به گزارش مشرق، شاید برای نخستین بار که نام مدافعان حرم را میشنیدم برایم واژه غریبی بود، جوانانی که مدافع حرم حضرت زینب(س) شده بودند، نمیدانم شاید تصورش برایم سخت بود عدهای مرزها را بشکنند و برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) و دفاع از حریم و ناموس اسلام به کشوری دیگر بروند.
واژه غریبی است مدافعان حرم؛ همانند غریبی عمه سادات حضرت زینب (س)، در این سالهای اخیر جوانان زیادی برای دفاع از ارزشهای اسلام رفتند و عدهای جانباز و شهید شدند و عدهای هنوز پیکرهایشان نامعلوم است درست همانند رزمندگانی که هشت سال دفاع مقدس رفتند و جنگیدند تا ذرهای از خاک ایران اسلامی به دست دشمن نیفتد و امروز نیز مدافعان حرم جانشان را فدای عمه سادات میکنند و اجازه نمیدهند دشمنان خدشه ای به اسلام و حرم مطهر ائمه اطهار (ع) وارد کنند.
این روزها، هر روز شاهد دیدار پیکرهای شهدای مدافع حرم هستیم که به دست تکفیریها و داعشیها در سوریه به شهادت رسیدهاند شهدایی که آسایش و آرامش را رها کردند و امروز در سختترین شرایط، حتی سختتر از هشت سال دفاع مقدس، کیلومترها دورتر از وطن با دشمنان اسلام به مبارزه پرداختند.
یکی از این شهدا، شهید مرتضی عطایی با نام جهادی "ابوعلی" از فرماندهان لشکر فاطمیون است که چند روز گذشته، حین مبارزه با تروریستهای تکفیری و دفاع از حرم حضرت زینب(س) در لازقیه سوریه به شهادت رسید.
افتخار میکنم که فرزندم شهید شده است
برای عرض تسلیت و همدردی با خانواده شهید مدافع حرم مرتضی عطایی به منزل شهید رفتم، منزلشان در محله قاسمآباد، خیابان دکتر حسابی بود نزدیک درب منزل که رسیدم از پوستر بزرگی که عکس شهید بر روی آن نقش بسته بود مطمئن شدم که آدرس را درست آمده ام وارد منزل شهید که شدم با استقبال خانواده روبه رو شدم، مردم زیادی از خانواده گرفته تا دوست و آشنا همه در منزل برای عرض تسلیت و همدردی به خانواده شهید حضور داشتند. پاسخ تسلیتم را پدر شهید در حالی که چشمانش اشک داشت اینگونه داد، که باید به من تبریک بگویید که پسرم شهید شده است، شهادت جای تبریک دارد و من از شهادت فرزندم خوشحال هستم. در ادامه گفت وگویی با پدر و مادر و یکی از دوستان شهید مرتضی عطایی داشتهایم که در زیر میخوانید.
پدر شهید عطایی میگوید: افتخار میکنم که فرزندم شهید شده است، نمیگویم که من از او راضی هستم بلکه امیدوارم که مرتضی از من راضی باشد.
وی میافزاید: مرتضی به اسلام، ولایت و اهل بیت خدمت کرد، جنگ سوریه که شروع شد دلش هوایی شده بود که برود سوریه اما اقوام و آشنایان همه ناراضی بودند، اما من گفتم اگر برای رضای خداوند و دفاع از اسلام میروی من راضی هستم. چندین بار به سوریه رفت و هر دفعه که بر میگشت زخمی و مجروح بود و آخرین دفعهای که مجروح شده بود از ناحیه دست بود به طوری که داخل انگشت دستش میله گذاشته بودند وقتی تصمیم گرفت مجدد برود سوریه گفتم با این دست میتوانی خندید و گفت تا جایی که توان داشته باشم هر کاری از دستم برآید انجام میدهم و این بار هم رضایت به رفتنش دادم.
پدر شهید مدافع حرم با بیان اینکه برای مرتضی شرط گذاشتم که اگر میخواهد به سوریه برود تنها باید برای رضای خداوند برود و اگر رفت دست من را هم بگیرد عنوان میکند: دفعه اول دور از چشم اقوام که راضی به این موضوع نبودند و حتی موقع رفتن هم با پسرم خداحافظی نکردند به جبهه رفت همه به من اعتراض میکردند که چرا اجازه دادم و من در پاسخ میگفتم به جبهه جنگ میرود کنار دریا که نمیرود و اگر رفت و با یک دست و پا برگشت خودم را ملامت نمیکنم.
