ماغوط چند نمایشنامه درباره مسائل مهم جهان عرب هم دارد؛ تقابل اعراب و اسرائیل، جنبش‌های نوینی که در جوامع عربی به راه افتاد و موضوعات اینچنین. بنابراین در کشورهای عربی همیشه مورد توجه بوده و نمایشنامه‌هایش بارها و بارها روی صحنه رفته‌.

گروه فرهنگ و هنر مشرق- رامین ناصرنصیر،‌ بازیگر سینما و تلویزیون، این بار سراغ ترجمه اثری از شاعران عرب رفته. او از معدود بازیگرانی است که نه تنها چندین کتاب در حوزه‌های مختلف فرهنگی ترجمه کرده بلکه نسبت به ادبیات داستانی روز ایران هم آشنایی دارد و آن را دنبال می‌کند...

در سال‌های اخیر بازیگران زیادی وارد حوزه کتاب شدند و برای تألیف یا ترجمه اقدام کردند. این آثار را می‌توان در چند دسته طبقه‌بندی کرد؛‌ اول آثاری که با گسترش شبکه‌های اجتماعی محدود مس‌شد به وب نوشته و دل نوشته و جملاتی نظیر پاراگراف نویسی‌های فیس بوکی و اینستاگرامی. این دسته عمدتا ارزش چندانی نداشتند که از جمله آن‌ها می‌توان به اثر اخیر صابر ابر با عنوان «هر رازی که فاش می‌کنی یک ماهی قرمز می‌میرد» اشاره کرد.



دسته دوم مشتمل بود بر اشعار بازیگران که به ندرت آثار جدی در این گروه یافت می‌شود. جدی‌ترین‌‌شان آثار اندیشه فولادوند است که همچنان در این حوزه فعال است.به گزارش هفت صبح،  گروه سوم مرتبط بود با ترجمه یا تألیف آثار داستانی که در این حوزه آثاری با کیفیت بالاتر عرضه شد. از جمله مجموعه‌ داستان‌های «بعد از آن شب» و «یک جای امن» نوشته مرجان شیرمحمدی،‌ مجموعه داستان «جایی به نام تاماسکو» و رمان «چرک» اثر فلامک جنیدی و همچنین «چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس» نوشته بهاره رهنما.


 در حوزه ترجمه هم می‌توان به ترجمه‌های قابل قبولی از جمله ترجمه‌های نیکی کریمی از آثار عدنان غریفی و ترجمه ترانه علیدوستی از آلیس مونرو اشاره کرد. اما یکی از جدی‌ترین چهره‌ها در این عرصه بدون شک رامین ناصرنصیر است.

 او نه تنها چندین کتاب در حوزه‌های مختلف فرهنگی ترجمه کرده بلکه از معدود بازیگرانی به شما می‌آید که آثار روز ادبیات ایران را هم دنبال می‌کند. در زمانه‌ایکه برخی از بازیگران تنها به فکر به روز کردن صفحه‌های اجتماعی، جمع‌آوری فالوئر یا انتشار بیاینه‌های متنوع در انواع و اقسام زمینه‌ها هستند، حضور چنین بازیگرانی مغتنم است.

او بعد از انتشار کتاب‌هایی درباره آمریکای لاتین، ضرب المثل‌های کوبایی و شعر مکزیک، حالا سراغ ترجمه اثری از محمد الماغوط، شاعر و نمایشنامه نویس شهیر سوری رفته. ماغوط از جمله چهر‌ه‌های برجسته شعر و نمایشنامه جهان عرب است که  پیش از این در ایران کتابی از او ترجمه و منتشر نشده بود. در این گفت و گو از او درباره اهمیت محمد الماغوط پرسیدم و علت مطالعه اندک ادبیات در بازیگران سینما و تلویزیون ایران.




*اول اینکه مطمئنم پای علاقه و انگیزه‌ای بالا وسط است والا بعید است کسی در بازار کتاب ایران بماند. منتها شما چندین کتاب چاپ کرده‌اید و قطعا در این مدت به این باور رسیده‌اید که بازار کتاب دست کم برای پدید آورنده بازاری اقتصادی نیست.


مطلقاً‌ نیست.

*این را گفتم چون گاهی دوستانی از عرصه سینما و تلویزیون می‌آیند و با دیدن وضعیت اقتصادی این حوزه تعجب می‌کنند و کنار می‌کشند. منتها شما همچنان کتاب منتشر می‌کنید و از معدود فعالان عرصه هنر هستید که در این حوزه مانده‌اید.

