سعید سیاح طاهری اسمی شناخته شده برای مسئولان و متولیان فرهنگ نبود. او از نسل کسانی بود که هشت سال در جبهههای دفاع از ملت ایران ایستادگی کرده بود و پس از جنگ با بدنی پر از ترکش و چشمی نابینا تصمیم میگیرد تا فرهنگ حماسه را سال به سال به نوجوانان این کشور یادآوری کند. او موسس جشنواره دانش آموزی فیلم دفاع مقدس بود. جشنوارهای که در ماه گذشته، دهمین دوره آن بدون حضور حاج سعید در بوشهر برگزار شد.
هر سال به مناطق محروم میرفت، تمام دانش آموزان را جمع میکرد و برای آنها فیلم نمایش میداد. در همین مناطق محروم بود که هنرمندان همراه او میشدند تا بچههای محروم یک شهر و روستا با اشتیاق کامل به سمت سالن اکران جشنواره راهی شوند. مثلا قرار بود آنها برای اولین بار پرویز پرستویی را از نزدیک ببینند!
افتتاحیه جشنواره فیلم فجر در سال گذشته با حضور خانواده این شهید برگزار شد. رخشان بنیاعتماد، فاطمه معتمد آریا و مهتاب کرامتی به نمایندگی از همه هنرمندانی که سالها با کارهای فرهنگی این شهید خاطره داشتند، سخنرانی کردند. پرویز پرستویی قبلتر خودش را به مراسم تشییع او در آبادان رسانده بود و متنی را در کنار پیکر او قرائت کرده بود.
اکنون گفتوگو با هدیه غبیشی درباره کارهای فرهنگی شهید سعید سیاح طاهری را در ادامه بخوانید:
درباره کارهای فرهنگی همسرتان در دوران پس از جنگ توضیح دهید. سراغ چه فعالیتهایی رفت؟
همواره به این فکر میکرد که چگونه تفکر جامعه را تغییر دهد. چرا باید زندانهای ما پر باشد؟ چرا باید برخی دانشآموزان ما دینگریز باشند؟ باید بر روی معلمان ما کار شود. مسابقات کتابخوانی برای برخی شهرها در بین معلمان برگزار کرد. برخی برنامه فقط برای مناطق محروم بود. این مسئله مهم بود که مختص یک جا اعم از تهران و مناطق و شهرهای بزرگ نباشد. میدانست برخی کپیبرداری میکنند اما آن را آفات مسابقه تلقی میکرد. معتقد بود که چارهای نیست و وظیفهاش این است که کتابی مثل «دا» را در اختیار معلمان قرار دهد تا مطالعه کنند و بدانند فرهنگ شهادت با جامعه چه میکند.
جشنواره دانشآموزی فیلم دفاع مقدس چطور آغاز شد؟
در اتاق فکر چند نفرهای که تشکیل دادند این ایده بحث شد و برای روند اجرایی آن، مسیر ها را بررسی کردند. وقتی آقای حبیب احمدزاده پیشنهاد این جشنواره را داد، حاج آقا هم استقبال کرد. در بیشتر این جشنوارهها همراه هم بودند.
برای زندانیها مسابقه کتابخوانی گذاشت؛میگفت: نباید فرصت را از کسی گرفت
در ساختار قانونی و قضایی کشورمان عدهای مجرم شناخته میشوند و برای طی دوران محکومیت به زندان میافتند. این یک اتفاق طبیعیست اما چه شد که شهید طاهری چنین افرادی را مخاطب مسابقات کتابخوانی «دا» قرار داد؟ از یک زندانی چه انتظاری داشت؟
سعید میگفت نباید فرصتها را از کسی گرفت. شاید یک حرکت یا مسابقه باعث انقلاب و تلنگری در وجود کسی شود که از نظر ما مجرم و زندانی است. به یاد دارم که بعد از اتمام مسابقات برخی از این زندانیان با او تماس میگرفتند و حتی از سعید پول قرض میگرفتند. حاج آقا با اینکه درآمدش از حقوق بازنشستگی بود اما به آنها قرض میداد و حتی بنوعی با خودش کنار آمده بود که احتمالا این پولها را باید بلاعوض بدهد و برگشتی ندارد.
