یادم نمیرود غروب یک روز پائیز آبان ماه 1394سردار حاج احمد غلامی به همراه همرزم عزیزش حاج عباس که از سال های اول جنگ کنار هم بودند آمدند سر تمرین نمایش اروند خون تانمایشنامه رابا بازیگران نمایش برایش روخوانی کنیم تا مشقمان راخط بزند، وقتی خوانش تمام شد،گفت «لامصبا مارا بردید به عملیات کربلای چهار وهمه چیز را برایمان زنده کردید.»گفتیم سرداربرایمان از آن روزها بگو،می خواستیم مو قعیت عملیات کربلای4 را درست تر درک کنیم تادر اجرای نمایش اروند خون بهتر عمل نمائیم، وبرایمان با دوست همرزمش 3 ساعت حرف زدند و چه شیرین از آن روزها برایمان گفتند واز همه مهتر اینکه چقدر عاشق تئاتر بود وچقدر خوشحال از اینکه گروهی از تئاتری ها در نمایششان به آن ها و شهدای غواص می پردازیم.
اماامروز دیگر حاج احمد غلامی در کنار ما نیست. همین دیروز بود که خبر شهادتش را در درگیری با نیروهای تکفیری داعش در سوریه شنیدم و چقدر تاسف خوردم که دیگر سردار در جمع ما نیست تا از او و خاطراتش و دلاور مردی هایش در هشت سال دفاع مقدس بشنویم و لذت ببریم.
شهادتت مبارک سردار ،خوشا بحالت که به آرزوی دیرینت رسیدی.در جمع دوستانت خوش بگذرد.