وی بیان میکند: آخرین دفعهای که میخواست برود آمد و روی مرا بوسید و خداحافظی کرد اما به دوستانش گفته بود من دیگر نمیآیم، من مال اینجا نیستم و موقت آمدهام و اینقدر تلاش میکنم تا خداوند خودش من را انتخاب کند.
پدر در حالی که چشمانش پر از اشک است میگوید: همزمان که در سوریه بود، برادر بزرگترش نیز مدافع حرم است و الان بیش از اینکه دلم برای شهیدم بسوزد برای برادرش میسوزد. شب گذشته ساعت یک نیمه شب تماس گرفت و گفت من مرتضی را کفن کردهام و کارهایش را برای برگشت انجام دادهام و منتظرم تا هواپیما بیاید گفتم تو هم با برادرت برگرد گفت اصرار نکنید برادرم راه خودش را رفته و من نیز میخواهم راه خودم را بروم اگر لایق باشم من نیز همانند برادرم میآیم اگر نه اینجا راحت هستم.
عطایی میافزاید: مرتضی شغل آزاد داشت به حرفه تاسیسات ساختمانی مشغول بود و بسیجی فعال، فرمانده پایگاه بود و قائم مقام گردان منتهی هیچوقت نمیگفت که قائم مقام گردان است. همیشه میگفت برای برداشتن یک بار نیاز به پنج انگشت است اگر یکی از انگشتان نباشد بار به مقصد نمیرسد من هم باید باشم به حضور من نیاز است اگر من و امثال من نرویم داعشیها فردا مشهد هستند. همیشه این مثال تکه کلامش بود که از سیره پیغمبر است که میگفتند همیشه جنگ را به خارج از کشور اسلامی بکشید تا خاندان و ناموس مسلمین در امان باشند.
اگر خبر میآورند زیر ماشین رفته میمرد اما الان شهید شده
وی اظهار میکند: هر کسی که از دیروز آمده و به ما تسلیت گفته میگویم تسلیت نگویید چرا که بهتر از این نمیشود، اگر خبر میآورند زیر ماشین رفته میمرد اما الان شهید شده و از مملکت و ناموس و ائمه اطهار دفاع کرده است.یکی از دوستانش به من خبر شهادتش را داد و گفت مرتضی در آغوش خودم جان داده و هر دو دستهایش نیز قطع شده و در حال حاضر وضعیت خوبی ندارد.یکی از دوستان مرتضی نیز سنجاق سینهای برایم آورده که روی آن نام یا زینب کبری (س) حک شده است و میگفت مرتضی چند روز قبل از شهادتش گفت این سنجاق سینه را به دست پدرم برسان، از پسرم ممنونم که آن زمان هم به فکر من بوده است، من که پدر خوبی برایش نبودم اما امیدوارم دعایش نصیبم شود.
در مقابل همسرم احساس حقارت میکنم
پدر شهید میگوید: من در مقابل مادر مرتضی احساس حقارت میکنم، حدود 24ساعت همسرم از شهادت مرتضی اطلاع داشت اما به من نگفت، دیروز گفتم خانم شما خبر داشتین گفت مگه شما ناراضی بودین؟ گفتم من نباید خبر شهادت پسرم را میشنیدم؟ گفت گریه نکن و پسرت را تضعیف نکن جلوی مردم؛ گفتم من افتخار میکنم که پسرم شهید شده و افتخار میکنم چنین پسری دارم.
مادر شهید مرتضی عطایی نیز با چهرهای آرام وارد اتاق میشود به اندازهای چهره اش آرام است انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده شاید به این دلیل که میداند پسرش به آرزویش رسیده و از این بابت خوشحال و آرام است.
برای مصیبتهای امام حسین(ع) اشک میریزم نه شهادت پسرم
وی میگوید: مصیبتهای امام حسین(ع) در صحرای کربلا را مدام مرور میکنم آن زمان هیچکس نبود به امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) تسلیت بگوید اما من از دیروز افراد زیادی برای تسلیت و همدردی به منزلمان آمدهاند،هر وقت گریهام میگیرد برای حضرت زینب (س) و مصیبتهای امام حسین(ع) اشک میریزم و برای شهید خودم گریه نمیکنم.شهید من امام حسین (ع) را دارد و نیازی به گریه من ندارد و برای خودم گریه میکنم که شهیدم دست من را نیز بگیرد.