چند زندانی کارهای دستی خودشان را که در زندان درست کرده بودند را به حاج آقا هدیه دادند. حاج سعید از طریق آقای لاریجانی برای برگزیدگان و تیم اجرایی مسابقات کتابخوانی تخفیف مجازات گرفت. حتی برای کسی که در کارهای سیاسی شرکت داشت و پشیمان شده بود، تخفیف گرفت و حکم اعدامش را تبدیل به حبس ابد کرد.
با افراد مختلف تعامل میکرد اما خط قرمزهای خودش را داشت
در زندگی شهید طاهری یک چیز بخوبی روشن است و آن تعامل با کسانی است که شاید در محاسبات صفر و صدی برخی، از آنها با عنوان «دیگری» یاد شود. این رفتار هم در برگزاری مسابقات کتابخوان برای زندانیها دیده میشود و هم بنوعی دیگر در همکاری با طیفهای مختلف هنرمندان جهت برگزاری جشنواره دانشآموزی فیلم دفاع مقدس.
این یکی از سوالات خودم هست. من زیاد این تعاملها با هنرمندان را دوست نداشتم و به همین خاطر کمتر به جشنوارههای فیلم دانش آموزی میرفتم. پذیرشِ تعامل با خانمها برایم سخت بود. این موضوع را به آقای طاهری هم بازگو میکردم اما او در هر شرایطی خط قرمزهای خودش را داشت.
به یاد دارم خانم بنیاعتماد در «همشهری محله» چیزی نوشته بودند که حالم را تغییر داد. او نوشته بود: «سیاح طاهری نشان داد که میشود در عین صبوری، کار کرد». رفتار و اخلاقیات هنرمندان با فرهنگ زندگی سعید متفاوت بود، خب آنها روابط اجتماعی راحتتری با هرکسی دارند اما سعید خط قرمزهایی در ارتباطاتش تعریف شده بود.
چرا این کار سخت را انتخاب کرد؟ اصلا چرا سینما را انتخاب کرد؟
خب الان بچهها حوصله این را ندارند که فلان قاری یا راوی بیاید برایشان برنامه اجرا کند. متاسفانه این طور شده است. اما فقط کافیست بفهمند که فلان هنرمند قرار است بیاید، همه مشتاقانه استقبال میکنند. خودم مربی تربیتی هستم و این چیزها را میبینم؛ مثلا در روزهای شهادت اهل بیت میتوانستم بچهها را جذب کنم اما در فضای ولادت، دیگر بچهها از دستم خارج میشدند. سعید با جشنواره دانشآموزی فیلم میخواست که هم بچهها را جذب کنند و هم حرف خود را بزند. این خیلی کار ظریفی بود که خطراتی هم داشت.
بیجا و الکی از دانشآموزها صلوات نمیگرفت، یک صلوات پرانرژی پس از کلی شادیِ بچهها کافی بود
به قول آقای احمدزاده اگر در ابتدا از دانشآموزان میخواستیم که صلوات بفرستند این کار را بیرمق انجام میدادند اما وقتی اول دست و سوت و... بود و بعد صلوات میگرفتیم، همه با انرژی صلوات میفرستادند.
فیلم «لیلون، تخم مرغ جنگی» سر جهازی همه جشنوارهها بود. این فیلم را حتما ببینید. بوشهر ساخته شد. موضوع این بود که فردی میخواهد به جنگ برود و میترسد. این فیلم هم طنز بود و هم نکات و پندهای خود را منتقل میکرد.در تمام برنامهها این فیلم را پخش میکردیم و از هر قشری این را میپسندیدند. آنقدر بچهها جذب داستان میشدند که ناخوداگاه جذب طرف ایرانی میشدند و وقتی بطرفش حمله میشد ناراحت میشدند. وقتی بعد از نمایش این فیلم از بچهها برای شادی روح شهدا صلوات میخواستند، چنان با انرژی صلوات میفرستادند که بینظیر بود. از این ابزارها برای جذب بچهها کمک میگرفتند. سعید میگفت اگر این روحیه را در بچهها پرورش دهیم، هیچوقت خائنِ به کشورشان نخواهند شد و جذب میشوند.
