گروه سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌

******
دست عربی دندان اسرائیلی

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:

انتصاب «دانی دانون» به ریاست کمیته حقوقی سازمان ملل چندان عجیب نبود نه اروپایی‌ها که اسرائیل را به عنوان بخشی از جغرافیای اروپا به حساب آورده‌اند، کار عجیبی کرده‌اند و نه اینکه چنین اتفاقی در زیر مجموعه سازمان ملل اتفاق می‌‌افتد، عجیب است. بار رژیم صهیونیستی در تبدیل شدن از «خیال» به «واقعیت» همواره بر دوش جامعه ملل و سپس سازمان ملل بوده است.

اگر قطعنامه‌های شورای امنیت نبود، رژیم اسرائیل نمی‌توانست مسیر حقوقی را طی کند. از سوی دیگر همین چند روز پیش دبیرکل سازمان ملل با صراحت اعلام کرد که از عربستان برای خودداری از اعلام نقش‌آفرینی سعودی در قتل‌عام کودکان یمن پول دریافت کرده و در توجیه آن گفت، اگر کمک عربستان را رد می‌کرد کودکان زیادی آسیب می‌دیدند! در این ماجرا عجیب این است که بعضی از کشورهای عربی به ریاست رژیم صهیونیستی بر این کمیته رأی مثبت داده‌اند!

کمیته حقوقی  سازمان ملل ارزش چندانی ندارد کما اینکه اساسا خود سازمان ملل هم ارزش و اعتبار واقعی ندارد و ریاست رژیم تل‌آویو بر این کمیته هم چیزی را اضافه یا کم نمی‌کند، مشکل اسرائیل هم هیچگاه این نبوده که دولت‌ها با آن مخالفت دارند مشکل رژیم صهیونیستی‌، مردم فلسطین و مردم سایر کشورهایی هستند که با اساس رژیم صهیونیستی مخالفند و این ملت‌ها مبنای قضاوتشان چیزی است که در صحنه عمل روی می‌دهد. بنابراین رژیم غاصب کماکان دچار تهدید جدی است. کما اینکه همین چند روز پیش «دور گولد»  سرپرست وزارت‌خارجه این رژیم در اجلاس هرتزلیا به جدی بودن تهدیدات ضداسرائیلی اشاره کرد و «هرتزی هالیوی»  رئیس اطلاعات ارتش رژیم صهیونیستی با ردیف کردن نام ایران، حزب‌الله، حماس و جهاد اسلامی از رو به رشد بودن تهدیدات امنیتی علیه اسرائیل خبر داد.

اما تلاش غربی‌ها برای جلب حدود 100 رأی به نفع رژیم صهیونیستی و انتصاب آن به ریاست «کمیته حقوقی» به خوبی از اُفت موقعیت این رژیم در سطح دنیا خبر می‌دهد در واقع چهار کشور شناخته شده آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان که پشت صحنه این رأی‌گیری را آراسته و آراء را هدایت کرده‌اند، متوجه افت موقعیت حقوقی تل‌آویو  حتی در بین کشورهای اروپایی شده‌اند و این در حالی است که در سطح افکارعمومی، تل‌آویو بسیار بد دیده می‌شود. غرب برای آنکه کمک ویژه‌ای به رژیم صهیونیستی بنماید، ابتدا در مذاکرات داخلی، اسرائیل را به عنوان یکی از اعضای اروپای غربی خواندند! و پس از آن برای این رژیم رأی‌گیری کرد. تا در نوبت ریاست اروپا بر کمیته حقوقی استفاده شود. این اقدام، جدای از مضحک بودن، به معنای «وجود یک مشکل جدی» تلقی می‌شود.

کما اینکه اگر مباحث نسبتا مهمی که در کنفرانس هرتزلیا مطرح شد را مرور کنیم درمی‌یابیم که رژیم صهیونیستی در «اضطراب بقا» به سر می‌برد. «گیلعاد اردان» وزیر امنیت داخلی می‌گوید، ایران کماکان بزرگی تهدیدات خود علیه اسرائیل را حفظ کرده است بر همین اساس بود که یکی از مقامات اسرائیل بعد از تصویب ریاست این رژیم به کمیته حقوقی گفت؛ هم‌اینک با پشتوانه حقوقی بیشتری می‌توانیم سیاست‌های خارجی خود را دنبال نمائیم.

یک نکته مهم دیگر در این بین، مقطع زمانی تحویل کمیته حقوقی به اسرائیل است زمان کنونی زمانی است که بعد از یک فرآیند حدود پنج ساله، منطقه دارد به آرامی بر تروریزم تکفیری غلبه می‌کند، غلبه بر تروریزم مورد حمایت غرب و بسیاری از کشورهای عربی موقعیت رژیم اسرائیل را متزلزل می‌گرداند. چرا که جنگ در سوریه در حالی به سمت برهه پایانی آن سوق پیدا می‌کند که حزب‌الله لبنان و ایران در سوریه موقعیت مستحکم‌تری به نسبت زمانی که این جنگ تحمیلی و پرمحنت بر ملت سوریه تحمیل نشده بود، دست پیدا کرده‌اند.

حضور حزب‌الله در مناطق مشرف به بلندی‌های جولان برای اسرائیل یک خطر جدی پدید آورده است و بر این اساس در طول این دوران، بارها اسرائیلی‌ها به بهانه وجود یا حمل موشک‌های حساس برای انتقال به حزب‌الله، مناطقی در حد فاصل دمشق تا ارتفاعات جولان را بمباران کرده‌اند. غرب گمان می‌کند ریاست این رژیم آنهم استفاده آن از آراء برخی دولت‌های عربی راه مجادلات حقوقی بر اقدامات اسرائیل را می‌بندد و فضای تصمیم‌های اسرائیلی را هموارتر می‌کند.

همزمان با این تدارک حقوقی که اروپایی‌ها انجام دادند و کاملا جنبه امنیتی داشت، رئیس یک حزب بشدت افراطی- اسرائیل  بیتنا - به عنوان وزیر جنگ اسرائیل معرفی شد و او در اولین اقدام از مرزهای فلسطین اشغالی با لبنان بازدید کرد. البته همانطور که سیدحسن نصراله اعلام کرد، اسرائیل در شرایطی نیست که بتواند به حمله جدی دست بزند اما به هر حال انتخاب «اویگدور لیبرمن» که زمانی در وزارت خارجه بود به عنوان وزیرجنگ، بی‌معنا هم نیست. حضور لیبرمن در مرز لبنان به خوبی نشان داد که اسرائیل از سیاست نظامی دوره یعلون ناراضی است و تغییر کشتیبان به معنای تغییر سیاست هم خواهد بود.

