حضرت آیت الله خامنه ای نماینده امام با اطلاع از موضوع فوق دستور فوری اعزام هواپیمای سی 130 را به اهواز جهت انتقال مصطفی به تهران صادر نمود و مصطفی خیلی سریع در بیمارستان تجریش تهران بستری شد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - سردار شهید دکتر مصطفی شهیدزاده در 2 خرداد 1336 در شهر بهبهان متولد شد و  28 خرداد 1360 در دارخوین به شهادت رسید. در ادامه خاطراتی از این شهید را مرور می کنیم.

1) مصطفی در انشاءهایش همیشه از محرومیت ها و فقر و فساد اجتماعی سخن می گفت و از این مطلب باکی نداشت که رژیم او را دستگیر کند. اگر چه معلم ها بارها او را از این طور نوشتن بر حذر می داشتند و حتی به او اجازه انشاء خواندن نمی دادند ولی این مانعی نمی شد که او تغییری در روش خود بدهد.

2) تشکیل حزب فرمایشی و سلطنتی رستاخیز برای جذب جوانان کشور و ورود آنها به فعالیت های غیر دینی و فساد برانگیز بهانه ای شد که مصطفی در صحنه سیاسی فعالتر شده و به همه دوستان و آشنایان سفارش کند که وارد این حزب نشوند و گوش به حرفها و تبلیغات رژیم ندهند. او می گفت: این حزب دامی است که می خواهد جوانان ما را اغفال کند و از دین و مذهب دور نماید. وی همه را به مطالعه کتب دینی فرا می خواند تا خود را در برابر اندیشه های طاغوتی بیمه نمایند.

3) در روزهای سخت پیش از پیروزی انقلاب اسلامی انجام فعالیت های مذهبی در دانشگاه کاری سخت و خطرناک بود که مصطفی با تمامی خطرهایش تن به آن می داد و با جمع کردن دوستان دانشجویش به فعالیت می پرداخت.

او ضمن آشنایی با دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاه کم کم به عنوان فردی موثر و بسیار فعال درآمد. یادگیری و جذب دانشجو بواسطه انجمن و انجام کار مذهبی روی آنها از مهمترین وظایف و فعالیت هایی بود که مصطفی خود را مقید به انجام آن می دانست.

چاپ و پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی و انجام فعالیت های مذهبی زیر پوشش برنامه های ورزشی و برگزاری جلسات مخفیانه مذهبی با دانشجویان از دیگر فعالیت های انقلابی او بود.

4) مصطفی مقید به خودسازی بود و تلاش داشت که روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه بگیرد. انجام تمرینات سخت بدنی و همچنین انجام فعالیت های ورزشی از جمله کشتی، جودو و کوهنوردی بخشی از زندگی انقلابی او محسوب می شد تا در شرایط احتمالی و سخت زندان های رژیم ستم شاهی بتواند مقاومت کند.


شهید شهیدزاده/ نفر وسط

5) از دیگر کارهای انقلابی مصطفی و دوستانش ساخت انواع بمب های آتش زا سه راهی، کوکتل مولوتف و چاپ و نشر اعلامیه های حضرت امام خمینی بود.

وقتی جوانان انقلابی خوزستان با تلاش شبانه روزی موفق شدند گروه مسلحانه ای تحت عنوان منصورون را برای مبارزه با نیروهای موثر و با نفوذ رژیم تشکیل دهند، شاخه ای از آن در بهبهان به همت سرداران شهید مجید بقایی و اسماعیل دقایقی شکل گرفت، مصطفی نیز به آنها پیوست و در فعالیت های مخفیانه آنها شرکت می نمود.

او در تظاهرات مردمی نیز کفن می پوشید و جلوی صف تظاهرات می ایستاد و مردم را علیه رژیم می شوراند.

6) دستگیری در حین پخش اعلامیه در اصفهان و انتقال او با ساواک اولین تجربه زندان رفتن او بود. مصطفی با تحمل انواع شکنجه های روحی و جسمی حتی اندکی از اطلاعات محرمانه انقلابیون را در اختیار رژیم قرار نداد و آنها را در تردیدشان همچنان نگه داشت تا سرانجام آزاد گشت.

مصطفی وقتی از زندان آزاد شد برای اینکه ریا و فخر و مباهات نتواند هیچ نقشی در کارهای انقلابی او داشته باشد هرگز از شکنجه ها و اذیت و آزار ساواک چیزی نگفت. اما تلاش نمود که ارتباطش را با دیگر انقلابیون گسترش دهد و بر دامنه فعالیت هایش بیافزاید.

7) پس از پیروزی انقلاب اسلامی وقتی حضرت امام خمینی دستور به تشکیل جهاد سازندگی داد مصطفی با درک صحیح و کاملی از محرومیت های مختلف در روستاها به جهاد سازندگی پیوست و با حداقل امکانات پزشکی و دارویی اکیپ پزشکی سیاری را در روستاها تشکیل داد و به مداوای مردم محروم مشغول شد.

