بحث تامین مالی لابی رسانهای ـ تبلیغاتی برجام توسط صهیونیستترین سرمایهداران جهانی شامل «برادران راکفلر» و «جورج سوروس» به اندازهای مهم است که در نوع نگارش روایت ایران از نحوه تثبیت سیاسی تجربه تلخ برجام نیز لازم است ثبت شود. اما مهمتر از آن تبیین نحوه موفقیت دشمن در عضوگیری از داخل مرزها به نفع پروژه تامینکننده منافع غیرخودی است.
رهبر انقلاب در مراسم بزرگداشت رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران پس از جلب توجه مردم و مسؤولان به موضوع مهم «برجسته بودن و پررنگ ماندن خطوط فاصل با دشمنان»، ضمن اشاره به احترام به «تجربه مذاکرات هستهای» و ضرورت بیاعتمادی به آمریکا تاکید کردند: برخی جریانهای داخلی با غفلت از این ضرورت، خطوط مرزی را حفظ نکردند و فاصلهگذاریها، تضعیف و کمرنگ شد اما باید مراقب باشیم خطوط مرزی با دشمنان انقلاب و امام و ملت کمرنگ نشود.
شوخی با توانمندی دشمن
«حفظ فاصله با دشمن» از معدود راهکارهای علمی شکست «برنامه دیپلماسی عمومی» دشمن در خاک حریف است. با این وجود ناباورانه شاهدیم آنچه در کشورمان تبلیغ میشود ارتباطگیری مضاعف برای تاثیرگذاری بر دشمن با حفظ کانال «روابط» و در معرض قراردادن عوامل خودی به واسطه دستکم گرفتن دشمن است! مستندات حاکی از آن است که عوامل گرفتار در پروژه دیپلماسی عمومی دشمن از مروجان جدی این گمانه هستند و حتی پیشنهاد «تشکیل شورایعالی دیپلماسی عمومی» را در محضر رهبر انقلاب مطرح کردند که با تذکر «دستکم نگرفتن دشمن» در همان جلسه، صرفا در حوزه کلامی خاتمه یافت!
متاسفانه در طول 20 سال اخیر جامعه ایرانی از بازگذاشتن مسیر نفوذی «دیپلماسی عمومی» در اختیار عوامل آمریکایی و منتسبان ایرانی، متحمل خسارات قابل توجهی شده است. صحبت از همان دیپلماتها و عواملی است که به علت از میان بردن عامدانه خطوط فاصل با دشمنان در طول سالیان متمادی، بتدریج احساس کردند تفاوتی میان اهداف «راکفلرها»، «سوروسها» و کلانسرمایهداران صهیونیست و خواستههای نظام جمهوری اسلامی ایران در مذاکره با دشمن وجود ندارد و احساسات مشترکشان در موضوعات پنهان تا توجیه دریافت وجوه چند ده هزار دلاری از دشمن به شکل رسمی پیش رفت!
اصرار بر همکاری با دشمن
همه عوامل مذکور حتی به شرط «نقض مساله جاسوسی»، کار با دشمن صهیونیست را احتمالا با حضور در اتاق فکر دشمن به بهانه «تاثیرگذاری بر دیپلماسی حریف» آغاز کردند و به علت از میان رفتن خطوط فاصل و دستکم گرفتن رقیب، خود در دام افتادند. به طور مثال درباره پرونده مشهور «صندوق پلاشرز»، دیپلمات ایرانی در دام افتاده، به محض محاکمه در ایران به جرم «اخلال در امنیت ملی»، راهی آمریکا شده و در ادامه موضوع پرونده امنیتی به همکاری با عوامل تغذیهشونده توسط راکفلرها ادامه میدهد!
در توجیه پرونده چنین فردی جز اصرار بر همکاری با عوامل تابلودار دشمن چه میتوان گفت؟
حسین موسویان در حالی که به علت ارتکاب جرائم امنیتی به 2 سال حبس و 5 سال محرومیت از خدمات دولتی محکوم شده بود، مستقیما سراغ «عماد کیایی»، شاگرد ارشد گری سیک- مدیر پرونده «ایران پروجکت»- میرود و وی را بهعنوان «معاون تحقیقاتی» خود در نگارش کتب مرتبط با پرونده هستهای ایران در آمریکا انتخاب میکند!
