گروه سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
******
محمدحسین محترم در روزنامه کیهان نوشت:
رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای مجلس خبرگان پنجم تاکید کردند «جبهه استکبار ذاتا به دنبال فراگیر کردن سلطه به ملتهاست و هر کشور و دولتی که مقاومت نکند در دام آنها اسیر خواهد شد.»
رهبر معظم انقلاب در سالروز رحلت حضرت امام(ره) در مرقد مطهر ایشان نیز آنجا که شاخصههای انقلابی بودن را بیان میکردند، از «حساسیت در برابر دشمن و کار دشمن و نقشه دشمن و عدم تبعیت از او» با عنوان چهارمین شاخصه یاد کرده و فرمودند« قرآن این عدم تبعیت را جهاد کبیر نام نهاده است، من این چند وقت، دو سه بار در این باره صحبت کردم.»
گفتنی است چند روز قبل سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان نیز که از راهیان برجسته راه امام و رهبری است در سالروز آزادسازی جنوب لبنان که به کابوس صهیونیستها تبدیل شده، تاکید کرد «ما به دنبال مقاومتی فراگیر در همه ابعاد اعم از نظامی، امنیتی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، تبلیغاتی و رسانهای، اقتصادی و مردمی هستیم.»
این دو سخن حکایت از یک «راهبرد فراگیر» دارد که در این راهبرد فراگیر اولا - باید بینش و بصیرت فراگیر داشت و ذات و نقشههای دشمن برای فراگیر کردن سلطه خود در تمام زمینههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی - امنیتی را به خوبی شناخت و آنها را در جامعه و افکار عمومی به خوبی تبیین کرد.
بر همین اساس رهبر معظم انقلاب در دانشگاه امام حسین(95/3/3) تاکید میکنند: «امروز برای کشور ما احتمال وقوع جنگ نظامی بسیار ضعیف است... در مقطع فعلی، یکی از وظایف مهم همه دلسوزان، دوستداران و وفاداران به انقلاب، تبیین، روشنگری و آشنا کردن ذهنها با اعماق و ژرفای حقایق و شعارهای انقلاب است».
ثانیا - در این راهبرد فراگیر پس از شناخت ذات و نقشههای دشمن، باید در مقابل تمام این توطئهها در تمام ابعادش ایستاد و «مقاومت فراگیر» را در دستور کار قرار داد و اگر در یکی از این میدانها کوتاهی صورت گیرد، کل محور فراگیر مقاومت را تحتتاثیر قرار خواهد داد.
ثالثاً- جنگ بین نظام سلطه فراگیر استکبار و مقاومت فراگیر جمهوری اسلامی یک «جنگ نامتقارن» و «جنگ ارادهها» و فراتر از «جنگ نظامی» و نوعی «جهاد» است که به تعبیر رهبر معظم انقلاب اگر اراده ما سست شود، قطعا شکست خواهیم خورد: «باید مراقب بود تا تبلیغات و وسوسههای دشمن در اراده مستحکم ما خللی ایجاد نکند.» (دانشگاه امام حسین - 95/3/3)
رابعاً - بسیج مردمی، 8 سال دفاع مقدس، فعالیتهای هستهای و غنیسازی 20 درصد، ایستادگی در برابر تحریمها، اقتصاد مقاومتی، ایستادگی در برابر حملات پیوسته سیاسی - رسانهای، و بسیج سازندگی و حضور سپاه در عرصه سازندگی و اقتصاد مقاومتی نمونههایی از مقاومت فراگیر در داخل کشور است و دقیقا به همین دلیل است که نیروهای مومن به انقلاب و بسیج و سپاه با جنگ روانی و رسانهای جبهه استکبار مورد غضب قرار گرفتهاند.
خامساً - بر اساس همین راهبرد فراگیر بود که حضرت امام(ره) طرح ایجاد هستههای مقاومت را در جهان مطرح و عملی کردند از جمله حزبالله در لبنان، حماس در غزه و اکنون نیز بر اساس بینش و بصیرت فراگیر رهبر معظم انقلاب، هستههای مقاومت در سوریه و یمن و عراق و دیگر کشورها شکل گرفتند. سیدحسن نصرالله روایت شکلگیری هستههای مقاومت را اینگونه بیان میکند: «قبل از آزادسازی جنوب لبنان که تعداد نیروهای مقاومت فقط چند صد نفر بیشتر نبود، در دیداری که با امامخمینی (ره) داشتیم به ما وعده پیروزی دادند و تاکید کردند وظیفه شما آغاز مقاومت است، حتی با این تعداد کم. و سپس فرمودند: من پیروزی را در چشمان شما میبینم. به فاصله سه سال از این سخنان امام، همگان شاهد آغاز آزادیسازی جنوب لبنان و شکست تاریخی رژيم صهیونیستی بودند.»
سادساً - بعد از نتایج ذلتبار سازش و پیروزیهای مقاومت لبنان، فرهنگ مقاومت به عنوان فرهنگی فراگیر در بین ملتهای منطقه مطرح شد.
انتفاضه اول و دوم، آزادسازی جنوب لبنان و جنگهای 33 روزه و 22 روزه و 11 روزه شکست رژیم صهیونیستی در این جنگها مصادیق مقاومت فراگیر در منطقه است. لازم نیست برای صدور اسلام انقلابی، جنگ دولتهای اسلامی علیه اسرائيل آغاز شود. با هر انتفاضه و حرکتی از طرف هستههای مقاومت چندین گام به پیروزی فراگیر نزدیک میشویم.
جریان سیاسی - رسانهای که آمریکا و اسرائیل اکنون علیه حزبالله در منطقه و جهان راه انداختهاند، در حقیقت این راهبرد فراگیر جمهوری اسلامی را هدف قرار داده و هدف آن زدن عقبههای جمهوری اسلامی در دیگر کشورهاست، چون این راهبرد فراگیر مرکزیت نظام سلطه را هدف قرار داده است. اکنون که مدافعان حرم در مقابل تکفیریهای صهیونیستی در سوریه و عراق ایستادهاند و جانفشانی میکنند، بخشی از جبهه فراگیر مقاومت هستند که مانع تحقق سلطه فراگیر استکبار بر کشورهای اسلامی و حتی غیراسلامی شدهاند. اگر این مقاومت فراگیر در چارچوب راهبرد فراگیر جمهوری اسلامی نبود، قطعا امروز بغداد و دمشق سقوط کرده بود و استکبار پشت دروازههای تهران خیمه زده بود.
سابعاً - شتاب گرفتن افول امپراطوری استکبار نتیجه راهبرد فراگیر جمهوری اسلامی در سطح بینالمللی و در جهان است تا جایی که نوام چامسکی نظریهپرداز معروف آمریکایی در کتاب جدیدش به نام «چه کسی بر جهان حکومت میکند» تاکید میکند: «جواب این سوال دیگر آمریکا نیست، چون دوران تفکر همه چیز برای ما و هیچ برای دیگران به سر آمده.»وی در این کتاب تصریح میکند: «در آینده آمریکا با یک ابرقدرت جدید که در حال شکلگیری است، روبروست و آن «فشار افکار عمومی» میباشد که ملتها از سیاستهای پشت پرده و محرمانه آمریکا آگاهی پیدا میکنند و به آنها واکنش نشان میدهند و اجازه نمیدهند به راحتی اهداف آمریکا تحقق یابد.»
به گفته نوآم چامسکی این ادعا را نظرسنجیهای پنتاگون و وزارت دفاع انگلیس تایید میکند که نشان میدهد فقط 3 درصد مردم عراق حضور آمریکاییها در کشورشان را موجه میدانند و کمتر از یک درصد بر این باورند که ائتلاف ضدداعش برای امنیتشان ممکن است خوب باشد، اما بیش از 80 درصد مخالف حضور نیروهای آمریکایی در کشورشان هستند.
گرچه این نظریهپرداز آمریکایی اکنون به چالشبرانگیز بودن آگاهی ملتها و فشار افکار عمومی برای نظام سلطه پیبرده، اما امامخمینی(ره) 50 سال قبل با نگاه عمیق به آینده به آن پی برده بود و بر اساس همین راهبرد فراگیر یعنی آگاهی بخشی، ملت ایران را بیدار و بر تمام قدرتهای جهانی پیروز کرد و تاکید میکردند تنها راه رهایی ملتها از زیر یوغ استکبار، بیدار شدن ملتهاست. اکنون نیز نتیجه این اندیشه ژرف را در تحقق بیداری اسلامی در جهان اسلام شاهد هستیم.
