وی بعد از پایان جنگ به عنوان مسئول نظارت نمایندگی نیروی زمینی سپاه، مسئول حقوقی بازرسی نیروی زمینی سپاه و مدتی در بنیاد تعاون سپاه خدمت کرد. پورجمشیدیان از همرزمان سیاح طاهری در همان روزهای حصر آبادان بوده است و پس از آن نیز همکار او در بازرسی نیروزی زمینی سپاه پاسداران میشود.
سردار پورجمشیدیان در روزهای سخت زلزله ارسباران مسئول سپاه آذربایجان بود و خاطراتی خواندنی از روزهای حضور شهید سیاح طاهری در مناطق زلزله زده دارد. حضوری که برای عمران و ساخت و ساز نبوده بلکه برای برگزاری جشن و شادی و تقویت روحیه کودکان و نوجوانان بازمانده و داغدیده بوده است.
سیاح طاهری و پورجمشیدیان در روزهای سرنوشتساز نبرد سوریه نیز همرزم هم بودهاند.
چرا شهید سیاح دوباره به کار نظامی روی آورد و تلاش کرد که در جبهه سوریه و مقاومت فعالیت کند؟ مگر با کار فرهنگی راضی نمیشد؟ شهید طاهری با اجرای جشنواره دانشآموزی فیلم دفاع مقدس و مسابقههای کتابخوانی کار مهمی انجام میداد. چرا به این نتیجه رسید که تاثیر حضور در جبهه مقاومت از کارهای فرهنگیاش بیشتر است؟
شهید سیاح موقعیتشناس بود. یعنی موقعیت را به خوبی درک میکرد و سعی میکرد از فرصتها حداکثر استفاده را ببرد. برخی مواقع هم شرایط امروز دنیای اسلام و انقلاب را هم باید در نظر بگیریم. جبهه مقاومت و نقشی که برخی افراد میتوانند در آن داشته باشند را باید در نظر بگیریم. شهید سیاح یکی از کسانی است که به عنوان بهترین گزینه میتوانست در عرصه مقاومت نقشآفرینی کند.
سیاح طاهری علاوه بر آموزش نظامی، مبلغ فرهنگ انقلاب و مقاومت میان جوانان کشورهای دیگر بود
او یکی از اولین کسانی که به کمک مردم لبنان و حزبالله رفت. وقتی حزبالله در اوج مظلومیت و تنهایی بود و رژیم صهیونیستی تا مرکز لبنان آمده بود، شهید سیاح خودش را به رزمندهها رساند. او در آنموقع به لبنان رفت و به رزمندگان استفاده از موشک و سلاحهای ضد زره را آموزش داد. سیاح طاهری اصالتاً عربزبان بود. این آشنایی به زبان عربی خیلی در ارتباط با جوانان سوریه و حزب الله لبنان کمک میکرد. جبهه مقاومت یک جنبهاش بخش فعالیتهای نظامی است اما درصد بالایی از کارها، فرهنگی و مسئله انتقال فرهنگ انقلاب است.
کار بزرگی که بچههای ما در جبههها انجام میدهند، انتقال فرهنگ مقاومت به جوانان سوریه و بقیه جوانانی است که از کشورهای دیگر آمدهاند. این انتقال فرهنگ کار امثال شهید سیاح است. مثلاً من به دلیل این که تسلط به زبان عربی نداشتم، نمیتوانستم ارتباط دقیقی برقرار کنم. شهید سیاح دو کار را همزمان انجام میداد؛ آموزش نظامی و کار فرهنگی.
درست است که وارد جبهه نظامی شده است اما نقش فرهنگی خود را همچنان حفظ کرده است. سیاح ارتباطات فرهنگیاش را حفظ کرد و حتی تا همین اواخر با گلزار شهدای آبادان مرتبط بود و کار میکرد. ارتباطش با آن تیم فرهنگی که در گلزار کار میکنند را حفظ کرده بود. خودم در جبهه مقاومت دیدم که شهید سیاح حکم پدر را برای جوانان سوری و لبنانی داشت. شهید سیاح تنها منحصر به آموزش ضد زره و موشک نبود بلکه همزمان روحیه انقلاب را در جوانان دیگر کشورها تقویت میکرد.
