به گزارش مشرق، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
اگر کسی گمان کند، مفاهیمی مثل قدرت، اقتدار، تهدید و آسیب نظامی- امنیتی به نسبت 20 سال یا 40 سال پیش تفاوت بنیادی کردهاند و اینک جهان ما، جهان دیگری شده است.
کافی است در همین دوره ده ساله به اطراف خویش نگاه بیندازد تا دریابد اگر چه مفاهیمی که گفته شد، جلوههای جدیدی هم پیدا کردهاند اما در عین حال هنوز مهمترین و رایجترین جلوههای آن، همان جلوههای قدیمی و به قول اهل فن، کلاسیک است.
آمریکاییها در 10 بهمن سال 1380، یعنی حدود یک سال پس از آنکه سازمان ملل به پیشنهاد رئیس جمهور وقت ایران، سال 2002 را سال «گفتوگوی تمدنها» نام گذاشت، ایران را بطور رسمی در محور شرارت قرار دادند و جرج بوش در نطق خود، ایران را به دلیل مخالفت با اشغال لبنان و فلسطین از سوی رژیم صهیونیستی، حامی تروریزم خواند و علیرغم آن که ایران در آن زمان کار مهمی در حوزه فنآوری صلحآمیز هستهای هم انجام نداده بود، متهم به تلاش برای دستیابی به سلاح کشتار جمعی کرد.
همه میدانند که معنا و مفهوم قراردادن ایران در محور شرارت، زمینهسازی برای حمله به ایران بود و اگر در آن زمان جمعبندی آمریکاییها این میشد که ایران مثل عراق یا افغانستان، تهدیدپذیر است، در عملی کردن آنچه که در محور شرارت خواندن ایران منظور کرده بودند، درنگ نمیکردند حال بگذریم که بعدها وانمود کردند که انتخاب خاتمی سایه جنگ را از سر ایران دور کرد.
در حالی که ایران درست در وسط دوره دوم خاتمی، محور شرارت خوانده شد. کما اینکه در این زمان عدهای تبلیغ میکنند که انتخاب روحانی سایه جنگ را از سر ایران دور کرده است و حال آنکه آمریکاییها با دهها هزار نیروی نظامی در مرزهای شرقی، جنوبی و غربی ما هستند، رژیم سعودی علیرغم مفلوک بودنش در حال تشدید تنش با ایران است و دهها گروه تروریستی وابسته به سرویسهای اطلاعاتی غرب و رژیمهای وابسته به آن در منطقه در حال شرارت و تهدید جغرافیای جبهه مقاومت هستند.
جنگ در لیبی، جنگ در یمن، جنگ در سوریه، جنگ در افغانستان و درگیریهای خونین هر روزه در پاکستان، ترکیه، مصر، سومالی، نیجریه، کشمیر و دهها نقطه دیگر به خوبی نشان میدهند که وضعیت نظامی امنیتی دنیا بهبود پیدا نکرده و ضرورت تقویت روزافزون بنیه نظامی و دفاعی کشور تردیدناپذیر است.
در عین حال در کشور ما از دیرباز یک خطی وجود دارد که مدعی است، امروزه با دنیای جدیدی مواجه هستیم و لذا ما هم باید با منطق و ابزار جدید با آن مواجه شویم. شاید اولین اقدام رسمی در این میان، سمیناری بود که در سال 1369 تحت عنوان «بررسی تحول مفاهیم» از سوی دفتر مطالعات وزارت خارجه ایران برگزار و بعدها به شکلهای دیگری پیگیری شد. جالب این است که تعداد جنگها و درگیریهایی که در همین 1/5 دهه اول قرن 21 در منطقه ما اتفاق افتاده از تعداد جنگها و درگیریهایی که طی سه یا شش دهه آخر قرن 20 اتفاق افتاده بیشتر است.
کما اینکه اگر صدور هر قطعنامه در شورای امنیت به معنای تلاش برای رفع یک نگرانی امنیتی باشد، میبینیم که تعداد قطعنامههایی که در سه دهه اخیر از سوی شورای امنیت صادر شده چند برابر قطعنامههایی است که در دهههای پیش از این دوران صادر گردیده است.