ثامنا - نوآم چامسکی در پایان کتابش در بررسی چالش جهان اسلام برای آمریکا تاکید میکند «ایران تنها پیروز تحولات منطقه است.» (گاردین 9 مه 2016). این همان واقعیتی است که سیدحسن نصرالله در سالروز آزادسازی جنوب لبنان بر آن تاکید کرد: «من صادقانه میگویم محور مقاومت در این نبرد جاری در منطقه هرگز شکست نخواهد کرد و پیروز خواهد شد و در این مرحله است که سرنوشت سوریه، لبنان، عراق، یمن، بحرین و فلسطین برای دهها سال آینده تعیین خواهد شد.»
تاسعاً - این مقاومت فراگیر مرهون «تفکر انقلابی فکر کردن و انقلابی عمل کردن است و این تفکر و روحیه مرهون «اسلام انقلابی» است و «اسلام انقلابی» نیز مرهون «اندیشه امامخمینی(ره)» است که به صورت نظام جمهوری اسلامی استقرار یافته و دارای ابزارهای قدرت نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و رسانهای است: «امروز جمهوری اسلامی ایران یک قدرت اثرگذار در منطقه و در سطح جهان و به لحاظ جایگاه راهبردی و استراتژیکی گل منطقه است.» (مشهد مقدس - 95/1/1)
عاشراً - اینکه رهبر معظم انقلاب از «جهاد کبیر» به عنوان تبعیت نکردن از دشمن و مقاومت در برابر سلطه و فزونخواهیهای استکبار و در راس آن آمریکا به عنوان «شیطان اکبر» تاکید میکنند، دقیقا در چارچوب همین راهبرد فراگیر قابل تحلیل و تأمل است: «با این منطق، امکان آزادسازی همه دنیای تحت سلطه استکبار وجود دارد و هر ملتی که دارای این منطق باشد قطعا مرعوب قدرت نظامی، مالی، تبلیغاتی و سیاسی قدرتها نخواهد شد.» (دانشگاه امام حسین - 95/3/3).
محمد واعظی در یادداشت وطن امروز نوشت:
برخی نشانهها و علائم حکایت از آن دارد که آمریکاییها فشار زیادی بر دولت یازدهم به منظور اجرای «اصلاحات ساختاری» در برخی حوزههای حساس در زمینه امنیت ملی، به عنوان شرط اجراییشدن «برجام» وارد کردهاند. در کنار این گمانه، تحلیل اظهارنظرها و اخبار منتشرشده در حوزههای حساسی همچون بانک مرکزی و وزارت علوم و غیره نگرانیها را از احتمال در جریان بودن «اصلاحات آمریکایی» در دوره پسابرجام در کشورمان جدیتر کرده است.
اهمیت صحت این تئوری در این است که چون روند مذکور فارغ از میزان فشارهای وارده از سوی آمریکاییها به دولت ایران، در نهایت توسط مدیران وطنی و از داخل مرزها بناست انجام گیرد، طبیعتا «حفاظ امنیتی» مقابل آن وجود ندارد و به واسطه تحملپذیری و عدم مقاومت امنیتی جدی سیستم در برابر نیروهای خودی، مخاطرات و آسیبپذیری کشور نیز چندین برابر میشود. در مقابل چنین نقشه هوشمندانهای نه حساسیت ملی نخبگانی مطابق آنچه درباره متن برجام بروز یافت مشاهده میشود و نه مجلس و شورای امنیت ملی و دیگر نهادهای تصمیمساز نظام بر تصمیمات خرد و کلان درونی سازمانها با دید «نفوذ و کارشکنی آمریکایی» متمرکز میشوند. در یادداشت پیش رو و گزارشهای آتی به موضوعات متناظر بر این گمانه میپردازیم.
تغییر استانداردهای بانک مرکزی
یک هفته قبل «دیوید لیپتون»، معاون اول رئیس صندوق بینالمللی پول به ایران سفر کرد و ضمن بازدید از بانک مرکزی و برگزاری جلسه با مدیران عامل بانکهای کشورمان، با تأکید بر تلاش بانکهای ایرانی برای رعایت استانداردها و تمام قوانین و مقررات بینالمللی بویژه قوانین ضدپولشویی (AML) و مبارزه با تروریسم (CFT) در سطح بینالمللی و به دست آوردن اعتماد و حسننیت بانکهای بزرگ اروپایی و نیز پیادهسازی «سیستمهای یکپارچه کنترلی» تصریح کرد: ارتباط با بانکهای جهانی برای ایران یک امر ضروری است و در این راستا این صندوق به دولت ایران کمک خواهد کرد تا به سطح مناسبی از استانداردها رسیده و جایگاه اقتصادی خود را ارتقا بخشد.
لیپتون از عبارت «سیاستهای کلان جلب اعتماد» برای توصیف اصلاحات ضروری سیستم بانکی ایران استفاده کرد؛ موضوعی که دقیقا در سفر جنجالی سیف، رئیس کل بانک مرکزی ایران به آمریکا و در گفتوگو با شورای روابط خارجی این کشور مورد تاکید قرار گرفت. وی گفته بود: ما در راستای جلوگیری از جرایم مالی و تسهیل پیوند نظام بانکداری ایران به اقتصاد جهانی، سعی کردهایم چارچوب قوانین مبارزه با تامین مالی تروریسم و مبارزه با پولشویی از طریق بهبود دستورالعملها و خطمشیهای شناسایی دقیق مشتری ارتقا یابد.
رئیس کل بانک مرکزی با تاکید بر تصویب قانون مبارزه با پولشویی و اجرایی شدن آن در سالهای گذشته، به تصویب اخیر قانون مبارزه با تامین مالی تروریسم در هفته آخر اسفند 94 نیز اشاره کرد و گفت: با تصویب این قوانین موانع مهمی از روند از سرگیری روابط بانکی با بانکهای خارجی برطرف خواهد شد. ضمن آنکه ما کماکان به تقویت چارچوب قوانین مبارزه با تامین مالی تروریسم و مبارزه با پولشویی متعهد ماندهایم و از صندوق بینالمللی پول خواستهایم ارزیابی خود را مطابق گروه ویژه اقدام مالی (FATF) به ما ارائه دهد و همچنین مصمم هستیم به گروه اوراسیایی AML/CFT بپیوندیم.
سیف در بازگشت به ایران نیز مکرر بر کلیدواژه «تحول در نظام بانکی» و «تطبیق با استانداردها و تعامل با نهادهای پولی بینالمللی» تاکید کرده است به نحوی که به نظر میرسد این روند ناشی از مذاکرات منتشرنشده وی با مقامات آمریکایی در سفر کذایی است که در ایران تنها بخش تاکید بر «تقریبا هیچ» بودن دستاورد برجام برای ایران تایید شد.
در کنفرانسهای به اصطلاح جذب سرمایهگذار در دوره پسابرجام نیز اروپاییها بر ایجاد «اصلاحات در نظام بانکی ایران» به عنوان پیششرط حضور در بازار کشورمان تاکید کردهاند. اصرار عوامل صندوق برادران راکفلر، نماینده وزارت خزانهداری آمریکا و صهیونیستترین تجار انگلیسی در فروم ایران و اروپا، بر چنین موضوع حساسی به عنوان اقدامات ضروری ایران در دوره پسابرجام، ذاتا حساسیتبرانگیز است چه رسد به همصدایی بانک مرکزی با چنین نقشهای آن هم با تمرکز بر موضوع «تروریسم» و «پولشویی» بدون توجه به استانداردهای متفاوت ایران و غرب!
نظارت آنلاین SAS؟!
با این احتساب میتوان این گمانهزنی را نیز وارد ماجرا کرد که برونسپاری تهیه نرمافزارهای حیاتی و زیرساختی نظارت و کنترل گردش مالی و شناسایی تقلب(Fraud Detection) در شبکه پرداخت الکترونیکی کشور به شرکت آمریکایی SAS نیز احتمالا بخشی از «اصلاحات» موردنظر در سیستم بانکی کشورمان بوده است، چرا که این شرکت با تمرکز بر «دادههای پولی- مالی» و «تبادلات بانکی» افراد و سازمانها و بانکها بسادگی میتواند رفتار اقتصادی نهادها و مراکز خاص و نظامی را رصد کرده و طرح کلی کسبوکارهای فعال در کشور و مسیرهای دور زدن تحریمها را با استفاده از دادهکاوی و سپس مدلسازی سیستم بهدست آورده و از به زحمت افتادن عناصر خدوم(!) وزارت خزانهداری آمریکا همچون جیسون رضاییان، سیامک نمازی و سایر عوامل فعال در حوزه شناسایی راهکارهای دور زدن تحریمها، در دور بعد وضع محدودیتهای هوشمند اقتصادی علیه کشورمان جلوگیری کند!
