وحید رهبانی گفت: به دلیل اتفاق‌‌هایی که در سال 89 افتاد برخی می‌گفتند بهترین فرصت برای هوچی بازی است، اما من تنها سکوت کردم، شُکه بودم و تلفنم را روی شبکه‌های سودجو خاموش کردم.

به گزارش مشرق، این روزها تغییرات عجیبی در سطح شهر و رفتار آدم ها می‌بینیم که دیگر برای‌مان عادی شده است. فرهنگی که روز به روز تغییر می‌کند،و عجیب می‌شود. این روزها عادی بودن عجیب‌تر از غیرعادی بودن شده است. تئاتر، سینما و تلویزیون به عنوان یکی از تاثیرگذار ترین موارد در عرصه فرهنگ می‌توانند در این شرایط از آنها متوقع بود. گاهی باید واقعا نظارت‌های اصولی و دقیقی داشت و گاهی هم نباید با نظارت‌های غیر کارشناسانه هنرمندان را از میدان فرهنگی دور کرد.

وحید رهبانی کارگردان جوانی است که با اولین اثر نمایشی خود درگیر شرایطی شد که شاید فکرش را هم نمی‌کرد. حالا این روزها نمایش «اگر» را به روی صحنه دارد که همین نمایش بهانه‌ای شد تا بعد از چند سال از اتفاقاتی که گذشته است با وی به گفت‌وگو بنشینیم که در پی می‌خوانید.

 

_ بگذارید از آنجایی شروع کنیم که مردم نسبت به شما شناخت پیدا کردند. سریال «خانه ما» به عنوان یک سکوی پرش خوبی برایت بود.

وحشتناک. هنوزم اگر کسی من را می شناسد با سریال «خانه ما» است که من را می‌شناسد. شانسی که داشتم این است که آنقدر چهره‌ام تغییر نکرده  و از طرفی این مجموعه تلوزیونی خیلی تکرار شده است. مثلا بچه‌هایی من را در خیابان می‌بینند که الان نوجوان‌های پانزده ساله هستند که تا من را می‌بینند می‌گویند این نیما (نام نقش سریال خانه ما) است. اصلا زمانی که این مجموعه پخش می‌شد هنوز این بچه‌ها به دنیا نیامده بودند. نیما برای پسرها که شخصیت جالبی بود چرا که همه آرزوها و حرف‌های دلشان را در شمایل این کاراکتر می‌دیدند.

_اما همواره به بیشتر فعالیتت در تئاتر بوده است حتی بعد از شناخته شدنت در فضای تصویر.

من همیشه خودم را تئاتری می‌دانستم. پیش از سریال «خانه ما» در نمای‌هایی چون «دایره گچی قفقازی» به کارگردانی استاد سمندریان بازی کردم و نمایش دیگری را با نام «ریچارد سوم» به کارگردانی زنده یاد داود رشیدی بازی کردم. قبل از سال 1377 هم نمایشی با عنوان «در انتظار گودو» را در تئاتر شهرم کارگردانی کردم و همچنین چند اثر نمایشی دیگر را نیز کارگردانی کرده بودم. بعد از این‌ها بازی در سریال «خانه ما» اتفاق افتاد.

_ در آن زمان سن و سالی هم نداشتید.

19 سال داشتم.

_ با این سن و سال کم تقریبا خیلی به سرعت وارد فضا و کار حرفه‌ای در تئاتر شده بودی.

برای اینکه زود شروع کرده بودم. فکر کنید بلیت نمایش «در انتطار گودو» 400 تومان به فروش می‌رسید و یا «معرکه در معرکه» 100 تومان بود. ببنید در مورد چه زمانی صحبت می‌کنم! واقعا اینطور می‌توان گذر زمان را حس کرد. در ادامه فیلم سینمایی «دوئل» به کارگردانی احمد رضا درویش پیشنهاد شد. سریال دیگری به نام «کمین» را بازی کردم که مانند مجموعه «خانه ما» دیده نشد. بعد از بازی در «دوئل» برای ادامه تحصیل به کانادا رفتم.  ماجرای درس و کار و زندگی سخت در تنهایی بخشی از ماجرا است. وقتی که درس‌ام تمام شد به ایران بازگشتم و توسط حسین پارسایی از من دعوت شد تا در اینجا یک کارگاه را راه‌اندازی کنم و از دل این کارگاه، نمایشی شکل بگیرد. من هم استقبال کردم و با خودم گفتم چرا که نه. من چیزهایی در ارتباط با هنر نمایش آموختم باید این تجربه‌ها را انتقال دهم.

