گروه سیاسی مشرق- با رصد کانالهای تلگرامی که این روزها بازارشان داغ شده، میتوان بسیاری از اخبار را سریعتر و بدون پرده دریافت کرد. جذابیت و پرمخاطب بودن این اخبار ما را بر آن داشت تا به اخبار رسمی و غیررسمی منتشرشده در این کانالها بپردازیم.
مصوبهای خلاف فلسفه انتظار
سیدیاسر جبرائیلی در کانال تلگرامیاش مینویسد: برای راقم این سطور روشن نیست که پیشنهاد تعطیلی هشتم ربیعالاول، از سوی دولت بوده است یا نمایندگان محترم چنین تصمیمی را گرفتهاند. اما نکته جالب اینجاست که وقتی بحث بر سر افزایش مرخصی زایمان از 6 ماه به 9 ماه بود، دولت به دلیل بار مالی 340 میلیارد تومانی این طرح، علیه آن موضع داشت و معاون حقوقی ریاست جمهوری صریحاً اعلام کرد که «دولت توان تأمین بار مالی افزایش مرخصی زایمان از ۶ ماه به ۹ ماه را ندارد». چگونه است برای چنین طرحی که در تحکیم بنیان خانواده و حل مشکل جمعیت کشور، نقش مهمی دارد، دولت قادر به تأمین مالی 340 میلیارد تومانی نیست، اما حاضر است یک روز تعطیلی به تعطیلات افزوده و هزینهای چند هزار میلیاردی به کشور تحمیل کند؟
تعطیلی، نهتنها کمکی به فرهنگ انتظار نمیکند و راه صحیحی برای بزرگداشت حضرت حجت (ارواحنا فداه) نیست، بلکه در تضاد و تباین آشکار با فلسفه انتظار است.
نظام اسلامی به رهبریحضرت امام(ره) تأسیس شد تا زمینه ظهور حضرت حجت(عج) را فراهم کند، اما نه با سکون و رکود و تن دادن به وضع موجود،که با تلاش و کار و جهاد برای بیشینهسازی قدرت اسلام.
دوران غیبت، نه دوران تنبلی و بیکاری و رخوت و سستی، که دوران تلاش و جهاد برای مهیا ساختن شرایط ظهور است. انتظار میرود شورای محترم نگهبان این طرح را که برخلاف سیاستهای کلی نظام است، رد نماید.
یقین بدانیم روز ظهور امام زمان(عج)، نه روزی تعطیل برای استراحت، بلکه روزی پرکار برای یاران و پیروان آن حضرت است؛ خود را باید برای چنین روزی آماده ساخت. تعطیلی نسبتی با این خودسازی ندارد.
از «می خواهم زنده بمانم» تا «اکنون می توانم راحت بمیرم»!
داریوش سجادی در کانال تلگرامیاش نوشت: به گزارش خبرگزاری نسیم در مراسم رونمایی از کتاب «زندگی و زمانه هاشمی رفسنجانی» که با حضور ایشان برگزار شد رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ضمن سخنرانی خود در بخشی از اظهاراتش ابراز داشت:
در دوره احمدی نژاد به ویژه پس از سال 88 انقلاب داشت منحرف میشد و به سمت اختناق میرفت «من» موفق شدم در بدترین شرایط تا حدودی این وضع را عوض کنم و مردم با همان مردانگی که انقلاب کردند سال 92 هم پیروز شدند. در سال 94 هم بزرگان را نگذاشتند وارد میدان شوند و چند چهره رده سوم و چهارم توانستند ژنرالهای رقیب را کنار بزنند. اکنون دیگر میتوانم راحت بمیرم زیرا مردم تصمیماتشان را خودشان میگیرند و در این نزدیکی پایان عمر که راه انقلاب را مسدود کرده بودند آن را باز کردم.
اظهارات هاشمی رفسنجانی هر چند برخوردار از بار عاطفی است و حکایت از وجدان کردن مرگ و مهیایی و استقبال ایشان برای پذیرش دعوت حق است اما بار معنایی این اظهارات فرای بار عاطفی اش برخوردار از تاویل است.
