کد خبر 639049
تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۳۹۵ - ۱۶:۲۲

یک سال پیش هیچ کس تصور نمی کرد که پس از تصمیم پرزیدنت پوتین برای ورود روسیه به جنگ سوریه کافی است تا ده ها سال برنامه ریزی و ملیاردها دلار سرمایه گذاری و... به هم بخورد و معادلات جدیدی در منطقه خاورمیانه و جهان ترسیم گردد.

 به گزارش مشرق، برخی ساده لوحان متصور می باشند که ماجرای جنگ سوریه فقط یک شورش مردمی بوده که به یکباره به جنگ داخلی کشیده شد.

جنگ سوریه را می توان یکی از آخرین بخش های نقشه هایی متصور بود که غرب ده ها سال برای آن برنامه ریزی کرد و اگر در آن موفق می شد می توانست نقشه های زیادی را تغییر دهد. اگر به تاریخ برگردیم می توانیم مشاهده کنیم که غرب در آن زمان به رهبری انگلیس و فرانسه و برخی دیگر کشورهای اوروپایی تلاش داشتند سرزمین های در اختیار امپراتوری عثمانی را استعمار کنند و در این راستا نوعی تقسیم بندی میان انگلیس وفرانسه وبرخی دیگر کشورها که در زمانی ایتالیا — پرتغال و حتی روسیه هم در آن شریک بودند انجام دادند. انگلیس عموما به مناطق در مسیر شبه قاره هند مانند ایران و عربستان سعودی و مصر علاقه داشت و نام خاورمیانه هم از آنجا نشات گرفت در حالی که فرانسه به مستعمره های آفریقایی علاقه داشت. به هر صورت اولین تقسیم بندی رسمی ای که در تاریخ برای منطقه خاور میانه از آن یاد می شود تقسیم بندی سری سایکس پیکو می باشد که بر اساس آن منطقه خاورمیانه بین انگلیس وفرانسه تقسیم شد و مناطقی از شرق ترکیه مانند ارمنستان به روسیه تعلق گرفت. گو اینکه قبل از آن هم تقسیم بندی های زیادی وجود داشته که محرمانه بوده و مشخص نبوده.
 
البته این توافق نامه سری بعدها وپس از انقلاب بلشویک در روسیه توسط انقلابیون بر ملا گردید و همانند توافق نامه های قبلی محرمانه نماند.

ایجاد یک دولت یهودی در میان ده ها کشور اسلامی هم چند هدف داشت: اولا رهایی از شر درگیری های مختلفی که اوروپایی ها با یهودی ها داشتند. دوما داشتن یک پایگاهی که کاملا به غرب وابسته است و بدون غرب نمی تواند به موجودیت خود ادامه دهد. سوما استفاده از امکانات مالی و اقتصادی و رسانه ای سرشار یهودی ها در سطح جهان برای رسیدن به اهداف خود. پس از جنگ های اول و دوم جهانی ایالات متحده آمریکا به عنوان یک ابر قدرت بروز کرد و سران آن متوجه بودند که هیچ سهمی برای ایالات متحده در تقسیم بندی های قبلی در نظر گرفته نشده به همین دلیل برای برهم زدن نقشه های همپیمانان خود آنها را وادار کرد که مستعمره های خود را آزاد کنند. ایالات متحده امیدوار بود که پس از آزاد سازی این مستعمره ها بر اساس تئوری های سیاسی ماکیاولی با کاشتن رهبران همسو با خود بتواند بر مناطق استقلال یافته تسلط یابد. اسرائیلی ها هم که با حمایت انگلیس کشور خود را تشکیل داده بودند بلافاصله خط و مشی خود را تغییر دادند وآینده شان را به ابرقدرت جدید غربی یعنی ایالات متحده گره زدند. اما اراده ملت ها قویتر از خواسته آنها بود و به این شکل نتوانستند بر کشورهای منطقه تسلط یابند وبه همین دلیل به سمت تسلط مستقیم که همانا اشغال کشورها بود روی آوردند. بر کسی پوشیده نیست که القاعده و طالبان مستقیما توسط ایالات متحده جهت مقابله با اتحاد جماهیر شوروی سابق تاسیس شدند و هزینه های جنگ افغانستان یکی از دلایل ورشکستگی اتحاد جماهیر شوروی سابق به حساب می آید. پس از آن ایالات متحده با استفاده از همان القاعده ای که خود ساخته بود اقدام به اشغال افغانستان نمود. جریان مذاکرات خانم اپرل گلاسبی سفیر وقت ایالات متحده در عراق با صدام حسین نشان می دهد که ایالات متحده مشوق حمله عراق به کویت بوده تا زمینه اشغال عراق نیز فراهم گردد. اشغال افغانستان و عراق در واقع زمینه ساز اشغال ایران برای ایالات متحده بود. پازل ایالات متحده برای تقسیم بندی مجدد منطقه خاورمیانه با وجود ایرانی سرکش به هیچ وجه تکمیل نمی شد. برای اشغال ایران هم یک مهره دیگر باید سقوط می کرد و آن سوریه بود. ایالات متحده در واقع به دلیل حضور نظامی و تسلط بر رهبران کشورهای عرب حوزه خلیج فارس وهمچنین ترکیه کل منطقه خاورمیانه را اشغال کرده بود و فقط شامات (سوریه و لبنان) و ایران مانده بود تا نقشه تکمیل گردد. این بار نیز ایالات متحده با اراده ملت های منطقه مواجه شد و هم در عراق و هم در افغانستان همپیمانان ایران در همان انتخاباتی که ایالات متحده برگزار کرد و امیدوار بود که همپیمانانش برنده شوند، به قدرت رسیدند.
 