در چنین وضعیت نابهنجاری تاکید بر «آنلاین بودن» سیستم را میتوان با نصب دوربینهای کنترل آژانس انرژی اتمی برای نظارت دائمی بر همه تحولات صورت گرفته در مراکز هستهای کشورمان مطابق برجام اما این بار در سیستم بانکداری ایران، در دوره پسابرجام مقایسه کرد. جالبتر اینکه یکی از مدیران ارشد مرتبط با این قرارداد، مدتها مقیم آمریکا بوده و بنا بر اطلاعات اختصاصی «وطن امروز»، پیش از نقشآفرینی در پروژه اصلاحات آمریکایی، اقامت خود را تمدید کرده و خانواده وی نیز در ایالات متحده ساکن شدهاند! علاوه بر اینکه متصور نیست که چنین قرارداد مهمی بدون کسب تکلیف از بانک مرکزی منعقد شده باشد. اهمیت شراکت بانک مرکزی با شرکت آمریکایی شهیر به حدی است که حتی اگر سیف یا وزیر اقتصاد پس از پایان بررسیهای شورای امنیت ملی، محاکمه و مجازات نیز شوند، هزینه وقوع چنین فاجعه امنیتی در دولت یازدهم تصفیه نخواهد شد.
هدف: جنگ آسان با ایران
درک این موضوع که آمریکاییها تا چه حد برای کشف مسیرهای دور زدن تحریمها، کمک ایران به گروههای مقاومت و کشف و شناسایی شبکه منطقهای و فرامنطقهای حاج قاسم سلیمانی در جنگ با داعش و تامین مالی نیازمندیهای سپاه فاتح ضدداعش، عطش دارند، کار چندان پیچیدهای نیست. کما اینکه همین چند روز پیش «آدام زوبین» سرپرست معاونت اطلاعات مالی و ضدتروریسم وزارت خزانهداری آمریکا در جلسه استماع کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان این کشور، رسما اعلام کرد: «سیاست تحریمی فعلی آمریکا حذف واسطههای کلیدی ایران است. این واسطهها هم افراد، نهادها و شرکتهایی را در بر میگیرد که به محور مقاومت سرویس میدهند و هم شامل اعضای خود این محور است».
فراموش نکنیم از منظر آمریکاییها و نواب صهیونیسم در سیستمهای مجری نظم نوین جهانی، «سپاه قدس»، «حزبالله»، «انصارالله»، «حشد الشعبی» و همه فرماندهان حافظ امنیت ملی ایرانیان از هاشمیرفسنجانی دوره جنگ 8 ساله و ریاستجمهوری تا محسن رضایی و سردار عزیز جعفری و حاجقاسم سلیمانی و باقی سربازان و سرداران گمنام و بیادعای جبهه ضدصهیونیستی یا «تروریست» محسوب میشوند یا «حامی تروریسم»! در چنین شرایطی انطباق استانداردهای ایران بر استانداردهای وزارت خزانهداری آمریکا نتیجهاش میشود تقدیم دادههای حساس پولی- مالی کشور به شرکت آمریکایی SAS!
آیا در مبحث «نفوذ جریانی» سرفصلی بالاتر از تقدیم «ابزار اطلاعاتی تهاجمی» به دشمن برای فراهمسازی زمینه تسلیم و شکست نظام در شرایط 100 درصد جنگی متصور است؟ اگر «اصلاحات آمریکایی» در سیستم بانکی کشور حقیقتا در حال اجرا باشد، نتیجه قطعی آن شناسایی شبکه ضدتحریمی ایران در جهان، افشای هویت تجار وطنپرست، ترور فرماندهان مقاومت، مسدود شدن مسیر تامین مالی سپاه قدس به بهانه «مبارزه با تروریسم» و در یک کلام شکست ابزارهای برتری امنیتی ایران و نابودی مولفههای «قدرت بازدارنده» حمله مستقیم آمریکا و اسرائیل به کشورمان است. به عبارت دقیقتر، هدف از اصلاحات آمریکایی، فراهمسازی موقعیت «جنگ آسان» با ایران و زمینهسازی برای رویارویی مستقیم به شرط تضمین پیروزی صهیونیسم است.
مصطفی طاهری در روزنامه خراسان نوشت:
همزمان با سالروز ارتحال امام خمینی(ره)، رسانه سلطنتی انگلیس ادعایی در خصوص پیام بنیانگذار کبیر انقلاب به آمریکایی ها در سال 42 منتشر کرد. در خصوص این ادعا و صحت و سقم آن، پاسخ های گوناگونی مطرح شده است و در این مقال قصد تکرار آن پاسخ ها را نداریم و تنها به نکته ای در این باره بسنده می کنیم و به موضوع اصلی یادداشت می پردازیم. امامی که از ابتدای مبارزه خود، یکی از دلایل مقابله با سلطنت طاغوتی را دست نشانده بودن و بی اختیار بودن در برابر نیروهای خارجی می دانست و یکی از نقاط عطف مبارزاتی اش مخالفت با تصویب قانون کاپیتولاسیون-مصونیت قضایی اتباع آمریکا در ایران- بود. آیا ممکن است از حفظ منافع آمریکایی ها در ایران سخن بگوید؟! شاید رسانه انگلیسی سعی کرده است از "استراتژی دروغ بزرگ" گوبلز برای باورپذیری این خبر استفاده کند! آنچه در این میان اهمیت دارد این است که اقدام تبلیغی اخیر انگلیسی ها با چه انگیزه و اهدافی صورت می گیرد و آیا این خبرسازی و سندسازی در ادامه یک نقشه کلان تر نیست؟
1. اختلاف افکنی در میان گروه ها و جریان های داخلی: قطعاً این اقدامات را نمی توان بدون توجه به سیاست همیشگی انگلیسی ها مبنی بر"تفرقه بینداز و حکومت کن" تحلیل کرد. مواضع و سوژه های چالشی دستگاه رسانه ای انگلیسی در بسیاری از موارد تأکید بر موضوعاتی است که نتیجه آن ایجاد درگیری و اختلاف میان گروه های مختلف است. این سوژه گاه دینی، گاه سیاسی و حتی اقتصادی و... است.
2. قلب تاریخ برای نسل جدید: هنری آلفرد کیسینجر که از وی به عنوان مغز متفکر سیاست خارجی آمریکا نام برده می شود چندی پیش در یک سخنرانی در مرکز پژوهش های راهبردی و بین المللی آمریکا صراحتا از روی کار آمدن نسلی جدید در ایران سخن گفت که آشنایی چندانی با ایدئولوژی انقلاب ندارند و تأکید کرد: «ممکن است که برخی از رهبران ارشد و شاید خود رهبر [جمهوری اسلامی] همچنان به ایدئولوژی انقلابی[امام خمینی ] وفادار مانده باشند، ولی در مورد نسل جوانتر چنین نیست، چرا که این نسل به نظم جهانی کشش بیشتری دارد و مطالعات من میگوید که باید منتظر بود تا آیتا...ها از صحنه خارج شوند. در آن موقع، رویدادها در ایران بیشتر به جانب منطق گرایش خواهند یافت» این اظهارات نمونه ای است از سرمایه گذاری غربی ها بر روی نسل جدید ایران. نسلی که در کوران شکل گیری انقلاب اسلامی نبوده است و از این واقعیت ها، «روایت هایی»را شنیده است. این جریان غربی، سعی دارد علاوه بر آن که ذائقه نسل جدید را در خصوص مسائلی که برای آنان چالش آفرین است و منافع آنان را به خطر می اندازد تغییر دهد، تفسیر و روایت خود را نیز از تاریخ و فرهنگ کشور به خورد جوانان دهد. تولید و ساخت غیرمستندهایی که دستگاه های رسانه ای این جریان مانند"بی.بی.سی"و"من و تو"در خصوص دوران پیش از انقلاب، پیروزی انقلاب و سال های ابتدایی آن ساخته اند، نمونه ای از این محصولات سفارشی است.
3. تشکیک در مبانی اساسی انقلاب: یکی دیگر از انگیزه های طرح ادعاهایی این چنینی که البته در این رسانه نیز مسبوق به سابقه نیز بوده است، ایجاد تشکیک در مبانی و اصول انقلاب اسلامی است.
بر کمتر کسی پوشیده است که"استکبارستیزی" همواره به عنوان یکی از اصول اساسی انقلاب اسلامی مطرح بوده است و یکی از نقاط هجمه دشمنان، این اعتقاد ریشه دار در مبانی دینی بوده است.
