الیگارشی سنتی همان اشرافی هستند که نمونه آخر آن شاهزادگان قاجار بودند که در نظام سیاسی سنتی مرکز اقتدار بوده و در کانون قدرت و ثروت قرار داشتند.
الیگارشی مدرن هم در دوران پهلوی پیدا شد که به دلیل زوال زودهنگام در سال 57، بتدریج در سالهای پس از انقلاب الیگارشی نوین جای آن را گرفت. افراد الیگارشی سنتی به دلیل روابط خانوادگیای که با پادشاهان داشتند و با آنها همخون بودند در بالاترین طبقه اجتماعی قرار داشتند و از بیشترین مواهب و قدرت برخوردار بودند.
اما الیگارشی سنتی با پیدایش پهلوی بتدریج رو به زوال نهاد اگرچه بخشی از آنها پس از فروپاشی قاجار همچنان در قدرت قرار داشتند و حتی بسیاری از وزرای دوران پهلوی از الیگارشی قاجار بودند اما به هر طریق با پیدایش نظام سیاسی جدید که با تمام آثار قاجار مبارزه میکرد، الیگارشی سنتی نیز رو به زوال نهاد. زوال الیگارشی سنتی در آغاز دهه 40 با برکناری «علی امینی» رسمیت یافت و از این دهه به بعد الیگارشی قاجار در دولت نیز جای خود را به طبقه و قشری جدید داد که آغاز این تحولات با نخستوزیری «حسنعلی منصور» و سپس «امیرعباس هویدا» بود.
اما آنچه زوال سریعتر الیگارشی سنتی را در ایران به دنبال داشت، تغییر ساختار اقتصادی کشور و پایه قرار گرفتن نفت در آن بود. در حقیقت از زمانی که اقتصاد کشور نفتیتر شد، نسل جدیدی از الیگارشی پدید آمد که الیگارشی سنتی را کنار زد. هرچند تبار و ایدئولوژی الیگارشی مدرن کاملاً متفاوت از الیگارشی سنتی قاجار بود اما در تحلیل این پدیده، نقش نفت در اقتصاد کشور را نمیتوان نادیده گرفت. به عبارت بهتر، تحلیل و شناخت الیگارشی مدرن بدون شناخت اقتصاد داخلی و بینالمللی نفت بسیار ناقص خواهد بود. این پدیده مخصوصاً پس از شکست نهضت ملی نفت و گسترش اختیارات شاه و دربار بر آن تشدید شد. الیگارشی مدرن در ایدئولوژی مدرنیستی خود، نحوه ارتزاق و نیز تبار متفاوتی که داشت، براحتی از الیگارشی سنتی قاجار قابل تشخیص است.
در حقیقت زمانی که الیگارشی سنتی قاجار تازه داشت رسالتهای تاریخی ملی خود را فرامیگرفت و شأن «الیگارشی مفید» را در برخی بخشها پیدا میکرد، سرنگون شد و جای خود را به الیگارشی تازه به دوران رسیدهای داد که حتی از ریشه و دانش و فرهنگ اصیل الیگارشی پیشین نیز بهرهای نداشت.همچنین با زوال زودهنگام الیگارشی مدرن، الیگارشی نوین جای آن را گرفت. الیگارشی نوین یا جدید بهرغم اختلافات فراوان با الیگارشی مدرن در پیوند خوردن با اقتصاد نفتی با آنها مشترک بود.
یعنی همانطور که محل تمرکز الیگارشی مدرن در اقتصاد نفتی، قراردادها و سودهای هنگفت آن بود، الیگارشی نوین هم از همین جا حیات گرفت که نمونه آن را در ماجرای کرسنت و استاتاویل مشاهده کردیم. به هر طریق، افزایش درآمد نفت به نام ملت ایران و به کام الیگارشی خاندانهای مرتبط با حکومت پهلوی شد و به این بهانه بخش اعظمی از درآمدهای نفت در 2 دهه واپسین پهلوی جزو سرمایههای خصوصی الیگارشی و از همین طریق به خارج از ایران منتقل شد؛ سرمایههایی که وارد حوزههای دیگری نیز شد، از جمله تجارت. لذا وقتی سخن از وابستگی الیگارشی مدرن و نوین به اقتصاد نفتی میشود، معنای این سخن آن نیست که لزوماً از طریق قراردادهای نفتی بوده است، بل بخشی از آن در قراردادها بود و بخشی هم در اختصاصی کردن درآمدها و دلارهای نفتی.
طبق گزارشهایی که درباره الیگارشی مدرن وجود دارد و در اینجا خلاصهای از آن را میآوریم، مکانیسم اختصاصی کردن منابع ملی توسط الیگارشی مدرن از چند طریق صورت میگرفته که برخی از آنها عبارتند از: مکانیسم وامهای پرداختی، مکانیسم ارزش فروش محصولات لوکس، مکانیسم فروش ماشینآلات صنعتی، مکانیسم دریافت حق لیسانس و سرمایهگذاریهای مشترک و مکانیسم مشارکت در سیستم بانکی که در رأس همه آنها خاندان سلطنتی و الیگارشی وابسته به آن، با یک یا چند شرکت خارجی وجود داشت.