عماد کیایی در آن زمان، مدیر داخلی «شورای ایرانیان آمریکایی» به ریاست هوشنگ امیراحمدی بود که مطابق وظایف فعلی نایاک برای «سازش ایران و آمریکا» دلالی میکرد. این تشکیلات نیز به صورت رسمی از کیسه مالکان صهیونیست صندوق برادران راکفلر و انستیتو جامعه باز (جورج سوروس)، بنیاد یهودی استار و مجموعهای از شرکتهای نفتی شامل شورون، اینترمارین، اگزون موبیل، چیس و... حمایت مالی میشد و پس از افشای نمایه کریه نفتی- صهیونیستی آن، به قول تریتا پارسی-وی نیز مدتی مدیر تشکیلات امیراحمدی بود- به حکم گری سیک، «نایاک» به وجود آمد که منابع ارتزاق سیاسی آن محدودتر و به قولی «ایرانیتر» بودند.
بیسوادی یا دروغگویی؟
در حقیقت هدف از جانمایی «نایاک» به جای «شورای ایرانیان آمریکایی» زنده کردن خط سوخته صهیونیستها در ارتباطگیری با عوامل ایرانی با چهرههای دارای رزومه امنتر و تمیزتر بود. حال اینکه چطور موسویان با چنین رزومه فاشی، میکوشد موضوع دریافت وجه از راکفلرها به واسطه پلاشرز و پرینستون بهعنوان مرکز دیپلماسی عمومی آمریکا و انگلیس در ذیل جلسات رسمی سیاسی با حضور عوامل کارنگی، نایاک، پاگواش و دیپلماتهای رقیب را با «انگ تحقیقات علمی» پوشش دهد، حقیقتا موضوعی قابل تامل است! بویژه که در حوزه دیپلماسی عمومی بحث «TRACK II» یا تماس از مسیر غیررسمی، مستقیما توسط عوامل دانشگاهی و نیروهای بازنشسته از خدمات دولتی یا اندیشکدهها و مراکز غیردولتی تعریف میشود و اصالت این موضوع به دوره جهان دوقطبی و آغاز ارتباطگیری با دیپلماتهای روس به بهانه «مسائل هستهای» و «حذف خطوط فاصل با دشمن» بازمیگردد.
اکنون سوال اصلی این است: آیا موسویان و دیگر دیپلماتهای گرفتار در پازل «دیپلماسی عمومی دشمن» هرگز تاریخ نحوه ارتباطگیری آمریکاییها با بودجه همین عوامل فعلی فعال در پروژه راکفلرها را مطالعه نکرده بودند و نمیدانستند مسیر انجام «TRACK II» مراکز دانشگاهی و اندیشکدههای به ظاهر غیردولتی تعریف شده است؟!
«وطن امروز» یا راکفلرها؟
آیا دیپلمات سابق ایرانی هنوز مطلع نشده که گزارش پسابرجامی راکفلرها با موضوع سرمایهگذاری 10 ساله بر گروهی از دیپلماتهای ایرانی با ذکر نام برخی از آنها و افشای رقم دقیق هزینهکرد صندوق پلاشرز و راکفلر را ابتدا «عماد کیایی»، دستیار خود وی و رسانههای فعال در «ایران پروجکت» با سابقه همکاری خبری با موسویان همچون رویترز و بلومبرگ، فاش کردند؟ اسناد همکاری مالی با نهادهای رسمی دشمن برخلاف خبرسازی کذب روزنامه متعلق به دیگر دیپلمات قدیمی ایرانی، ساخته و پرداخته «وطنامروز» یا منابع داخلی نیست، بلکه این راکفلرها بهعنوان مدیران پروژه «سازش» هستند که اصرار دارند با ارائه جزئیات همکاریهای افراد و ارقام فصول مالی دریافتی، «تاریخ انعقاد برجام» را به روایت خود جهانی کنند.