*با خودم صادق هستم

_چرا دیگر به سراغ کارهای تصویری و بازی نرفتی؟

اتفاقا خیلی ها به من می گفتند که چرا بازی نمی‌کنی. مخصوصا خانواده من در همان زمان. به هر حال از دیده شدن فرزندشان خوشحال می‌شوند، اما بعد از سه الی چهار ماه که گذشت و همه من را می‌شناختند متوجه شدم این آن چیزی نیست که من دوست داشته باشم. من با خودم صادق هستم. خودم می‌دانم شاید بازیگر خیلی خوبی نیستم. زمانی که بازی خودم را می‌بینم دائم می‌گویم که تو بدی و بدی و... .

* نمی‌خواهم فریاد بزنم و دنبال حاشیه باشم

_ در مورد دانشگاه و جایگاهی که در آنجا کارگردانی تئاتر خواندی برای مان توضیح دهید.

شاید برای اولین بار است که این را می‌گویم خیلی دوست ندارم این طور چیز ها را فریاد بزنم و و به قولی در بوق کنم و یا دنبال حاشیه بروم. دانشگاهی که من در آنجا درس خواندم جاییست که به سختی دانشجو می‌پذیرد و هر دو سال یک بار دو دانشجو مهمان می‌پذیرد. مراحل بسیار سختی برای ورود دارد من می‌خواستم یکی از آن دو فرد باشم.چیزهای زیادی یاد گرفتم و امروز خوشحالم. واقعا با خود فکر می‌کردم تجربه‌هایی که در ایران داشتم و حالا چیزهایی را که در دانشگاه خارج از ایران یاد گرفتم باید در کنار هم بگذارم و به ایران برگردم و این تجربه را به دیگران منتقل کنم.

_در چه سالی رفتی؟

سال 84 رفتم و در سال 1389 به ایران بازگشتم. زمانی که برگشتم با تغییرات زیادی مواجه شدم.

_خب برگردیم به زمان بازگشت شما و آغاز کاریتان در ایران.

بله. زمانی که برگشتم قرار شد که با توجه به پیشنهاد هایی که شد افرادی را انتخاب کنم و نمایشنامه ای که پس از مطالعه انتخاب شده است را در اختیار آنها بگذارم و هر کدام یک از افراد انتخاب شده که 4 فرد بودند یکی از 4 پرده‌ نمایش مورد نظر را کارگردانی کنند. نمایشنامه ایبسن به نام «هداگابلر» انتخاب شد. در کارهای کارگاهی هر کدام از افراد به عنوان کارگردان صحنه مربوط به خود را آماده می‌کردند بدون اینکه از کار دیگری مطلع شوند تنها در شب اجرا می‌توانستندکار دیگران را در کنار کار خود ببینند. واقعا از همه بیشتر برای آن 4 فرد خوشحال شدم که تجربه‌ای کرده بودند.

*شُکه شده بودم

در ادامه پیشنهادی شد مبنی بر اینکه این نمایش را چرا خودت کارگردانی نمی‌کنی و در مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه نمی‌بری. من هم استقبال کردم مجبور شدیم که برخی از هنرپیشه‌ها را تغییر بدهیم چون مشغول کار های دیگری بودند و این بار خودم هم نمایش را کارگردانی کردم. من هم طبق روال مرسوم و به احترام رسانه ها نشست خبری گذاشتم که هم آنها اثر را ببینند هم به دیده شدن آن کمک کنند. بعد هم آن ماجرای تلخ اتفاق افتاد. خدای من شاهده که وقتی برخی تفسیر ها را می‌دیدم و می‌خواندم با خودم می‌گفتم مگر می‌شود این توضیحات در مورد این نمایش باشد؟! به به دستیارم هم می‌گفتم حتما اشتباه شده است نمایش ما را با اثر دیگری شاید اشتباه گرفته‌اند. کاملا در شُک بودم.