نکته قابل تاویل این اظهارات آنجاست که معظم له آغوش گشایی خود از مرگ را عطف به انبساط خاطرش بابت گشایش راه انقلاب و احاله به اهتمام موفقیت آمیز خود در نتیجه انتخابات مجلس دهم می نمایند!
بر این منوال فرمایش آقای هاشمی مسموع هست اما مقبول نیست.
واقع امر آن است انتخابات 94 و ایضاً 92 نه از حیث شکل و نه از حیث محتوا امری بیرون از سنت انتخاباتی 37 سال گذشته در ایران نبود و طی این مدت و با همین ساختار و بافتار «تداول قدرت» بین جناح های سیاسی در ایران جریان داشته.
تنها نکته محوری در انتخابات اسفند 94 که برای هاشمی رفسنجانی برخوردار از اهمیتی افزون بود نیاز ذهنی و روانی ایشان به یک بُرد آبرومند و قابل افتخار بمنظور تکمیل دلپسند پرونده سیاسی و آمادگی ایشان برای خداحافظی قهرمانانه با دنیای سیاست و حیات دنیوی پر فراز و نشیب اش طی 80 سال گذشته بود.
در واقع بدیهی ترین توقع هاشمی در فصل پایانی حیان دنیوی ـ سیاسی اش آن بود که مانند قهرمانان فوتبال بعد از سالها حضور در تورنمنت ها و رقابت های نفس گیر و برخورداری از ده ها پیروزی و افتخار در میادین ورزشی اینک خداحافظی خود با زمین فوتبال را معطوف به آخرین بازی پیروزمندانه کرده تا بعد از آن بتواند ضمن دور قهرمانی زدن در استادیوم و دست تکان دادن برای شیدائیان زمین مسابقه را با غرور و سربلندی ترک کند.
این حداقل حقی است که هاشمی برای خود متصور بود تا بعد از 60 سال حضور پر رنگ در عرصه های پر فراز و نشیب سیاسی، اینک پایان خود در عرصه سیاست را به پایانی با افتخار و آبرومند مُبدل نماید.
این یک واقعیت تلخ برای هاشمی بود که از پایان دور نخست ریاست جمهوریش مستمراً روند افول محبوبیت را در عرصه های انتخاباتی پشت سر گذاشت.
در 72 ناباورانه شاهد افت چند میلیونی آرایش نسبت به انتخابات ریاست جمهوری 68 شد. بازگشت مجدداش در 84 با شکستی ناباورانه در مقابل احمدی نژاد مواجه شد و 92 اوج تراژدی هاشمی بود که علی رغم مهیایی و همراهی و هماهنگی همه عوامل داخلی وخارجی و روانی با سورپرایز «رد صلاحیت» آخرین و بزرگترین خیز بلند هاشمی برای بازگشت مجدد به ساختمان پاستور ناکام ماند و هاشمی در یک قدمی فتح پاستور با سوت داور مجبور به خروج از میدان رقابت گردید!
سورپرایز رد صلاحیت روح و روحیه هاشمی را دچار سرگشتگی کرد
هاشمی بعد از 60 سال مبارزه سیاسی و با توجه به حس مالکیت اش نسبت به انقلاب و ایران خود را مستحق چنین فرجام و انجام به زعم خود «نارفیقانه ای» نمی دانست.
بدین اقتفا تا قبل از انتخابات 7 اسفند، نغمه ها و نجواهای هاشمی را می توان و می شد قرینه ناله ها و لابه های «سوزان هآی وارد» در «می خواهم زنده بمانم» فهم و ادراک کرد.
روح سرگشته هاشمی از فردای «رد صلاحیت» برای آرام شدن محتاج یک رکورد و پیروزی بود تا بدانوسیله ضمن رسیدن به یک حظ روحی و ارضاء ذهنی بتواند دور خداحافظی خود در «استادیوم سیاست» را با سربلندی و قهرمانی طی کند و ناز فروشانه از شیدائیانش نازخری کند.
انتخابات 7 اسفند آخرین فرصت برای نیل به این رکورد بود و پیرمرد خوش اقبالانه توفیق آن را یافت تا برگ پایان حیات سیاسی خود را ولو به استعداد پروپاگاندای بی بی سی با رای دو میلیونی تهرانیان به انجام و فرجام برساند.