خیلی سخت است که 30 سال در موشک و ضد زره استخوان خرد کرده باشی اما خودت را یک بسیجی معمولی معرفی کنی و زیر نظر یک جوان 25 ساله فعالیت کنی
سیاح طاهری بصورت گمنام به سوریه رفت. یعنی نرفت آنجا بگوید «من میتوانم فرمانده یا سرتیپ باشم»؛ گمنام رفت و اعلام کرد میتواند در موشک و ضد زره آموزش دهد. لباس بسیجی پوشید و کارش را انجام داد. به عنوان یک بسیجی که مهارتی دارد و در اختیار بقیه قرار میدهد، او را می شناختند. دنبال پست و مقام و ... نبود. این نکته مهمی است. برای کسی که 30 سال در یک تخصصی استخوان خرد کرده است، خیلی سخت است که در سن 60 سالگی زیر نظر یک جوان 25 ساله کار کند.
وقتی به سوریه رفتم دیدم که شهید سیاح با این عظمت و سابقه و تخصص زیر نظر کسانی بود که شبیه فرزندان خودش بودند. خیلی کار میخواهد که در آنجا پا بر روی نفس خود بگذاری و نگویی که فرمانده بخشهای مختلف سپاه بودهای.
اولین باری که شهید سیاح به سوریه میرود فرمانده تانک میشود.فرمانده یک تانک!
بله؛ همینطور است. هر کاری که فکر میکرد روی زمین است و میتواند انجام دهد را برعهده میگرفت. او کسی است که میتواند 100 تانک را فرماندهی و مدیریت کند. خیلی باید بر نفس خود مسلط بود تا بتوان این چیزها را پذیرفت. بعدها به همرزمانش شخصیت سیاح طاهری را معرفی کردم و همه مبهوت مانده بودند که او با این تخصص عالی چرا باید خودش را یک بسیجی معمولی معرفی کند؟
حضور و تحرک شهید سیاح در جبه سوریه فوق العاده بود. وقتی آدم پابه سن میگذارد تحرکش کمتر میشود اما در سختترین شرایط که در سوریه گرفتار میشدم میدیدم که سیاح طاهری پیدایش میشود؛ جایی میآمد که حتی مسئولیت او نبود؛ چون احساس میکرد الآن آنجا خطر است و دشمن در حال نزدیک شدن است، اقدام میکرد.
در سختترین شرایط جنگ خودش را رساند و موازنه دو جبهه را تغییر داد
در جنوب غرب حلب درگیر جنگ بسیار سختی حوالی روستای شغیدله بودیم. احساس کردم بچههای موشکیمان هم چندان موفقیتی ندارند. آتش یک لحظه قطع نمیشد و رفت و آمد رزمنده ها سخت بود. دیدم در آن آتش و سختی شهید سیاح خودش را به بچهها رساند. بعد از احوالپرسی بلافاصله به دنبال این بود که چکار کند تا فشار را کاهش دهد. خب او یک بلندی را انتخاب کرد و با تیمش در آنجا مستقر شد. شروع به شلیک موشک کرد و اصلا شرایط آن جبهه را با تخصصش تغییر داد. حضور او و دوستانش که از کشورهای دیگر هم بودند، شرایط را متحول کرد.
جانباز 70درصد بود، اگر گوشه خانه هم فوت میکرد بازهم شهید بود/به معرکه آمد تا در مبارزه مستقیم و رو در روی دشمن جانش را تقدیم کند
شهید سیاح جانباز 70 درصد بود و اگر در خانه مینشست و در سن 90-80 سالگی از دنیا میرفت باز هم شهید بود؛ اما عشق به شهادت چیز دیگری است. عشق به شهادت و روحیه ایثارگری و انگیزه این که در راه خدا جانش را فدا کند، همواره همراهش بود. امید به این داشت که یک روز این جان را در مبارزه مستقیم با دشمنان اسلام تقدیم کند.