*مگر من چه کسی هستم که جایی را امضاء کنم

بعدها شنیدم گفتند که این گروه نمایش را در زمان اجرا تغییر داده‌اند و برخی خودشان را کنار کشیدند و من با خودم گفتم شماهایی که به من مجوز داده‌اید نباید پشت سر من بایستید؟! مسئله‌ای را باید صراحتا گفت این است که احتمالا ما قربانی یک درگیری سیاسی شدیم اما نمی‌توانم نظر قطعی دهم چون واقعا هیچ وقت خودم را درگیر مسائل سیاسی و جناحی نکرده‌ام.  جایی نوشته شده بود که فلانی در فتنه سال 88 زیر نامه‌ای را در این زمینه امضاء کرده است. آخر کدام امضاء؟! اصلا من چه کسی بودم در آن زمان که بخواهم امضاء کنم و خودم را وارد این فضاها کنم. اگر کسی برای خودش اسم و رسمی داشته باشد شاید دلیلی برای امضای آن وجود داشته باشد. من اگر کاری در تئاتر شهر نداشته باشم امکان ندارد من را در آنجا ببینید در منزل مشغول خواندن و نوشتن و ترجمه کردن هستم.

_ببینید نکته‌ای که در مورد نمایش شما تحریک کننده بود عکس‌هایی بود که از نمایش هداگابلر منتشر شد. این عکس‌ها واقعا تصاویر هنجار شکنی بود.

بله درسته. اما می‌توان در مورد آنها حرف زد زاویه دوربین و نوع بازی بازیگران نیز تاثیر گذار است. حرکات بازیگران فانتزی و غلو شده بوده آیا نمی‌توان یه صحنه را از چند زاویه عکاسی کرد و فاصله دو فرد را در آن با خطای چشم کم و زیاد دید.

*من سال‌ها ایران نبودم، شورای نظارت و ارزشیابی چرا چیزی نگفت!/ چیزی که شما می‌گویید قابل پذیرش است

_البته اگر یک عکس بود می‌توان چنین تعبیری را پذیرفت اما در واقع چند عکس بود که حاشیه‌هایی را به وجود آورد که نمی‌توان گفت شیطنت عکاس باشد. بدین جهت برای مخاطب و یا برخی از نهادها روایت عکاس روایت معتبری شد.

بله. چیزی که شما می‌گویید قابل پذیرش است. اما واقعا شورای نظارت و ارزشیابی نباید کاری می‌کرد نکاتی را در همان ابتدا می‌گفت آن هم به بنده که سال‌ها ایران نبودم. من میزانسنی را ایجاد می‌کنم آیا شورای نظارت و ارزشیابی که از سیستم فرهنگی ما محافظت می‌کند به فردی چون من که با یک فاصله چندین ساله به ایران آمدم و کارم را دیده‌اند نکاتی را گوش زد کنند. بنده به نوعی که همیشه تابعیت کرده‌ام. برای همین است که می‌خواهم بگویم که همواره از بازبینی‌های مان فیلمبرداری کنیم تا بعدا برخی برای فرار از مسئولیت خود نگویند گروه نمایش را در زمان اجرا تغییر داده است.  واقعا شخصیت‌های من کارتونی و فانتزی بودند شاید در حین دیدن نمایش این چیزی که از تصاویر حس می‌شد را نمی‌توان درک کرد. روی سر یکی از بازیگران که گویا مو نداشت پوست کشیدیم تا به این چیزی که می‌خواهیم برسیم.