 واکنش نصراله به این جابه‌جایی و گمانه‌های دلیل جابه‌جایی در پست وزارت جنگ می‌تواند به معنای قوی‌تر شدن گزینه جنگی تازه بین رژیم صهیونیستی و لبنان تلقی شود همه می‌دانیم که نصراله خیلی حساب شده حرف می‌زند و تا «چیزی» نباشد، اسرائیل را به جنگی که نتیجه آن برای این رژیم، «موجودیتی» است، تهدید نمی‌کند.

پس می‌توانیم بگوئیم شورای امنیت و مدیران مجمع عمومی سازمان ملل با انتخاب دانی دانون به ریاست کمیته حقوقی علامت جنگی داده و مارش یک تجاوز نظامی دیگر اسرائیل را به صدا درآورده‌اند. اسرائیل در زمانی به این سمت رسیده است که سیاست شهرک‌سازی این رژیم و یهودی کردن بیت‌المقدس  با جدیت ادامه دارد و همین سازمان ملل طی بیانات و یا بیانیه‌هایی این اقدام را محکوم کرده است؟ در واقع کشورهای اروپایی و آمریکایی بعد از کاهش نسبی خطر تکفیری‌ها اینک قلیان جنایت‌کارترین رژیم را برای گشودن صفحه جدیدی از درگیری‌ها، چاق کرده‌اند!
اما رفتار کشورهای عربی در این خصوص جای تامل بسیاری دارد. روزنامه «القدس العربی» دو روز پیش بدون اشاره به نام کشورها نوشت که چهار کشور عرب به ریاست اسرائیل به کمیته حقوقی سازمان ملل رأی مثبت داده‌اند.

در همان حال بعضی از فلسطینی‌ها فاش کردند که رژیم سعودی یکی از این‌ها و در واقع موثرترین این‌ها بوده است. «خالد الجیوسی» یک روزنامه‌‌نگار فلسطینی با اشاره به تسلیت گفتن رسانه‌های وابسته سعودی به «مردم اسرائیل!» به خاطر کشته شدن شماری از آنان در یک عملیات فلسطینی علیه یک مرکز تجاری تل‌آویو، نوشت «شما رابطه با اسرائیل را بر دفاع از فلسطین ترجیح می‌دهید و لذا به شما فقط می‌گوئیم از ما دور شوید شما کفیل ما نیستید تا از شما اجازه بگیریم».

در کنار این مسئله ما شاهد همکاری‌های عمیق امنیتی بین رژیم‌های صهیونیستی و مصر هستیم. وجود تروریست‌ها در سینا بهانه خوبی برای توافق بین مصر و اسرائیل و سرازیر شدن سیل نیروهای نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی به صحرای سینا بود. اسرائیل به طور خاموش به سینا بازگشته، توافق کمپ دیوید به نفع اسرائیل نقض شده است و یک توافق پشت پرده بین مصر، اسرائیل و عربستان در جریان است تا به یک پارادایم جدید در شرایط ما بین اسرائیلی- عربی شکل بدهند. بازسازی مناسبات مصر و عربستان که به قیمت از دست رفتن دو جزیره استراتژیک مصری در دریای سرخ - تیران و صنافیر - شد، یک علامت مهم امنیتی میان عربستان و اسرائیل بود چرا که این رژیم می‌توانست در مورد این دو جزیره ادعا داشته باشد.

 وقتی رژیم‌هایی مثل عربستان به ریاست اسرائیل بر یک کمیته حقوقی سازمان ملل رأی می‌دهند در کنار سکوت اسرائیل در قبال واگذاری تیران و صنافیر قرار می‌دهیم و از آن طرف شاهد توسعه شدید همکاری‌های امنیتی میان مصر و اسرائیل هستیم، می‌توانیم بگوئیم توطئه عجیبی علیه منطقه و به خصوص محور آن یعنی جبهه مقاومت در جریان است.

کما اینکه اگر سری به سوریه و عملیات‌هایی که به نام کردها ولی در واقع از سوی آمریکا در مناطق شمالی رقه در جریان است، نظر بیاندازیم نوعی تغییر آرایش میدانی را استشمام می‌کنیم. جالب این است که همین دو روز پیش، «جان کری»  از دریافت نامه‌ای خبر داد که آنگونه که وال استریت ژورنال نوشت، در آن دهها دیپلمات‌ وزارت خارجه آمریکا از ارتش آمریکا خواسته‌اند که مستقیما علیه سوریه وارد جنگ سنگین شود.

نمی‌توان گفت که شواهد و قرائن از درگیر شدن بیشتر آمریکا در جنگ‌های منطقه‌ای حکایت می‌کنند اما می‌توان گفت که منطقه در یک شرایط شکننده قرار دارد و این باید هوشیاری ما را برای حفظ موقعیت‌هایی که داریم و فرصت‌های مهمی که پیش روی ماست، بیشتر کند.

فتح فلوجه الگویی برای نابودی داعش

سید رضا قزوینی غرابی در خراسان نوشت:

شهر مهم و حساس فلوجه، پایگاه راهبردی گروه تروریستی داعش بالاخره پس از حدود سه هفته درگیری های سخت نیروهای مشترک نظامی عراق با تروریست ها روز گذشته آزاد شد. اهمیت این شهر برای تروریست های تکفیری حیاتی بود. فلوجه علاوه بر آنکه دروازه اقدامات تروریستی و خرابکارانه علیه بغداد بود پس از سرنگونی رژیم صدام، به طور سنتی مرکز تجمع فدائیان صدام، القاعده، گروه های تروریستی تکفیری و در نهایت داعش بود.

زرقاوی و البغدادی هر یک به نوعی در این شهر و اطراف آن جای پایی داشتند و حتی برخی از عشایر آن نیز با سرکرده تروریست ها بیعت کرده بودند.اما در نهایت این شهر و نواحی اطراف آن در همگرایی نظامی مشهود و حضور شانه به شانه همه نیروهای مسلح عراق آزاد شد. ارتش، پلیس فدرال، نیروهای ویژه مبارزه با تروریسم، الحشد العشایری و در نهایت الحشد الشعبی دست به دست یکدیگردادند و به دور از هرگونه اختلافی این پیروزی بزرگ را رقم زدند.

