او آرام و قرار نداشت. در روزهایی که همسن و سالانش ماهیانه حقوقی میگیرند، به پارک میروند و با خانواده خوش میگذرانند، همه رفاهیات را کنار گذاشت و به گوشه گوشه کشور رفت تا برای دانشآموزانِ مناطق محروم، جشنواره فیلم دفاع مقدس برگزار کند. کسی به او دستوری نداده بود. خودش خواست و اقدام کرد. سراغ مسئول آموزش و پرورش استانها میرفت و میگفت: «سلام. من سعید سیاح طاهری هستم، از هیچ کجا! آمدهام برای دانشآموزان استان جشنواره فیلم دفاع مقدس برگزار کنم». مسئول دولتی هم برای اینکه بعدا بتواند ثابت کند که «کار فرهنگی جواب نمیدهد و اصلا نمیشود» به او فرصت میداد تا کارش را شروع کند؛ اما سیاح طاهری کاری را شروع نمیکرد که نا تمامش بگذارد. همه چیز به بهترین شکل ممکن «میشد».
او علاوه بر جشنوارههای دانشآموزی فیلم دفاع مقدس، مسابقههای کتابخوانی بزرگی را در بین زندانیان، پرستاران، معلمان و ... برگزار کرد. مسابقههایی که بر مبنای کتابهایی مثل دا، کوچه نقاشها، من زندهام و ... تعریف میشد. هنرمندان در انجام همه این کارهای فرهنگی، همراه حاج سعید بودند.
سعید سیاح طاهری سه هفته قبل از سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر در سوریه به شهادت رسید. پرویز پرستویی، حمید فرخ نژاد و سایر هنرمندان خودشان را به آبادان رساندند تا در مراسم تشییع پیکر او حاضر باشند. پس از آن خانواده او مهمانان ویژه افتتاحیه جشنواره فجر شدند. این یک دعوت معمولی نبود. بعید است در وزارت ارشاد و معاونت سینمایی آن، کسی پیدا شود که حاج سعید را بشناسد. این یک دعوت خاص از سوی خود هنرمندان بود. رخشان بنی اعتماد، فاطمه معتمد آریا و مهتاب کرامتی، همسر شهید سیاح طاهری را تا روی سن افتتاحیه همراهی کردند. آنروز رخشان بنیاعتماد هم تصمیم گرفت تا در پذیرایی هنرمندان از شهید طاهری سهیم باشد. او روی سن جشنواره حاضر شد و گفت: «همیشه میگویند برای شناخت آدم ها با آنها همسفره و هم سفر شوید. من افتخار این را داشتم که در جشنواره بی سر و صدای دانش آموزی با این شهید هم سفر و همسفره باشم. او کسی بود که از جوانی سلامتش را در جبهه جنگ گذراند و از زمانی که فرصت آشناییشان را داشتیم به طور دائم در برنامههای فرهنگی فعال بودند این بسیار قابل احترام بود. احترام و باوری که به حوزه سینما و هنرمندان فارغ از تفاوت های دیدگاهی یا اعتقادی داشتند بسیار قابل احترام بود. آمدن و رفتن رسم روزگار است. بودن ما مثل پلک زدنی در طول زمان. ولی بعضیها رفتنشان چیزی را از جهان کم میکند که به سادگی پر نمیکند. شهید طاهری یکی از این افراد بود».
یادداشت زیر را رخشان بنیاعتماد کارگردان ارزشمند کشورمان نوشته است:
جشنواره دانش آموزی یکی از اتفاقات بیادعا و بی سرو صدا و جنجال بود و هست. از شکل گیری این جشنواره، از طریق حبیباحمدزاده با خبر شدم، چون روحیه ایشان را می شناسم مطمئنا با خواندن این متن خواهد گفت: «حالا نیازی نبود اسمی از من ببرید»، ولی همیشه گفته ام خدا او را برای عرصه فرهنگ ما حفظ کند که خیلی از وقایع خیر و مثبتی که بی هیاهو در فضای سینما اتفاق میافتد ، حتما پای احمدزاده در میان است. پس وقتی او به جایی دعوتت میکند باید با اطمینان بدانی که نیتی نشات گرفته از یک دغدغه جدی و ملی، دلیل است و سینما وسیله.
حبیب احمدزاده واسطه پیوند بین خانواده سینما با جشنواره دانش آموزی و شهید طاهری و بسیاری از رزمندگانی بود که فرهنگ واقعی ایثار و مسئولیت را معنا میبخشیدند و میبخشند. از فرهنگ اصیل کسانی که نه بر مسند پستی هستند و نه هرگز ادعای ایثار بیدریغشان را طلبکاری میکنند و در گوشه و کنار این مملکت ، بیجنجال و به رخ کشیدن ، کارهایی میکنند هرچند کوچک ولی کارستان.
جشنواره دانشآموزی یکی از این کارستانها بود. در چند همراهی و حضورم در این جشنواره نه مدیری دیدم و نه رئیسی ، نه تشریفات و بریز و بپاش و نه کاروان عکاسان و خبرنگاران.
در مراسم افتتاحیه جشنواره فجر گفتم، ضربالمثلی است که اگر می خواهی کسی را بشناسی با او همسفر و همسفره شو. جشنواره دانشآموزی فرصتی بود که شانس همسفری و همسفرهای با بزرگوار، شهید طاهری را پیدا کردم. متواضع و آرام در میان بقیه میزبانان. بعد ها فهمیدم که فکر برگزاری این جشنواره از جانب ایشان بوده و با چه نگاه دوراندیشانهای، سینما را برای برقراری ارتباط بین توده بچههای مناطق محروم و شناخت فرهنگ حماسه انتخاب کردهاند.
شهید طاهری نماد آن بخش از فرهنگ رزمندگان این وطن بود که تاریخ مصرف برای دغدغهها و مسئولیتهای اجتماعی خود قایل نیستند. زمانی در جبهه جنگ، روزگاری در عرصه فرهنگ ، و دیرتر، پیکر زخم خورده خود را در جبههای دیگر به آب و آتش میسپارند. در دوران تقسیم غنایم مالی و مسندی توسط مدعیان بیشمار، وقتی کسانی چون شهید طاهری از میان میروند چیزی از سرمایه جهان هستی و معرفت انسانی کم میشود که جایگزین ندارد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.