*تیتر روزنامه‌ها را می‌خواندم می‌لرزیدم و می‌گفتم آیا اینها که می‌گویند من هستم؟!

گاهی است که فردی هوچی بازی در می‌آورد و بر موج اخباری که بر علیه‌ ان است سوار می‌شود تلاش می‌کند برای خودش چهره دیگری درست کند اما من واقعا این طور کارها را نمی‌فهمم و دوست ندارم. مثلا برخی در این شرایط داد و بیداد رسانه‌ای راه می‌اندازند که مثلا بیایید من را بگیرد با من فلان و به امان کردند. به خدا قسم من اینطور نبودم چرا که نه پدر من و نه مادرم اینطور شخصیتی دارند و نه من را این طور تربیت کرده‌اند. من فقط به خود کارکردن در تئاتر کشورم فکر می‌کنم چرا که با این کار زنده‌ام و نفس می‌کشم. واقعا شرایط سختی بود. شرایطی که باعث شد من دو سال در خانه بنشینم و کاری نکنم شکسته شدن خودم را می‌دیدم. به خدا قسم مادر من زمانی که برای خرید خانه به بیرون از منزل می‌رفت و نگاهی به روزنامه‌ها و خبر ها می‌انداخت به من گفت‌: «وحید تو چی کار کردی؟!». به جان مادرم وقتی برخی از خبرها را می‌خواندم تمام ستون بدنم می‌لرزید با خودم می‌گفتم اینهایی که می‌گویند یعنی منم؟! چیزهایی پیش آمد که حتی در ذهنم هم عبور نکرده بود. در آیینه به خودم نگاه می‌کردم سفید شدن ریشها و داغون شدنم را می‌دیدم. 

*ماجرای توصیه‌های افراد سودجو/ تلفنم را روی شبکه‌هایی مانند «BBC» خاموش کردم

_خیلی ها از این فرصت برای دیده شدن خودشان و مقابله با خیلی از موارد ارزشی استفاده می‌کنند تا از خود چهره‌ای دیگر که مطلوب بعضی از جناح ها است بسازند اما در واقعیت تو این کار را نکردی.

می‌دانید خیلی‌ها می‌گفتند: «ببین وحید الان بهترین فرصت  هست. برای پناهنده شدن اقدام کن.» من می‌گفتم که نیازی به این کار و پناهنده شدن در کشور دیگری ندارم. اصول کاری به این ندارم که از این شرایط سودجویی کنم. کسی این کار را می‌کند که هوچی است. نکردن این کار و تلاش برای ماندن در مملکتم و کار کردن و خدمت کردن در ذات من است. من سوار هیچ موج تبلیغاتی نشدم واقعا فرار می‌کردم. فقط می‌خواستم تمام شود همه چیز. اولین روزهای آن اتفاق از شبکه‌هایی مانند «BBC» تلفن من را از پاشنه در آورده بودند، اما من تلفنم را به روی همه شبکه‌هایی از این دست خاموش کردم . دلیلی نداشت که این کار را کنم و با آنها صحبت کنم.

بعد از این نمایش هم آثار دیگری کار کردم که گاهی حتی برای اینکه حساسیتی پیش نیاید نامم از بروشور حذف شده بود. چرا که می‌گفتند اگر نام تو باشد حساسیت ایجاد می‌شود.

_برویم سراغ جدیترین اثر خود با عنوان «اگر» که در مجموعه تئاتر شهر روی صحنه بردید و دو روز بعد از اجرا تعلیق شد و دوباره با یک بازبینی مجدد به اجرا برگشتید.

دوباره به دلیل حساسیتی که وجود داشت بعد از دو الی سه اجرا دوستان گفتند کار شما باید به حالت تعلیق در بیاید تا دوباره باز بینی شود. در بازبینی دوم حسین مسافر آساتانه، دریابیگی، رحمت امینی و آقای عابدینی بودند که وی در بازبینی اول هم حضور داشت اتفاقا بسیار خوب شد که حضور پیدا کردند برای اینکه شهادت دادند چیزی که در بازبینی دوم اجرا شد همان چیزی بوده است که در بازبینی اول دیده بودند. اما باز به دلیلی حساسیت های احتمالی نکاتی را گفتند که اصلاح کنید ما هم همان ها را اجرا کردیم که اگر نام فرد دیگری بود این تغییرات شامل حالش نمی‌شد.