هنگامی که دشمن از مواجهه مستقیم برای حذف این عنصر اصلی در انقلاب اسلامی بازماند، به ارائه تفسیر مدنظر خود از این اصل روی آورد. تفسیری که شاید طرفدارانی نیز در داخل داشته باشد. این روایت که سعی دارد آن را به فعل و قول امام نیز منتسب نماید مذاکره با آمریکا، قبحی ندارد و جایز شمرده می شود. در صورتی که مراد از مذاکره در این موضوعات پذیرش سلطه و خواسته های آمریکایی ها و عقب نشینی از اصول و مواضع صریح انقلاب اسلامی است. اصولی که نه تنها ریشه در آرمان های ما دارد، بلکه تأمین کننده منافع مادی ما نیز هست. شاید اشارات مکرر رهبر معظم انقلاب در ماه های گذشته به مفهوم انقلاب و ارائه تفسیر و روایت صحیح از آن، هشدار و پاسخی در خصوص این تحریف انقلاب و امام باشد.
با این توصیف به نظر می رسد این تقابل روایت ها در خصوص انقلاب اسلامی و حضرت امام(ره)در آینده نیز ادامه داشته باشد. در این باره نیز باید نکاتی مورد توجه قرار بگیرد:
1. امام را باید با امام تفسیر کرد. شخصیت، مواضع و دیدگاه های امام در میان مکتوبات و سخنرانی های ثبت شده ایشان قابل مطالعه است. شاید پیش بینی امام درخصوص انتساب برخی از موضوعات به ایشان و توصیه راهگشای ایشان دستورالعملی برای مقابله با این جریان تحریف بوده است.
2. منسوبان و منصوبان امام، فی نفسه نمی توانند معیار و شاخصی برای صحت و سقم تفاسیر و نقل قول ها از امام باشند بلکه این تفاسیر و روایت ها باید با سخنان خود امام سنجیده شود.
3. دستگاه های رسانه ای رسمی و غیر رسمی نظام و جریان های خود جوش مردمی و انقلابی، مانند رسانه ملی، تریبون های نمازجمعه، مطبوعات، تشکل های دانشجویی و ... برای ارائه چهره دقیق و غیر محرّف امام، نقشی اساسی و مهم دارند و می بایست با هوشمندی ادعاها، اقدامات و توطئه های جریان رقیب را خنثی و بی اثر کنند.
علي شكوهي در روزنامه اعتماد نوشت:
از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي نحوه تعامل نيروهاي سياسي با دولت، يكي از مسائل مهم و مورد توجه بود. فهم رايج و عمومي كساني كه از موضع ديني و انقلابي با نظام همراهي ميكردند، اين بود كه بايد از دولت جمهوري اسلامي حمايت جدي صورت بگيرد و اطاعت از دولت هم مثل اطاعت از كل نظام است. مرحوم بازرگان كه روي كار آمد از همين موضع مورد حمايت قرار گرفت و حتي كساني كه با او و دولتش مخالف بودند، مخالفت خود را خيلي علني نميكردند زيرا باور داشتند كه حمايت امام خميني از اين دولت براي همگان تكليف شرعي ميآورد و بايد تبعيت شود. البته بودند كساني كه از اين دولت هم انتقاد ميكردند ولي رويه غالب حمايت بود.
بعدها به تدريج اين فرهنگ سياسي تحت تاثير عواملي تغيير كرد و نقد دولتها تا حدي در ميان نيروهاي سياسي درون جبهه انقلاب هم رواج پيدا كرد. با گذشت زمان انتقاد از دولت و مسوولان دولتي مجاز شناخته شد و در مطبوعات و مجلس و محافل سياسي كم نبودند كساني كه با وجود حمايت رهبري از دولت، حق خودشان ميدانستند كه عملكرد دولت در مسائل سياسي داخلي و خارجي را مورد بررسي قرار دهند و انتقاد كنند و رهنمود بدهند. البته ميزان نقد به دولتها در زمانهاي گوناگون يكسان نبود زيرا عواملي مانند جنگ تحميلي بر اين فضا تاثير داشت و موجب نهيب امام به منتقدان ميشد بهگونهاي كه در دوران دفاع مقدس شاهد بوديم بارها امام خميني با منتقدان دولت، برخورد تند داشت و برخي انتقادهاي آنان را كارشكني و چوب لاي چرخ دولت قلمداد ميكرد.
پس از امام خميني نيز دولتها از حمايت رهبري برخوردار بودند و البته نقد آنان هم از سوي نيروهاي سياسي مجاز تلقي ميشد. در دولت آقاي هاشمي ميزان حمايت نهادهاي حكومتي از رييسجمهوري بهقدري زياد بود كه حتي انتقادهاي جزيي برخي سياسيون از دولت را هم بر نميتابيدند و برخورد قضايي با منتقدان هم مشاهده ميشد. به تدريج نقد دولتها در كشور عاديتر شد و مطبوعات دست بازتري براي طرح اشكالات كار دولتها پيدا كردند.
در دولت خاتمي فضاي سياسي بازتري جريان داشت اما نهادهاي حكومتي در نقد دولت و عملكرد آن، پيشتاز بودند. در دولت احمدينژاد هم نقد بود و هم حمايت و هم البته شكايت دولت از منتقدان و بعضا محاكمه برخي افراد و رسانهها و بستن برخي مطبوعات و دستگيري برخي سياسيون. البته در دولت احمدينژاد، حمايت از دولت در سطح نهادهاي حكومتي بيشتر از نقد آن بود، در حالي كه نقد دولت در ميان رسانهها و حوزه عمومي مردمي بيشتر جريان داشت و اين رويهاي است كه اكنون تاحدودي معكوس شده است.
امروز با مراجعه به مواضع نهادهاي درون حكومت و نيز اظهارات مقامات قوه قضاييه و رسانههاي وابسته به ارگانهاي سياسي و حزبي و حتي نهادهاي نظامي و انتظامي و حوزههاي علميه و نيز رسانه ملي، يك امر بر همگان روشن ميشود كه دولت كنوني در مجموع مظلومترين دولت بعد از انقلاب است و ميزان نقد عليه آن بسيار بيشتر و اساسيتر از آن است كه در دولتهاي قبل شاهد بوديم. متاسفانه در سالهاي اخير برخي نهادهاي خاص با راهاندازي رسانهها و خبرگزاريها و سايتهاي خبري و تحليلي در انتقاد از دولت پيشتاز شدهاند و رسانه ملي هم در بسياري از برنامههايش بيطرف نيست.
از طرفي ابزارهاي جديد و شبكههاي اجتماعي هم فرصتي براي منتقدان ايجاد كرد كه بيباكانه و به دور از كنترل و نظارت، به توليد محتواي منتقدانه بپردازند و آن را نشر دهند. تلخي ماجرا در اين است كه در حوزه منافع ملي و در مقابل دولتهاي خارجي و در جريان رخدادهاي مهمي مانند مذاكرات هستهاي و موارد مشابه هم اين دست از منتقدان آزادانه به دولت حمله ميكنند و كمتر تذكر ميشنوند.
فضاي نقد و انتقاد از دولت اينك بهشدت با تهمت و دروغ و جعل و شايعه همراه است و بايد براي اين فضاي آلوده سياسي فكر اساسي بشود.
متاسفانه بخش رسانهاي دولت به دلايل مختلف تاكنون نتوانسته است در مقابل اين رويه منتقدان، عكسالعمل مناسب نشان داده و به نقد ديگران پاسخ اقناعي دهد و در معرفي عملكرد دولت كنوني با موفقيت عمل كند و با مقايسه عملكرد اين دولت با دولت قبل، قدرت قضاوت و ارزيابي مردم را بالا ببرد. در مقابل اين جو سنگين سياسي ايجاد شده منتقدان عليه دولت، تنها مواضع و سخنان رهبري ميتواند به كمك روحاني و دولتش بيايد و برخي نهادها و رسانههاي وابسته به آنها را تعديل كند. اظهارات مقام معظم رهبري در سالگرد امام خميني در دفاع از دولت، تاكيد تازهاي بود بر ضرورت حمايت از دولت و جلوگيري از طرح نقدهاي غيرمنصفانه از عملكرد آن.
ايشان در مقابل كساني كه شعارهايي را عليه دولت مطرح ميكردند، تاكيد كردند كه اگر اين توصيه ايشان را بشنوند در برخي از اين شعارهاي خود تجديدنظر خواهند كرد. ايشان در اين زمينه گفتند كه «انتقاد و مطالبه از دولت بياشكال است و با وحدت منافاتي ندارد اما همانگونه كه در زمان همه دولتها اين توصيه را بيان كردهام، بايد مراقب بود نقار و كدورت به وجود نيايد و همه در مقابل تهديدها و دشمنيها، همدوش و همدل باشند». به نظر مقام معظم رهبري، «بايد از بيان حرفهايي كه «دو جرياني»، «دوقطبيگري» و «تخاصم» به وجود ميآورد خودداري كرد تا دشمن، همه ايران را يكپارچه ببيند.»