در بسیاری از روستاها تا آن روز حتی یک پزشک نیز پایش به آنجا باز نشده بود و به همین خاطر روستائیان با جان و دل پذیرای این اکیپ الهی شدند. کم کم تمام روستاهای اطراف بهبهان تحت پوشش این اکیپ فعال درآمد.

8) با شروع جنگ تحمیلی از مهمترین کارهای برجسته مصطفی تشکیل ستاد پشتیبانی بهداشت و درمان در اداره بهداشت و درمان استان خوزستان بود که این ستاد با هماهنگی کامل با اتاق جنگ استان عمل می نمود.

ایجاد بیمارستان صحرایی در میانه جنگ که کمترین فاصله را با خطوط مقدم داشت از دیگر کارهای بزرگ او بود. سردار شهید دکتر مجید بقایی فرمانده قرارگاه کربلا وقتی آن بیمارستان را در درون جبهه های جنگ دید با خوشحالی گفت: این کار بزرگ جان صدها نفر از مجروحین رزمنده و روستائیان اطراف جبهه را نجات داده است.

9) دشمن به سوسنگرد حمله کرده و شهر را اشغال نموده بود. حتی تنها بیمارستان شهر نیز از تیررس دشمن در امان نمانده بود. مصطفی از اینکه امکاناتی در دست نداشت که به کمک مجروحان و بیماران بیمارستان بشتابد، بی قرار شده بود. او در جاده حمیدیه سوسنگرد تلاش زیادی نمود تا با خودروها مجروحین را به عقب جبهه بفرستد.

در همان شرایط وقتی خیلی مستأصل شده بودمی گفت: ما هر چه می کشیم از فرمانده کل قوا بنی صدر است. ای کاش زمینه ای فراهم شود تا او عزل گردد و ما بتوانیم به سلاح و امکانات بیشتر دست یابیم و اندیشه خطرناک او را که می تواند منجر به سقوط تمام خوزستان شود، مانع شویم.

10) موقعی که دفاتر درمانی بهداشتی در روستاها تشکیل شد دکتر مصطفی مشتاقانه به سوی روستائیان می شتافت. به دلیل اخلاق گیرا و رفتار مجذوبش همواره در بین دوستان و برادران جهادی بحث سر این بود که چه کسی همراه دکتر به روستا برود. حتی راننده خودروی وی هم مجذوب اخلاق پسندیده او شده بود چه برسد به روستائیان محرومی که او به مداوای آنها می پرداخت.

یادم می آید تنها مسئله ای که همواره دکتر را رنج می داد این بود که می گفت: ای کاش هر پزشکی یک روز در هفته یا در ماه را به صورت رایگان ویزیت می کرد تا محرومان رنج کمتری می کشیدند.

11) مصطفی که از هر گونه ظاهرسازی به دور بود با شروع جنگ تحمیلی نهایت فعالیت هایش را شروع کرد. ستاد امداد را ایجاد نمود و برخی از بیمارستان های آبادان، خرمشهر و بیمارستان های صحرایی را در جبهه ها راه اندازی کرد. او جزو آخرین نفراتی بود که بعد از سقوط سوسنگرد از شهر خارج شد و سپس از طریق پادگان حمیدیه به کمک مجروحین می شتافت و بالاخره هر جا خطری بود به استقبال خطر می رفت. زمانی که بیمارستان نظام مافی شوش تخریب شد باز مصطفی بود که مسئله را پیگیری و جهت ترمیم آن اقدام نمود.

12) روزهای عزل بنی صدر از مقام فرماندهی کل قوا توسط حضرت امام خمینی بود که نیروهای رزمنده عملیاتی تحت عنوان فرماندهی کل قوا خمینی روح خدا در منطقه دارخوین اجرا نمودند و جهاد سازندگی به عنوان بازوی مهندسی و بهداری سپاه در این عملیات شرکت نمودند. در آن روزها بیشترین حجم کارهای انتقال مجروحین به پشت جبهه به عهده مصطفی و دوستانش بود. در جریان همین فعالیت ها بود که آمبولانس حامل مصطفی ناگهان واژگون شده و او دچار ضربه مغزی شد.

حضرت آیت الله خامنه ای نماینده امام با اطلاع از موضوع فوق دستور فوری اعزام هواپیمای سی 130 را به اهواز جهت انتقال مصطفی به تهران صادر نمود و مصطفی خیلی سریع در بیمارستان تجریش تهران بستری شد.

او دو هفته بر تخت بیمارستان زنده ماند ولی سرانجام در 28 خرداد 1360 مصادف با نیمه شعبان به سوی معبود خویش پر گشود.

جهادگر و سردار شهید دکتر مصطفی شهیدزاده
تحصیلات: دکترای دندان پزشکی
مسئول کمیته پزشکی جهاد سازندگی استان خوزستان
تاریخ تولد: 2 خرداد 1336 بهبهان. تاریخ شهادت: 28 خرداد 1360 دارخوین


منبع: koocheyeshahid.ir