انجام و فرجامی که ظاهراً به اندازه کافی برخوردار از چاشنی بود تا اینک اکبر هاشمی رفسنجانی را تا آن درجه به آرامش و آسایش برساند که «دیگر می توانم راحت بمیرم» را بنام خود و در پایان خود در تاریخ ثبت کند.
خاطره ضرغامی از تولید روزانه 5 هزار مینی کاتیوشا در زمان جنگ
مهندس عزت الله ضرغامی در کانال تلگرامیاش با ذکر خاطرهای از دوران جنگ مینویسد: وقتی تولید راکت مینی کاتیوشا (فجر یک)، از مرز روزانه هزار عدد گذشت، مجبور شدیم بخش مونتاژ نهائی را به دلیل وجود مواد انفجاری و رعایت نکات ایمنی از نزدیکی تهران خارج کنیم.
این محل را که می بینید در لا به لای تپه ها پیدا کردیم. مناسب بود. خلبان هلی کوپتر شناسایی خیلی به ما کمک کرد. بعد ها در جبهه به شهادت رسید.
ظرف دو هفته، احداث سالن های صنعتی و نصب تجهیزات فنی به ویژه سیستم پنوماتیک انجام و کل بخش مونتاژ به این محل منتقل شد و به سقف روزانه 5 هزار فروند رسید.
در تصویر، دکتر تبریزیان معاون وقت من، در حال توجیه دیگران هستند.
جهل اجمالی! ما به حساسیت های بعدی دستگاه های نظارتی باعث پیشرفت های فوق العاده و ماندگار در صنایع خودکفائی جنگ شد!
خیلی راحت بودیم ! موافق نظارت های قانونی هستم ولی مراقب باشیم وسیله ها هدف نشود!
***************
خسارتهای حلقه نیویورکیها به شورایعالی امنیتملی
دکتر رضا سراج در کانال تلگرامیاش مینویسد: يكي از مراكزی كه تحت تأثير و تسلط حلقه نيويوركی ها واقع شد شوراي عالي امنیت ملی بود. سه گانه عقب نشینی از منافع ملی، نتیجه حاکمیت عناصر حلقه فوق بر این نهاد عالی بود.
گام اول عقب نشینی
با محوریت حلقه نیویورکی ها (موسویان، ظریف و...) که به تیم حسن روحانی راه یافته بودند؛ توافق نامه سعدآباد در اكتبر سال 2003 به امضاي طرفين رسيد و این اولین گام از عقب نشینی سه گانه بود. اما چندي بعد اروپائيان چند قدمي پيش آمدند و اعلام كردند كه بيانيه سعدآباد و تعليق در نطنز تمامي خواسته هاي ما را تأمين نمي کند و نياز به اقدامات بيشتري هست. براین اساس نیورکی ها با پذیرش عقب نشینی مجدد، باز هم خسارت به منافع ملی را تصمیم سازی نمودند.
گام دوم عقب نشینی
ايران در فوريه 2004 طي توافقنامه بروكسل ساخت قطعات و مونتاژ سانتريفيوژها را هم به تعليق درآورد. در این ایام اصلاح طلبان از اينكه اروپايي ها تعهد كرده بودند كه پرونده هسته اي ايران از دستور كار اجلاس ژوئن 2004 (خرداد83) خارج مي شود، شادمان و سرخوش بودند. اما مطابق معمول آمریکا و سه کشور اروپایی ضمن بدعهدی مجدد، مطالبات جدیدی را در برابر ایران قرار دادند. به موازات بدعهدی غربی ها، حلقه نیویورکی ها پذیرش گام سوم عقب نشینی را تصمیم سازی نمودند.
گام سوم عقب نشینی
با توافقنامه پاريس در نوامبر 2004 (آبان83) ايران علاوه بر تعلیق قطعه سازي و مونتاژ ماشين ها، فعاليت هاي مربوط به غنی سازی و سوخت هسته اي را نیز به حالت تعليق درآورد. با دادن اين همه امتياز، غرب به هیچکدام از وعده های خود عمل نکرد و چيزي جز تعلیق و مذاکرات فرساینده، عاید کشور نشد.
