انتقادات آقاي روحاني در آخرين ماه‌هاي رياست‌جمهوري باراک اوباما نوعي ياس از دستگاه کنوني هيئت حاکمه امريکا نيز مي‌باشد و از اين رو بايد گفت روحاني چه دير از ادبيات توافق‌طلبانه به سمت ادبيات انتقادي رفته است.

به گزارش سرویس جهان مشرق، سعدالله زارعي طی یادداشتی برای مشرق نوشت: سخنان آقاي روحاني در مجمع عمومي سازمان ملل و در مصاحبه‌اي که پس از بازگشت از نيويورک بيان کرد، در واقع اعتراف به اجراي يک‌طرفه برجام از سوي ايران بود. پيش از اين رئيس‌جمهور ايران شايد به دليل آنکه هويت دولت و دوره او به موفقيت برجام گره خورده بود، برجام را يک سند مهم، مؤثر و اجرايي مي‌خواند و گمان مي‌کرد آنان که با برداشت‌هاي او از توافق برجام همراه نيستند، حسود و يا رقيب هستند. سخنان حجت‌الاسلام روحاني در سازمان ملل به خوبي نشان داد که حق با منتقدين اعتماد روحاني به آمريکا بوده است.
 
سخنان آقاي روحاني در آخرين ديدار دوره چهار ساله رياست‌جمهوري خود از نيويورک در عين حال از شکست «مذاکرات محرمانه» نيز خبر مي‌دهد. دولت روحاني به گمان اينکه فعال‌سازي مذاکرات محرمانه و غيررسانه‌اي «ظريف ـ کري» بسترساز اجراي تعهدات غربي برجام بوده و حتي مي‌تواند پايه‌ي توافقات جديد بين امريکا و ايران را شکل دهد، به محمد جواد ظريف مأموريت داد تا اتاق مذاکرات دوجانبه تهران ـ واشنگتن را فعال نگه دارد. دولت در عين حال در گزارشات خود مدعي بود، امريکايي‌ها بيش از دولت ايران به روشن ماندن چراغ مذاکرات دوجانبه راغب هستند و اين جان کري است که فرصت «تماس در سحر» را از دست نمي‌دهد!
 
به هر حال سخنان آقاي روحاني و نيز سخنان وزير خارجه ايران در انديشکده روابط خارجي امريکا نشان داد از آتش مذاکرات هفت ماهه‌ي محرمانه‌ي ظريف ـ کري آبي گرم نشده است.
 
انتقادات آقاي روحاني در آخرين ماه‌هاي رياست‌جمهوري باراک اوباما نوعي ياس از دستگاه کنوني هيئت حاکمه امريکا نيز مي‌باشد و از اين رو بايد گفت روحاني چه دير از ادبيات توافق‌طلبانه به سمت ادبيات انتقادي رفته است در اين شرايط امريکا حتي اگر «وعده جدي» هم به آقاي روحاني بدهد، قادر نيست آن را عملي کند؛ چرا که انتخابات رياست‌جمهوري امريکا در کمتر از يک ماه و نيم ديگر برگزار مي‌شود و حتي اگر حزب دموکرات بار ديگر در کاخ سفيد بماند، اقدامي را براي عمل به وعده‌هاي امريکا انجام نمي‌دهد و حتي اگر تحليل ايجابي از همکاري داشته باشد، تا معلوم شدن نتيجه انتخابات ارديبهشت 96 رياست‌جمهوري ايران صبر خواهد کرد. بنابراين پرواضح است که در دوره فعلي، دولت روحاني هيچ نصيبي از برجام نخواهد برد و اظهارات ظاهراً مثبت سخنگوي وزارت خارجه امريکا مبني بر توصيه به بانک‌هاي بزرگ براي همکاري با ايران فايده‌اي در برنخواهد داشت.
 