اميدوارم اين سخنان رهبري آتش توپخانه منتقدان را كه دايما شليك ميكند، تا مدتي خاموش كند و مجال كار را به دولت بدهد.
احمد غلامی در روزنامه شرق نوشت:
«و چون ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه [کعبه] را برآوردند [گفتند] پروردگار از ما بپذیر که تویی شنوای دانا. پروردگارا ما را فرمانبردار خویش بگردان و از زاد و رود ما امتی فرمانبردار خویش پدید آور...» (بقره، آیه ١٢٧-١٢٨)
این دو آیه اشارهای ظریف و مبنایی دارد به تفکری مبتنی بر «ایمان به ساختن» و «باور به مردم». آن زمان که ابراهیم (ع) به فرمان خدا در بیابان سوزان حجاز دستتنها سنگ بر سنگ میگذارد تا خانه خدا و جامعهاي خدایی را بنا کند، هرگز دغدغه خود و فرزندش اسماعیل را ندارد، و خانه را که میسازد چونوچرا نمیکند.
او در تمام دعاهایش، برای خود و فرزندانش دعایی نمیکند. سرتاسر دعاهای او معطوف به جامعه و مردم است. همانگونه که سنگ بر سنگ میگذارد، نجوا میکند: «پروردگارا از ما بپذیر که تویی شنوای دانا». سنگ بر روی سنگ میگذارد: «از زاد و رود ما امتی فرمانبردار خویش پدید آور». سنگ بر روی سنگ میگذارد: «پروردگارا از ایشان در میانشان پیامبری که آیات تو را بر آنان بخواند و به آنان کتاب آسمانی و حکمت بیاموزد و پاکدلشان سازد برانگیز...».
خشتخشت خانه خدا با این سیاست شکل میگیرد. سیاست ایمان به ساختن، ساختن نه برای خود و فرزندان خود. ساختن برای مردمی (امتی) که در راهند. مردمی که هنوز وجود ندارند، اما بهوجود خواهند آمد و جامعهای بزرگ خواهند ساخت. اینگونه «ایمان به ساختن» و «باور به مردم» یعنی خلق سیاست از سوی پیامبری یکّه و تنها، با دستی خالی در بیابانی خشک و بیآب و علف. «سیاست ابراهیمی» در پی خود نیست و دغدغه خویش ندارد و در همان حال که خانه خدا را میسازد، نگران مردمی است که در راهند. این سیاست و استراتژی ابراهیمی است. یقین گمشدهای در سیاست که باید آن را بازیافت و بهکار انداخت.
مانیفستی برای تحولخواهان، مصلحان، اصلاحطلبان و خالقان سیاستی که هنوز در آنها «ایمان به ساختن» و «باور به مردم» حیات دارد. ظهور عینی چنین سیاستی، نه قابل تقلیل به زدوبندها و منفعتطلبیهای سیاسی است، نه مروج کینهورزی و عداوت. ساختن بهماهو ساختن برای مردمی که خواهند آمد، با این الگو یا بهبیانی دقیقتر با این وجه ظهور از سیاست، سیاستمدارانی خلق میشوند که هرچند انگشتشمارند، اثرگذاریشان بیشمار است. اگر با چنین رویکردی به سیاست بنگریم، درمییابیم بیش از تنی چند را بهعنوان مصادیق چنین سیاستی نخواهیم یافت.
جریان غالب سیاست ایران، به سیاست (قدرت) نگاهی ابزاری، مصلحتاندیشانه و گاه منفعتطلبانه دارد. مهمتر اینکه این جریانِ رایج عقلانی شده و دوری از آن نوعی کژفهمی از سیاست بهحساب میآید. معتقدان به سیاستِ «ایمان به ساختن» و «باور به مردم» با هیچ برهان و بهانهای خلافآمدِ این رویکرد، سازش یا معامله نمیکنند. همانگونه که اصلاحطلبی به وجه ظهوری از سیاست میانجامد که چندان همدلی با رویکردهای دیگر ازجمله اصولگرایان ندارد. اصلاحطلبی برحسب خوانشی خاص از انقلاب اسلامي، حول دو معیار درخور تأمل شکل میگیرد. یکی اینکه لزوم تغییر، قاعده جامعه است و نه استثنای آن و دیگر آنکه مردم یکی از منابع قطعی قدرت بهشمار میآیند. از این منظر اصلاحطلبی را نمیتوان صرفا به جمع جبری اصلاحطلبان، گروهها و احزاب متبوعشان تقلیلداد.
اصلاحطلبی همواره جزء تفکیکناپذیر انقلابی است که تغییر مشروع، مقبول و مفید را ضرروری میداند و آن را بهپای هیچ مصلحتی ذبح نمیکند. از این گذشته اصلاحطلبان چه در مناصب کلیدی و مراکز تصمیمگیری قدرت باشند چه نباشند، مستظهر به رضایت اکثریت مردماند.
از این بابت مواجهه این دو جناح، شِکلی نیست بلکه مواجهه دو معنا یا تفکر است که دو سیاستِ متفاوت را شکل میدهد. سیاست برگرفته از «ایمان به ساختن» و «باور به مردم» با سیاستِ رایج که تلاش میکند در بازی دموکراسی، کمخطر و بیهزینه ظاهر شود و در پیوندها و ائتلافهای موقتی شرکت کند، تفاوتی چشمگیر دارد. حیرتانگیز است که کمتر کسی اینک به این حرفها باور دارد.
اگر اینگونه به اصلاحطلبی و اصلاحطلبان نگاه کنیم وجه ظهوری از سیاست پدیدار میشود که تحقق و انجام آن کاری سخت و دشوار است. سیاستی اصلاحطلبانه که میانبری برایش وجود ندارد. در تجربه تاریخی راههای میانبر ازجمله اصلاحِ آمرانه و اصلاح از درون پیشینه درخشانی ندارد. این تجربهها هرچند در دوران خودش پرهیاهو و گاه مؤثر و عاقلانه جلوه کردهاند، در گذر تاریخی چیزی از آنها باقی نمانده است. اصلاحطلبی وجه ظهوری از سیاست است که رابطهای تنگاتنگ با مفهوم «ایمان به ساختن» و «باور به مردم» دارد و با هیچ عذر و بهانهای نمیشود از این دو مفهومِ زیرساختی در تفکر اصلاحطلبی عدول کرد یا از روی آن پرید.
در سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی آمده است:
عنوان «شیطان بزرگ» که به ابتکار امام خمینی به دولت آمریکا تعلق گرفته هر روز که میگذرد مناسبتر و واقعبینانهتر به نظر میرسد. از آنجا که قاره آمریکا توسط انگلیس از بومیان سرخ پوست به زور سرنیزه گرفته شد و انگلیسها پدران حاکمان غاصب سفیدپوست آمریکا هستند، طبعاً باید دولت انگلیس را پدر «شیطان» نامید. سیاستهای استعماری و خباثتهای ذاتی دولتمردان انگلیسی در چند قرن اخیر نیز همین واقعیت را مورد تاکید قرار میدهد.
تاریخ روابط ایران و انگلیس نشان دهنده یکی از پروندههای سیاه عملکرد دولت انگلیس است که مالامال از خیانت، جنایت و خباثت میباشد. تا قبل از نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران، سفارت انگلیس در تهران سیاست سازی و سیاست پردازی برای دربار شاهان را برعهده داشت و ثروتهای ملت ایران را به شکلهای مختلف غارت میکرد.
پیروزی نهضت تنباکو، مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت هر چند سیلیهای محکمی بودند که مردم ایران به صورت دولت استعمارگر انگلیس نواختند، ولی بعد از کودتای 28 مرداد 1332 نیز دولت انگلیس به همراه دولت آمریکا، یعنی شیطان بزرگ و پدر شیطان، با همدیگر بر اداره امور ایران طبق اراده خود تسلط داشتند و محمدرضا پهلوی همچون بردهای مطیع فرمان آنها بود.
پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، که برای آمریکا و انگلیس غیرقابل پیشبینی بود، این دو دولت استعماری را از سه جهت دچار سردرگمی و خشم شدید کرد. اول آنکه منافع نامشروع خود را در ایران از دست دادند، دوم آنکه منطقه غرب آسیا با همه ثروتها و حساسیتهایش در اثر افکار انقلابی امام خمینی از کنترل آمریکا و انگلیس خارج شد و سوم آنکه انقلاب اسلامی ایران بسیاری از ملتهای تحت ستم را برای مقابله علیه استعمارگران به ویژه دولتهای آمریکا و انگلیس به تکاپو واداشت.