در عراق و افغانستان زمین گیر گردید و نقشه آن مجددا تغییر یافت.

در این ماجراها به هیچ وجه نمی توان نقش ایران و سوریه را نادیده گرفت و اگر اقدامات پیشگیرانه آنها نبود ایالات متحده زمین گیر نمی شد و هم ایران و هم سوریه اشغال شده بودند. نقشه جدید اشغال سوریه با استفاده از عوامل و مزدوران بود. این نقشه در لیبی جواب داده بود و می توانست در سوریه نیز موفقیت آمیز باشد. همه این شرایط در زمانی اتفاق افتاد که اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشیده بود و رهبران روسیه در حال جمع و جور کردن کشور بودند. ایران در بدترین شرایط تحریم اقتصادی قرار داشت و امکان کمک رسانی آن به سوریه صفر به نظر می رسید. کشور سوریه نیز در وسط موج انقلاب های عربی از درون با سردرگمی مواجه بود و بسیاری از سیاستمداران ونظامیان متصور بودند این کشور نیز به دیگر کشورهای عربی خواهد پیوست و دیر یا زود بشار الاسد مانند دیگر رهبران عرب سقوط خواهد نمود واز کشور خواهد گریخت. برنامه ریزان در ایالات متحده باور نداشتند که روسیه بتواند به سرعت به جایگاه قبلی خود به عنوان ابر قدرت برگردد و تصور می کردند تا زمانی که روسیه به جایگاه قبلی خود برگردند خواهند توانست اوروپای شرقی را قورت دهند و خاورمیانه را در چنگ خود قرار دهند و به سمت شرق آسیا پیشروی کنند. آنها همچنین توان شخص بشار الاسد در مقاومت و حمایت مردمی از وی وهمچنین درجه آمادگی جبهه مقاومت مورد حمایت ایران جهت مقابله با طرح آمریکا را دست کم گرفته بودند.
 
ولی به هر صورت موازنه قدرت نظامی به نفع همپیمانان غرب که امروزه از آنها به عنوان تروریست یاد می شود بود. و جبهه مقاومت به یک یار نظامی قدرتمند نیاز داشت.

مقاومت روسیه بر علیه زیادی خواهی های غرب در اوکراین آنها را متوجه کرد که ابر قدرت برگشته و تصمیم ندارد اجازه دهد غربی ها از خطوط قرمز آن عبور کنند ونشان داد که روسیه در حال بازگشت است. غربی ها در تلاش بودند بدعت جدیدی را در معادلات بین المللی پیاده کنند یعنی تغییر رهبران قانونی و منتخب با سلیقه خود به زور یا با انقلاب و شورش نظامی حمایت شده از طرف غرب و روسیه حاضر نبود اجازه پیاده شدن چنین بدعتی را بدهد. روسیه همزمان با ماجرای اوکراین، تقریبا 15 سال پس از تصمیم ایالات متحده مبنی بر اشغال افغانستان با دعوت دولت سوریه و جبهه مقاومت وارد سوریه شد و با حمایت دولت قانونی سوریه همه نقشه های غرب را بر هم زد. ظرف یکسال روسیه از هوا و طرفداران ایران و سوریه روی زمین همه بخش های اصلی (معروف به بخش های حیاتی) را به آغوش دولت مرکزی بازگرداندند و طبق شرایطی که شاهدش هستیم دیر یا زود بقیه بخش های اصلی کشور آزاد می شوند. روسیه امروزه اتحاد جدیدی در مقابل اتحاد آمریکا ایجاد کرده که نشان داده توانمندی بسیار بالاتری نسبت به همپیمانان ایالات متحده دارند. این اتحاد از ایران و سوریه و عراق و لبنان گرفته تا چین و هند وکشورهای آمریکای لاتین را شامل می گردد. روند اتفاقات در منطقه نشان می دهد که نقشه های غرب برای تقسیم بندی مجدد منطقه همه بهم خورده و در حال حاضر غرب در تکاپو است حد اقل با حفظ آبرو از این ماجرا خارج شود و امیدوار است بتواند حد اقل سهم کوچکی را نیز در منطقه داشته باشد. به هر حال پس از یکسال می توان گفت روسیه کاری کرد که پانزده سال جنگ افروزی ایالات متحده در منطقه را نقش بر آب کرده و ادامه این روند نشان می دهد که آقای پوتین تلافی کاری که آمریکایی ها با اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان کردند را نیز در خواهد آورد.
 
منبع: اسپوتنیک