نتیجه
اکنون بار دیگر در برجام شاهد بازتکرار این روند هستیم. آمریکا به دنبال فزون طلبی در برجام های سریالی 2 و 3 و...است و تصمیم سازی پذیرش برجام های سریالی نیز در دستور کار حلقه نیویورکی ها قرار گرفته است. آنان می خواهند 7 گانه عقب نشینی(برجام 1 تا 7) را به منافع ملی تحمیل کنند.
روسها فهمیدهاند که آتشبس در سوریه به ضررشان است
مهدی محمدی در کانال تلگرامیاش مینویسد: تحولات اخیر، هم در سوریه و هم در یمن، کارکرد مفهومی به نام «آتش بس» در درگیری های فعلی خاورمیانه را به شدت زیر سوال برده است. در یمن، آتش بس معنایی جز خلاصی سعودی از آتش انصارالله در عصیر، نجران و جیزان، و ایجاد فرصت تبانی با القاعده برای ریاض نداشته است.
در سوریه هم، تنها دستاورد آتش بس این بود که چند هزار تکفیری جدید با همکاری عربستان و ترکیه وارد جبهه شمالی شوند و علاوه بر آن، تروریست های ارتش آزاد، تسلیحات بسیار پیشرفته تری دریافت کنند.
تجربه نشان داده است، «آتش بس» در منازعات فعلی منطقه، نه ابزاری برای ترک مخاصمه، بلکه تاکتیکی است برای شدت بخشیدن به آن در زمانی کوتاه، در آینده نزدیک. پیشنهاد آتش بس هم تقریبا در همه موارد، از جانب طرفی مطرح می شود که روی زمین گیر افتاده و نیاز به تجدید قوا دارد.
از حیث نظامی هم، آتش بس، در وضعیت فعلی، ابزاری است برای کاستن از قدرت تمام کنندگی عملیات ها، درست وقتی که در آستانه نتیجه دادن است. گمان می کنم این درسی است که بیش از هر کس روس ها به آموختن آن نیاز داشتند و شواهد نشان می دهد، درسشان را آموخته اند.
این بهای سنگین چرا؟!
سیدیاسر جبرائیلی در کانال تلگرامیاش درباره بیانات رهبر انقلاب دربارة تدریس زبان انگلیسی در مدارس مینویسد: (سال 1389 دولت وقت برنامه ای برای تدریس زبان انگلیسی در دوره دبستان داشت که این یادداشت در کیهان منتشر شد و بحمدلله آن طرح از دستور کار خارج شد. این ایام که همان بحث توسط همان افراد -که شن کف رودخانه هستند و هر دولتی روی کار باشد، نقش تعیین کنندگی اینها ثابت است- طرح شده، بازخوانی این نوشته خالی از لطف نیست)
اخيراً وزير محترم آموزش و پرورش از بررسي طرحي سخن به ميان آورده اند كه براساس آن درس زبان انگليسي به دوره ابتدايي راه مي يابد. البته ايشان گفته اند اين درس به شدت در شوراي عالي آموزش و پرورش مورد بحث است و بعد از جمع بندي نظرات كارشناسان، نظر نهايي اعمال خواهد شد. درباره اين طرح گفتني ها و ملاحظاتي وجود دارد كه به نظر مي رسد توجه به آنها ضروري باشد.
موضوع چگونگي آموزش زبان انگليسي و ضعف و قوت ها و بايد و نبايدهاي آن سال هاست كه در محافل علمي و رسانه اي مطرح بوده و هر از چندگاهي راهكارهايي براي افزايش كيفيت آموزش اين درس ارائه مي شود. در اينكه برخي فارغ التحصيلان دوره آموزشي قبل از دانشگاه - دبستان تا پيش دانشگاهي- در سطحي نيستند كه بتوانند نيازهاي خود را حين تحصيل در دانشگاه و به هنگام رجوع به متون انگليسي برطرف كنند، ترديدي نيست، اما پرسش مرتبط با موضوع يادداشت حاضر اين است كه آيا وارد كردن درس زبان به دوره ابتدايي اين مشكل را حل خواهد كرد يا نه؟!