در عین حال رویدادهای میدانی سه هفته اخیر نشان می دهد که  بدون شک الحشد الشعبی و مجاهدان باایمان و متعهد آن را باید خط شکنان اصلی فتح فلوجه دانست. نیروهای مقاومت بسیج مردمی عراق پیش از این نیز در اغلب عملیات های نیروهای نظامی این کشور حضور داشتند و قدرت وهوش بالای نظامی و هماهنگی خود را با بدنه نیروهای مسلح عراق نشان دادند. قطعا پیروزی های چشمگیر نظامی در استان دیالی، بازپس گیری شهر مهم جرف الصخر که شریان حیاتی تروریست ها مابین بغداد و جنوب کشور بود و آزاد سازی شهر تکریت توسط الحشد الشعبی نشان می دهد که رهبران نظامی عراق و در رأس آنها فرمانده کل نیروهای مسلح به قدرت خیره کننده این نیروها واقف بوده اند و در سایه فشارهای منطقه ای و بین المللی و در رأس آنها ایالات متحده و عربستان برای مشارکت نکردن حشد در آزاد سازی فلوجه، نخست وزیر در نهایت برای تضمین عملیات آزاد سازی و حیثیتی بودن آن تصمیم به ورود حشد به معرکه می گیرد.پیروزی چشمگیر الحشد الشعبی در نخستین روزهای عملیات، در بازپس گیری تمامی شهرها و روستاهای اطراف فلوجه و مسدود کردن مسیر تنفسی داعش و محاصره 360 درجه ای آن، نقش اصلی را در قطع هرگونه امداد رسانی به تروریست ها و جلوگیری از فرار آنها ایفا کرد.

در جایی که به اذعان رسانه ها و سیاستمداران این کشور، ارتش ناکامی نسبی خود را در این عملیات نشان داد، نیروهای الحشد الشعبی با همراهی پلیس فدرال که بسیاری از فرماندهان آن نیز از نیروهای متعهد عراقی بودند بازگشت مجدد شهر را تضمین کردند. علاوه بر آن امداد رسانی به آوارگان و غیرنظامیان فلوجه که از این شهر می گریختند نیز به طور عمده بر عهده بسیج مردمی بود تا اثبات شود که این نیروها علاوه بر کارایی نظامی، می توانند به دور ازهرگونه طائفه گرایی و توجهات مذهبی به مثابه بازوی امداد رسانی به مردم مناطق دیگر عمل کنند.بی تردید همین پیروزی های مهم الحشد در بازپس گیری تمامی مناطق حومه فلوجه، زمینه ساز برای ورود نیروهای نظامی عراق به این شهر و سوابق این نیروی نظامی بود که بازیگران منطقه ای به ویژه عربستان سعودی و دستگاه های تبلیغاتی ورسانه ای آن را به تکاپو انداخت تا در این عملیات، شدید ترین حملات تبلیغاتی را علیه مجاهدان الحشد الشعبی به راه اندازد و موفقیت های نظامی آنان را نادیده انگارد و با وجود بودن چند هزار داوطلب اهل سنت در صف های آن، اقدامات آنها را جنگ شیعیان علیه اهل سنت قلمداد کند.

 مقاومت بسیج مردمی عراق اکنون با قدرت هرچه تمام تر خود را به عنوان یک عامل نظامی رسمی و قدرتمند در صحنه این کشور بر بازیگران بین المللی و منطقه ای تحمیل کرده است لذا آنان نیز تلاش می کنند با روش های مختلف از جمله فشار بر بغداد، حملات رسانه ای وتخریب وجهه مانع از نقش آفرینی بیشتر آن شوند.الحشد الشعبی که با فتوای جهاد مرجعیت عالی شیعه در عراق و با حضور صدها هزار تن از جوانان این کشور شکل گرفت نشان داد که حضور جوانان با ایمان و فرماندهان مردمی متعهد و کارکشته در کنار خواسته ها و اراده ملت همچنان می تواند نقش عمده و سرنوشت سازی در تحولات سیاسی ونظامی و پیروزی بر غده سرطانی تکفیر داشته باشد. همین موضوع نیز باعث واهمه برخی کشورهای منطقه ای و حامیان بین المللی آنان شده است. جدای از این عملیات آزادسازی فلوجه پس از یک دوره تنش سیاسی در عراق نشان داد  که اگر مردم و سیاستمداران این کشور خواستار شکست کامل داعش در عراق هستند برای مقابله با این گروه تکفیری باید خط بندی های سیاسی خود را کنار بگذارند چرا که در روزهای تنش سیاسی در عراق علاوه بر افزایش تعداد بمب گذاری ها توسط داعش شاهد تحرکات جدید آن ها نیز بودیم.

آزادسازی فلوجه یک بار دیگر ثابت کرد که الگوی کارآمد مقابله با داعش از مسیر اتحاد تمام طیف های سیاسی، مذهبی و قومیتی چه در قالب الحشدالشعبی، الحشد العشایری، کردها و... می گذرد.قدر مسلم آن است که با فتح فلوجه، اکنون همه نگاه ها متوجه ایستگاه نهایی یعنی موصل خواهد بود. موصل پایتخت خلافت خودخوانده تروریست ها در عراق است و آنها با چنگ و دندان تلاش می کنند تا با حیثیت، آخرین پایگاه خود را حفظ کنند هرچند شکست های مکرر نظامی در عراق ضربه روحی سختی بر عناصر آن وارد کرده و این عملیات آسان نخواهد بود مگر با حفظ الگویی که به آزادی فلوجه منجر شد.


کار آسان رئیس‌جمهور بعدی!

حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:

بدعتی این دولت نهاده که دیر نیست گریبان خودش را بگیرد. کدام بدعت؟ همین که بعد از 3 سال استقرار در قوه اجرا، هنوز هم از زیر بار پاسخگویی فرار می‌کند و تقریبا همه مشکلات را می‌اندازد گردن دولت قبلی! شگفتا! وارد سال آخر دولت یازدهم شده‌ایم اما همچنان آقای روحانی و شرکا به جای جوابی درست و درمان به ده‌ها بلکه صدها سوال مردم و اصحاب نقد، انگشت اتهام را روانه دولت قبل می‌کنند! ناگفته پیداست که دولت قبلی مثل همه این دولت‌ها محسنات و معایبی داشته یا بهتر بخواهم بگویم؛

 محسنات ویژه و معایب ویژه‌ای داشته که خدا را شکر به شهادت مندرجات‌مان در همین روزنامه، هم معایب آن را نقد کرده، هم محسنات را برشمرده‌ایم، لیکن فی‌الحال وارد آخرین سال دولت یازدهم شده‌ایم و خوب است آقای روحانی و شرکا هر ساعت صبح که از خواب بلند می‌شوند همین مختصر را در گوش خود زمزمه کنند که «وارد آخرین سال دولت یازدهم شده‌ایم» و اصلا حالت خوشی ندارد که هنوز هم مثل نخستین ماه‌های دولت اعتدال، توپ تقصیر را شوت کنیم در زمین دولت ماضی! این بازی اما اشکنک دارد و سرشکستنک! آنجا که رئیس‌جمهور بعدی هم می‌تواند مثل آقای روحانی و شرکا، علی‌الدوام از جواب طفره برود و هرچه از او سوال پرسیدی، کم‌کاری و کج‌کاری همین دولت فعلی را به رخ خلق‌الله بکشد! باور بفرمایید کار از غبطه و حسرت گذشته است! گاهی رسما حسادت می‌کنم به آسانی و سهولت کار دولت بعد، اگر که قرار است مثلا رئیس‌جمهور آن دولت، همین رویه جناب روحانی را پیش بگیرد! از او سوال خواهیم کرد درباره رکود، جواب خواهد داد؛ «مقصر رکود من هستم یا قبلی‌ها که 4 سال تمام خوردند و خوابیدند و بی‌سابقه‌ترین رکود ممکن را باعث شدند؟!» از او سوال خواهیم کرد درباره مسکن، جواب خواهد داد؛ «بروید اظهارات آقای آخوندی درباره مسکن مهر را بخوانید و لذت ببرید از این همه بد و بیراه!» از او سوال خواهیم کرد درباره بیکاری، جواب خواهد داد؛ «دولت اعتدال در باب اشتغال، ویرانه‌ای برای ما باقی گذاشته که تنها می‌توانم ابراز شرمندگی کنم!»