در واقع بايد گفت روحاني از نيويورک با دست‌هاي خالي بازگشت و زبان انتقادي او عليه آمريکا هم به دست‌هاي خالي او بازمي‌گردد. مردم به خوبي مي‌دانند که «توافق برجام» خوب يا بد، تنها کار مهم و راهبردي دولت حسن روحاني بوده است و از اين رو روحاني که گمان مي‌کرد براي امريکايي‌ها بازماندن باب مذاکره با ايران مهم است، به او در اجراي توافق توسط غربي‌ها کمک خواهد کرد. روحاني گمان مي‌کرد براي غرب قيمت ايراني که مذاکره مي‌کند از ايراني که مقاومت مي‌کند خيلي بيشتر است و از اين رو براي اينکه قطار ايران بار ديگر از ريل توافق به ريل مقاومت تغيير مسير ندهد، امريکا حاضر است به همکاري گسترده‌اي با دولت ايران روي آورد ولي عملاً اين‌طور نشد.
 
وقتي باقي نمانده است. بازي اوباما ـ روحاني و به عبارتي کري ـ ظريف، در «وقت اضافه» قرار دارد و سوت بازي در دست صهيونيست‌هاست. آنان هم نمي‌خواهند دولت ايران ولو در دست حسن روحاني باشد، به موفقيتي نايل گردد.
 
ميان اظهارات روحاني و دولت امريکا درباره تعهدات غرب در برجام يک نقطه مشترک وجود دارد. هر دو مي‌گويند تلاش‌ها براي برداشتن موانع از سر راه اجرايي شدن تعهدات غرب در مقابل ايران آغاز شده است. روحاني در اين ميان به وعده مقامات وزارت خارجه امريکا اشاره مي‌کند و سخنگوي فارسي‌زبان وزارت خارجه امريکا از توصيه کاخ سفيد به بانک‌هاي بزرگ براي همکاري با ايران سخن مي‌گويد ولي همه مي‌دانند که از اين عبارت نمي‌توان به وضعيت مشخص و حتمي رسيد.  «آمريکا قول داد و توصيه مي‌کند»، از دل اين عبارات هيچ تعهدي در نمي‌آيد واقعيت اين است که همان‌گونه که دکتر ظريف در پژوهشکده شوراي روابط خارجي امريکا گفت: امريکا در تماس‌هاي محرمانه با بانک‌هاي بزرگ اروپايي و آسيايي آنان را از همکاري مالي با ايران پرهيز داده است و اين پرهيز پروتکلي با توصيه‌هاي رسانه‌اي شکسته نمي‌شود.

اساساً يکي از اشتباهات فاحش دولت روحاني، دوجانبه‌ کردن مذاکرات بين ايران و امريکا و کنار گذاشتن قاعده 1+5 بود چرا که در اجراي برجام براي کشورهاي چين، روسيه، فرانسه، آلمان و انگليس سود زيادي نهفته بود و از سوي ديگر برخلاف امريکا، اينها به توافق برجام به چشم يک قرارداد اقتصادي نگاه مي‌کردند در حالي که امريکا آن را آغازي بر متوقف کردن ايران به حساب مي‌آورد و از به هم خوردن قواعدي که به مذاکرات برجام شکل داده است، به شدت پرهيز مي‌کرد. خود امريکايي‌ها با اين تحليل که فشارها، ايران را به پاي ميز مذاکره و امضاي تعهدات عجيب و غريب برجام کشانده است، مي‌گفتند که بايد ساختار تحريم‌ها حفظ شوند. معناي حفظ ساختار تحريم‌ها برداشته نشدن موانع بانکي بود.
 
ادبيات امريکا و مقامات دولت ايران در اين نقطه اختلاف دارد و آن اين است که دولت روحاني به برجام به عنوان يک نقطه کليدي در رسيدن به توافقات ديگر نگاه مي‌کند؛ يعني رويکردي «ايجابي» دارد و حال آنکه دولت امريکا اگرچه در کليدي بودن برجام با مقامات دولت روحاني وحدت نظر دارد، اما رويکرد آن «سلبي» است يعني امريکايي‌ها معتقدند برجام آغازي بر عقب‌گرد زنجيره‌‌اي ايران از اصول و خطوط قرمز است.
 