مثلا در تابستان سال 66 برای توقف جنگ ایران و عراق قطعنامه 598 به تصویب رسید و هماینک شماره قطعنامههای جدید از 2230 فراتر رفته است. به عبارتی شورای امنیت از زمان تاسیس در سال 1324 تا تابستان 1366، یعنی در 42 سال، 598 قطعنامه و در فاصله تابستان 66 تا امروز یعنی در 30 سال، بیش از 1630 قطعنامه صادر کرده است.
این یعنی حوادث امنیتی دنیا در دهههای اخیر نسبت به دهههای پیشین نزدیک چهار برابر شده است اگر قطعنامههای شورای امنیت یک شاخص باشند از آنجا که میانگین صدور سالانه قطعنامهها از 14/2 به 54/4 افزایش یافتهاند و روند تحولات ناامنکننده در حدی که شورای امنیت خود را موظف به دخالت در آن دیده است 3/8 برابر شده یعنی 380 درصد رشد داشته است.
این در حالی است که این شورا در بسیاری از بحرانهای مهم امنیتی مثل لیبی، یمن و بحرین چندان ورود نکرده است. بنابراین سخن گفتن از اینکه شرایط تغییر کرده و ابزارهای سنتی نظامی کارآمدی نداشته و ضرورتی به حفظ آنان نیست با واقعیت عینی جهان کاملا ناسازگار بوده و به خیالپردازی افراد خواب شباهت بیشتری دارد.
همه میدانند که وقوع نشانههایی که از یک منطق نشأت گرفته باشد و نوعی تسلسل معانی را پدید آورد، تصادفی تلقی نمیشدند، نه اینکه پدیدههای تصادفی نداریم بلکه چون رخدادهای سیاسی در حوزه نخبگان قاعدتا متعمدانه است برای تصادفی دیده شدن پدیدههایی از این جنس به استدلال قوی احتیاج دارد.
ما در مباحث امنیتی نظامی، طی هفتههای اخیر شاهد پدیدههای «هم تکمیل» بودهایم. در پاریس یک مقام سعودی با حضور در نشست سازمان منافقین، از توافق امنیتی بین دستگاه امنیتی عربستان و سازمان نفاق خبر میدهد و چند روز بعد در اقدامی که نقض آشکار حاکمیت ایران محسوب میشود از رئیس منافقین دعوت میکند تا به عنوان نماینده ملت ایران، سرپرستی حجاج ایرانی را بپذیرد و رسما وارد مکه و مدینه شود، چند روز بعد و در جریان سالگرد عملیات تجاوزکارانه منافقین به خاک ایران- موسوم به فروغ جاویدان -، بیت آلوده منتظری نواری را پخش میکند که، منافقین، مظلوم معرفی و از آنان حمایت شده است.
در واقع در این اقدام، یک جریان آلوده داخلی به خیال خام خود، چرخ فعالسازی ماشین جنایت منافقین در ایران را روغنکاری کرده است. پس از این اقدام، یکی از شناخته شدهترین عضو سازمان موسوم به مجاهدین انقلاب اسلامی - تاجزاده- از اقدام بیت منتظری که حریم امام را با دروغپردازی شکسته است حمایت کرده و مدعی است که آنچه در سال 67 علیه منافقینی که به ایران تجاوز کرده و یا از تجاوز آنان حمایت کردهاند، رفته، نادرست بوده و حق با منافقین است.
در واقع در همه این اقدامات حوزه امنیتی و نیروی مدافع کشور در روز خطر در معرض نفرتپراکنی گروههای معاند قرار میگیرد. حدود سه هفته بعد آقای هاشمی رفسنجانی در جمع مدیران کل وزارت آموزش و پرورش، سخنانی میگوید که معنای آن این است که اولا بودجه کشور نباید صرف امور دفاعی ایران شود و ثانیا دولت دوم روحانی به صرف بودجه کشور در امور دفاعی پایان میدهد و درست در همین زمان بعضی از بانکهای کشور در اقدامی رسمی! اعلام میکنند که با آن دسته از افراد و شرکتهای ایرانی که نامشان در قطعنامههای تحریمی آمده است، همکاری نخواهند کرد! این اقدامات به هیچوجه نمیتوانند بیارتباط با یکدیگر باشند اما چهطور؟
یکی از مواردی که طی سالها و بخصوص ماههای اخیر به شدت از سوی همین طیف نفی میشد، «نفوذ» بود در این ماجرا آقایان هاشمی و روحانی و مرتبطین با آنها میگفتند بحث نفوذ، حربهای است که دستگاههایی در کشور با تمسک به آن درصدد بیاعتبار کردن و کنار زدن یک جریان سیاسی هستند.