به احتمال قوي هدف ارائه كنندگان طرح «وارد كردن درس زبان انگليسي» به دوره ابتدايي استناد به يك نظريه در آموزش زبان به نام critical period hypothesis است كه مي گويد آموزش در سنين پايين راحت تر و با كيفيت بالاتر انجام مي گيرد.
اگر دوستان شوراي عالي آموزش و پرورش با استناد به اين نظريه در حال بررسي طرح ياد شده هستند بايد گفت نظريه ياد شده از سوي دانشمندان بسياري رد شده است.
«داگلاس براون» از متخصصان مطرح آموزش زبان در كتاب معروف خود (Principles of Language Learning and Teaching) با اشاره به تحقيقات انجام شده مي نويسد كه تنها - و تنها- نتيجه آموزش زبان از سنين پايين تر نزديك بودن لهجه ياد گيرنده به «متكلمان اصلي زبان هدف» است؛ يعني در صورتي كه اين روش به ثمر بنشيند، محصلان ايراني خواهند توانست با لهجه -مثلاً- بريتانيايي يا آمريكايي انگليسي صحبت كنند. دانشمندان آموزش زبان معتقدند همانگونه كه يادگيري در سنين پايين مزيت هايي دارد، ياد گيرندگان سنين بالا نيز امتيازاتي دارند از جمله اينكه از قدرت پردازش ذهني بالايي برخوردارند.
ضعف اين طرح آنجاست كه نه تنها بر پايه يك تئوري آموزشي منسوخ ارائه شده، بلكه هدف از آموزش زبان انگليسي در ايران را نيز به درستي تشخيص نداده است. به راستي نياز دانش آموزان و دانشجويان ما به زبان انگليسي در چه حد است؟ در حد مكالمه مانند خود انگليسي ها؟ در حد توان مراجعه بدون مشكل به متون علمي؟ چه حد؟ پاسخ به اين سؤال البته نياز به كار دقيق علمي دارد كه بايد گفت انجام نشده است.
گروه هاي زبان انگليسي دانشگاه هاي ما اگرچه مقالات فراواني در نشريات ISI منتشر كرده اند، اما تاكنون پاسخ مناسبي به اين پرسش نداده اند. همين ابهام است كه باعث مي شود هر از چندگاهي طرحي سليقه اي با اهدافي غير علمي مطرح شود بدون آنكه تبعات آن مورد بررسي قرار گيرد.
قطعاً اشخاص متفاوت نيازهاي مختلف با سطوح گوناگون به زبان انگليسي دارند و هر كس متناسب با نياز خود بايد به اين امر بپردازد؛ بسياري هستند كه نيازشان در حد مراجعه به متون علمي است و كساني هم هستند كه به دليل مسافرت ها يا روابط كاري و تجاري نياز به تسلط در حد مكالمه دارند. اما راه تأمين اين نيازهاي گونه گون تزريق زبان انگليسي به فرهنگ ايراني نيست.
وارد كردن درس زبان انگليسي به دوره ابتدايي با هدف فراگير كردن تسلط كامل محصلان ما به انگليسي نه تنها در راستاي نيازهاي واقعي ما به اين زبان نيست، بلكه تبعات و آثار فرهنگي زيانباري به همراه دارد. در صورت عملي شدن اين طرح، دانش آموز دوره ابتدايي كه در حال يادگيري «الفباي» زبان فارسي است و هنوز استخوان بندي فرهنگ ملي اش محكم نشده، در معرض يك زبان و فرهنگ ديگر قرار خواهد گرفت. كارشناسان برجسته زبان انگليسي در كشورمان معتقدند انجام اين طرح اساسا يك خطر بزرگ براي زبان فارسي و فرهنگ ملي است.
رهبر معظم انقلاب اسلامي دوازدهم ارديبهشت ماه 84 كه در جمع فرهنگيان و معلمان استان كرمان سخن مي گفتند با انتقاد از طرح هايي اينچنين، پيامدهاي فرهنگي طرح ياد شده را به روشني ترسيم كرده اند: «ناگهان از گوشه اي يك نفر تشخيص داده كه بايد ما به كودكان دبستاني، از كلاس اول- يا حتي پيش دبستاني- زبان انگليسي ياد بدهيم؛ چرا؟ وقتي بزرگ شدند، هركس نياز دارد، مي رود زبان انگليسي را ياد مي گيرد.
