از آن زمان تاكنون اخبار ضد و نقيضي در مورد اسارت آنها در زندانهاي رژيم غاصب و حتي شهادتشان مطرح شده كه به گفته همسر سيد محسن موسوي همه شواهد دال بر زنده بودن آنها در زندانهاي رژيم صهيونيستي است.
روزنامه رسالت نوشت: در گفتگو با مريم مجتهدزاده لاريجاني ، همسر و همرزم سيدمحسن موسوي در مورد آخرين اخبار از وضعيت چهار ديپلمات و "بايدهاي" امروز براي آزادسازي اين اسرا سوال كرديم و از وي درخواست كرديم كه از آخرين مكالماتش با سيدمحسن موسوي و آخرين روز ديدارشان برايمان بگويد.
وي به جملاتي كه در آخرين نامه همسرش به او اشاره كرد كه در آن سيدمحسن موسوي گفته بود: "سرنوشتي براي من اتفاق ميافتد كه معلوم نيست چيست. نه معلوم است كه زندهام و نه معلوم است كه شهيدم. تا هميشه زنده باشم." اتفاقي كه دقيقا رخ داد!
رئيس سابق مركز امور زنان و خانواده همچنين از 9 بار ترور سيدمحسن موسوي قبل از اسارت و اصابت نكردن گلولههايي كه به سمت او شليك شده بود گفت و اظهار داشت: ايشان هر بار ارادهاش راسختر ميشد و ميگفت: "به حقانيت راهي كه ميروم (هرلحظه) بيشتر ايمان ميآورم (چون) احساس ميكنم كه وجودم مفيد است كه دشمن ميخواهد من را از صحنه خارج كند."
وي تصريح كرد كه آخرين اخبار حاكي از اين است كه ديپلماتهاي ايراني زندهاند و در زندانهاي رژيم صهيونيستي نگهداري ميشوند. تاكنون هر شخصي دلايلي براي زنده بودن آنها ارائه نموده، بلافاصله بعد از آن ترور شده است! مجتهدزاده همچنين خواستار پيگيري جدي موضوع توسط مسئولين در مجامع بين المللي شد و از مردم خواست كه براي آزادي آنها دعا كنند.
وي گفت: دشمن نبايد فكر كند كه ما به سادگي از گروگانگيري و زنداني كردن اتباعمان ميگذريم! همسر سيدمحسن موسوي گفت: او فقط يك همسر براي من نبود، يك معلم، يك استاد و همه چيز براي من بود.
ابتدا در مورد نحوه ربوده شدن همسرتان سيدمحسن موسوي در سال 61 در لبنان برايمان بگوييد؟
سيدمحسن موسوي كاردار جمهوري اسلامي ايران در سال 1361 در لبنان به همراه سه ديپلمات ديگر ربوده شد و به اسارت نيروهاي فالانژ درآمد. از همان سال يكسري اخبار و اطلاعات داريم مبني بر اينكه بازجوهاي آنها در بدو اسارت، اسرائيلي و از رژيم صهيونيستي آمده بودند. بعد هم شواهد و دلايل ديگر نشان ميدهد كه آنها را تحويل رژيم صهيونيستي دادهاند.
آخرين اقداماتي كه براي آزادي ديپلماتهاي ايراني ربوده شده توسط وزارت امور خارجه صورت گرفته، چيست؟
قبلا كميتهاي براي پيگيري موضوع تشكيل شده بود. زماني كه شهيد ركنآبادي سفير لبنان بود، اين كميته فعال شد، فراخواني داده بودند. يكسري افرادي كه آنها را در زندانهاي رژيم صهيونيستي ديده بودند، در دادگاهي صحبتهايشان تاييد شد تا بعدا بتوانند از آن در مجامع بينالمللي استفاده كنند. نامهاي هم به "بان كي مون" نوشته شد و پروندهاي در سازمان ملل براي پيگيري باز شد. يك كميته حقوقي هم تشكيل شد تا قضيه را به طور جدي پيگيري كند. هميشه مسئله چهار ديپلمات ربوده شده مورد پيگيري بوده است. الان هم سفارت جمهوري اسلامي ايران در لبنان، پيگيريهايي دارد. همه به اين موضوع اهتمام جدي دارند. رژيم صهيونيستي به هيچ قانوني پايبند نيست و هيچ تعهدي را در قبال انسانها به عهده نميگيرد. متاسفانه سازمانهاي بينالمللي هم استاندارد دوگانهاي در قبال ديپلماتهاي ما داشتند. ما ميبينيم زماني كه در لبنان يكسري از افراد به اسارت گرفته ميشوند، تمام مجامع بينالمللي وارد قضيه ميشوند و تلاش ميكنند كه معمولا هم منجر به آزادي گروگانها ميشود اما عزيزان ما با اينكه اولين قربانيان گروگانگيري در لبنان بودند، متاسفانه بعد از 34 سال هيچ سازمان و گروهي از مجامع بين المللي به طور جدي در اين موضوع وارد نشده است.