همین روزها یک خبر از تیم هستهای به رسانهها درز کرد و آن دستگیر شدن (د-ا) به جرم جاسوسی بود و یک خبر هم از دفتر آقای هاشمی درز کرد و معلوم شد که یک مشاور ایشان که در فتنه 88 دستگیر و مدتی زندانی شده، مرتکب اقدامات ضد امنیتی گردیده است.
اما برای اینکه دریابیم چه مقدار از عوامل مرتبط با دشمن در دستگاههای رسمی و اثرگذار کشور نفوذ کردهاند، کافی است که به اظهارات و اقدامات ضد منافع و امنیت ملی پارهای از مقامات کشور نظر بیندازیم. آنچه که در سلسله رخدادهایی که برشمردیم مشترک است، اقدام علیه امنیت و بنیههای دفاعی کشور است و اگر گمان کنیم نه آن مقام سعودی نه مریم رجوی، نه احمد منتظری نه مصطفی تاجزاده و نه بعدیها و نه بانکهایی که دست به تحریم داخلی زدهاند از سوی مرکزی در آمریکا مدیریت نمیشوند کافی است دریابیم که آمریکاییها برای مواردی سادهتر از این هم برنامه دارند.
حدود یک ماه پیش سایت «اینترپرایز» در بحبوحه بحث همکاری ایران و روسیه در تحلیلی که رد پای مقامات رسمی آمریکا در آن پیدا بود، نوشت: «باید به ایرانیها یادآوری کنیم که دشمن شما روسیه است. ما باید دائما به آنان یادآور شویم که روسها با قرارداد ترکمانچای و گلستان بخشهایی را از ایران جدا کردهاند!»
کاملا واضح است که آمریکاییها در حال مدیریت اقدامات ضدامنیتی علیه ایران هستند و هر گونه تلاش ایران را برای توانمندسازی بنیه دفاعی خود برنمیتابند البته آمریکاییها علیرغم در اختیار داشتن طیفی از «همکاران ایرانی» به نتیجه نمیرسند و صلابت انقلاب و مردم و رهبری مانع به سرانجام رسیدن نقشههای آمریکا و مانع موفقیت آن میشود.
برخی گمان کردهاند این یک بازی صرفا جناحی است و عدهای که میخواهند دولت روحانی تکرار شود و سیطره یک جناح بر کشور استمرار مییابد لذا متناسب با آن دست به سناریوسازی میزنند از نظر آنان این یک بازی انتخاباتی است و با برگزاری انتخابات 96 به پایان میرسد.
این در حالی است که از یک سو بازی با امنیت کشور و به طمع انداختن دشمنان قابل پذیرش نیست، امنیت کشور یک کالای انتخاباتی نیست که عدهای بخواهند با ضربه زدن به امنیت کشور به اهداف سیاسی دست یابند، از سوی دیگر، نمیتوان پذیرفت که بازی آمریکا، منافقین، عربستان و بطور کلی آن بخش خارجی که این روند را شروع کرده و در داخل هم عدهای را دنبال خود کشانده است، یک بازی انتخاباتی باشد از قضا آنان نشان دادهاند که ثبات در ایران را برای خود خطر میدانند و اساسا با ثبات ایران مشکل دارند. آنان از قضا در دورههایی که خاتمی یا روحانی اداره دولت را در ایران در دست داشتهاند، با هدف بیثباتسازی ایران، بیشتر از مواقع دیگر وارد فضای داخلی ایران شدهاند.