طبیعتاً علاقه شخصی بوده. چون هر کسی که در بازار کتاب ایران کار می‌کند می‌داند که این بازار سود اقتصادی ندارد. نه فقط برای پدید آورندگان آثار از قبیل مترجم و نویسنده و شاعر و ... سودی به دنبال ندارد بلکه حتی برای کسانی که در مابقی حوزه‌های مرتبط با کتاب کار می‌کنند. بنابراین من فکر می‌کنم هر کسی در هر بخشی از صنعت چاپ ونشر در حال فعالیت است، قطعاً گرایش‌های ذوقی هم داشته که به این عرصه آمده.

*گستردگی فعالیت شما در این حوزه هم قابل بحث است. قریب به هشت اثر کار کرده‌اید که در مقولات مختلف ادبیات  و فرهنگ است.

بله. اگر کتاب‌هایی را که کار کرده‌ام کنار هم بگذارید، ارتباطی بین آن‌ها پیدا نمی‌کنید. در واقع شاید بشود گفت ارتباط بین آن‌ها خود من هستم. چون سراغ موضوعاتی رفته‌ام که برای خودم جذابیت داشته و طبیعتاً روی آن‌ها کار کرده‌ام. ضمن اینکه توجه داشته باشید من به هر حال مترجم به معنای حرفه‌ای آن نیستم. چون مترجمان حرفه‌ای برای انتخاب یک کتاب ممکن است مؤلفه‌های دیگران را در نظر بگیرند؛ مثلاً‌ اینکه نویسنده جایزه‌ای جهانی در کارنامه‌اش باشد یا اثر پرفروشی بوده باشد یا امثال این‌ها.


 من اما سیر مطالعاتی خودم را دارم و موضوعاتی را بنا به علاقه شخصی دنبال می‌کنم. در این بین گاهی بعضی از این کتاب‌ها را می‌خوانم و می‌بینیم این قابلیت در آن‌ها وجود دارد که دیگران را هم از لذتی که من از مطالعه آن‌ها برده‌ام، سهیم کنم. به همین دلیل برای ترجمه‌شان اقدام می‌کنم. بنابراین هم در آن‌ها نمایشنامه بوده، دو مجموعه شعر بوده و چند اثر هم درباره فرهنگ شفاهی اقوام مختلف که البته به جهت علاقه شخصی به آمریکای لاتین مربوط بوده.



*به خصوص برای جالب بود در تازه‌ترین ترجمه‌تان سراغ حوزه‌ای رفتید که مخاطب آن در ایران به شدت کم شده. مقصودم دفتر شعری است که به تازگی ترجمه و منتشر کرده‌اید: «اشک‌های آبی، اشک‌های زرد». البته کتاب‌های شاعران سرشناس قدیمیو بعضی از معاصران همچنان بازار خوبی دارد اما شاعران دیگر به هیچ وجه.

حالا جالب است بدانید محمد اماغوظ یکی از شاعرانی است که آثارش به عنوان یکی از قله‌های شعر غرب، به تام زبان‌های دنیا ترجمه شده. در حالی که در ایران در این سال‌ها فقط دو تک شعر از او قبلا در نشریات ترجمه و چاپ شده بود.

*شما از طریق همین تک‌شعرها درنشریات با این شاعر آشنا شدید و سراغ ترجمه دفتر شعرش رفتید؟

سال 2006، ماغوط درگذشت و در نشریات ایران یک پاراگراف کوتاه درباره خبر مرگ او خواندم. البته ماغوط غیر از اینکه شاعر بزرگی است، در جهان عرب جزو یکی از نمایشنامه‌نویسان مهم هم به شمار می‌آید. چند نمایشنامه درباره مسائل مهم جهان عرب هم دارد؛ تقابل اعراب و اسرائیل، جنبش‌های نوینی که در جوامع عربی به راه افتاد و موضوعات اینچنین. بنابراین در کشورهای عربی همیشه مورد توجه بوده و نمایشنامه‌هایش بارها و بارها روی صحنه رفته‌. الان آثار او دیگر جزو آثار مهم کلاسیک عرب است. خب این وجوه مختلف نویسنده سرشناسی است که متأسفانه در ایران نسبت به آن شناخت نداریم.


 هر دشمنی، بحق یا ناحق، از اعراب منطقه داریم دلیل نمی‌شود آن را تبدیل به یک خصومت نژادی کنیم و در قبال تولیدات هنری آن هم موضع بگیریم. وقتی خبر چاپ همین کتاب ماغوط را روی صفحه‌ام گذاشتم، کامنت‌هایی داشتم با این مضمون که حالا چرا رفتی سراغ ترجمه آثار عربی؟‌در حالی که اگر اثر ارزشمندی وجود داشته باشد، چه فرقی می‌کند متعلق به کدام کشور یا نژاد یا منطقه باشد؟ در هر حال هم زمان با اثری که من از ماغوط ترجمه کردم، مجموعه‌ای دیگر هم با ترجمه آقای بیدج از این شاعر و نمایشنامه‌نویس منتشر شد با عنوان «بدوی سرخ‌پوست» که شخصاً عنوانش را دوست نداشتم.