آخرين خبر اين است كه آنها زندهاند؟!
بله، آخرين خبر اين است كه ديپلماتهاي ايراني زندهاند و در زندانهاي رژيم صهيونيستي نگهداري ميشوند. تاكنون هر شخصي كه دلايلي براي زنده بودن آنها ارائه نموده، بلافاصله بعد از آن، ترور شده است! ما ملاقاتي با "ايلي حبيقه" داشتيم كه رهبر فالانژهاي لبنان در زمان اسارت ديپلماتها بوده است. او گفت: آنها زنده هستند و در يك زنداني به نام "عتليت" نگهداري ميشوند. اگر شما از آن زندان بازديد كنيد، آثاري كه روي ديوار كنده شده به شما حقايقي را نشان ميدهد. پسرم رفت و داخل آن زندان شد. البته زندان متروكه شده بود. يك كلمه يازهرا بر ديوار بود كه "ها" زهرا مدل فارسي و ايراني نوشته شده بود. معلوم بود كه يك ايراني آن را نوشته است. بعد از آن "ايلي حبيقه" كشته شد!
"احمد حبيبالله" فلسطيني بود كه مسئول حقوق بشر در سرزمينهاي اشغالي بود، او هم مطرح كرد كه چهار ديپلمات ايراني زنده هستند و در زندان "عتليت" نگهداري ميشوند. او هم در يك تصادف كشته شد.
خيلي از افراد گفتهاند كه آنها را در زندانها ديدهاند. آمريكاييها در جريان آزادسازي گروگانهاي غربي طي گزارشي كه به ايران داده بودند، نوشتند: ميگويند كه اينها كشته شدهاند ولي در مورد زمان كشته شدن تناقضهايي وجود دارد. يك گزارشي داريم كه همان روز كشته شدهاند، گزارش ديگري حاكي از آن است كه دو سال بعد كشته شدند و گزارشي هست كه نشان ميدهد چهار سال بعد به شهادت رسيدند. اين موضوع نشان ميدهد كه آنها در حال سناريوسازي هستند! وقتي تناقض مطرح ميشود يعني قصد در پنهان كردن حقايق هست. وقتي كه با "سمير جعجع" ديداري داشتيم گفت: آنها را همان روز كشتند. بعد گفت: "آنها آدمهاي با شخصيتي بودند، هر روز دعاهايي ميخواندند كه منتسب به امامان شيعه بود." (سيدمحسن موسوي هر روز دعاي توسل ميخواند) بعد گفتند: آنها را كشتهاند و در چاهي انداختهاند. گفتيم: اگر در چاه هم باشند ميتوان از بقايا و "دي ان اي" تشخيص داد! بعد گفتند: اصلا در بيابان بوده است! كاملا مشخص است كه آنها زنده هستند. هر دفعه به شكل متفاوتي مسئله را بيان ميكنند كه دلالت بر اين دارد كه ديپلماتها زنده هستند.
خواستهشان چيست كه در طي 34 سال قصد پنهان سازي حقيقت را دارند و ضد و نقيضگويي ميكنند؟
هواپيماي يك اسرائيلي به نام "ران آراد" در حال بمباران مناطق لبنان ساقط ميشود و آنها دنبال اين هستند كه چهار ديپلمات ما را با او معاوضه كنند! اولا ماهيت آنها كاملا متفاوت است. او فردي بوده در حال بمباران مناطق لبنان و اينها چهار ديپلماتي بودند كه براي كمك به مردم لبنان رفته بودند. همسر من هم كه ماموريت داشته و مسئول سفارت ايران بوده است. بين اينها فرق خيلي زيادي است. از سوي ديگر هيچكس از او خبري ندارد! اينكه او را در مقابل اين چهار ديپلمات قرار ميدهند، دليل بر اين است كه آنها يك برگ برندهاي را به عنوان چهار ديپلمات زنده در زندانهاي خودشان دارند كه بحث معاوضه را مطرح ميكنند. اين در حالي است كه هيچ اطلاعي هم از "ران آراد" در اختيار نيست كه بخواهد معاوضهاي بشود! يك فردي هم كه آمد ادعا كرد كه در زندانهاي رژيم صهيونيستي مسئول دادن غذا بوده، مطرح كرد كه افرادي را ديده است و وقتي پليس لبنان يكسري عكس به او نشان داد، عكس سيدمحسن موسوي را نشان داده و گفته كه ميآيد و از او غذا ميگيرد. از اين موارد زياد است. البته هر نوع فعاليتي هم انجام ميشود ولي من نميدانم كه چرا به نتيجهاي نميرسد! شايد اوايل كه آنها را گرفته بودند بايد قضيه به شكل جدي پيگيري ميشد، شايد آن موقع كوتاهيهايي واقع شده كه سرنوشت اينها را با پردهاي از ابهام مواجه كرده است.