مادر شهید تصریح میکند: روز اول که شهید شده بود به من نگفتن اما بعدازظهر تماس گرفتند که زخمی شده و خوب گفتم مثل همیشه به خانه میآید بعد گفتند دستش قطع شده گفتم این همه جانباز داریم مرتضی منم یکی مثل آنها تا اینکه دیدم تماسهایشان خیلی زیاد است طاقت نیاوردم گفتم اگر چیزی شده بگوید من آمادگی همه چی دارم به هرحال مرتضی به میدان جنگ رفته؛ وقتی به من گفتند آرام شدم و خیالم راحت شد که به آرزویی که داشت رسیده است.
رضایت نمیدادم؛ میگفتند مگر جوان تو از جوان امام حسین (ع) بهتر بود
وی میافزاید: من رضایت کامل داشتم و میگفتم این راه افتخار است اما همسرش میگفت تشویقش نکنید شما نباید بگذارید برود اما من گفتم جلویش را نمیگیرم اگر بگویم نرو شاید روز قیامت جلوی من را بگیرند که چرا نگذاشتی برود مگر جوان تو از جوان امام حسین(ع) بهتر بود. من سه تا جوان دارم حاضرم هر سه پسرم را بفرستم اگر بروند حرفی ندارم و خوشحالم چون راهشان راه درستی است و راهشان را خودشان پیدا کردند.
مادر شهید مدافع حرم میگوید:از کودکی دنبال بسیج بودند پسر کوچکم هم رفت اما قبولش نکردند اما با این حال زندگی اش شده بسیج حداقل باید جوانان پشت جبهه هم فعالیت داشته باشند و هیچ ناراحت نیستم.
وی عنوان میکند: مرتضی هر وقت میرفت همسرش خیلی ناراحت بود میگفتم چند روز بیشتر بمان میخندید و میگفت باشه اما روز بعد از سوریه زنگ میزد با این حال من خوشحال بودم. خانمش گریه میکرد که شما تشویقش نکنید میگفتم من تشویق نمیکنم اما جلویش را هم نمیگیرم و ناراحت نمیشوم.
مادر شهید عطایی در حالی که بغض گلویش را گرفته بود میافزاید:روز قبل از رفتن خداحافظی کرد و گفتم انشاالله پیروز برگردی گفتم مرتضی همسرت رضایت داده گفت چند روزی بروم سوریه راضی میشود.هیچوقت نمیگفت دارم میروم و یکدفعه از سوریه تماس میگرفت تا کسی مانع رفتنش نشود. مرتضی متولد اسفند 1355 است و دو سال نیم که مدافع حرم شده؛ یک دختر و یک پسر نیز دارد اما برای دفاع از اسلام از زندگیاش گذشت.
از شهدای کربلا خواستم فرزندانم در رکاب ائمه اطهار باشند
وی بیان میکند: واقعا سخت است آدم جوانش را از دست بدهد اما خوشحالم که در راه خدا جهاد کرده است و خوشحالم که به آرزویش رسید من به پسرانم افتخار میکنم.همیشه هروقت به کربلا میرفتم از شهدای کربلا میخواستم همانطور که آنها خوب بودند و در رکاب ائمه اطهار قرار گرفتند از خدا بخواهند تا بچههای من نیز در رکاب امام زمانشان باشند و این را همیشه از شهدا خواستم و التماس کردم که دعا کنند بچههای من یار و پیروی امام زمان(عج) باشند.
مادر شهید میافزاید: هر وقت به مرخصی میآمد به دیدار خانواده شهدا میرفت و به آنها سر میزد و همیشه گریه میکرد و میگفت خانواده شهدای مدافع حرم وضعیت سختی دارند و گاهی برایشان کمکهای مادی جمعآوری میکرد و پیکر هر کدام از شهدا که به مشهد منتقل میشد درمراسم تشییع جنازه آنها حضور پیدا میکرد.
مادر شهید عطایی در پایان میگوید: مرتضی قبل از شهادتش صوتی را توسط گوشی موبایلش ضبط کرده که در آن صوت گریه میکند و میگوید " تو که آخر گره را وا میکنی پس چرا امروز وفردا میکنی " مرتضی خودش شهادت میخواست خوشحالم که به آرزویش رسید. انشاالله جهادش مورد قبول خداوند قرار بگیرد.
