در این کتاب میخوانیم:
محمّد لولهی یکی از اسلحههای بسیج را گذاشته بود زیر گلویش. دستش روی ماشه بود و فریاد میزد. کوچه را گذاشته بود روی سرش.
-ای خدااااا! ای امام زماااااان! اینا نمیذارن من برم جبهه. من خودمو میکشم. چرا نمیذارین برم؟ رضایت میدین یا نه؟ اگه رضایت ندین به حضرت عبّاس، خودمو میزنم.
اوضاع بدتر از آن بود که بشود با پند و اندرز جلویش را گرفت. هر لحظه ممکن بود کاری دست خودش بدهد. بالاخره هم کلکش گرفت و با این ترفند موفق شد رضایت پدر و مادرش را بگیرد.
شب که شد، سر از پا نمیشناخت. بساط شوخی و خندهاش به راه بود. انگار نه انگار که تا همین چند ساعت پیش همین آدم، اسلحه را گذاشته بود زیر گلویش و همهی اهل محل را خبردار کرده بود.
شناسنامهی کتاب
نام: سوت آخر
نویسنده: احسان احمدی خاوه
طراح جلد: محمّد لیائی
نوبت چاپ: اول/تابستان1394
تعداد صفحات: 208
شمارگان: 3000جلد
قیمت: 120000ريال