اگر ما بخواهیم چنین تعاملی داشته باشیم یا نمیتوانیم یا بد انجام میدهیم و از اهالی هنر دور میافتیم. انگار برای آقای طاهری جذب و نگهداری هنرمندان اهمیت داشت. او با رفتارش به هنرمندان نشان داده بود که صرفا برای انجام کارهای نمایشی از آنها استفاده نمیکند، هنرمند میفهمید که «ابزار» نیست. وقتی خانم معتمد آریا میگوید هرجا حرف صلح باشد او هم هست، به این خاطر است که در ماجرای کشتی صلح از شهید طاهری احترام دیده است. شاید این ماجرا به همان نکتهای برمیگردد که شما اشاره کردید و گفتید که او معتقد بود نباید فرصت را از کسی گرفت.
این ویژگی در شخصیت سعید بود. شخصیتش طوری بود که حریمش با نامحرم کاملا مشخص بود و گرم نمیگرفت اما با لبخندش احترام میگذاشت. او برای برخی بازیگران و مجریان مثل پدر بود، کسی که حکم پدر دارد حرفش خریدار بیشتری دارد.
نتیجه دلخواه باوجود سلایق متفاوت هم حاصل میشود، هدف باید واحد باشد
رفتار و شخصیت حاج آقا نشان میداد که اگر هدف یکی باشد اما سلیقهها و افراد متفاوت باشد بازهم نتیجه حاصل میشود. این همان چیزیست که رهبر انقلاب با عنوان «جذب حداکثری و دفع حداقلی» مطرح میکنند. همه افراد با هر شخصیت و ظاهری جزئی از این مملکت هستند. کنار هم زندگی میکنیم و در بسیاری موارد مشترکیم. این تفکر یک رهبر و انسان بزرگ است.
سعید میگفت هنرمندان را نباید طرد کرد. از افرادی که فیلمهای جنگی بازی کردند یا هنرمندانی که احترام گذاشتند و در فیلمهای دفاع مقدس حضور داشتند باید تقدیر شود.
تمام هنرمندان معتبر در دنیا این نگاه را دارند که پای کار خیر میآیند. آنها هیچ پولی از جشنواره دانشآموزی نمیگرفتند. وقتی میگفتیم برای مناطق محروم میخواهیم جشنواره داشته باشیم حضور داشتند و باعلاقه میآمدند. پرویز پرستویی و حمید فرخ نژاد حضور همیشگی داشتند.
حضور حمید فرخنژاد، پرویز پرستویی و هدیه غبیشی در صداوسیمای آبادان پس از تشییع و تدفین شهید طاهری
حمید فرخنژاد از اهالی جنوب است. او سلایق سیاسی خودش را دارد ولی این چیزها برای سعید مسئله نبود. در اجرای جشنواره و کلا بخاطر کارهایی که میکردیم مخالفان زیادی داشتیم.
از هر طرف تحت فشاریم اما کار میکنیم چون میخواهیم اثرگذار باشیم/ به ما گفتند: «شان خانواده شهید را پایین آوردید»
بعد از اینکه به افتتاحیه جشنواره فیلم فجر آمدیم، کسی آمد و به پسرم گفت: «شما با حضورتان، شان خانواده شهید را پایین آوردید»؛ پسرم فقط به او گفت: «شما سخنرانی مادرم در این مراسم را گوش کنید، بعد قضاوت کنید». موقعی که خواستیم سوار خودروی تشریفات شویم، کسی آمد و گفت که آقای وزیر سلام رسانده و تشکر کرده که فضای جشنواره معطر به صلوات شده است.
از آنطرف هم وجود داشت. به آقای فرخ نژاد هم هجمه شد که تو با آن عقاید سیاسیات چرا در برنامه یک شهید مدافع حرم حضور داشتهای؟ ما میان قیچی گیر افتادیم که از سوی هر دو طرف تحت فشاریم اما کارمان را میکنیم چون میخواهیم اثرگذار باشیم.