همسر شهید سیاح هم این نکته را گفت که حاج سعید دوست داشت در معرکه شهید شود.
شهادت در معرکه لطف و صفای دیگری دارد. مزهاش را تا حدودی چشیده بود چون جانباز بود.
ماجرای شهید مصطفی صدرزاده و شهید سیاح طاهری در لشگر فاطمیون
شهید سیاح طاهری هم انگار با برادران افغانستانی و رزمندگان لشگر فاطمیون اعزام شدند، مثل شهید صدرزاده.
بله همینطور است. یکی از کسانی که شهید سیاح زیر نظر او کار میکرد همین شهید صدرزاده بود. شهید عمار(محمدحسین محمدخانی) هم نمونه دیگری بود که مدتی حاج سعید زیر نظر او فعالیت میکرد. من از طریق اینها متوجه شدم که حاج سعید در سوریه است. 4- 3 جوان بودند که بعید میدانم 30 سال داشته باشند، آنها مثل فرزندان شهید سیاح بودند. صحبت شد و نام سیاح را آوردند و متوجه شدم که حاج سعید در سوریه است.
سیاح از هنرهای خوب خداوند بود تا بفهمیم یک انسان چقدر میتواند رشد کند
شهید صدرزاده در فاطمیون بود و شهید عمار با بچههای عراقی کار میکرد. شهید سیاح انسان بزرگی بود. او از هنرهای خوب خداوند بود تا ما بفهمیم انسان تا چه اندازه میتواند رشد کند.
تصویری که پشت سرتان است مربوط به چه سالی و کجا است؟
این تصویر برای سال 1391 است و در گلزار شهدای آبادان گرفته شده است. هر سال که راهیان نور میرفتم به گلزار شهدای آبادان و شهید سیاح طاهری سر میزدم. حاج سعید در گلزار شهدا بود و برای مردم و علاقمندان روایتگری میکرد.
ساماندهی گلزار شهدای آبادان را شهید سیاح انجام داده است؟
بله؛ فضای مسقفی است که همه زحمات آن را حاج سعید کشید. شهید سیاح اعتقاد داشت که خیلی از کاروانهای راهیان نور به این گلزار شهدا سر نمیزنند و اگر یک بار بروند حتما عاشق آن میشوند. شهید سیاح برای معرفی این مجموعه خصوصاً آن 171 شهید گمنام اقدام و روایتگری میکرد.
مادر حاج سعید کوه صبر و استقامت است، آرام نشست و گفت: «شهادت حق سعید بود»
پدر و مادر حاج سعید ساکن آبادان هستند. با آنها آشنایی دارید؟
من پدر و مادرش را نمیشناختم. ای کاش شما به آبادان بروید و آنها را ببینید. واقعاً احساس کردم از آن مادر چنین پسری بعید نیست. مادری در اوج استقامت و کوه صبر بود. پدر بزرگوارش هم چنین بود. مادرش با آرامش نشست و گفت شهادت حق سعید بود. روحیه فوقالعادهای داشت.
شهید طاهری کاروانهای مختلفی را به کربلا برده است. تا به حال همراه او بودهاید؟
نه؛ من اصلاً کربلا نرفتم. هنوز روزیام نشده است.
ماجرای فیلمی از سرلشگر سلیمانی و سردار پورجمشیدیان در جبهههای مقاومت
پس از یکی از پیروزیهای جبهه مقاومت فیلمی از سرلشگر سلیمانی منتشر شد که انگار شما هم در آن حضور دارید. درست است؟
بله. آنجا شهر الحاضر در حلب سوریه است. نیم ساعت بود که ما وارد شهر شده بودیم. حاج قاسم بسرعت آمد با رزمندگان عراقی، سوری، لبنانی و ایرانی دیدار کرد و به آنها خداقوت گفت. الحاضر شهر فوقالعاده مهمی است که اکنون دست نیروهای مقاومت است.