چقدر دولت انگليس و دولت آمريكا بايد پول خرج كنند تا بتوانند اين طور آسان زبان خودشان را در ميان يك ملت بيگانه ترويج كنند؟ ما براي ترويج زبان فارسي چقدر در دنيا مشكل داريم؟ خانه فرهنگ ما را مي بندند، عنصر فرهنگي ما را ترور مي كنند، ده جور مانع در مقابل رايزني هاي فرهنگي ما درست مي كنند؛ چرا؟ چون در آنجا زبان فارسي ياد مي دهيم. ولي ما بياييم به دست خود، مفت و مجاني، به نفع صاحبان اين زبان- كه مايه انتقال فرهنگ آنهاست- اين كار را انجام دهيم! البته بنده با فراگرفتن زبان خارجي صد درصد موافقم؛ نه يك زبان، بلكه ده زبان ياد بگيرند؛ چه اشكالي دارد؟ منتها اين كار جزو فرهنگ جامعه نشود.»
يادآوري دوباره اين نكته ضروري است كه فراگيري زبان انگليسي و يا به قول رهبر معظم انقلاب- بلكه ده زبان خارجي- نه فقط لازم، بلكه ضروري است، اما طرح مورد اشاره اين نياز را به بهاي سنگيني كه تخريب زبان فارسي و فرهنگ ملي است برآورده مي كند و حال آن كه بدون پرداخت اين هزينه سنگين نيز مي توان به نتيجه مطلوب رسيد.
واکنش رهبر انقلاب به کدام اقدام آمریکاییها بود؟
سایت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنهای در تحلیل بیانات رهبر معظم انقلاب مینویسد: این روزها سه قانون ضدایرانی دیگر در حال تنظیم در کنگره آمریکا است که یکی از آنها همانی است که رهبر انقلاب در بیانات دیروز خود در دیدار با معلمان و فرهنگیان بیان کردند: «ممنوعیت هرگونه رزمایش ایران در خلیج فارس!»
در پیشنویس این قطعنامه حضور نظامیان ایران در خلیج فارس به عنوان اقدامی تنشآفرین محکوم شده. سطح ضد ایرانیبودن این طرح به میزانی بالاست که در این پیشنویس به جای استفاده از کلمهی «خلیج فارس»، از عنوانی جعلی استفاده شده است.
طبق متنی که کنگره آمریکا در وبسایت خود گذارده، در عباراتی کاملا مداخلهجویانه بیان شده است که «عملیات نظامی ایران به گونهای انجام میشود که تنشها را افزایش میدهد، موجب تضعیف ثبات در منطقه خلیج [فارس] شده و خطر را برای نیروهای مسلح امریکا در فراسوی مرزها افزایش داده است.»
در پایان پیشنویس این قطعنامه طی اقدامی خصمانه و با گرو گرفتن مسئله تحریم عنوان داشته است که «به هنگام بررسی قوانین مربوط به ایران از جمله قوانین تحریمی و کنترل تسلیحاتی، باید رفتار نیروهای نظامی و شبهنظامی ایران را در نظر داشت.»
مجموع رفتارهای آمریکا طی چند ماه اخیر بیانگر این موضوع است که دشمنی مقامات آمریکایی بعد از توافق هستهای نیز همچنان ادامه دارد. بنابراین بر مسئولین و نهادهای دولتی مربوط لازم است که نسبت به چنین موضوعاتی، پاسخهای بهموقع و بههنگام بدهند که رهبر انقلاب فرمودند «اینجورى بایستى با این قدرتهاى زیادهخواه، افزونطلب و انحصارطلب مواجه شد.»
راز چفیه رهبر انقلاب از زبان حاج قاسم سلیمانی
سردار سلیمانی از راز چفیه رهبر انقلاب اسلامی میگوید و مهدی محمدی در کانال تلگرامیاش آن را بازنشر کرده است. در ادامه این فیلم را ملاحظه میکنید.