به نظر شما بهترين كار در اين زمينه چيست و چه پيشنهادي داريد؟
بهترين كار فعال نگهداشتن موضوع است. رژيم غاصب فكر نكند كه اين موضوع مورد فراموشي واقع شده است. چون وقتي مورد فراموشي واقع بشود، طبيعي است كه اگر تا حالا آنها را زنده نگه داشته باشند، اهميتش را از دست ميدهد!
راهي كه آنها رفتند مقدس بوده و آنها آگاهانه در اين راه قدم برداشتند. اين طور نبوده كه راهي را ميرفتند و تصادفا به دست دشمن اسير شدند، اين طور نيست! آنها آگاهانه ميدانستند كه احتمال اسارت و شهادت برايشان وجود دارد ولي بنابر ضرورت و احساس تكليفي كه ميكردند، در اين مسير گام برداشتند. تاكنون، نه جنازهاي و نه جسدي نبوده است. حتي خبري هم كه در مورد شهادت آنها ميدهند سراسر تناقض و تضاد است پس معلوم است كه ساختگي است. ما وظيفه داريم تا زماني كه اجساد مطهرشان برنگشته، قضيه آنها را پيگيري كنيم. تمام دستگاه هاي سياسي، تبليغي در اين خصوص تكليف دارند. اينها تنها افرادي هستند كه در دست رژيم صهيونيستي اسير هستند. آنها نماد مبارزه با رژيم صهيونيستي هستند، به هر حال بايد وضعيتشان روشن بشود! همه بايد روحيه مطالبهگري در مورد آنها را در همه مجامع بينالمللي داشته باشند! هر جايي سخنراني ميشود بايد اين مسئله را به عنوان موضوعي كه مورد مطالبه مردم و نظام است، مطرح كنند و هميشه به عنوان يك مطلب دسته اول باشد. به نظر من، اين قضيه ملي است، من اين مطلب را به عنوان يك "همسر" نميگويم. وقتي كه روز آزادسازي خرمشهر (سوم خردادماه) وزير محترم دفاع مطرح كرد كه ديپلماتها زنده هستند و آقاي رضايي هم بر اين مطلب تاكيد كرد، ديديم كه در شبكههاي مجازي مردم براي آزادي آنهاد دعا كردند و كامنت گذاشتند و ابراز احساسات كردند. اين مسئله نشان ميدهد كه مردم ايران براي قهرمانانشان ارزش قائل هستند. همين مطلب ميتواند تاكيدي باشد كه مسئولين به طور جدي موضوع را پيگيري كنند و در مجامع بين المللي مورد مطالبه قرار بدهند! نبايد اين مسئله فراموش بشود چون حائز اهميت است. خواست ما هم اين است كه به آن به عنوان يك پروژه ملي نگاه كنند. آنها در راستاي ماموريت و هدفشان رفتند. دشمن نبايد فكر كند كه ما به سادگي از گروگانگيري و زنداني كردن اتباعمان ميگذريم!
آيا شما اميدي به ديدار آقاي سيدمحسن موسوي داريد؟
همه شواهد و دلايل دال بر زنده بودن آنهاست. تا زماني كه خلاف آن ثابت نشده است، وظيفه داريم كه اين حالت اميدواري به برگشت آنها را داشته باشيم. غير از اين نميتواند باشد. از مردم خوب كشورمان ميخواهم كه براي آزادي اين عزيزان دعا كنند. زماني، خدمت آيت الله بهجت رسيديم و از ايشان خواستيم كه براي روشن شدن وضعيت آنها دعا كنند، ايشان فرمودند: اين ظرفي است كه بايد از دعا پر شود، هنوز از دعا پر نشده، زماني كه از دعا پر شود، انشاءالله آزاد خواهند شد. توصيهاي هم به خواندن نماز جعفر طيار براي آزادي آنها داشتند. آن زمان يك گروهي راهاندازي شد و در نمايشگاه قرآن نيز افرادي براي خواندن نماز و دعا، جهت آزادي آنها داوطلب شدند. حقيقتاً اينها وظايفي است كه داريم، لطفي نميكنيم كه ميخواهيم منتظرشان بمانيم. اين تكليف است با تمام توان و تلاشمان حضور داريم.رژيم صهيونيستي يك رژيم غاصب است، به هيچ قواعدي پايبند نيست و هر كاري بخواهد انجام ميدهد. بايد بداند مردم نسبت به سرنوشت اتباعشان حساس هستند و همه مسئولين براي آزادي آنها تلاش ميكنند. تلاش خانواده هم ويژه است. آنها بايد علاوه بر وظيفه ملي، احساس عاطفه هم بكنند كه موجب تلاش مضاعف شود. من اميدوارم كه آنها برگردند. انشاءالله بتوانيم شرايطي را از نظر بين المللي ايجاد كنيم كه منجر به آزادي آنها بشود.
