به درازا نکشیده زمانی که چشمان پرجمال ملت ایران بر جمال فیشهای نجومی خدمتگزارانشان در دولت تدبیر و امید روشن شده است. این فیشها و سر و صدای آن هر چه نداشته، ضرباتی مهلک بر امید مردم ایران از تدبیر دولت داشته است. زمانی که ملت امیدوار ایران از تدبیر دولت امید، در انتظار برخورد مدبرانه این دولت با صاحبان این فیشهای نجومی هستند، گویی هر روز که پیش میروند امیدشان از این تدبیر به خاموشی بیشتری گرایش پیدا میکند. در این باره ذکر نکات زیر خالی از لطف نیست.
الف ـ استعفا و شرم، بازهم حسرتش به دل ایرانیان ماند
چنین حسرتی که در دل ایرانیان زمانی به درازای تاریخ دارد توگویی قرار است باز هم ادامه پیدا کند. مردم ایران درماندهاند که باید چه اتفاقی در ایران بیفتد تا یک مدیر احساس کند به خطا رفته و قبل از اینکه محاکمه شود از کار خود و به اختیار خود کنار رود. این در حالی است که گاهی حتی برای استعفا نیازی به انجام خلاف نیست بلکه استعفا نشان پذیرش این واقعیت دارد که من به عنوان یک مدیر نتوانستهام آنچنان که باید خدمتگزار باشم و از این رهگذر نام و نانی حلال کسب کنم. این یک احترام به نفس خود است و در درجه دوم احترام به مردم. انتظار چندین روزه مردم در کمال شگفتی از سوی مردم و در کمال وقاحت از سوی مدیران حتی در یک مورد هم به استعفا، شرمساری و حتی عذرخواهی ختم نشده است.
ب ـ از مدیرانی طلبکار تا توجیهکنندگانی قهار ما دولتی نیستیم
استعفا در ادبیات مدیریتی و سیاسی ما ایرانیها امری گزافه و انتظاری بس شگرف است. مگر میشود مدیرانی تا به این حد لایق، نخبه، باهوش و باکرامت آسمانی و دارای فروغ ایزدی، خود و به دست خود استعفا کنند! مدیران در ایران نه تنها شرم گریبانشان را نمیگیرد که «خودحقبینی» بارزی که معمولا به آن دچار هستند ایشان را از یک موضع منفعل به موضعی کاملا تهاجمی نیز میکشاند.
مردم و رسانهها اگر شانس بیاورند محکوم نشده و خبرنگارانی به دادگاه کشانده نشوند.
در این زمینه طی آخرین اخبار مدیرعامل بانک رفاه با طلبکاری هرچه تمامتر عزم بر ماندن کرده و برای نرفتن خود برای دولت نیز خط و نشان کشیده بود. ایشان در این باره چنین بر مسند سخنوری نشسته است: «بانک رفاه یک بانک خصوصی و مشمول قوانین مربوط به موسسههای خصوصی است، از این رو هر نوع تصمیمگیری درباره پرداخت حقوق و مزایای مدیرعامل و هیات مدیره آن از طریق مجمع عمومی صورت میگیرد. من همه مسائل را به صورت مکتوب به مقامهای قانونی کشور ارسال کردهام و هیچ شبههای در این زمینه وجود ندارد.»
گویا ایشان و امثال ایشان مردم را بیخرد فرض کردهاند که میاندیشند مردم یا لااقل صاحبان رسانه و علم نمیدانند این بانکها با چه کیفیتی خصوصی هستند؟ همچنین ایشان در توجیه خود فرض میکنند مشکل این است که مردم میگویند شما بدون اجازه دزدی کردهای. خیر! اینگونه نیست. همه میدانند که این براساس اسناد بانک و لابد تصمیمات هیات مدیره و شاید مجمع عمومی صورت گرفته است. صحبت تنها بر این نیست که امثال این مدیر برای خود حقوق کلان را حلال دانستهاند بلکه صحبت بر این هم هست که چرا این بانک و هیاتمدیره به این موضوع تن دادهاند؟ آیا این موضوع موجب نمیشود که انگشت اشاره سوی اعضای هیات مدیره نیز نشانه رود؟ در بانکها چه خبر است؟ اعضای هیات مدیره و صاحبان تصمیم در بانکها چه سودی عایدشان میشود که با این پرداختها موافق هستند؟ فیش حقوقی خودشان چیست و کجاست؟ آیا احتمال پنهانکاری دیگری هم وجود دارد؟
پ ـ مضحکهای به نام بانک خصوصی
در استدلالهای گاه و بیگاه شنیده میشود که صاحبان فیشهای نجومی خود را کارمند بخش خصوصی میدانند که دلشان خواسته به مدیر خود حقوقی کلان بدهند. در همین راستا به موضوع بانک رفاه به عنوان نمونهای که بر سر زبانها افتاده است پرداخته میشود.