چند ماه، بلکه چند سال صبر می‌کنیم و باز، همین سوالات را تکرار می‌کنیم، دوباره با همان پاسخ‌ها مواجه می‌شویم! و تازه! کلی چیز هم روش! کلی چیز مثل «حقوق نامتعارف به شکل انبوه و گسترده و رویکردی، از دولت اعتدال کلید خورد!» مثل «وزیر خارجه‌ای داشتیم که در برابر آن همه کشته منا سکوت کرد و همچنان با «برادران سعودی» مماشات می‌کرد!» مثل «باز صدرحمت به ما که برجام بی‌فرجام در زمان دولت اعتدال کلید خورد!» مثل «در دولت ما بزرگ‌ترین «ب.ز» را فی‌الواقع در میان خود اصحاب کابینه پیدا می‌کنی یا دولت تدبیر؟!» و مثل خیلی جمله‌های دیگر! والله رؤسای جمهور قبلی، تا 6 ماه، فوقش تا یک سال، همه مشکلات را گردن دولت قبل از خود می‌انداختند اما دولت اعتدال، حقا که در این زمینه هم اهل گشایش(!) بوده است! طرفه حکایت اینجاست؛ اصحاب نقد، بویژه از خود جبهه اصولگرایی، و به دور از هرگونه جناح‌گرایی، بارها و بارها معایب دولت قبل را همان زمان دولت قبل برشمرده بودند.

مردم نیز به همه این معایب، واقف بوده و هستند. حال، سوال اساسی این است: «مردم، ولو در انتخابی 7/0 درصدی یا اصلا همان 3 درصد مورد ادعای آقای رفسنجانی، به جناب روحانی رأی دادند که آن معایب «اصلاح» شود یا فقط «ذکر» شود؟!» و سوال اساسی‌تر دیگر: «اگر قرار باشد رئیس بعد قوه مجریه هم دقیقا همین رویه آقای روحانی و شرکا را در پیش بگیرد، آیا سهل‌تر و آسان‌تر از ریاست بر قوه مجریه، شغل دیگری هم در این مملکت متصور خواهد بود؟!» از طرف خواهی پرسید که اقتصاد؟! که معیشت؟! جواب خواهد داد؛ «همین که فکر نمی‌کنم مشکلات با ایمیل زدن به وزیر خارجه آمریکا حل شود، خودش فتح بابی بزرگ است!» و بعد ادامه خواهد داد؛ «آیا در دولت من بود که نه چرخ سانتریفیوژها بچرخد و نه چرخ ارج و کلی کارخانه بزرگ و کارگاه کوچک دیگر؟!» و در فراز دیگری خواهد گفت: «آیا این من بودم که با خوش‌خیالی و توهم نسبت به دشمنی دشمن، هم چوب حراج بر استقلال کشور بزنم و هم چوب حراج بر اقتصاد کشور؟!» و خواهد افزود: «کدام اختلاس، بزرگ‌تر و بدتر از آنکه دشمن بیاید در روز روشن برجام و پسابرجام، پول زبان‌بسته این مردم را بدزدد؟!» و خواهد گفت: «بعد چه بود واکنش دولت اعتدال؟! رفت و شکایت به نهادهای بین‌المللی برد که در بهترین و کامل‌ترین شکلش سازمان ملل بان‌کی‌مون است و آن اعتراف تاریخی درباره رشوه عربستان! بی‌آنکه در مقام اقدام و عمل، لااقل بخواهد اندکی از پیش‌پرداخت‌های برجامی را معطل نگه دارد!» آری! از هم‌الان مانده‌ام در کار راحت رئیس‌جمهور محترم بعد! لیکن این هم هست که تو سخت‌ترین شغل مملکت را داشته باشی! تحویل گرفتن صندلی اجرا از حضراتی که این بود ثمره اعتدال‌شان فی‌الواقع؛ «عوض نچرخیدن چرخ صنعت هسته‌ای، چرخ اقتصاد و معیشت ملت هم نچرخد!» چه اعتدال خوبی! آقای حقوقدان! این‌بار واقعا مچکریم! و حالا که نگاه می‌کنم، می‌بینم خوب شد، اتفاقا خیلی هم خوب شد که شما «سرهنگ» نیستی! آن سرهنگ و آن سردار و آن سرباز که من‌باب امن و امان ما ملت، جان خود را در دیار غربت در دست گرفته،‌آبرویی بس بلندبالا دارد نزد ملت که همان به هیچ چیز به این قدر گرانقدر لطمه نزند! این مهم واقعا یک الحمدلله رمضانی می‌طلبد! یک خدا را شکر، با زبان روزه!


خطبه سكينه

دکتر عبدالله گنجي در روزنامه جوان نوشت:

يك هفته از آشوب، آتش و فتنه در پايتخت مي‌گذشت. رايزني‌ها، لابي‌ها، نصيحت‌ها و انذارها به هيچ گوش شنوايي ختم نمي‌شد. در طراحي چنين آمده بود كه اگر پيروز شديم «فشار بر رهبري مبني بر عقب‌نشيني» را دنبال كنيم و اگر شكست خورديم الگوي چهار كشور گرجستان، قرقيزستان، اوكراين و صربستان را به اجرا در مي‌آوريم.

اكنون با مشخص شدن نتيجه انتخابات، گزينه دوم محقق مي‌شد و مطالبه فقط يك كلمه بود: «ابطال». ناگهان خبر رسيد كه امام مسلمين مي‌خواهند خطبه بخوانند. مؤمنين، دشمنان، طراحان و فرماندهان فتنه، همه و همه منتظر اين روز شدند. اين روز را بايد براي هميشه تاريخ انقلاب اسلامي به خاطر سپرد؛ بيست و نهم خرداد 1388. دل‌هاي بيقرار و مضطرب منتظر كلامي بودند كه آرام بگيرند. آن خطبه به زعم نگارنده در بين خطبه‌هاي 37 ساله مقام معظم رهبري، مؤثرترين، كاربردي‌ترين و راهگشاترين بود كه از شكوه از دوستان تا آرامش به مؤمنين را در خود داشت و اتمام‌حجتي بود كه از فرداي آن صف «اعتراض» با «فتنه» جدا مي‌شد و اين چنين مي‌شود آن را «خطبه فرقان» ناميد.