علی اصغر محمد داوودی از جانبازان دفاع مقدس و از دوستان شهید عطایی نیز میگوید: مرتضی از جمله جوانانی است که در عمل نشان داد مدافعان حرم از ما که در جبهه بودیم جلوتر هستند و آمدند و امتحانشان را خوب پس دادند. شهادت روحیه میخواهد البته روحیه شهادت طلبی در همه خانوادهها وجود دارد و باید قدر بدانیم.
مرتضی شجاعتش را در عمل نشان داد
وی میافزاید: استکبار با اسلام مشکل دارد و همانطور که امام خمینی(ره) فرمودند اگر جهان خواران در مقابل دین ما میایستند ما در مقابل دنیای آنها خواهیم ایستاد. اینها با اسلام مشکل دارند ما اگر تسلیم شویم یعنی اسلام آمریکایی را پذیرفتهایم. اما میگوییم تا کفر هست مبارزه هم وجود دارد و تا مبارزه هست؛ اسلام پابرجا است بنابراین اگر مبارزه را کنار بگذاریم تضعیف شده ایم.
دوست شهید عطایی بیان میکند: مرتضی شجاع و بزرگوار بود و سر از پا نمیشناخت و در عمل همیشه نشان داد به طوریکه خانوادهاش را رها کرد و رفت آن طرف مرزها و باتکفیریها جنگید. جنایات داعش کم نیست و این مجاهدین فی سبیل الله همه جنایات داعش را با چشم خود دیده اند و از خود، زندگی و هستیشان میگذرند و جانشان را فدا میکنند.
البته در جامعه امروز جوانانی همانند مرتضی زیاد هستند و اگر رهبر فرمان دهد جوانان زیادی حاضر هستند برای دفاع از اسلام از خود و خانواده شان بگذرند. مدافعان حرم دنبال دنیا نبودند و به خاطر مادیات جانشان را ندادند وقتی پول باشد اما تن نباشد چه ارزشی دارد؟ عدهای به دنبال کمرنگ کردن سیره ایثار و شهادت هستند واینها همان افکار آمریکایی است با مذاکره که نمیشود در مقابل جنایات داعش و تکفیریها سکوت کرد حق و باطل با هم یک جا جمع شدنی نیست و اگر امروز در آسایش و آرامش زندگی میکنیم به برکت خون مدافعان حرم است.
واژه غریبی است مدافعان حرم؛ همانند غریبی عمه سادات حضرت زینب (س)، در این سالهای اخیر جوانان زیادی برای دفاع از ارزشهای اسلام رفتند و عدهای جانباز و شهید شدند و عدهای هنوز پیکرهایشان نامعلوم است درست همانند رزمندگانی که هشت سال دفاع مقدس رفتند و جنگیدند تا ذرهای از خاک ایران اسلامی به دست دشمن نیفتد و امروز نیز مدافعان حرم جانشان را فدای عمه سادات میکنند و اجازه نمیدهند دشمنان خدشه ای به اسلام و حرم مطهر ائمه اطهار (ع) وارد کنند.
این روزها، هر روز شاهد دیدار پیکرهای شهدای مدافع حرم هستیم که به دست تکفیریها و داعشیها در سوریه به شهادت رسیدهاند شهدایی که آسایش و آرامش را رها کردند و امروز در سختترین شرایط، حتی سختتر از هشت سال دفاع مقدس، کیلومترها دورتر از وطن با دشمنان اسلام به مبارزه پرداختند.
یکی از این شهدا، شهید مرتضی عطایی با نام جهادی "ابوعلی" از فرماندهان لشکر فاطمیون است که چند روز گذشته، حین مبارزه با تروریستهای تکفیری و دفاع از حرم حضرت زینب(س) در لازقیه سوریه به شهادت رسید.
افتخار میکنم که فرزندم شهید شده است
برای عرض تسلیت و همدردی با خانواده شهید مدافع حرم مرتضی عطایی به منزل شهید رفتم، منزلشان در محله قاسمآباد، خیابان دکتر حسابی بود نزدیک درب منزل که رسیدم از پوستر بزرگی که عکس شهید بر روی آن نقش بسته بود مطمئن شدم که آدرس را درست آمده ام وارد منزل شهید که شدم با استقبال خانواده روبه رو شدم، مردم زیادی از خانواده گرفته تا دوست و آشنا همه در منزل برای عرض تسلیت و همدردی به خانواده شهید حضور داشتند. پاسخ تسلیتم را پدر شهید در حالی که چشمانش اشک داشت اینگونه داد، که باید به من تبریک بگویید که پسرم شهید شده است، شهادت جای تبریک دارد و من از شهادت فرزندم خوشحال هستم. در ادامه گفت وگویی با پدر و مادر و یکی از دوستان شهید مرتضی عطایی داشتهایم که در زیر میخوانید.