این رویدادهای مهم برای شعلهور شدن خشم آمریکا و انگلیس علیه ملت ایران و شخص امام خمینی، کافی بودند. درست به همین دلیل است که از صبح پیروزی انقلاب اسلامی تا امروز، ملت ایران با انواع توطئهها و نیرنگهای آمریکا و انگلیس مواجه بوده و طبعاً از این پس نیز تا زمانی که خط انقلابی امام خمینی در این کشور امتداد دارد، با همین توطئه و نیرنگها مواجه خواهد بود.
نکته قابل تامل اینست که دشمنان ملت ایران، هنوز این ملت را نشناختهاند و همین عدم شناخت موجب شده نیرنگهایشان همواره رنگ میبازد و تیرشان به سنگ میخورد. شکستهای سختی که آمریکا و انگلیس در طول 38 سال گذشته از مردم ایران خوردهاند، کاملاً نشان داد که فرمایش عرشی امام سجاد علیه السلام که فرمود «الحمدلله الذی جعل اعدائنامن الحمقاء والجهلاء» سپاس خدای را که دشمنان ما را از احمقها و نادانان قرار داده است، در زمان ما و درباره دشمنان کینهتوز ملت ایران مصداق دارد. علاوه بر توطئهها 38 سال گذشته، توطئه جدید بنگاه خبرپراکنی «بی. بی. سی» که بلندگوی روباه مکار استعمار است، علیه امام خمینی آنهم درست در آستانه سالگرد رحلت بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی، یکبار دیگر نشان داد واقعاً دشمنان ملت ایران احمق و نادانند.
تلویزیون بیبی سی با تبلیغات پرحجم و پرسروصدائی که از اواسط هفته گذشته شروع کرده بود به مخاطبان خود وعده داد و اسنادی را منتشر خواهد کرد که نشان دهنده نامهنگاریهای امام خمینی با جان کندی و جیمی کارتر روسای جمهور اسبق آمریکا هستند. هدف بیبی سی این بود که به مخاطبان خود القاء کند تصویری که از امام خمینی به عنوان یک رهبر سازش ناپذیر و صادق با مردم در ذهن دارند درست نیست و او بر خلاف سخنان قاطع و صریحی که علیه آمریکا میگفت، پشت پرده با دولتمردان آمریکا سرو سری داشت.
هر چند همه میدانستند ادعای بیبی سی کاملاً پوچ است و مثل همیشه دولت انگلیس درصدد خدشه وارد کردن به چهره امام و ایجاد تردید در باورهای مردم است، ولی هنگامی که برنامه وعده داده شده از تلویزیون بیبی سی پخش شد علاوه بر تایید پوچ بودن ادعا این نکته نیز اضافه شد که اصولاً دولتمردان انگلیس و عوامل تبلیغاتی آنها بسیار کودن و نادان هستند.
آنها در این ترفند تبلیغاتی درست به سراغ یکی از انکارناپذیرترین ویژگیهای امام خمینی رفتند و ادعائی کردند که حتی مخالفان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی نیز آن را به سخره میگیرند. دست اندرکاران توطئه اینبار درصدد خدشه وارد کردن به صداقت امام خمینی با مردم برآمدند، ویژگی بارزی که کلمه به کلمه سخنان و پیامهای امام و لحظه لحظه زندگی و رفتار او در تمام عمرش به آن گواهی میدهند و آنقدر برای همگان روشن است که هیچکس هرگز کمترین تردیدی در آن نکرده و نخواهد کرد.
علاوه بر گزاف بودن ادعای بیبی سی، نکات قابل تامل زیادی در این ماجرا وجود دارد که در اینجا فقط به بعضی از آنها اشاره میکنیم.
اول آنکه گزارشگر بیبی سی فقط مدعی وجود سند شد ولی هیچ سند معتبری ارائه نداد.
دوم آنکه ادعای نامه نوشتن توسط امام به رئیسجمهور آمریکا از طریق کسی که بیبی سی مدعی واسطه بودن او شده است، توسط خود آن شخص بلافاصله تکذیب شد و او گفت نامه را جیمی کارتر نوشته بود و امام به او جواب دادند (اظهارات دکتر ابراهیم یزدی را که در روزنامه امروز چاپ شده بخوانید).
سوم آنکه دولت آمریکا تمام تلاش خود را برای جلوگیری از سقوط شاه و به شکست کشاندن انقلاب اسلامی به عمل آورد ولی نتوانست کاری از پیش ببرد. اعزام ژنرال هایزر برای ترتیب دادن کودتای نظامی علیه انقلاب و به قتل رساندن امام خمینی و یاران ایشان از جمله این تلاشها بود که با شکست مواجه شد. اگر ادعای بیبی سی درست باشد، طبعاً آمریکا نمیبایست چنین تلاشهائی میکرد و حتی میبایست از انقلاب حمایت هم میکرد درحالی که برعکس بود.
چهارم آنکه بیبی سی ادعا کرده امام خمینی گفتهاند ما با آمریکائیها هیچ دشمنی خاصی نداریم و با این ادعا خواسته چنین القا کند که نظر امام به دولت آمریکا بوده درحالی که امام گفتهاند «ما با مردم آمریکا هیچ دشمنی خاصی نداریم.» این سخنی است که امام خمینی همواره از آغاز نهضت تا پایان عمرشان بارها گفتند و همواره به آن پای بندی نشان دادند.
پنجم آنکه در ادعای بیبی سی خطاهای فراوانی در مورد اسامی اشخاص، مذاکرات مقامات آمریکائی با سران انقلاب در تهران و پاریس و محتوای مذاکرات وجود دارد که به روشنی نشان میدهد گزارش تهیه شده توسط دست اندرکاران این بنگاه سخنپراکنی کاملاً واهی، غیرمستند و ناشیانه است. طبیعی است که گزارشهای سفارشی با چنین اشکالاتی همراه هستند و مخاطبان به سفارشی بودن و جعلی بودن آنها پی میبرند.
و ششم آنکه گزارشگر بیبی سی آنقدر نادان بود که نتوانست این نکته را بفهمد که وقتی قرار است برای گزارش خود جعل سند کند نباید آن اسناد ادعائی را به آمریکا که خود در این ماجرا ذینفع و طرف اصلی است مستند نماید. این اقدام گزارشگر بیبی سی از مصادیق ضربالمثل معروف ما ایرانیهاست که میگوئیم: «از شغال پرسیدند شاهدت کیست؟ گفتم دُم من!»
این، یکی از مضحکترین وقایع روزگار ماست که پدر شیطان برای اثبات ادعای خود به شیطان متوسل میشود. چه زیبا فرمود خدای متعال در قرآن کریم که «انّ کید الشیطان کان ضعیفاَ» صدقالله العلی العظیم.
معصومه ابتکار در روزنامه ایران نوشت:
از ویژگیهای عصر حاضر سرعت تبادل اطلاعات و به همان میزان، رشد دانایی و شناخت انسان از پدیدهها و علوم است. از این منظر، نگاه آدمی و رابطه او با طبیعت متحول شده است. در ابتدای دوران صنعتی، دانش اندکی که برای تسلط بر طبیعت به دست آمد، سبب غرور بشر و موجب آن شد تا نقص و محدودیت دانش خود را نپذیرد و با خیره سری توانایی هایش را مطلق انگارد. اما با گذشت چند دهه، مشکلات ناشی از نحوه مواجهه با طبیعت رخ نمود و نقصان نگاه اولیه آشکار شد. تا آنجا که بسیاری از نظرات و دیدگاههای نخست تغییر کرد و ضرورت سازگاری زندگی بشر با طبیعت و فوایدی که این ارتباط برای انسان دارد، زوایای جدیدی را روشن ساخت.
حقیقت این است که ما به طبیعت و محیط زیست بشدت نیازمند و وابستهایم و عواقب هر لطمهای که به نام دانایی یا از سر نادانی به طبیعت وارد کنیم، بزودی به زندگی خود و فرزندانمان بازمی گردد.
عنوان روز جهانی محیط زیست سالجاری «به سوی طبیعت؛ برای زندگی» بر این روند صحه میگذارد و بر موضوع تأثیر طبیعت و حیات وحش بر زندگی انسان تأکید دارد. شناخت و انس با آب، خاک، گیاه و حیوانات راهی برای جلوگیری از تخریب و نابودی زیستگاهها و تنوع زیستی و تداوم چرخه و تعادل حیات بر کره زمین بوده و اینک با پیشرفت دانش بشر این واقعیات مشخص شده است. دولتها در این میان مسئولیت دارند همگام با تحولاتی که در اندیشه و دانش پدید میآید، سیاستها و برنامههای خود را تنظیم کنند.
