به گزارش مشرق، محمد ایمانی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
1- «تناسب»، رکن اعتدال و عدالت است. براین مبنا میتوان پرسید نسبت دولت یازدهم باعدالت و اعتدال چیست؟ به نظر میرسد تناسب از جهات مختلف در دولت یازدهم رعایت نمیشود.
عدالت را قرار گرفتن هر چیز سر جای خود دانستهاند و اعتدال، نسبت درست با ارزشها به دور از افراط و تفریط است. به این معنا نسبتهای صحیح در چیدمان دولت و چرخه کار آن برقرار نشده و بنابراین کمتر میتوان از عدالت و اعتدال سراغ گرفت؛ دقیقاً از همین جاست که ارزیابی بخش معتنابهی از مردم و صاحب نظران درباره دولت، با رئیس جمهور و برخی همنشینان نزدیک او تفاوت میکند.
حلقه خاص دولتیها مدام به خویش مرحبا و احسنت میگویند و شاکیاند که چرا نسبت به آنان شکرگزاری نمیشود؛ اما در مقابل با نقدهای جدی نه فقط از سوی منتقدان بلکه حتی حامیان روبرو هستند.
اتفاقاً برخی حامیان نیز بر سر به هم ریختگی «تناسب» و «عقلانیت» در دولت، دلواپسیهای جدی دارند. بسته به اینکه چه قدر این نقدها درست و اساسی باشد، ضرورت «ترمیم تیم کابینه» یا «تغییر مربی و مدیر آن» اهمیت پیدا میکند. آنگاه از مسیر همین بحث میتوان به ترسیم صورتبندی متناسب برای «دولت دوازدهم» و رئیس آن رسید.
2- آقای فرشاد مؤمنی اقتصاددان اصلاحطلب و منتقد دولت سابق است که در انتخابات 88 در ستاد میرحسین موسوی بود و از دولت یازدهم حمایت کرده است. او چند بار به تفصیل گفت که «لیبرالهای ناتوان و مغرور، تصمیمگیران اصلی اقتصادی دولت هستند، همچنان بر مدار سیاست شکست خورده تعدیل اقتصادی (دولت سازندگی) و تحمیل افزایش قیمتها بر گرده طبقات ضعیف تصمیمسازی میکنند و یک کارشناس اقتصادی کاربلد در اطراف رئیسجمهور نیست».
وی اما پریروز با اشاره به تصمیم جدید دولت برای جدایی سازمان برنامهریزی و امور استخدامی، دست روی ضعف راهبردیتر در دولت گذاشت و در روزنامه اعتماد نوشت «بزرگترین کانون اشتباهات راهبردی در دولت فعلی، برخورد سهلانگارانه با مسئله هدفگذاری است. وقتی که تکلیف هدف یا اهداف مشخص نشده باشد، دستکاری اجرایی و شیوه سازماندهی دولت، جز به هم ریختگی و آشفتگی و ایجاد هزینههای جدید، دستاوردی نخواهد داشت».
آیا میتوان این حامی دلواپس دولت را هم به سیاق ادبیات آقای روحانی «بیسواد، بیشناسنامه، مزدور، کاسب تحریم، کودک صفت، حسود، بزدل، ترسو، جیببر، بیقانون، مستضعف فکری، بیکار، متوهم، غوطهور در فساد، سوء استفادهگر، خرابکار، عقبمانده، تازه به دوران عصر رسیده، عصر حجری، هوچیباز، منفیباف، یأسآفرین، ناشکر و...» لقب داد؟
3- یک بار دیگر تحلیل دقیق این اقتصاددان را مرور کنید؛ برخورد سهلانگارانه با هدفگذاری به عنوان کانون اشتباهات راهبردی در دولت، مشخص نبودن هدف و تولید آشفتگی به خاطر همین برخورد سهلانگارانه. خروجی این اشتباه راهبردی، فرافکنیهای 8-9 ماهه گذشته در تغییر و تحریف هدف اصلی مذاکرات هستهای است.
دولتمردی سهلانگار، 17 خرداد 94 میگفت «وقتی میگوییم باید تحریمهای ظالمانه رفع شود، بعضیها چشمانشان زیاد نچرخد. تحریم باید از بین برود تا سرمایه بیاید و مشکل محیط زیست، اشتغال، صنعت و آب خوردن مردم حل شود، منابع آبی زیاد شود و بانکها احیا شوند» و «همه تحریمهای بانکی و مالی، بالمره (یکباره) در روز اجرای توافق برداشته خواهد شد» اما اکنون با تقلیل همه آن انتظارات خودساخته و تحریف مواضع منتقدان ادعا میکند «اگر هواپیما بخریم، میگویند لوکس است و اگر نخریم، میگویند نتیجه برجام چه شد؟» یا اینکه «غاصب را بیرون کردیم و درب باغ به روی مردم باز شده، یک عده کودک به درب باغ آمدهاند و میگویند سیب و گلابی کجاست که ما میل کنیم. ما باغ را از دست غاصبان درآوردیم و درخت را کاشتهایم و باغ آماده باروری است. آیا صبر برای باروری باغ لازم نیست؟» خب! پس چرا وعده گشایش 100 روزه اقتصادی به مردم دادید؟
اگر مردمی به جای 100 روز، تا به امروز قریب 1200 روز صبر کردند و شنیدند که «4 سال دیگر صبر کنید»، چه تضمینی هست که مهر 1399 به آنها گفته نشود «یک 4 سال دیگر زمان لازم است تا برجام به ثمر بنشیند»؟! آیا به اعتبار همین سهلاندیشیها و سهلانگاریها نبود که دولتمردان ظرف 3 سال گذشته همه رؤیاها و آرزوهای خود را در سبد وزارت خارجه (توافق) چیدند و دست روی دست گذاشتند که این تخمها کی جوجه میشود.