 چهار پيام در آن خطبه نهفته بود كه هر بعد آن مخاطب خاص خود را داشت؛ 1 ـ آرامش مؤمنين؛ 2 ـ ايستادگي در مقابل زياده‌خواهان و طراحان؛ 3 ـ ترسيم خط وحدت و جذب حداكثري؛ 4 ـ نااميد كردن دشمن با تأكيد بر اقتدار نظام اسلامي.

1 ـ آرامش مؤمنين

و اما نزول سكينه بر قلب مؤمنين به انقلاب اسلامي اصل خطبه بود. آنان كه يك هفته منتظر مانده بودند تا ببينند فرمان چيست، ناگهان شنيدند كه: «هوالذي انزل السكينه في قلوب المؤمنين ... اين آيه‌اي كه من تلاوت كردم، به مؤمنان بشارت مي‌دهد و نزول سكينه ‌الهي را يادآوري مي‌كند. سكينه يعني آرامش در مقابل تلاطم‌هاي گوناگون روحي و اجتماعي»، سپس به تطبيق شأن نزول آيه پرداختند كه گويي شبيه آن روز بود. «اين آيه مربوط به حديبيه است. در ماجراي حركت پيامبر اكرم از مدينه به سمت مكه با چند صد نفر از ياران و اصحاب خود به قصد عمره ـ در سال ششم از هجرت ـ حوادثي پيش آمد كه از چند جهت موجب توفاني شدن دل‌هاي مؤمنان بود؛ از يك طرف دشمنان با نيروي مجهزي آنها را محاصره كرده بودند. اينها از مدينه دور بودند ـ حديبيه نزديك مكه است ـ نيروهاي دشمن متكي به عقبه مكه بودند. نيرو داشتند، سلاح داشتند، جمعيت زياد داشتند.

اين يك طرف قضيه بود كه موجب اضطراب مي‌شد. موجب تشويش براي بسياري از مؤمنين مي‌شد. از طرف ديگر پيامبر اكرم بر طبق آن سياست عظيم مكتوم الهي ـ كه بعد براي همه آشكار شد ـ‌در مقابل كفاري كه آمده بودند در مقابل او، در مواردي كوتاه آمد... اين هم دل‌هايي را مشوش كرد. مضطرب كرد، به ترديد انداخت. در چنين مواردي كه اين اضطراب‌هاي گوناگون ـ چه به لحاظ مسائل شخصي، چه به لحاظ اجتماعي- براي مؤمنين به اسلام پيش مي‌آيد، اينجا بايد منتظر سكينه الهي بود. خدا دل‌ها را قرص كرد، آرامش به آنها داد، آنها را از تلاطم‌هاي روحي برحذر و بركنار داشت و مسلمان‌ها از لحاظ رواني به خاطر اين آرامشي كه خدا به آنها داد، آسوده شدند. آن وقت نتيجه اين سكينه الهي و آرامش روحي اين مي‌شود كه ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم. آن وقت بذر ايمان در دل آنها عميق‌تر مي‌رويد، نور ايمان دل آنها را بيشتر روشن مي‌كند، ايمان آنها عميق‌تر مي‌شود.

اين است كه براي يك مجموعه مسلمان و مجموعه مؤمن مهم است كه به خدا حسن ظن داشته باشد، بداند كه خدا كمك كار اوست، بداند كه خدا پشت سر رهپويان راه حق است، وقتي دل‌ها قرص شد گام‌ها محكم مي‌شود، وقتي گام‌ها استوار شد، راه به آساني طي مي‌شود، به هدف نزديك مي‌شود» و اين چنين التهاب و اضطراب مؤمنين پس از يك هفته فروكش كرد و «ليزدادوا ايماناً» محقق شد.

2- ايستادگي در مقابل زياده‌خواهان و طراحان

مقام معظم رهبري ظاهر را حمل بر اشتباه طرف گذاشتند و آنان را به قانون ارجاع دادند، «دوستان قديمي» را نصيحت كردند،‌ اما نيم‌نگاهي هم به اطلاعات پشت پرده خود از طراحان كردند كه «اگر لازم بود فرماندهان هم معرفي خواهند شد» و به ملت ايران اطمينان دادند كه «نظام جمهوري اسلامي اهل خيانت به آراي شما نيست.»

3- ترسيم خط وحدت و جذب حداكثري

مقام معظم رهبري تلاش كردند شكاف ملت- ملت را ترميم كنند: «خط انقلاب 40 ميليون ر‌أي دارد. اين آقا نخست‌وزير بنده بود، آن يكي فرمانده جنگ بود، آن ديگري رئيس مجلس بود و بعدي اكنون رئيس‌جمهور است.» به دشمن گفت اينها آدم‌هاي نظام هستند نه شما و...

4- نااميد كردن دشمن

دشمنان بر اين باور بودند كه با فشار اجتماعي و فريفتن مردمي كه رأي داده‌اند مي‌توانند يك حركت اجتماعي را سامان دهند. جنگ احزاب در فتنه 1388 شروع شده بود، از امريكا و انگليس گرفته تا سلطنت‌طلبان و منافقين و بخشي از اصلاح‌طلبان كه شبكه‌هاي اجتماعي را فعال كرده بودند... . اينجا بود كه امام مسلمين فرمود: «اين راه را ادامه خواهيم داد، با قدرت هم ادامه خواهيم داد و جسم، جان و آبروي خود را كف دست گرفته‌ام در راه اين مردم و انقلاب نثار خواهم كرد.» از فرداي ماجرا بود كه آن جمعيت چند صدهزار نفري هرگز به خيابان‌هاي تهران برنگشت و شعارهاي مطروحه عليه آرمان‌هاي امام فتنه‌گران را رسوا ساخت و ثمره «ليزدادو ايماناً» در 9 دي‌ماه 1388 متجلي شد.

اين خطبه را بايد خطبه «شقشقيه انقلاب اسلامي» خواند.


 استراتژي اصولگرايان درانتخابات رياست‌جمهوري

احمد شيرزاد در آرمان نوشت:

انتخابات رياست‌جمهوري ماهيت خاصي در ايران دارد. اينكه يك رئيس‌جمهوري خود را براي دوره دوم آماده كند، امر تازه‌اي نيست در دوران اصلاحات براي دور دوم رياست‌جمهوري؛ كمپيني براي ورود مجدد رئيس‌جمهور شكل گرفت درحالي كه شواهد نشان مي‌دهد كه آقاي حسن روحاني آمادگي كافي براي ورود به مرحله دوم انتخابات رياست‌جمهوري را دارند وكنارنخواهند كشيد.