*همین اثری است که شما ترجمه کرده‌‌اید؟

نه. تعدادی از شعرها مشترک است. مجموعه آقای بیدج، مجموعه حجیم‌تری است و طبعاً اشعار آن هم بیشتر است که از بین این‌ها سی چهل درصدشان با کتاب من مشترک است. خوب هم هست که هم‌زمان با من ترجمه و معرفی شده چون به هر حال ماغوط شاعر و نمایشنامه‌نویس بزرگی است که در ایران به آن توجه نشده بود و کمتر کسی او را می‌شناخت.

*روی کتاب شما البته آمده مترجم:‌ رامین ناصرنصیر،‌ غسان حمدان. یعنی ترجمه مشترک انجام داده‌اید؟


آقای حمدان مترجم عراقی است که در سوریه زندگی می‌کردند. البته بعد از اتفاقاتی که در سوریه افتاد به عراق آمدند و در حال حاضر آنجا سکونت دارند. کار ایشان عمدتاً ترجمه آثار فارسی به عربی بوده و بسیاری از شاعران نوین ایران را ترجمه کرده‌اند و زمانی که در سوریه بودند،  به زبان عربی این آثار را در سوریه منتشر کردند. در نشریات عربی هم راجع به سینمای ایران به زبان عربی مقاله می‌نویسند.



 ایشان از دوستان و آشنایان بنده بود. به هر حال من نسبت به زبان عربی آشنایی اندکی دارم و این کتاب را هم از عربی ترجمه نکردم. من نسخه عربی را داشتم، نسخه‌های اسپانیایی و انگلیسی را هم داشتم و خب ایشان به کمکم آمدند، قطعاً‌ می‌دانید که شعر گاهی ارجاعاتی دارد که شما به کمک احتیاج پیدا می‌کنید. این کمک‌ها هم آنقدر  زیاد بود که شاید همین تعبیر ترجمه مشترک برای آن بهتر باشد.

*ضمن اینکه شما از معدود بازیگرانی هستید که نه تنها در کار ترجمه آثار جهان دست دارید بلکه بازار روز ادبیات ایران را هم دنبال می‌کنید. گاهی در خبرگزاری‌ها یا سایت‌ها پیشنهادهایی از شما برای مخاطبان دیده‌ام که نشان می‌دهد آثار روز ادبیات ایران هم می‌خوانید.

البته خیلی از همکارانم هستند می‌خوانند و دنبال می‌کنند.

*خیلی که نیستند آقای ناصرنصیر. عده کمی از اهالی سینما و تلویزیون، ادبیات روز ایران را دنبال می‌کنند. این را مطمئنم.

به حال نمی‌خواهم درصد بدهم و بگویم مثلا 90 درصدشان اینطور هستند ولی واقعیت این است عده‌ای هم که دنبال می کنند،‌ کم نیستند. ضمن اینکه خب حرف شما را هم قبول دارم. عده‌ای از همکارانم آنقدر غرق کارهای روزمره یا کارشان می‌شوند که این جریان اهمیت خودش را برای‌شان از دست می‌هد. در حالی که به شدت مهم است. البته خود من برای این می‌خوانم و دنبال می‌کنم چون حوزه ادبیات برایم حوزه‌ای جدی به شمار می‌رود. حتی ممکن است با گفتن این جمله مغضوب عده‌ای بشوم اما اعتقاد دارم ادبیات حوزه جدی‌تری از سینماست. سینما به هر حال در همه جای دنیا از جمله ایران با اقتصاد درگیر است و ناچار همیشه جنبه اقتصاد تولید و این مسائل در آن دخیل‌تر است. همین موضوع هم در هر حال روی خلوص کار تأثیر می‌گذارد. بگذریم از بعضی سینماگران خاص مثل مرحوم کیارستمی ( که این روزها اسمش را بیشتر از هر وقت دیگر می‌شنویم و از ایشان یاد می‌کنیم) این گروه از معدود کسانی هستند که موفق می‌شوند از این مانع عبور کنند و آثاری را عرضه کنند که بازتاب نگاه خاص خودشان به جهان و انسان است. در حالی که اغلب اینطور نیست. اکثر آثار سینمایی با اقتصاد و موضوع برگشت سرمایه ارتباط تنگاتنگی دارند.