پدر شهید عطایی میگوید: افتخار میکنم که فرزندم شهید شده است، نمیگویم که من از او راضی هستم بلکه امیدوارم که مرتضی از من راضی باشد.
وی میافزاید: مرتضی به اسلام، ولایت و اهل بیت خدمت کرد، جنگ سوریه که شروع شد دلش هوایی شده بود که برود سوریه اما اقوام و آشنایان همه ناراضی بودند، اما من گفتم اگر برای رضای خداوند و دفاع از اسلام میروی من راضی هستم. چندین بار به سوریه رفت و هر دفعه که بر میگشت زخمی و مجروح بود و آخرین دفعهای که مجروح شده بود از ناحیه دست بود به طوری که داخل انگشت دستش میله گذاشته بودند وقتی تصمیم گرفت مجدد برود سوریه گفتم با این دست میتوانی خندید و گفت تا جایی که توان داشته باشم هر کاری از دستم برآید انجام میدهم و این بار هم رضایت به رفتنش دادم.
پدر شهید مدافع حرم با بیان اینکه برای مرتضی شرط گذاشتم که اگر میخواهد به سوریه برود تنها باید برای رضای خداوند برود و اگر رفت دست من را هم بگیرد عنوان میکند: دفعه اول دور از چشم اقوام که راضی به این موضوع نبودند و حتی موقع رفتن هم با پسرم خداحافظی نکردند به جبهه رفت همه به من اعتراض میکردند که چرا اجازه دادم و من در پاسخ میگفتم به جبهه جنگ میرود کنار دریا که نمیرود و اگر رفت و با یک دست و پا برگشت خودم را ملامت نمیکنم.
وی بیان میکند: آخرین دفعهای که میخواست برود آمد و روی مرا بوسید و خداحافظی کرد اما به دوستانش گفته بود من دیگر نمیآیم، من مال اینجا نیستم و موقت آمدهام و اینقدر تلاش میکنم تا خداوند خودش من را انتخاب کند.
پدر در حالی که چشمانش پر از اشک است میگوید: همزمان که در سوریه بود، برادر بزرگترش نیز مدافع حرم است و الان بیش از اینکه دلم برای شهیدم بسوزد برای برادرش میسوزد. شب گذشته ساعت یک نیمه شب تماس گرفت و گفت من مرتضی را کفن کردهام و کارهایش را برای برگشت انجام دادهام و منتظرم تا هواپیما بیاید گفتم تو هم با برادرت برگرد گفت اصرار نکنید برادرم راه خودش را رفته و من نیز میخواهم راه خودم را بروم اگر لایق باشم من نیز همانند برادرم میآیم اگر نه اینجا راحت هستم.
عطایی میافزاید: مرتضی شغل آزاد داشت به حرفه تاسیسات ساختمانی مشغول بود و بسیجی فعال، فرمانده پایگاه بود و قائم مقام گردان منتهی هیچوقت نمیگفت که قائم مقام گردان است. همیشه میگفت برای برداشتن یک بار نیاز به پنج انگشت است اگر یکی از انگشتان نباشد بار به مقصد نمیرسد من هم باید باشم به حضور من نیاز است اگر من و امثال من نرویم داعشیها فردا مشهد هستند. همیشه این مثال تکه کلامش بود که از سیره پیغمبر است که میگفتند همیشه جنگ را به خارج از کشور اسلامی بکشید تا خاندان و ناموس مسلمین در امان باشند.