 مجموعه نيروهاي سياسي حامي دولت نيز تمايل دارند مجددا ازايشان حمايت كند؛ هرچند در فاصله باقي‌مانده تا انتخابات رياست‌جمهوري ضرورتي ندارد كه مواضع خود را رسما اعلام نمايند. ازسوي ديگر رقابت‌ سال ۹۶ در جناح مخالفان آقاي روحاني پيچيده است. البته برخي از اصولگرايان هماهنگ با دولت هستند و برخي ديگر رضايت چنداني از انتخاب مجدد روحاني ندارند. اين مجموعه تشكيلات منظم و رسانه‌هاي همسو و تريبون‌هاي زيادي را در اختياردارند و درگذشته نيز از آقاي سعیدجليلي حمايت كردند.

حال سوال اين است كه حاميان آقاي جليلي چه گزينه‌هايي را براي رقابت با آقاي روحاني در نظر دارند و آیا يكي از گزينه‌هاي آنها آقاي احمدي‌نژاد است؟ به نظر مي‌رسد با توجه به مواضع سال‌هاي آخر ايشان و تضادي كه با سران اصولگرا پيداكرده بود بعيد است كه اصولگرايان با احمدي‌نژاد به تفاهم رسيده و حتي به وي اعتماد كنند. احمدي‌نژاد مواضع متغيري دارد و براي هيچ اصولگرايي قابل‌ اتکا نيست.

بنابراين ممكن است امروز احمدي‌نژاد را به عنوان خطر مقابل دولت معرفي كنند و حتي از به وجود آمدن تضاد ميان احمدي‌نژادي‌ها و حاميان دولت استقبال كنند اما به‌هيچ‌وجه احمدي‌نژاد كانديداي اصولگرايان نيست. البته ممكن است اصولگرايان از شكست‌خوردگان سال ۹۲ يا از آقاي قاليباف در مقابل روحاني حمايت كنند ولي در هر صورت آنها مي‌دانند كه مجموع آراي آنها به ميزان آراي روحاني نخواهد رسيد. استفاده از نيروهايي كه يك‌بار آزموده شده‌اند به معني پذيرش شكست در مقابل روحاني است. آقاي قاليباف متحد قابل‌اطميناني براي تندروهاي اصولگرا نيست و تندروها تفاوتي ميان روحاني و قاليباف نمي‌بينند كه از وي در خرداد ماه سال آينده حمايت كنند.

البته گزينه‌هاي ديگري هم مطرح هستند ازجمله برخي از نظاميان كه بعيد است اين افراد هم در مقابل روحاني موفقيتي به دست آورند. چهره‌هاي نظامي در لباس نظامي به‌خوبي عمل كرده و محبوب هستند ولي محبوبيت نظاميان به معني محبوبيت سياسي آنها نيست و اصولا با نخستين سخنراني عمومي بخش مهمي از محبوبيت خود را از دست مي‌دهند. اين مورد بارها در ايران تكرار شده است. بنابراين بعيد است اين چهره‌ها قبول به پذيرش اين مسئوليت كنند.

تغيير لباس تمرين زيادي مي‌خواهد، تجربه محسن رضايي نشان مي‌دهد اين عمل با دشواري صورت مي‌گيرد و تجربه موفقي نيست. هرچند اصولگريان با هريك از اين چهره‌هاي خود بخواهند وارد گردونه رقابت شوند تا اين لحظه زمان را ازدست‌داده‌اند و هركدام از گزينه‌هاي آنها تمايل داشتند در مقابل روحاني قرار بگيرند بايد ائتلافي به وجود آورده بودند.

اين اتفاق نيفتاد و زمان براي اصولگرايان رقيب روحاني ازدست‌رفته؛ به‌اين‌ترتيب جناح اصولگرا خود را براي باخت در ۹۶ آماده كرده و بعيد است در مقابل روحاني گزينه جدي داشته باشند و احتمالا به‌صورت تشكيلاتي ديگر در انتخابات شركت نخواهند كرد و تنها براي رقابت باروحاني كانديدا خواهند شد كه به‌سادگي رئیس‌جمهورنشود. لذا جناح اصولگرا كاملا منفعل شده و خود را براي باخت آماده نموده است و اساسا برنامه انتخاباتی منظمی ندارد.


 استراتژی تخریبگران دولت

سیدرضا صالحی امیری در روزنامه ایران نوشت:

در هفته‌های اخیر موج تخریب دولت و ایجاد حاشیه برای آن، آرایش و شکل جدیدی به خود گرفته است. در حالی که دولت با تمام توان و ظرفیت خود در پی حل مشکلات کشور و ایجاد گشایش در امور مختلف جامعه بویژه معیشت مردم است، از سوی دو جریان مورد تهاجم قرار می‌گیرد؛ نخست گروهی که تحولات ایجاد شده در دولت روحانی را برنتافته و خواهان بازگشت به شرایط گذشته هستند.

این گروه با رفتار رادیکالیستی بر این باورند که با عقلانیت و ثبات ایجاد شده در دوره جدید دیگر نمی‌توانند با عوامفریبی و سوار شدن بر موج پوپولیسم به مقاصد و منافع خود برسند. از این رو بشدت از عقلانیت، شفافیت و اعتدال در هراسند. دوم گروهی که خواهان تغییرند، اما واقعیت‌ها و ظرفیت‌های ساختاری را لحاظ نمی‌کنند و معتقدند دولت در مواجهه با مخالفان مماشات می‌کند یا در تصمیم‌گیری جدی نیست.

باید در نظر داشت کشوری که دولت اعتدال تحویل گرفت، کشور گل و بلبل و یک جاده هموار نبود که امروز در آن چند چاله ایجاد شده باشد. استراتژی تخریبگران دولت القای وجود شکاف میان دولت و نظام و مشخصاً دوگانه‌سازی دولت و رهبری است. به بیان دیگر مخالفان می‌کوشند با قرار دادن دولت در مقابل نیروهای انقلابی و روحانیت از طریق انگ‌زنی و تهمت، از یک سو عرصه را برای دولت تنگ کنند و از سوی دیگر با مرعوب‌سازی و فضاسازی هزینه دفاع از دولت را بالا ببرند. در این صورت به خیال خود ناکارامدی دولت را به اثبات می‌رسانند. بر این اساس بی‌سبب نیست که با پرونده‌سازی و دروغ‌پراکنی و اغراق در پی سست کردن پایه‌های دولت و ناامید ساختن مردم هستند. در حالی که صدای کوس رسوایی‌های اقتصادی خودشان هنوز در گوش جامعه شنیده می‌شود، دولت را متهم به فساد و دست‌اندازی به اموال مردم می‌کنند.