الیگارشی مدرن که قدرت و ثروت را در دوران پهلوی در دست داشت، در مجموع کمتر از یکهزار نفر بود اما همین خانوادههای معدود ثروتمند و حکومتگر نهتنها مالکیت بیشتر زمینهای وسیع تجاری بلکه حدود 85 درصد شرکتهای خصوصی مربوط به بانکداری، کارخانههای تولیدی، تجارت خارجی، بیمه و ساختمانسازی شهری را در اختیار داشتند. «یرواند آبراهامیان» این «طبقه بالا» یا همان «الیگارشی مدرن» را به 6 گروه فرعی زیر تقسیم میکند:
یک- خاندان پهلوی با 63 شاهزاده و وابستگان نزدیک که سرآمد الیگارشی مدرن در دوران پهلوی بودند. منابع اصلی قدرت اقتصادی این خاندان 4 منبع بود که عبارتند از: «زمین»، «نفت»، «تجارت» و «بنیاد پهلوی». گذشته از 3 منبع نخست که خاندان پهلوی از آن بهره میبرد، نباید از نقش «بنیاد پهلوی» غافل ماند. این بنیاد از مهمترین منابع ثروت دربار بود.
بنیاد پهلوی سالانه بیش از 40 میلیون دلار کمک مالی از بودجه کشور دریافت میکرد و به شکل یک خزانه مالیاتی مطمئن، بخشی از املاک و داراییهای خانواده پهلوی بهشمار میآمد. بنیاد پهلوی تقریباً در همه زوایای اقتصاد کشور نفوذ داشت و سال 56 در 207 شرکت از جمله 8 شرکت استخراج معدن، 10 کارخانه سیمان، 17 بانک و شرکت بیمه، 22 هتل، 25 شرکت صنایع فلزی، 25 شرکت کشت و صنعت و 45 شرکت ساختمانی سهامدار بود. در حقیقت اینها جزو سرمایههای حاصل از فروش نفت بود که در حسابهای مخفیانه آنها در خارج از کشور واریز میشد.
دو- خانوادههای اشرافی که مدتها پیش از اصلاحات ارضی دهه 40 به سرمایهگذاری در شهرها روی آورده بودند مانند خانوادههای «علم»، «امینی»، «بیات»، «قراگوزلو»، «دولو»، «مقدم» و «جهانبانی». در حقیقت اینها همان الیگارشی وابسته به قاجار بودند که تلاش داشتند خود را با شرایط جدید سازگار کنند و با حکومت پهلوی کنار بیایند.
سه- اشراف سرمایهدار مانند «خداداد فرمانفرماییان»، «مهدی بوشهری» و «نوری اسفندیاری» که در دوران «پهلوی اول»، رشد کردند و توانستند با ایجاد بانک، مجتمعهای کشت و صنعت، شرکتهای تجاری و صنعتی خود را در شرایط جدید حفظ کنند.
چهار- حدود 200 سیاستمدار قدیمی و کارمند عالیرتبه و افسر بلندپایه ارتش که به واسطه عضویت در هیأت مدیرهها و شرکت در قراردادهای سودآور دولتی ثروتمند شده بودند.
پنج- سرمایهدارهای قدیمی که نخستین سودهای میلیونی خود را در رونق تجاری زمان جنگ دوم جهانی و ثروتهای میلیونی بعدی در دوران ترقی قیمت نفت در دهههای 40 و 50 به دست آورده بودند. مثل «مهدی نمازی»، «حبیب ثابتی» و «قاسم لاجوردی».
شش- اندک سرمایهداران جدید از جمله «احمد خیامی»، «محمد رضایی»، «هژبر یزدانی»، «مراد آرا» و... که در اواخر دهه 40 به واسطه روابط شخصی با خاندان سلطنتی تا سرمایهداران قدیمی و کارگزاران شرکتهای چندملیتی، امپراتوریهای تجاری عظیمی برپا کردند.
گزیده آنکه الیگارشی مدرن به لحاظ ایدئولوژیک، کاملاً غربمدار و وابسته به غرب بود. اساساً بخش مهمی از آنها با حمایت دولتهای غربی بویژه آمریکا و انگلیس توانسته بودند نفوذ بیابند و به گروههای متنفذ تبدیل شوند.
در الیگارشی مدرن همچنین خاندانهایی از بهاییان و یهودیان حضور داشتند؛ هرچند قسمت لاغری از آن را تشکیل میدادند اما در کنار همه اینها آنچه نباید فراموش کرد این است که الیگارشی مدرن با هر هویت و مختصاتی که داشت در یک نگاه کلی، زاییده اقتصاد نفتی و درآمدهای حاصل از آن بود.
ادامه دارد...