یکی از همسایگان به من میگفت که «همسرت بینالمللی شده است».گفتم این بخاطر بیریاییاش بود. در فیلمها و عکسهای نه دوره جشنواره دانشآموزی فیلم دفاع مقدس که بگردید نمیتوانید تصاویر زیادی از سعید پیدا کنید. اصلا نیست! یکبار داخل جشنواره بودم و هرچه میگشتم پیدایش نمیکردم در حالی که او دبیر جشنواره بود.
این بیریایی در فضای فرهنگی چندان مرسوم نیست. وقتی یک مدیر فرهنگیِ در دم و دستگاه طویل دولتی همایشی میگیرد و هنرمندان را هم دعوت میکند، انگار دیگر خودِ آن همایش اهمیت چندانی ندارد. مهم این است که آقای مدیر کنار آقای پرستویی حتما یک عکس داشته باشد. امروز کلا فضای فرهنگی دولتی ما در همین عکسهای یادگاری خلاصه شده است. هنرمند این استفاده ابزاری را میفهمد و ناراحت میشود.
محبت کار خودش را میکند. بارها این اتفاق افتاده بود که دانشآموزها سراغ سعید میآمدند و از او امضا میخواستند. او هم به آنها میگفت که مثلا بروند از آقای پرستویی امضا بگیرند اما بچهها میگفتند که اینکار را کردهاند و حالا نوبت دبیر جشنواره است! محبت و دوستی بود که چنین فضایی را میان او و دانشآموزان ایجاد میکرد.
افرادی برای شهادتش گریه میکردند که هیچ نسبت نزدیکی نداشتند و حتی شاید ما آنها را نمیشناختیم ولی آنها با سعید پیوند عاطفی برقرار کرده بودند. این مسائل را درباره انسانهای بزرگی نظیر علما شنیده و خوانده بودم اما درباره همسر خودم، همه را با چشمانم دیدم. محبت کار خودش را میکند.
سعید اعتقاد داشت که دسته بندیهای خوب و بد آدمها را باید کنار گذاشت
وقتی با آقای فرخنژاد و یا خانم بنیاعتماد و خانم معتمدآریا کار کنیم حتما کسانی میآیند و میگویندکه «چقدر عوض شدید، چقدر روشن فکر شدید!». این دسته بندیهای خوب و بد آدمها را باید کنار گذاشت. سعید اعتقاد داشت که همیشه باید فرصت داد. روی نقاط مثبت تمرکز میکرد و از ظرفیت هنرمندان استفاده میکرد تا جشنواره دانش آموزی دفاع مقدس باقی بماند. وقتی هنرمندان چیزی بشنوند و از نزدیک این محرومیتها را ببینند تحول ایجاد میشود. سعید میگفت: «منتظر تحول بزرگ در افراد نباشید اما همین که فرزند و همسر شهید را ملاقات میکنند ارزشمند است و نگاهها را عوض میکند». نباید هنرمندان را طرد کرد. باید فرصت داد.
شهادت حاج آقا باعث شد در چند برنامه برای قدردانی شرکت کنم. کارگردان «فیلم ایستاده در غبار» نیز حضور داشت. فیلم بسیار خوبی بود و واقعا لذت بردم. آن روز فیلم بادیگارد را هم دیدم و حقیقتا امیدوار شدم. زیاد نیستند اما هستند کسانی که فیلمهای اثرگذار بسازند. به این خوبی کمتر ساخته شده است.
صحنههای دعوای وزوایی و احمد متوسلیان را که در فیلم دیدم یاد حاج سعید افتادم چون او هم در عین صبوری اگر نکته منفیای میدید عصبانی میشد. روزی برای گردان مقداد نیرو میخواست. قرار شد به او 7-5 نفر نیرو بدهند. او از بابت خیلی ناراحت شد و قهر کرد. بعد ازآن از فرماندهی پیگیری کرده بود و 60 نفر را به گردانش اضافه کرد. روحیه این چنینی کم است که برای انجام کار خود انقدرمصمم باشد.