*ما می‌خواهیم کار تئاتر کنیم فقط همین نه هیچ چیز دیگری

_چقدر از نمایش‌تان اصلاحیه خورد؟

فهرستی نوشتند و دادند که اصلاح کنید من هم گفتم بسیار خب. اما باید بگویم همان‌طور هم که اجرا می‌شد ایرادی نداشت در واقع چون ما این کار را انجام می‌دادیم این حساسیت‌ها به وجود آمده بود. خود ما بیش از اجرا بارها برخی از بخش‌ها را حذف و یا تغییر می‌دهیم باز هم گفتند تغییر دهید و ما این کار را انجام دادیم تنها به این دلیل که بگوییم ما می‌خواهیم کار تئاتر کنیم فقط همین نه هیچ چیز دیگری.

به دلیل تعداد اجراهای کمی که داریم قرار شده است دو اجرایی باشیم و تا زمان 31 شهریور ماه نمایش ما اجرا خواهد شد.  این تعلیق چند روزه به ما ضربه وارد کرد چون مخاطبین ما فکر کردند که دیگر ما اجرایی نخواهیم داشت و دوباره باید تلاش کنیم که تبلیغات خود را از سر بگیریم. ما هم نیاز به درآمدزایی داریم از حرفه خود چرا نمایشی که 17 روز به روی صحنه می‌رود وقتی تعلیق می‌شود برای بازبینی‌اش باید زمان زیادی منتظر بمانیم.

_این چند روزی که نتوانستید اجرا کنید چه می‌شود؟

هیچی. تنها تعداد اجرای خودمان را از دست دادیم.

- بسیار خب برویم سراغ مسائل فنی نمایش در روز اول با دیدن نمایش‌تان احساس کردم که زمان قابل توجهی از آن زیاد است که باید کم شود.

بله. در واقع نباید به اولین اجرا شما را ارجاع دهم امیدوارم در شب‌های آینده کار را ببینید تغییرات مثبتی اتفاق افتاده و ریتم اصلی کار شکل گرفته است.

_ صحنه‌پردازی بسیار ساده‌ای دارید اما با توجه به موضع نمایش‌تان که نگاه‌ها را به آینده و دور دست‌ می‌برد باید گفت که گویا اتفاق درستی افتاده است.

در زمان نوجوانی‌ام اگر کارهایم را می‌دیدید شاید با دکور‌های زیاد و بزرگی مواجه می‌شدید اما امروز دیگر آن نگاه را ندارم در سادگی کار کردن سخت‌تر است.

_در صحبت‌هایت به این اشاره کردی که خیلی علاقه به بازیگری نداری اما در این نمایش که دو بازیگر دارد خودت نیز بازی کردی؟

دلم می‌خواست فرد دیگری این کار را انجام دهد که شرایط به گونه ای پیش رفت که این اجازه را به من نداد و من از روی ناچاری خودم بازی کردم. ولی چون بزرگترین مشخصه نقش «رولند» که زنبور دار است این است که بسیار ساده رفتار می‌کند و این برای من جذاب بود از طرفی کارگردانی و بازی جذابیت‌هایی داشت که تجربه نکرده بودم.

_یکی از ویژگی‌های خوب بازی سارا بهرامی با توجه به موقعیت نمایش این است که با توجه به تغییر زمانی حس خود را نیز به خوبی کنترل می‌کند البته این کار سختی است که به نظرم به درستی اتفاق افتاده بود.

بله همین طور است. ما تصمیم گرفتیم که کار سختی کنیم به جای اینکه تغییر فضا و زمان را با صدای زنگ و یا نوری ایجاد کنیم توسط بازیگران با بازی‌شان این اتفاق بیفتد.

منبع: فارس