در این زمینه استدلالها فراوان است ولی شاهبیت تمام این استدلالها این است که فلان بانک یا بیمه (از جمله بانک رفاه) خصوصی است چون متعلق به صندوق تامین اجتماعی است!
واقعا اگر این استدلال برای خصوصی بودن به مردم ارائه شود و همگان پای این استدلال بنشینند چه خواهند گفت؟! این مدیران چنان از خصوصی بودن بانکها و موسسات تحت مدیریتشان صحبت میکنند که توگویی بانک مورد نظر متعلق به یک یا چند یا حداقل چندهزار سهامدار است که خود و با رای خود ایشان را به این حقوقها حلال کردهاند.
سوال این است: صندوق تامین اجتماعی و سایر موسسات صاحب بانکها و شرکتهای بزرگ متعلق به چه کسی هستند؟ این هم از برکات خصوصیسازیهایی است که در آن یک شرکت و بانک دولتی به یک نهاد غیر دولتی ولی حاکمیتی یا حداقل عمومی داده میشد و اسم آن هم گذاشته میشد خصوصیسازی.
آیا مردم که همان بازنشستگان و بیمهپردازان تامیناجتماعی هستند به شما حق دادهاند تا از صندوقشان این حاتمبخشیها را صورت دهید؟ آیا مردم باید ذره ذره و با خون دل بیمه دهند تا در وقت بازنشستگی یا از کار افتادگی از آن استفاده کنند یا اینکه پول ایشان در بانک رفاه نشسته و سپس به جیب اعضای ادارهکننده بانک واریز شود؟ این نابودسازی اعتماد عمومی را چه کسی پاسخگو است؟ آیا مردم در انحصار به وجود آمده میتوانند با همین استدلال شما دیگر با تامیناجتماعی کار نکنند و به جای دیگری رجوع کنند؟ کاش میشد هر کس دوست دارد در این صندوق بماند و بپذیرد که تامین اجتماعی به کارمندان و رؤسای بانک تحت مالکیت مردم حقوقهای آنچنانی بپردازد.
ت ـ باز هم تونلی به سوی احمدینژاد
موضوع دیگری که به مضحکه بیشتر شبیه شده، یک نام است. بله، باز هم احمدینژاد! انگار در هر موضوعی باید تونلی به نام و خاطره رئیسجمهور قبلی زده شود. در این مضحکه نیز دولت و مدیرانش به جای پاسخگویی، شرمنده شدن، عذرخواهی و استعفا باز هم پای دولت قبل را به میان کشیدهاند.
باید از مدیران دولت تدبیر پرسید مگر دولت هیولاصفت قبل اسطوره بدیها نبود؟ مگر شما نیامدید بهشت را روانه ایران جهنمزده کنید؟ چرا در این بهشتسازی دوباره پای ملت را به جهنم باز میکنید؟ شما بارها در انتخابات گفتید دولت قبل فلان بود و عدهای هم باور کردند. خب! شما چه؟ آیا مدیران شما باید جهنمی باشند به استدلال اینکه مدیران قبلی در اسفلالسافلین بودهاند؟ آیا بیم این ندارید که مردم از خود بپرسند بر فرض حرفهای شما درست باشد، حال اگر قرار است در هر خطایی شما را ببخشیم چون دولت قبل هم این کار را میکرده یا باعث آن بوده، پس شما به چه کار میآیید؟ آیا بهتر نیست همان دولت قبلیها باشند که با شما فرق ندارند؟ مگر مردم عاشق نام و چهره شما هستند؟ که چنین تصوری بر خطاست.
نتیجه: مردم منتظر آسمان باشند برای هدیه
به نظر میرسد مردم باز هم باید برای برکناری مدیران دست به دعا بردارند تا مگر دست برخی مدیران و مسؤولانشان از اداره امور کوتاه شود. نه استعفایی، نه عذرخواهی و نه برکناری قاطع و کاملی.
به نظر میرسد این مورد نیز مانند بسیاری از موارد دچار استحاله زمان با بهانه جمله همیشگی «باید بررسی دقیق(!) شود و برخورد قاطع(!) صورت گیرد» خواهد شد. چنین روشی معمولا بعد از مدتی با طرح موضوعی سرگرمکننده همراه و اصل ماجرا از یاد و خاطره مردم پاک خواهد شد. نباشد روزی که نهایت این کار با برکناری نمایشی تعدادی انگشتشمار به سرانجام بیسرانجامی رسیده و خیل مدیران خاطی (که البته نسبت به کل مدیران در اقلیت هستند) از این مهلکه جان سالم مدیریتی به در برند.