اگر خبر میآورند زیر ماشین رفته میمرد اما الان شهید شده
وی اظهار میکند: هر کسی که از دیروز آمده و به ما تسلیت گفته میگویم تسلیت نگویید چرا که بهتر از این نمیشود، اگر خبر میآورند زیر ماشین رفته میمرد اما الان شهید شده و از مملکت و ناموس و ائمه اطهار دفاع کرده است.یکی از دوستانش به من خبر شهادتش را داد و گفت مرتضی در آغوش خودم جان داده و هر دو دستهایش نیز قطع شده و در حال حاضر وضعیت خوبی ندارد.یکی از دوستان مرتضی نیز سنجاق سینهای برایم آورده که روی آن نام یا زینب کبری (س) حک شده است و میگفت مرتضی چند روز قبل از شهادتش گفت این سنجاق سینه را به دست پدرم برسان، از پسرم ممنونم که آن زمان هم به فکر من بوده است، من که پدر خوبی برایش نبودم اما امیدوارم دعایش نصیبم شود.
در مقابل همسرم احساس حقارت میکنم
پدر شهید میگوید: من در مقابل مادر مرتضی احساس حقارت میکنم، حدود 24ساعت همسرم از شهادت مرتضی اطلاع داشت اما به من نگفت، دیروز گفتم خانم شما خبر داشتین گفت مگه شما ناراضی بودین؟ گفتم من نباید خبر شهادت پسرم را میشنیدم؟ گفت گریه نکن و پسرت را تضعیف نکن جلوی مردم؛ گفتم من افتخار میکنم که پسرم شهید شده و افتخار میکنم چنین پسری دارم.
مادر شهید مرتضی عطایی نیز با چهرهای آرام وارد اتاق میشود به اندازهای چهره اش آرام است انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده شاید به این دلیل که میداند پسرش به آرزویش رسیده و از این بابت خوشحال و آرام است.
برای مصیبتهای امام حسین(ع) اشک میریزم نه شهادت پسرم
وی میگوید: مصیبتهای امام حسین(ع) در صحرای کربلا را مدام مرور میکنم آن زمان هیچکس نبود به امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) تسلیت بگوید اما من از دیروز افراد زیادی برای تسلیت و همدردی به منزلمان آمدهاند،هر وقت گریهام میگیرد برای حضرت زینب (س) و مصیبتهای امام حسین(ع) اشک میریزم و برای شهید خودم گریه نمیکنم.شهید من امام حسین (ع) را دارد و نیازی به گریه من ندارد و برای خودم گریه میکنم که شهیدم دست من را نیز بگیرد.
مادر شهید تصریح میکند: روز اول که شهید شده بود به من نگفتن اما بعدازظهر تماس گرفتند که زخمی شده و خوب گفتم مثل همیشه به خانه میآید بعد گفتند دستش قطع شده گفتم این همه جانباز داریم مرتضی منم یکی مثل آنها تا اینکه دیدم تماسهایشان خیلی زیاد است طاقت نیاوردم گفتم اگر چیزی شده بگوید من آمادگی همه چی دارم به هرحال مرتضی به میدان جنگ رفته؛ وقتی به من گفتند آرام شدم و خیالم راحت شد که به آرزویی که داشت رسیده است.
رضایت نمیدادم؛ میگفتند مگر جوان تو از جوان امام حسین (ع) بهتر بود
وی میافزاید: من رضایت کامل داشتم و میگفتم این راه افتخار است اما همسرش میگفت تشویقش نکنید شما نباید بگذارید برود اما من گفتم جلویش را نمیگیرم اگر بگویم نرو شاید روز قیامت جلوی من را بگیرند که چرا نگذاشتی برود مگر جوان تو از جوان امام حسین(ع) بهتر بود. من سه تا جوان دارم حاضرم هر سه پسرم را بفرستم اگر بروند حرفی ندارم و خوشحالم چون راهشان راه درستی است و راهشان را خودشان پیدا کردند.
مادر شهید مدافع حرم میگوید:از کودکی دنبال بسیج بودند پسر کوچکم هم رفت اما قبولش نکردند اما با این حال زندگی اش شده بسیج حداقل باید جوانان پشت جبهه هم فعالیت داشته باشند و هیچ ناراحت نیستم.
وی عنوان میکند: مرتضی هر وقت میرفت همسرش خیلی ناراحت بود میگفتم چند روز بیشتر بمان میخندید و میگفت باشه اما روز بعد از سوریه زنگ میزد با این حال من خوشحال بودم. خانمش گریه میکرد که شما تشویقش نکنید میگفتم من تشویق نمیکنم اما جلویش را هم نمیگیرم و ناراحت نمیشوم.