آيا شما و آقاي سيدمحسن موسوي همرزم هم بوديد، از آن دوران بگوييد؟
من 15 ساله بودم كه خداوند توفيق آشنايي با ايشان را نصيبم كرد. ايشان مسير زندگي من را عوض كرد. او فقط يك همسر براي من نبود، يك دوست، يك معلم، يك استاد و واقعا همه چيز براي من بود. در اوايل كه سن كمتري داشتم من را گام به گام پيش ميبرد. ما قبل از انقلاب، در كنار همديگر مبارزه داشتيم. بعد از آن هم در لبنان، كنار هم بوديم. همسرم در لبنان 9 بار ترور شد كه يك بار 90 گلوله به سمت ايشان شليك شد. خود او ميگفت: احساس ميكردم دورم پردهاي از آهن كشيده شده و گلولهها از كنار بيني و صورتم رد ميشود. هيچكدام از گلولهها به ايشان اصابت نكرد! راديو رژيم اشغالگر همان موقع اعلام كرده بود كه كاردار سفارت ايران در لبنان مورد ترور قرار گرفت، ولي به طور معجزهآسايي جان سالم به در برد! از اين موارد زياد بود. ايشان هر بار ارادهاش راسختر ميشد و ميگفت: "به حقانيت راهي كه ميروم، بيشتر ايمان ميآورم. احساس ميكنم وجودم مفيد است كه دشمن مي خواهد من را از صحنه خارج كند." من در اين شرايط در كنار ايشان بودم.
در مورد آخرين ديدارتان با آقاي سيدمحسن موسوي برايمان بگوييد.
آخرين ديدار ما زماني بود كه براي مرخصي كوتاه به ايران آمده بود كه رژيم صهيونيستي به بيروت حمله ميكند. او مرخصياش را نيمه تمام گذاشت و گفت كه من بايد بروم و تكليفم رفتن است. قبل از انقلاب هميشه ميگفت كه من شهيد ميشوم، (چون آن زمان او را گرفته بودند و شكنجه سختي هم داده بودند) بعد از انقلاب به او گفتم: ديگر شهيد نميشوي! گفت: مگر دشمنان ما را رها ميكنند! هميشه هم يادم است كه اين شعر را زمزمه ميكرد: "ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم، موجيم كه آسودگي ما عدم ماست."
روزي كه ميخواست به سمت بيروت برود به من زنگ زد و گفت: بيروت در محاصره كامل است، من دارم ميروم، ولي نگران شما هستم. آن موقع پسرم يك سال و چهار ماهه بود. گفتم: بايد بروي؟ گفت: بله تكليف است بايد بروم. گفتم: چرا نگران ما هستي ما هم خدايي داريم. گفت: مطمئن باشيد اگر من نباشم، آقا امام زمان (عج) از شما محافظت ميكند. گفتم: اين مژده بسيار خوبي است فقط آن دنيا قول بده كه ما را شفاعت ميكني! گفت: اينكه هست. در حال بگو و بخند با هم خداحافظي كرديم.
دو ساعت بعد راديو رژيم صهيونيستي اعلام كرد كه چهار نفر ايراني را گرفتهاند و بعد از آن خبرهاي ضد و نقيض شروع شد. فراز و فرود در سه، چهار سال اول زياد بود. يك مدت ميگفتند آنها زندهاند، بعد ميگفتند: نه به شهات رسيدند. دوباره دو ماه بعد ميگفتند كه آنها زندهاند.
دوستان من به من گفتند: در چه وضعيتي هستي؟ زنده بودن و يا شهادت؟! هنوز هم پس از گذشت 34 سال اين حالت و جود دارد. جالبه در آخرين نامهاي كه محسن براي من نوشته بود، گفته بود: دقيقا عين اين كلمات: "مريم! سرنوشتي براي من است اتفاق ميافتد كه معلوم نيست، چيست، نه معلوم است كه زندهام و نه معلوم است كه شهيدم. تا هميشه زنده باشم." دقيقا عين اين اتفاق افتاد. اين آخرين حرفهايي بود كه بين من و ايشان رد و بدل شد.