دولت یازدهم در جمهوری اسلامی ایران از آغازین روزهای کار خود با مصوبه تشکیل ستاد احیای دریاچه ارومیه به مسأله محیط زیست توجه نشان داد و در ادامه آن احیای تالابهای کشور را که بسیاری از آنها دارای تراز جهانی در کنوانسیون رامسر بوده یا در شمار ذخیرهگاههای زیست کره هستند در دستور کار قرار داد. برای تالابهایی که متأسفانه در آغاز کار دولت رو به خشکی و نابودی گذاشته بودند، برنامه احیا تدوین شد و مهمترین اقدام در این زمینه سال گذشته با ابلاغ حقابه زیست محیطی رودخانهها، تالابها و دشتهای کشور توسط وزیر محترم نیرو صورت گرفت.
با برنامهریزی و پیگیریهای مجدانه سازمان حفاظت محیط زیست امروز شاهد بهبود وضعیت تالابهایی مانند هورالعظیم (که بخشهای عمدهای از آن آبگیری شده)، شادگان، گاوخونی (که بعد از سالها خشکی مطلق جرعهای آب نوشیده)، تالاب هامون (که علاوه بر آبگیری حدود 40 درصدی، امسال به عنوان ذخیره گاه زیست کره یونسکو ثبت شد) و آغاز احیای تالاب انزلی هستیم. برنامه احیای پریشان، بختگان و جازموریان نیز که شرایط بسیار دشواری دارند، در دستور کار قرار گرفته است.
لازم به یادآوری است که براساس ارزشگذاریهای جهانی، ارزش هر هکتار تالاب تا 40 برابر یک هکتار زمین کشاورزی است، ولی متأسفانه تالابهای ایران به دلیل مصرف بیرویه در بخش کشاورزی با مصرف بالای آب و بهرهوری پایین، در خطر نابودی اند.
نادیده گرفتن حقابههای طبیعت و در کنار آن روند رو به کاهش بارندگی و روند فزاینده دما که به تعبیر بسیاری کارشناسان نمایش آشکار تغییر اقلیم در ایران است، برنامهریزی برای حرکت به سمت کشاورزی پایدار و سازگار با تغییر اقلیم را از اولویتهای اصلی کشور قرار داده و مورد تأکید ریاست محترم جمهوری و دولت است. در کنار این مهم، سازمان حفاظت محیط زیست برای حفظ سرمایههای طبیعی و میراث ژنتیک کشور، گسترش مناطق تحت حفاظت خود را از دوران دولتهای هفتم و هشتم با مطالعات مدیریت این مناطق آغاز کرد و پس از وقفهای چند ساله از ابتدای این دولت، اجرای آن را براساس امضای تفاهمنامه با استانداران دنبال کرده است.
از دستاوردهای آشکار این اقدام، تنظیم ردیفهای بودجه مستقل برای مناطق در استانها و آغاز مراحل اجرایی شدن برنامههای مدیریت در سالجاری با محوریت مشارکت جوامع محلی و توجه به روستاهای اطراف این مناطق برای توان افزایی و مشارکت آنها، همچنین سرمایهگذاری بخش خصوصی در حفاظت از زیست بومها و گونههای ارزشمند تنوع زیستی ایران است. در این زمینه همچنین پایش هوشمند مناطق، آموزش، ارتقای سطح توانمندی و جایگاه اجتماعی محیطبانان به عنوان صف نخست دفاع از طبیعت مد نظر قرار دارد.
امید است این اقدامات با قوت تداوم یابد و حرکتی که منطبق با فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی ما و همگام با جامعه جهانی است با اقبال عمومی مردم به ثمر بنشیند... امروز باید گفت: برای حفاظت از طبیعت و سیاره مسکون همراه شو عزیز...
حامد حاجيحيدري در روزنامه رسالت نوشت:
مطلب اول:
مفهوم«انقلاب»ومفاهيم مرتبط با آن، مضمون مشترکي است که در مغرب، از سوي سوسياليستها و فاشيستها استعمال شده است، ولي هيچيک از آنها نتوانستهاند چيزي شبيه انقلاب اسلامي توليد کنند که اکنون پس از 40 سال، هنوز، اينچنين توانسته است، قدرت و «عظمت روح» را حفظ كرده و آن را سرزنده، در صحنههايي مانند چهارده خرداد 95به نمايش بگذارد. حضرت آيت الله خامنهاي،رهبر معظم انقلاب، در گفتارهاي مهمي که حکم مانيفست «انقلاب اسلامي» را پيدا کرد، امام خميني رحمه ا... عليه را «مؤمن متعبد انقلابي» توصيف کردند، و براي انقلابي بودن به سبک امام خميني (ره)، لااقل پنج ويژگي را برشمردند: «پايبندي به مباني و ارزشهاي اساسي انقلاب اسلامي»، «هدفگيري مستمر آرمانها و همت بلند براي رسيدن به آنها»، «پايبندي به استقلال همه جانبه کشور»، «حساسيت در برابر دشمن و تبعيت نکردن از او» و «تقواي ديني و سياسي». آنچه درانقلابيگري، در شکل سوسياليستي و فاشيستي مشهود است، تأکيد بر «عظمت روح» است که مدام به خود گوشزد ميکند: «خودت باش». ولي تقرير آيت الله خامنهاي از «انقلابيگري اسلامي»،يک «انقلابيگري متعبد» است، نه «خودپرست».
مطلب دوم:
دريک کلام، فرق و مرز ميان انقلابيگري اسلامي از يک سوي و نسخههاي اروپايي آن، يعني انقلابيگريهاي سوسياليستي و فاشيستي اين است که در آن به ويژه «پايبندي به مباني و ارزشهاي اساسي اسلامي»، «هدفگيري مستمر آرمانهاي اسلامي و همت بلند براي رسيدن به آنها»، و «تقواي ديني و سياسي» ملاک است. انسان انقلابي اسلامي، «خودش نيست» و«بنده معبود» است.
روحيه انقلابيگري در فرانسه و آلمان انقلابي طي سده هاي هجدهم و نوزدهم، نهايتاً به نحوي به خودشيفتگي منتهي شد و نتيجتاً ميراث انقلاب خيلي زود از دست رفت. همه اينها بر ميگردد به اين که چهرههاي پيشروي آن انقلابها، روشنفکراني بودند که مدام جمله «خودت باش» را با خود تکرار ميکردند، در حالي که پيشواي انقلاب توحيدي در ايران کسي بود که مدام با خود تکرار ميکرد «علي باش»،«حسين باش» ،«ابوذر باش»و«براي خدا باش و خود هيچ نباش و بدين سان همه عالم باش».
مطلب سوم:
اين که چهرههاي الهامبخش در اروپا چطور ميانديشيدند، نشان ميدهد که چرا آن انقلابها بايد تا آن اندازه سستبنياد ميبودند که طي کمتر از بيست سال، کل ميراث خود را به دست چهرههاي پيشروي خودشيفته نابود کردند.
يک نمونه از اين چهرههاي انقلابي اروپايي را ميتوان در ژان ژاک روسو ديد، وقتي که در مطلع کتاب «تفکرات تنهايي» اوضاع و احوال خود را اينطور شرح ميدهد: «باز هم در اين جهان تنها ماندم؛ نه برادري دارم، نه قومي و نه دوستي که مرا بشناسد يا از من ياد کند. پس، در اين اجتماع غير از خودم کسي را ندارم. مردي که محبوب همه کس بود و افراد اجتماع را مانند خودش دوست داشت از طرف همان اجتماع رانده شد. آنها در عالم کينه و حسد نقشه کشيدند که چه نوع شکنجه در روح حساس من بيشتر تأثير دارد و به اتفاق آراء، تمام روابطي که مرا با دنياي خارج مربوط ميساخت قطع نمودند. با اين که آنها مرا دوست نداشتند، من به همه مردم علاقهمند بودم، ولي چه سود که همگي از دوستي من دست کشيدند و محبت مرا از ياد بردند. ديگر حالا اين افراد در نظرم ناشناس و بيگانه و از هيچ کمترند، زيرا خودشان اينطور خواستند»
اينها،سخنان شاخصترين چهره الهامبخش انقلابي اروپا است، که اين چنين، در اوج آشفتگي و خودشيفتگي به تناقض افتاده است. از قضا، اين، فرجام برخي از روشنفکران ما پس از انقلاب هم بود، ولي در مرد روحاني راستين، که پيشواي انقلاب شد، و به مدد روح الهي خويش اين انقلاب را حفظ کرد، اين دست خودپسنديها و افسردگيهاي پيآيند آن، راهي نيافت. اينچنين بود که انقلاب اسلامي در چهارده خرداد نود و پنج، تا اين اندازه سرزنده بود که ديديم.