خوشبختانه رئیس‌جمهوری محترم با برخورد قاطع و بموقع خود جلوی این سناریوی طراحی شده ایستاده و دولت هم راه‌های سوء استفاده از اختیارات قانونی دستگاه‌ها را که به ایجاد نابرابری در پرداخت حقوق می‌شود، با کمک مجلس دهم خواهد بست. اما سؤال اساسی این است که ریشه فساد در کدام دولت بوده است؟ حقوق‌های بالای مسئولان موضوع امروز است یا از گذشته بوده است؟ حل این مسأله نیازمند قانون است و دولت باید قانونی عمل کند. مردم می‌دانند که دولت نمی‌تواند در کار شرکت‌های خصوصی یا عمومی (بورس) دخالت کند، مگر به حکم قانون. مردم می‌دانند که دولت در برخورد با فساد عزم جدی دارد و مردم می‌دانند که کدام دولت اهل اقدام و عمل در برخورد با فساد است و چه کسانی با شعار و فریب و استفاده حداکثری و نامحدود از ابزار رسانه‌ای، شبکه‌های اجتماعی و تریبون‌های رسمی‌، از گذشته پر ابهام و پر اشکال خود فرار به جلو می‌کنند. تلاش برای ایجاد فضای دوقطبی «فقیر- غنی» یا «اشراف- فرودست» و القای این مطلب که یارانه دادن، حمایت از فقر است، ولی رشد اقتصادی و گسترش سرمایه‌داری، حمایت از اشراف است، بخشی از همین شعارهای فریبانه است.

 خوشبختانه دولت روحانی با عدم ورود به حاشیه و قرار گرفتن در متن اجتماعی و پرداختن به مسائل مردم، قطار پیشرفت کشور به سمت توسعه همه‌جانبه را در مسیر صحیح پیش می‌برد و به سنگ‌اندازی‌ها و مانع‌تراشی‌ها توجهی ندارد. حفظ رویکرد اخلاقی در همه شرایط باور دولت و شخص روحانی است و از این رو با بردباری، تحمل و مدارای سیاسی و اجتماعی و پذیرش اصل تنوع و تکثر سلیقه‌های اجتماعی فضایی را ایجاد کرده که نقد دولت کاری آسان و بی‌هزینه باشد. به گمان من افشای چند مورد پرداخت حقوق بالا هم حاصل  شفافیت دولت و ایجاد فضای باز و امن برای نقد است. فراموش نکرده‌ایم که انتقاد از دولت در دوره قبل چه هزینه‌های سنگینی داشت و از دل همان فضای بسته و انسدادی و نامحرم دانستن نخبگان و صاحبنظران و در تنگنا قرار دادن رسانه‌های منتقد، فسادهای چندهزار میلیاردی و دستبرد به بیت‌المال در حیاط‌خلوت‌ها و تاریکخانه‌های دولت قبل اتفاق افتاد.

دولت با فصل‌الخطاب قرار دادن منویات رهبری با تمام وجود به ایجاد بسترهای لازم برای تحقق اقتصاد مقاومتی و نهادینه ساختن فرهنگ آن مبادرت می‌کند و در این مسیر از حمایت رهبر معظم انقلاب برخوردار است. ایشان در سخنرانی‌های اخیرشان در سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) و نیز دیدار با کارگزاران نظام ضرورت حفظ وحدت و همدلی و اتحاد ملت و دولت را یادآور شده و در عین حال با استقبال از نقد سازنده بر مرزبندی بین انتقاد و تخریب تأکید کردند. روشن شدن مرز میان نقد و تخریب نشان خواهد داد که چه کسانی با هدف خیرخواهی و دلسوزی با نقد سازنده خود به دولت کمک می‌کنند و کدام دسته در فکر انتقامجویی و سیاه‌نمایی هستند. کدام گروه با نقد خود افکار عمومی را آگاه می‌سازند و کدام عده با تحریک افکار عمومی سعی در برهم زدن ثبات و آرامش جامعه دارند. مرز میان نقد و تخریب، همانا عدالت، انصاف و اخلاق است. جامعه ایران بدرستی خادمان خود را از سوء‌استفاده‌کنندگان از قدرت تشخیص می‌دهد و انتظار این است که تخریبگران دولت به قاعده بازی جوانمردانه تن داده و خواست و اراده ملت را که در انتخابات روشن شده است، بپذیرند.


 واکاوی موج حملات به دولت شعارهای کربنی

احمد غلامی در روزنامه شرق نوشت:

مردم در زندگی روزمره وقت و انرژی زیادی صرف می‌کنند تا کلاه سرشان نرود: راننده‌تاکسی زیادتر از آنها کرایه نگیرد یا فلان مغازه‌دار جنس تاریخ‌مصرف‌گذشته و بنجل به آنها نفروشد. کلاه‌برداری و «کلاه‌رفتگی» از جنبه‌های بغرنج، ناشایست اما جذاب و رایج روزگار ماست. جالب اینکه کلاه‌بردارها و کلاه‌رفته‌ها شب‌ها که به خانه می‌روند، بدون استثنا در این درد مشترکند که دست‌آخر سرشان کلاه رفته و احساس غبن و اندوه می‌کنند.

در مواجهه با سیاست نیز کم‌وبیش وضع به همین منوال است، با این تفاوت که سیاست برای اغلب مردم خیابان یک‌طرفه است و بالطبع نمی‌توانند کلاه سر کسی بگذارند و به همین‌خاطر همواره دچار این سوءظن‌ هستند که دارد سرشان کلاه می‌رود.

البته در برخی موارد، این سوءظن حقیقت دارد و در سیاست کلاه سرشان می‌رود. اما آنچه آنها را خشمگین می‌کند این است که آنها با دست خودشان این کلاه را بر سر می‌گذارند.

این روزها، روزنامه‌های اصولگرا با درک و دریافت درست از این آشوب ذهنی که دولت احمدی‌نژاد بیش از هر کسی مسبب آن بوده، تلاش می‌کنند به مردم بفهمانند که نگذارند کلاه سرشان برود. آنها با بدگویی و انتقادات تندوتیز از دولت روحانی، خود را حامی مردم نشان می‌دهند و اصرار دارند که بگویند دولت با وعده‌های دروغین آنها را به چاه ویل انداخته است. گاه این رسانه‌ها در مواضع انتقادی بسیار جلوتر از مخالفان و کارشناسان اپوزیسیون هستند. آن‌قدر که در این رسانه‌ها از دولت و روحانی انتقاد و بدگویی می‌شود، یک‌چندم آن را در شبکه‌های ماهواره‌ای نمی‌توانید پیدا کنید.

