روبرو شد.
شهاب حسینی، شهرام حقیقت دوستف افسانه بایگان، الهام حمیدی، اکبر عبدی، فرهاد قائمیان، عبدالرضا اکبری، عباس امیری، مهران رجبی، مینا جعفرزاده، مهدی فقیه، اتابک نادری، محسن افشانی، آنا برزینا، زهره حمیدی، بهزاد رحیم خانیف سیدعلی صالحی، کوروش تهامی، مختار سایقی، حسن جوهرچی، حسین بابایی، سلما بابایی، ستاره اسکندری و اکرم محمدی بازیگران این مجموعه بودند.
کیمیا
سریال «کیمیا» جدیدترین اثری است که در بیش از 100 قسمت با موضوع دفاع مقدس ساخته شده و قرار است از شبکه دو سیما به روی آنتن برود.
این سریال به قلم مسعود بهبانی نیا نوشته شده و کارگردانی آن را جواد افشار برعهده داشته است. در سریال «کیمیا» که به تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی نوشته شده، بازیگرانی نظیر مهراوه شریفی نیا، مهدی پاکدل، حسن پورشیرازی، آزیتا حاجیان، پوریا پورسرخ، آرش مجیدی، سید مهرداد ضیایی، رضا توکلی، علی شادمان، عطا عمرانی، امیر کاظمی، کاظم هژیرآزاد، حسین توشه، کوروش زارعی، شهین تسلیمی، آشا محرابی، سودابه بیضایی، فریبا طالبی، نسرین نیک، وحید رهبانی، مالک سراج، عبدالحلیم تقلابی، ابتسام بقلایی، نوید خداشناس، میرفرخ هاشمیان، محسن مجلس آرا و... در آن ایفای نقش کرده اند.
تحولات جامعه، پدر و دختری را مقابل هم قرار داده است. دختر خانواده که کیمیا نام دارد پرسشگر است و معترض و در مقابل او پدری قرار دارد که نظامی، منضبط و پایبند به قانون است. سیر حوادثی که در زندگی این خانواده رخ میدهد آنها را درگیر توطئه و دسیسهای بزرگ و شیطانی میکند و کیمیا با تلاشی خستگیناپذیر درصدد نجات خانواده برمیآید و به این ترتیب او تبدیل به زنی مقاوم و استوار میشود؛ زنی مشابه هزاران زن ایرانی مسلمان که برای حفظ خانواده از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند.»
اینها خلاصهای است از داستان «کیمیا» است که در سه مقطع زمانی: قبل از انقلاب، دوره جنگ و زمان حال روایت میشود، بیش از 300 بازیگر دارد و نقش یکی از شخصیتهای اصلی آن را مهراوه شریفینیا ایفا میکند.