مطلب آخر:
سخنان افسرده و درمانده شاخصترين چهره انقلابي فرانسه را که توأمان بر انقلابيگران سوسياليست و فاشيست، تأثيرگذار و الهامبخش بود، با بيانات متعبدانه امام ما در وصيتنامه مقايسه کنيد تا تمايز اصولي انقلاب ما و آنها را دريابيد: «ما ميدانيم که اين انقلاب بزرگ که دست جهانخواران و ستمگران را از ايران بزرگ کوتاه کرد، با تأييدات غيبي الهي پيروز گرديد.
اگر نبود، دست تواناي خداوند امکان نداشت يک جمعيت سي و شش ميليوني با آن تبليغات ضد اسلامي و ضد روحاني، خصوصا در اين صد سال اخير، و با آن تفرقهافکنيهاي بيحساب قلمداران و زبانبه مُزدان در مطبوعات و سخنرانيها و مجالس و محافل ضد اسلامي و ضد ملي به صورت مليّت، و آن همه شعرها و بذلهگوييها، و آن همه مراکز عياشي و فحشا و قمار و مسکرات و مواد مخدره که همه و همه براي کشيدن نسل جوان فعال که بايد در راه پيشرفت و تعالي و ترقي ميهن عزيز خود فعاليت نمايند، به فساد و بيتفاوتي در پيشامدهاي خائنانه، که به دست شاه فاسد و پدر بيفرهنگش، و دولتها و مجالس فرمايشي که از طرف سفارتخانههاي قدرتمندان بر ملت تحميل ميشدند، و از همه بدتر وضع دانشگاهها و دبيرستانها و مراکز آموزشي که مقدرات کشور به دست آنان سپرده ميشد، با به کار گرفتن معلمان و استادان غربزده يا شرقزده صد در صد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامي بلکه ملي صحيح، با نام «مليت» و «مليگرايي»، گر چه در بين آنان مرداني متعهد و دلسوز بودند، لکن با اقليت فاحش آنان و در تنگنا قرار دادن شان کار مثبتي نميتوانستند انجام دهند و با اينهمه و دهها مسائل ديگر، از آن جمله به انزوا و عزلت کشيدن روحانيان و با قدرت تبليغات به انحراف فکري کشيدن بسياري از آنان، ممکن نبود اين ملت با اين وضعيت يکپارچه قيام کنند و در سرتاسر کشور با ايده واحد و فرياد «الله اکبر» و فداکاريهاي حيرتآور و معجزهآسا تمام قدرتهاي داخل و خارج را کنار زده و خود، مقدرات کشور را به دست گيرد.
بنابراين شک نبايد کرد که انقلاب اسلامي ايران از همه انقلابها جداست: هم در پيدايش و هم در کيفيت مبارزه و هم در انگيزه انقلاب و قيام. و ترديد نيست که اين،يک تحفه الهي و هديه غيبي بوده که از جانب خداوند منان، بر اين ملت مظلوم غارتزده عنايت شده است».
عبدالله گنجي در روزنامه جوان نوشت:
تأكيد يك ساله مقام معظم رهبري بر لزوم استمرار انقلاب اسلامي و روح اسلام انقلابي در كشور را ميتوان مؤيد انسداد گفتماني جريانات مستقر دانست. نارسايي مفاهيم موجود در همترازي با انقلاب اسلامي نقطه عطف در لزوم شكلگيري جريان فراگير انقلابي كشور است. اصولگرايي و اصلاحطلبي اگرچه در مباني و رفتار گذشته خود هموزن و هم نسبت با انقلاب اسلامي نيستند، اما هيچ يك نتوانستند فراگيري خود را به اثبات برسانند.
اصلاحطلبي هم در بعد آكادميك و هم در بعد رفتاري نقطه مقابل انقلاب است و اصولگرايان نيز متهم به تحولناپذيري در بستر زمان شدهاند. مقام معظم رهبري تفسيري موسع از انقلابيگري ارائه كردند كه هيچكس براي ورود به آن بهانهاي نخواهد داشت. در تعريف جديد، مرزبندي سهگانه انقلابي، غيرانقلابي و ضدانقلاب كاملاً شفاف خواهد شد و به صورت طبيعي همه نخبگان كشور مدعي حضور در جريان انقلابي خواهند شد. استثنا در اين مسير طرفداران و نظريهپردازان نرماليزاسيون و سكولارهاي مشروطهخواه و جمهوريخواه خواهند بود.
بازتعريف آرايش سياسي كشور با دال مركزي گفتمان انقلابي، يعني بازگشت به اصل انقلاب اسلامي و زنده نگه داشتن فرمول معروف امام كه: «رمز استمرار انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است». بنابراين با شكلگيري آرايش جديد كه برگرفته از علل محدثه انقلاب اسلامي است، تفسيرهاي برونگرا، واگرا و متحجرانه و... در تنگناي گفتماني قرار خواهند گرفت و مفاهيم تندرو و كندرو قلب ماهيت خواهند شد.
حضور در جريان انقلابي كشور با تعريفي كه مقام معظم رهبري از شعاع آن ارائه كردند، داراي جامعيتي است كه هم توجه به مردم را دربر ميگيرد و هم استكبارستيزي را، هم آنان كه در پيمودن مسير انقلاب اسلامي نمره 20 ميگيرند را شامل ميشود و هم نمره 12 را، هم فداييان انقلاب را شامل ميشود و هم وفاداران را، اما شرايط براي «دوستداران محتاط» انقلاب اسلامي قدري سخت خواهد شد زيرا ممكن است در روز حادثه دچار ترديد و درنگ شوند و به جاي حضور در كربلا در مواجهه با عذاب وجدان به مرگ و شهادت در عينالورده تن دهند.
در اين ميان شرايط براي مولدان فكري جريانات سياسي سختتر خواهد شد. آنان بايد مفاهيم اصلي گفتماني خود را تطبيق دهند، بايد نسبت انقلابي بودن با اعتدال، اصلاحات، توسعه، رفاه مسئولان، نوع نگاه به غرب، نوع نگاه به جنبشهاي اسلامي و اجراي شريعت روشن شود. بازتوليد فضاي جديد توسط مقام معظم رهبري فرصتي ذيقيمت را براي بخش درون نظام جريان اصلاحات فراهم كرده است. اين رهيافت زمينه را براي رهايي نئواصلاحطلبان از مهرههاي پدرسالار و سوخته فراهم ميآورد. آنان كه براي فرار از انگ اصلاحطلبي موجود، به دامن لاريجاني پناه ميبرند از اين فرصت استفاده نمايند و اين بهانه را براي انقطاع از مسير آلوده و غبارآلود گذشته مغتنم شمارند.
نميتوان هم انقلابي بود و هم دهها مانيفست و طرح و راهبرد و كتاب از گذشته اصلاحطلبان همچون جزوه «زيست مسلماني»، «مانيفست جمهوريخواهي»، «مانيفست مشروطهخواهي»، «سند تأملات پنجساله حزب مشاركت» و «جزوه حالا وقتش هست» را به عنوان انقلاب اسلامي قالب كرد. بنابراين بازتعريف چيستي انقلابي بودن و شعاع وسيعي كه رهبري براي آن ترسيم كردند، ميتواند به عنوان فرصت و بهانهاي براي رهايي موجه از گذشته پراشتباه نخبگان سياسي باشد. با تعريف رهبري نه كسي ميتواند مردم را رها كند و به دنبال مبارزه با امريكا باشد و نه كسي ميتواند با كمك امريكا با انقلاب امام معارضه كند و نه لازم است همه صددرصد در قله انقلابيگري باشند.
سقف و كفي كه رهبري براي انقلابي بودن تعيين كردند ميتواند آستانه تحمل در درون جريان انقلابي را تنظيم كند و كساني كه در مسير امام نه در خط مقدم مبارزه كه در قاعده «شايعت و بايعت و تابعت» هم همراه انقلاب باشند محترم شمرده شوند. با شكلگيري دوگانه جريان انقلابي ـ غيرانقلابي بايد نخبگان معتقد به انقلاب اسلامي با هر درجهاي از اعتقاد، خود را تنظيم مجدد نمايند تا زمينه برطرف شدن نقارها و شكافها فراهم شود.
آنان كه به هم ريختن يك سخنراني را انقلابيگري ميدانند بايد خود را تنظيم مجدد كنند و آنان كه اصلاح انقلاب اسلامي را در متدهاي سياسي اجتماعي غرب ميدانند بايد تعيين تكليف شوند. فضاي جديدي كه رهبري ترسيم كردند مصداق واقعي «المتقدم لهم مارق، والمتأخر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق» است. تندروها بايد برگردند و آنان كه عقب ماندهاند بايد برسند تا انقلاب اسلامي به خاستگاه اصلي خود كه صفآرايي جريان انقلابي در مقابل جريان غيرانقلابي و استكبار است برسد و مجدداً سردرگمي دشمنان را نظارهگر باشيم.