مادر شهید عطایی در حالی که بغض گلویش را گرفته بود میافزاید:روز قبل از رفتن خداحافظی کرد و گفتم انشاالله پیروز برگردی گفتم مرتضی همسرت رضایت داده گفت چند روزی بروم سوریه راضی میشود.هیچوقت نمیگفت دارم میروم و یکدفعه از سوریه تماس میگرفت تا کسی مانع رفتنش نشود. مرتضی متولد اسفند 1355 است و دو سال نیم که مدافع حرم شده؛ یک دختر و یک پسر نیز دارد اما برای دفاع از اسلام از زندگیاش گذشت.
از شهدای کربلا خواستم فرزندانم در رکاب ائمه اطهار باشند
وی بیان میکند: واقعا سخت است آدم جوانش را از دست بدهد اما خوشحالم که در راه خدا جهاد کرده است و خوشحالم که به آرزویش رسید من به پسرانم افتخار میکنم.همیشه هروقت به کربلا میرفتم از شهدای کربلا میخواستم همانطور که آنها خوب بودند و در رکاب ائمه اطهار قرار گرفتند از خدا بخواهند تا بچههای من نیز در رکاب امام زمانشان باشند و این را همیشه از شهدا خواستم و التماس کردم که دعا کنند بچههای من یار و پیروی امام زمان(عج) باشند.
مادر شهید میافزاید: هر وقت به مرخصی میآمد به دیدار خانواده شهدا میرفت و به آنها سر میزد و همیشه گریه میکرد و میگفت خانواده شهدای مدافع حرم وضعیت سختی دارند و گاهی برایشان کمکهای مادی جمعآوری میکرد و پیکر هر کدام از شهدا که به مشهد منتقل میشد درمراسم تشییع جنازه آنها حضور پیدا میکرد.
مادر شهید عطایی در پایان میگوید: مرتضی قبل از شهادتش صوتی را توسط گوشی موبایلش ضبط کرده که در آن صوت گریه میکند و میگوید " تو که آخر گره را وا میکنی پس چرا امروز وفردا میکنی " مرتضی خودش شهادت میخواست خوشحالم که به آرزویش رسید. انشاالله جهادش مورد قبول خداوند قرار بگیرد.
علی اصغر محمد داوودی از جانبازان دفاع مقدس و از دوستان شهید عطایی نیز میگوید: مرتضی از جمله جوانانی است که در عمل نشان داد مدافعان حرم از ما که در جبهه بودیم جلوتر هستند و آمدند و امتحانشان را خوب پس دادند. شهادت روحیه میخواهد البته روحیه شهادت طلبی در همه خانوادهها وجود دارد و باید قدر بدانیم.
مرتضی شجاعتش را در عمل نشان داد
وی میافزاید: استکبار با اسلام مشکل دارد و همانطور که امام خمینی(ره) فرمودند اگر جهان خواران در مقابل دین ما میایستند ما در مقابل دنیای آنها خواهیم ایستاد. اینها با اسلام مشکل دارند ما اگر تسلیم شویم یعنی اسلام آمریکایی را پذیرفتهایم. اما میگوییم تا کفر هست مبارزه هم وجود دارد و تا مبارزه هست؛ اسلام پابرجا است بنابراین اگر مبارزه را کنار بگذاریم تضعیف شده ایم.
دوست شهید عطایی بیان میکند: مرتضی شجاع و بزرگوار بود و سر از پا نمیشناخت و در عمل همیشه نشان داد به طوریکه خانوادهاش را رها کرد و رفت آن طرف مرزها و باتکفیریها جنگید. جنایات داعش کم نیست و این مجاهدین فی سبیل الله همه جنایات داعش را با چشم خود دیده اند و از خود، زندگی و هستیشان میگذرند و جانشان را فدا میکنند.
البته در جامعه امروز جوانانی همانند مرتضی زیاد هستند و اگر رهبر فرمان دهد جوانان زیادی حاضر هستند برای دفاع از اسلام از خود و خانواده شان بگذرند. مدافعان حرم دنبال دنیا نبودند و به خاطر مادیات جانشان را ندادند وقتی پول باشد اما تن نباشد چه ارزشی دارد؟ عدهای به دنبال کمرنگ کردن سیره ایثار و شهادت هستند واینها همان افکار آمریکایی است با مذاکره که نمیشود در مقابل جنایات داعش و تکفیریها سکوت کرد حق و باطل با هم یک جا جمع شدنی نیست و اگر امروز در آسایش و آرامش زندگی میکنیم به برکت خون مدافعان حرم است.