***
پوتينهاي شماره 44
15 سال بيشتر نداشتم كه براي رفتن به جبهه اقدام كردم و از ترس اينكه سن كم باعث شود نگذارند به جبهه بروم، شناسنامهام را دستكاري كردم. متولد 44 را به 42 تغيير دادم و دوسال بزرگتر شدم. خوب يادم است موقع آموزشي پوتين نمره 44 به من داده بودند. در حالي كه اندازه پايم 41 بود. از شانس لباسهاي سايز بزرگي هم نصيبم شده بود. پيش خودم فكر كردم اگر اعتراض كنم، شايد بفهمند سنم كمتر از سن شناسنامهام است و مرا برگردانند. به همين خاطر دم نزدم و با همان پوتينهايي كه توي پايم لق ميزد، دوره آموزشي را سپري كردم.
4 بار مجروحيت
يك سعادتي كه در زندگي نصيبم شد، اين است كه در اغلب عملياتهاي دفاع مقدس شركت داشتم. در همان منطقه غرب در عمليات آزادسازي بازيدراز كه بزرگمرداني مثل شهيد وزوايي فرماندهياش ميكردند، شركت كردم. از عمليات فتحالمبين در نوروز سال 61 هم به جنوب آمدم. بعد اليبيتالمقدس انجام گرفت و بعد همراه قواي محمد به سوريه رفتيم. ما از آن دست نيروهايي بوديم كه در آنجا مانديم و آموزش نيروهاي مقاومت در لبنان را برعهده گرفتيم. هشت ماه بعد برگشتم و در عمليات مسلمبنعقيل شركت كردم؛ بعد والفجر يك، 2 و 3، خيبر، كربلاي يك و 2 و 4، بيت المقدس7 و مرصاد. سهمم از اين حضور چهار بار مجروحيت است. در اليبيتالمقدس پنج تركش توي سرم خورد. در مسلمبنعقيل پرده گوش راستم پاره شد و كمرم هم از شدت موج انفجار آسيب ديد. در كربلاي 2 هم كه دو دستم بدجوري مجروح شد طوري كه در هر دو دستم شش انگشت بيشتر ندارم. شش انگشتي كه ميگويد واقعاً زيبنده من است! در همين مجروحيت شكمم پاره شد و دل و رودههايم كلاً بيرون ريخت. بخشي از باسن و پهلويم هم رفت. بعد از بهبودي دوباره به جبهه برگشتم و در اواخر جنگ كه دشمن حملهاي سراسري كرد، اين بار در تنگه ابوغريب دچار موج انفجار شدم. حالا 45درصد جانبازي دارم.
رزمي دوباره
بعد از اتمام جنگ به كردستان رفتم و در مناطق عملياتي آنجا حضور داشتم. سال 72 از مناطق عملياتي براي هميشه خداحافظي كردم بدون اينكه سالها حضور در جبهه شهادت را نصيبم كرده باشد. وقتي هم كه بحث دفاع از حرم پيش آمد، دلم راضي نشد بمانم. امكاني پيش آمد كه به همراه يك عده از دوستان به سوريه رفتيم و از نزديك با مدافعان حرم آلالله ملاقات كرديم. يك جور خسته نباشيد و قوت قلبي بود براي اين عزيزان. به نظرم جوانان نسل حاضر چيزي از نسل ما كم ندارند. تنها تفاوتشان امكانات و اسلحههاي پيشرفتهاي است كه اكنون در جبههها باب شده، وگرنه اين جوانها ما را ياد گذشتههاي خودمان مياندازند. اين روزها شهادت نصيب خيلي از اين جوانها ميشود و كاش درِ شهادت به روي من نيز گشوده شود. / روزنامه جوان