شهید «حسین شایستهفر» در ابتدای جنگ درس و کار را رها کرد و به جبهه رفت عملیات «فتح المبین» مجروح میشود. و علاوه بر ترکشهای متعددی که به بدن او اصابت میکند دچار ضایعهی مغزی شده و جزء دستهی جانبازان اعصاب و روان قرار میگیرد.
با این حال تا آخرین روزهای جنگ هر فرصتی استفاده میکند تا خودش را به جبهه برساند. بعد از مجروحیت به خواستگاری «راضیه بوباش» و با او ازدواج میکند. این شهید بزرگوار سرانجام در سال 1384 به شهادت میرسد.
در پشت جلد کتاب میخوانیم
«دلم میخواست یکروز بچهها را بردارم و بروم بیمارستان. بروم پیش دکترهایی که میگفتند این آقا هیچوقت نمیتواند بچهدار شود. زهرا و زینب و محمدحسین را نشانشان بدهم و بگویم وقتی خدا بخواهد همه چیز شدنیست. چه شبهایی که میدیدم حسین مثل بچهها اشک میریزد و توی دعاهایش از خدا بچه میخواهد. جز برای عزای امامحسین هیچوقت گریهاش را ندیده بودم. میگفتم «حسین بچه شدی؟ چرا اینجور گریه میکنی؟» میگفت «من فقط از خدا همین را میخواهم. یک ÷سر به ما بدهد که بعدها عصای دستت باشد. کارهایی که من نتوانستم برایت انجام دهم، او بکند» خودم هم دلم میخواست از حسین بچه داشته باشم. حاضر بودم سختیهایش را به جان بخرم، ولی صدای اولاد این مرد در خانه بپیچد...»
کتاب «اینک شوکران6 / شهید حسین شایستهفر» توسط انتشارات روایت فتح در قطع پالتویی و در 71 صفحه با قیمت 50000 ریال منتشر و روانه بازار شده است.