هدف این نوشته دفاع از دولت نیست. بیشتر واکاوی تئوری «کلاه‌برداری سیاسی» است. طبق این تئوری ساده- که البته از پیشینه تاریخی نیز برخوردار است- به مردم این‌گونه القا می‌شود که باز در سیاست کلاه سرشان رفته است، منتها این‌بار از طرف اصلاح‌طلبان. چه کسی توان، حوصله و وقت آن را دارد که با رجوع به آمارها ببیند چقدر این انتقادات درست است یا نظر کارشناسان را بخواند که احمدی‌نژاد وقتی دولت را از دست اصلاح‌طلبان تحویل گرفت، رشد اقتصادی کشور به حدود شش‌درصد رسیده بود و بی‌کاری به مرز ١١ درصد و تورم در آستانه تک‌رقمی‌شدن بود. اما پس از اتمام هشت‌ساله دولت احمدی‌نژاد، بی‌کاری ٦/٣٧ درصد و تورم در مرزهای ٣٤ و ٤٠درصد در نوسان بود. باوجوداین، چه در زمان دولت احمدی‌نژاد و چه بعد از آن هیچ روزنامه و رسانه اصولگرایی را نمی‌توانید پیدا کنید که کمترین نقدی به آن دولت کرده باشد.

تنها انتقادات به دولت نهم و دهم متوجه اسفندیار رحیم‌مشایی بود که دلیل آن مخالفت هم هیچ ربطی به معیشت و وضعیت اقتصادی مردم نداشت و بیشتر یک درگیری درون‌جناحی و ایدئولوژیک بود. در کتاب «جنگ نیشکر در کوبا»، سارتر به یک بیماری چشمی اشاره می‌کند که بر اثر آن فقط می‌توان به روبه‌رو نگاه کرد. رسانه‌های اصولگرا که با خوش‌بینی به دولت نهم نگریسته‌اند، دچار همین عارضه‌اند. تنها به روبه‌رو نگاه می‌کنند و از دیدن اطراف عاجزند. اکنون نیز چنین است. البته با این تفاوت که خوش‌بینی جای خود را به بدبینی به دولت روحانی داده است. برای اثبات این مدعا، خوانندگان را به رسانه‌های مکتوب و مجازی اصولگرایان ارجاع می‌دهم، شماره و تاریخش چندان فرقی ندارد.

کافی است که فقط در دوره پس از احمدی‌نژاد منتشر شده باشد. این رسانه‌ها چه هدفی را دنبال می‌کنند؟ آیا آنها اعتقاد دارند، دانستن حق مردم است و باید شش‌دانگ حواسشان را جمع کنند تا کلاه سر مردم نرود؟ بعید است این‌گونه باشد. در عالم سیاست اتفاقاتی پیش می‌آید که در بدو امر واقعی به نظر می‌رسد، اما نه‌تنها واقعی نیست، که تضادی جدی هم با حقیقت دارد. ظهور احمدی‌نژاد واقعیتی انکارناپذیر بود که هرگز به حقیقت گفتمان خود تن نداد؛ گفتمان عدالت‌طلبانه‌ای که قرار بود فقر و بی‌کاری و فاصله طبقاتی را از بین ببرد و نفت را بر سر سفره مردم بیاورد. این اولین‌بار نیست که پای نفت در میان است. تأثیر نفت بر زندگی مردم، سابقه دیرینه‌ای دارد. احمدی‌نژاد به‌درستی از شعار «نفت بر سر سفره مردم» استفاده کرد و کافی است او تنها به این یک سؤال پاسخ دهد: آیا او توانست این شعار کلیدی را که با آن میلیون‌ها حاشیه‌نشین فقیر و بی‌کار را پای صندوق‌های رأی کشاند، محقق کند؟! برخی وقایع در سیاست آن‌طور نیست که نشان می‌دهد. در کتاب «دموکراسی کربنی» نوشته تیموتی میچل، ترجمه شهریار خواجیان، پرده از دروغ‌های راست‌نمای تاریخی کنار می‌رود: «داستان نفت خاورمیانه معمولا به خطا با کشف نفت در مسجدسلیمان در سال ١٩٠٨/١٢٨٩ آغاز می‌شود.

 گروه کوچکی از حفاران که برای یک سرمایه‌گذاری تک‌روی انگلیسی کار می‌کردند، درحالی‌که تجهیزات سنگین خود را بار ارابه و قاطر کرده بودند و در اقلیم خشک و نامهربان بیابان‌های فلات جنوب‌غربی ایران از این‌سو به آن‌سو می‌بردند، پس از هفت‌سال اکتشاف ناموفق به یک حوزه بزرگ نفتی رسیدند. این کشف به تأسیس یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های نفتی جهان یعنی بریتیش‌پترولیوم انجامید که ساخت یک صنعت مدرن نفتی را در حاصلخیزترین منطقه نفتی جهان آغاز کرد. داستان کاشفان بی‌باکی که ثروتی نامتصور را در قلمرویی متروک کشف کردند این حقیقت را نادیده می‌گیرد که وجود نفت پیش از‌ آن نیز در مناطق مناسب‌تر خاورمیانه شناخته شده بود و دلیل اصلی جست‌وجوی نفت در تپه ماهورهای سترون ایران نه‌ راه‌اندازی صنعت نفت منطقه، که به‌تأخیرانداختن شکل‌گیری آن بود».

به بیان دیگر انگلیسی‌ها برای کشف و توسعه میدان‌های نفتی به ایران نیامدند. آنها آمدند تا پیش‌دستی کنند که اگر نفتی موجود است که بود، امتیاز انحصاری استخراج آن را از آن خود کنند و مهم‌تر از همه آنکه توزیعش را به تأخیر بیندازند تا در بازار جهانی قیمت نفت را در ید قدرت خود نگه دارند. اما این فقط گوشه‌ای از بُعد اقتصادی نفت است. بُعد سیاسی آن جذاب‌تر و خواندنی‌تر است؛ بُعدی که در آن از دل نفت و زغال‌سنگ دموکراسی متولد می‌شود؛ دموکراسی‌ای که بیش از آنکه ثمره تحقق «ایده دموکراسی» باشد، ثمره سوخت کربنی است.

اگرچه احمدی‌نژاد با شعار نفت بر سر سفره مردم روی کار آمد، اما بیش از آنکه نفت را بر سر سفره‌های مردم بیاورد،‌ نگذاشت درآمد هنگفت حاصل از نفت در زندگی مردم وارد شود و توسعه و شکوفایی اقتصادی ایجاد کند و در عمل این روند را به تأخیر انداخت: ازاین‌رو به این شبهه ناخواسته دامن زد که او آمده تا جلو استفاده درست از درآمد سرشار نفت را بگیرد. اگر دانستن، حق مردم است، رسانه‌های اصولگرا برای اینکه دوباره «کلاه سر مردم نرود»، باید به واکاوی و انتقاد از عملکرد گذشته خود بپردازند تا خود را از شبهات به‌وجودآمده مبرا کنند و در سایه این اعتمادسازی مجدد، ناصح مردم باشند. انتقاد از دولت یازدهم هم به قوت خود باقی است.