ادبیات خیلی کمتر گرفتار این مسئله است و به همین جهت هم آن را حوزه‌ای جدی‌تر می‌دانم. اما صرف نظر از این قضیه، اعتقاد دارم هر کسی در هر زمینه‌ای از هنر که فعالیت می‌کند، باید به فکر تقویت فکری خودش باشد. یک بازیگر برای ورود به عرصه بازیگری باید مهارت و دانش خود را بالا ببرد اما بعد از اینکه وارد شد نباید کار را تمام شده بداند. برای اینکه بماند و از چرخه کنار نرود باید به روز باشد. ذهن بازیگر باید از این منبع دائماً تغذیه کند. این تغذیه هم با دیدن، خواندن، سفر کردن و تجربه کردن تغذیه می‌شود.


خب بعضی از همکاران ما هم از این موضوع غفلت می‌کنند. فکر می‌کنند وقتی بازیگر شدند دیگر به انتهای مرحله رسیده‌اند و نیازی به تغذیه منابع تخیل شان ندارند. خب طبیعتاً تأثیرش را هم می‌گذارد و باعث می‌شود اندوخته‌شان تمام شود و به تکرار بیفتند. البته من این موضوع را به طور کلی می‌گویم نه به این معنی که خودم جزو کسانی هستم که به تکرار نیفتاده‌ام یا اینکه می‌خواهم خودم را جزو گروه خاصی معرفی کنم. در واقعی یک نوع بحث تئوریک می‌کنم. برای یک بازیگر، فیلم دیدن، تماشای تئاتر، شنیدن موسیقی و همه این‌ها جزو الزامات است. البته نگاه شما خیلی بدبینانه است. به هر حال کم و بیش مطالعه در این قشر وجود دارد.

*بله. مطالعه وجود دارد. اما کسانی که به روز ادبیات ایران را دنبال کنند واقعاً کم هستند. اصلا انگشت شمارند سینماگرانی که از جریان ادبیات داستانی روز ایران مطلع باشند. اکثر کارگردان‌های ایرانی هنوز فکر می‌کنند اگر بخواهند اقتباس کنند یا باید بروند سراغ ساعدی یا اگر خیلی به روز باشند، گلی ترقی. مقصودم البته آقای مهرجویی نیست چون ایشان از معدود کارگردان‌هایی بودند که ادبیات ایران از این حیث به ایشان مدیون است. مقصودم این است اصلا نمی‌دانند کتاب‌های داستانی روز ایران چه کتاب‌هایی هستند و آیا اصلا می‌شود مورد اقتباس قرار بگیرند یا نه. در حالی که خارج از ایران،‌ هر ساله رمان‌های فراوانی مورد اقتباس قرار می‌گیرند. مثلا خاطرم هست یک سالی تمام نامزدهای بهترین کارگردانی در اسکار، براساس رمان بودند؛ بنجامین باتن، تاوان، میلیونر ذاغه نشین و ...

ارتباط متقابل بین ادبیات و سینما کمرنگ است اما به همان نسبت سینما هم برای داستان‌نویسان ما آنقدرها جدی نبوده و نیست. البته بررسی آسیب‌شناسی این جریان نیاز به تحقیق و باریک بینی و مطالعه دارد اما به طور کلی به نظرم نباید این مقایسه را انجام بدهید. چون شما از کشوری صحبت می‌کنید که ادبیاتی غنی دارد. میزان تولید آثار در این کشورها چه به لحاظ کمی و چه کیفی آنقدر بالاست که شما به راحتی می‌توانید آثاری بین آن‌ها پیدا کنید که قابلیت اقتباس داشته باشند. منتها این قابلیت در آثار ایرانی به جهت مشکلات فراوانی که کتاب در ایران با آن‌ها مواجه است، وجود ندارد. تعداد عناوین اندک است، سرانه مطالعه در ایران پایین است و چه و چه. ضمن اینکه در سال‌های اخیر جریان ادبیات داستانی ایران بیشتر دارد به سمتی می‌رود که نویسندگان در حال نوشتن تجربیات شخصی یا ذهنیات خودشان هستند. البته این هم یک نوعی از ادبیات داستانی است و نمی‌شود به آن‌ها خرده گرفت اما خب آثاری شخصی هستند فاقد کنش‌های دراماتیک. «اتفاق» در آن‌ها وجود ندارد که بشود از آن‌ها اقتباس سینمایی کرد. اما همچنان فکر می‌کنم علت اصلی دور بودن این حوزه‌ها از یکدیگر و عدم شناخت فعالان هر دو حوزه از فعالیت‌های همدیگر است.