کد خبر 639175
تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۳۹۵ - ۰۸:۱۵

در روز نهم محّرم وقتی شمر آماده حمله شد،‌ حضرت عبّاس از طرف امام برای گفت گو با دشمنان مأمور شد. همراه اباالفضل العباس بیست تن برگزیده شدند که زهیر یکی از آنان بود. زهیر با سپاه عمر سعد و شخصی به نام عَزره گفت و گو کرد.

حسینیه مشرق- زهیر بن قین قیس انماری بَجَلی از تبار انمار بن اراش بن کهلان قحطانی یمنی است و در کوفه سکونت داشته است. وی از بزرگان قبیله بجیله  بود.

زمان پیوستن به اباعبدالله
وی در منزل زرود، علی رغم میل باطنی به تشویق همسرش، دیلم یا دلهم،‌ بنت عمرو پس از آمدن  پیک امام به خیمه اش و دعوت برای همراهی با حسین (ع) به محضر امام رسید و در انقلابی شگرف همسفر امام به کربلا شد.

نحوه شهادت
زهیر در روز عاشورا به نصیحت سپاه عمر سعد پرداخت. ناسزایش گفتند. دیگر موعظه کرد. شمر به سوی او تیر و سخنان ناروایش را پاسخی سزاوار داد. امام فرمان بازگشت به او داد زهیر حمله شمر و یارانش را برای آتش زدن خیمه های امام دفع کرد. همراه با حرّ جنگ سختی کرد. ظهر عاشورا جان خود را همراه با سعید بن عبدالله سپر نماز امام کرد. پس از نماز در نبردی دلیرانه و کشتن صد و بیست نفر از دشمنان به دست کثیر بن عبدالله شبعی و مهاجر بن او تمیمی به شهادت رسید.
سن: حدود 60 سال

ویژگی ها و فضایل
 سخنور و خطیب، شجاع و مدیر، قرآن شناس، بصیر و آگاه به دین و شأن معصومین، علاقه مند به اباعبدالله الحسین (ع)، صبور در شدائد،‌ ایثارگر و فداکار، رشید و دلاور و رزم آزموده بود.

نام در زیارتنامه ها و منابع
در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: السلام علی زهیر بن القین البجلی القائل للحسین و قد اذن له بالانصراف : لاو الله لایکون ذلک ابداً تررک ابن رسول الله اسیراً  فی ید الاعداء و انجو؟ لا ارانی الله ذالک الیوم. در منابع و مقاتل مانند : تاریخ طبری ج 5 ص 404 الکامل فی التاریخ ج 4 ص 63-64 تاریخ یعقوبی ج 2 ص 244 -245 الارشاد ج 2 ص 101 مقتل الحسین خوارزمی ج 2 ص 20 ارشاد مفید ص 231 و ... به وی اشاره شده است.

رجز
انا زهیر و انا ابن القین                  اذوذکم بالسیف عن حسین
انّ حُسیناً احد السبطین               من عترهِ البّر التقی الزیّن
ذاک رسولُ الله غیر المْین             اضربکم و لا ایری من شین

و خطاب به امام  برای بشارت ، پس از نبردی سنگین می گفت :

فدتک نفسی هادیا مهدیا              الیوم نلقی جدک النبیا
و حسناً و المرتضی  علیاً              و ذاجنا الشهید الحیّا

اطلاعات دیگر
1- زهیر در هنگام پیوستن  به امام خطاب به همراهانش گفت. هر که دوستدار شهادت است، همراه من بیاید. و گرنه برود و این آخرین دیدار من با شماست. به همسرش گفت: تو آزادی. از قرائن پیداست همسرش با او همراه شده است یا با فاصله ای اندک از رزمگاه بوده است. پس از شهادت زهیر همسر او دلهم به غلامش گفت: این کفن را بگیر و ببر و مولایت را دفن کن. غلام می رود؛ امّا با دیدن بدن امام کفن را بر او می پوشاند و باز می گردد. دلهم  وی را می ستاید و آفرین می گوید و کفنی دیگر برای همسرش تدارک می بیند و به غلام می دهد.

2- سلمان بن مضارب ،‌پسر عموی زهیر. همزمان با زهیر همسفر امام می شود و در کربلا به شهادت می رسد.

3- زهیر هنگام پیوستن به اباعبدالله خاطره جنگ بلنجر را باز گفت و توصیه سلمان فارسی را که درآن جنگ پس از دریافت غنایم فراوان گفته بود :  آنگاه که سیّد جوانان آل محمد را درک کردید از پیکار و کشته شدن در کنار او بیش از دستیابی به این غنایم شادمان شد.

4- در منطقه ذی حُسم ،‌پس از ملاقات یاران امام با حر بن یزید ریاحی ، امام خطبه خواند و زهیر خطاب به یاران گفت شما سخن می گویید یا من سخن بگویم ؟ همگان گفتند تو بگو و زهیر عارفانه و عاشقانه سخن گفت و اعلام و اعلام وفاداری کرد.

5- زهیر وقتی سختگیر های حرّ را دید به امام پیشنهاد جنگ داد و گفت جنگ با اینان، سپاه حرّ، آسانتر  از جنگ با نیرهای بعدی است و امام پاسخ داد ما کنت لأبد أهم بقتال: ما آغازگر جنگ نخواهیم بود.

6- در روز نهم محّرم وقتی شمر آماده حمله شد،‌ حضرت عبّاس از طرف امام برای گفت گو با دشمنان مأمور شد. همراه اباالفضل العباس بیست تن برگزیده شدند که زهیر یکی از آنان بود. زهیر با سپاه عمر سعد و شخصی به نام عَزره گفت و گو کرد.

7-شب عاشورا پس از خطابة امام و دعوت رفتن،‌ زهیر یکی از خطابه خوانان آتشین و اعلام کنندگان فداکاری بود.

8- پس از شهادت زهیر امام  اندوهگینانه در کنار تن خونینش گفت: لا یبعدنّک الله یا زهیر! ولعن الله قاتلیک لعنُ الذینَ مُسخو قرده و خنازیر. خداوند تو را از رحمت خود دور نگرداند و قاتلانت را مانند کسانی که با لعنت خدا به صورت میمون و خوک در آمدند، لعنت کند.

9- با رفتار ها و گفتار هایی که از زهیر در کربلا و مسیر رسیدن به کربلا میشناسیم،‌ در عثمانی بودن وی تشکیک و تردید جّدی هست.

***منبع: کتاب آیینه‌داران آفتاب نوشته محمدرضا سنگری