مردم باید بدانند چرا در اسناد ویکیلیکس نام «سعیده لطفیان» یکی دیگر از دیپلماتهای ایرانی که به مدیریت شورای خلع سلاح پاگواش نیز نائل آمد بهعنوان مجری برنامه «TRACK II» آمریکا در ایران ذکر شده است و اتفاقا این فرد به همراه حسین موسویان دو دوره کنفرانس خلع سلاح پاگواش را در ایران برگزار کرده است!
کنفرانسهایی که در سالهای 2005 و 2006 در تهران و اصفهان برگزار شد و در سکوت نهادهای اطلاعاتی؛ معاون بنیاد کارنگی، گری سیمور عضو ارشد مرکز بینالملل مطالعات استراتژیک لندن، کلیفورد کویچان عضو ارشد اندیشکده نیکسون، ویلیام میلر رئیس سازمان صهیونیستی جستوجوی زمینههای مشترک و پائولو کوتا راموسینو رئیس پاگواش در آن شرکت کردند و جزئیترین برنامه برگزارشده در ذیل آن بازدید عوامل آمریکایی- صهیونیستی از مجتمع یوسیاف اصفهان بود! آیا غیر از این است که از ابتدا نیز هدف تیم دیپلماتهای نفوذی «از بین بردن خطوط فاصل با دشمن» و «عادی سازی روابط» با عوامل عالیرتبه و تابلودار مروج برنامه دیپلماسی عمومی آمریکا و اسرائیل بوده است؟
وزارت علوم میداند؟!
سعیده لطفیان براساس اسناد قابل بررسی فاش شده در ویکی لیکس که به قلم رامین عسگرد «مدیر دفتر منطقهای آمریکا در دوبی» نگارش شده از کسب مجوز از وزارت خارجه برای حضور در «کمیسیون تبادلات ایران و آمریکا» در دانشگاه پرینستون در سال 2009 میگوید و تاکید میکند از سال 2008 پیشنهاد افزایش تبادلات دانشگاهی ایران و آمریکا در ذیل برنامه «TRACK II» را مطرح کرده ولی هنوز برنامه، شتاب مورد نظر را نیافته است! به گفته عسگرد، لطفیان شگفتزده است که چرا هیچ کس در وزارت خارجه آمریکا برای پیگیری درخواست وی و افزایش تبادلات بینالمللی وجود ندارد و از نیازهای جدید آگاه نیست.
به ادعای سند ویکی لیکس، لطفیان تاکید میکند که در وزارت امور خارجه ایران، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام عوامل بسیاری وجود دارند که بشدت حامی تعامل با همتایان آمریکایی خود هستند و در این بین به نام چند نفر از جمله مدیر سابق دانشکده مطالعات جهان و دو دیپلمات ارشد نیز اشاره میکند.
جالب اینجاست که لطفیان به عسگرد تاکید میکند در ایران هیچ چیز در طولانیمدت پنهان نمیماند، به همین دلیل توصیه میکند برای جلوگیری از بروز تبعات بعدی، کل مسیر دیپلماسی عمومی با عوامل آمریکایی «شفاف» صورت بگیرد و از تعاملات پاگواش بهعنوان نمونهای از مسیر اجرایی شده که حاکمیت حتی به نسخهای از لیست شرکتکنندگان در جلسات دسترسی یافت، نام میبرد.
خطوط امن دشمن!
اکنون در شرایطی که موسویان میکوشد در گفتوگو با رسانههای داخلی مسیر «دیپلماسی عمومی» با عوامل دشمن حتی با افشای دریافت وجه از صندوق وابسته به بودجه راکفلرهای صهیونیست را «عادی» جلوه دهد، همکار قدیمی وی «سعیده لطفیان» بهعنوان «سرپرست مرکز همکاریهای بینالمللی وزارت علوم دولت یازدهم» معرفی شده است!
پر واضح است که هدف از این انتصاب چیست؛ مهم این است که «خطوط فاصل با دشمن» از میان برود.
در چنین شرایطی بهرهمندی از قویترین دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی نیز ناکارآمد خواهد بود، چرا که مرزی میان جبهه خودی و جبهه دشمن وجود ندارد.