از نظر امريکا، هدف، تضعيف جدي موقعيت ايران است. برجام بخشي از موقعيت را از ايران گرفته است و از آنجا که اين به موقعيت داخلي ايران بازمي‌گردد، چندان تأثيري در برايند کلي قدرت ايران ندارد؛ چرا که ماهيت قدرت ايران عمدتاً به جنبه نفوذ و تأثير منطقه‌اي آن بازمي‌گردد. از نظر مقامات واشنگتن اگر «برجام» کريدوري براي رسيدن به کانون اصلي قدرت انقلاب اسلامي، يعني حوزه نفوذ منطقه‌اي آن باشد، ارزش دارد وگرنه صرفاً در حد يک «سرعت‌گير» عمل کرده و ارزش استراتژيک ندارد. از اين رو در طول حدود يک سال گذشته ده‌ها مقاله در رسانه‌هاي معتبر غربي منتشر شدند که در آن به نتايج موقت برجام براي غرب و نتايج درازمدت آن براي ايران اشاره داشتند و نيويورک تايمز نوشت: آيت‌الله خامنه‌اي با زرنگي خاص خود روند مذاکرات و توافق را مديريت کرد و با خطوط قرمزي که تعيين کرد مانع راهبردي شدن توافق برجام گرديد.
 
شواري عالي امنيت ملي که مهم‌ترين نهاد تصميم‌گير ايران در حوزه مسايل راهبردي امنيتي است، درخواست‌هاي پي در پي امريکايي‌ها براي مذاکره با ايران درباره مسايل منطقه‌اي را نوعي تله‌گذاري سياسي امريکا مي‌داند و از اين رو از تن دادن ايران به آن ممانعت مي‌نمايد.  
 
از منظر شوراي عالي امنيت ملي ايران، امريکا در تحولات سوريه داراي توانايي اثرگذار بسيار محدود است چرا که جاپاي امريکا در هيچ کدام از دو طرف منازعه اصلاً سفت نيست و لذا امريکا در ميدان امنيتي نمي‌تواند شکل‌دهنده به موازنه امنيتي باشد و قادر به شکل دادن به يک ائتلاف هم نيست چرا که مواضع امريکا در جغرافياي سوريه به منظومه‌اي از تناقضات تبديل شده است. بنابراين امريکا در صدد است تا با کمک بعضي از دستگاه‌ها در ايران سرنوشت سوريه را از حوزه امنيتي ـ نظامي به حوزه سياسي منتقل کرده و با استفاده از ساز و کارهاي خود به «نقطه تصميم» برساند اين در حالي که پاسخ «نه» ايران اساساً مانع شکل‌گيري يک چنين جرياني است و طرح امريکا را با ناکامي مواجه مي‌گردند.
 
از ديگر سو شوراي عالي امنيت ملي، امريکايي‌ها را قابل اعتماد نمي‌داند و در اين راه به تجربه‌هاي زيادي استناد مي‌کند. همين يک ماه اخير، امريکايي‌ها با روس‌ها به يک توافق سياسي درباره  سوريه است يافتند که براساس آن دو کشور در جهت مبارزه با تروريسم داعش و جبهه‌النصره به روش واحد رسيده و با آن مبارزه کنند؛ اما درست چهار روز پس از آنکه رسانه‌ها از توافق  واشنگتن و مسکو خبر دادند، چهار بمب‌افکن امريکايي با حمله به نيروهاي ارتش سوريه در استان شر قي ديرالزور به داعش يک کمک استراتژيک کردند. بر اين اساس ايران مي‌گويد وقتي امريکايي‌ها به توافق پاي‌بند نيستند، چطور مي‌توانيم به مذاکره‌اي رضايت دهيم که در نهايت نتيجه آن «يک توافق» باشد!