اکنون که آخرین پاییز دولت یازدهم رسیده و از جوجهها خبری نیست، تازه رئیس جمهور محترم به صرافت افتاده، کابینه را ترمیم کند؛ آن هم نه از وزارتخانههایی مانند صنعت، راه و شهرسازی (مسکن)، رفاه و کار، نفت، اقتصاد، جهاد کشاورزی و... که برخی از آنها را - به اعتبار نقش و سهمشان در کابینه ائتلافی - گویا توپ هم نمیتواند تکان بدهد، بلکه از وزارت ورزش و ارشاد.
4- آقای مؤمنی تنها حامی دلواپس دولت نیست. پیش از وی، غلامحسین کرباسچی- که دیدگاه اقتصادی حزب متبوع او، مورد اعتراض امثال فرشاد مؤمنی است اما در ائتلاف اعتدال! با هم جمع شدهاند- برای دولت اظهارنگرانی کرد. دبیرکل کارگزاران اردیبهشت 94 به روزنامه شرق گفت «آیا دلمان نباید شور بزند. نمیشود معاون و وزیر باشیم اما استدلال ما این باشد که اگر بودجه دادند کار میکنیم و اگر ندادند، کار نمیکنیم! خطاب به وزیر راه گفتم بعد از چند سال بازنشسته خواهید شد و با خانواده به سفر خواهید رفت. اما اگر در همین ترافیک متوقف شوید، آیا نوههای شما نخواهند گفت در دوره وزارت خود چه کاری انجام دادید؟ باید دلمان بیشتر از این چیزی که هست، شور بزند. البته مثال وزارت راه را زدم اما بقیه وزارتخانهها مثل وزارت کار و دیگران هم همین گونه است. دولت باید ابتکار به خرج دهد و فکری در این باره بکند... اینکه تعدادی آدم خسته و سالخورده بنشینیم و بلند شویم که نمیشود! فرض کنید مناقشه هستهای هم حل شد، بعد از آن چه؟ این بیتحرکیها، آدم را برای دولت نگران میکند. چشم بر هم گذاشتیم و نصف مهلت دولت گذشت». این هم یک بیسواد مسئلهدار و معلومالحال دیگر(!) که البته چون به فصل انتخابات رسیدهایم، فتیله نگرانیها را پایین کشیده است؛ بیآن که ذرهای تغییر در گردش کار دولت نسبت به اردیبهشت 94 پدید آمده باشد.
5- گواهی و شهادت بعدی را باید از سخنگوی دولت اصلاحات گرفت. عبداله رمضانزاده تیر ماه 95، یک چالش راهبردیتر را درباره ناکارآمدی شماری از وزرا پیش کشید و به روزنامه وقایع اتفاقیه گفت «مشکل عمدهای که آقای روحانی در این 3 سال با آن دست به گریبان بود، نداشتن سابقه در کارهای اجرایی است و به همین خاطر از نیروهای اجرایی و با تجربه کشور شناخت کمتری داشت و به خاطر همین نقطه ضعفش، برخی برنامههای او به نتیجه نرسیده است». یک بار دیگر با دقت بخوانید! این قضاوت طیفی است که دست کم 2 بار علناً گفتهاند دولت را «رحم اجارهای» خود میدانند و بنابراین از روحانی در انتخابات اردیبهشت 96 حمایت میکنند.
رئیس دولتی که «سابقه کار اجرایی ندارد- ندارد نه اینکه سابقه کمی دارد- مناسب هر کار دیگری باشد، تناسبی با ریاست و مدیریت دولت ندارد چرا که طبق قانون اساسی اصالتاً باید مدیر و مدبر باشد. نام این نقیصه را صرفاً نمیتوان «نقطه ضعف» گذاشت، بلکه چنین مدیری ذاتاً «اشتباهی» است و با جایگاه مدیریتی مذکور تناسب ندارد.
از بطن همین عدم تناسب است که سهلاندیشی در هدفگذاری و وعده دادن، چینش برخی وزیران خسته و ناکارآمد، به هم ریختگی اجرایی، هزینه تراشیهای جدید، غفلت از گذران شتابان مهلتها، والنهایه اضطراب ناشی از بیداری ناگهانی و رگبار اتهام و اهانت به منتقدان، پدیدار میشود.
6- ترمیم کابینه از جنسی که در روزهای اخیر مشاهده میشود، نوعی ضعیفکشی و فرافکنی مسئولیت است. صرف نظر از کارنامه وزرای «مستعفا»! حقیقت مطلب درباره دولت همان است که شاعر گفته است «خانه از پای بست ویران است- خواجه در بند نقش ایوان است»؛ یا به قول دیگری «گر حکم شود که مست گیرند-در شهر هر آنچه هست گیرند». کاش دولت شجاعت داشته باشد و از مثلاً 10 هزار شهروند نظرسنجی کند که؛ اولاً چه قدر این ترمیم را جدی یا سرگرمی میدانید؟ ثانیاً اولویت تغییر از نگاه شما این 3 وزیر بودند یا مثلاً وزرای صنعت، راه و شهرسازی، رفاه و کار و نفت؟ ثالثاً به نظر شما با این ترمیم، رشد و رونق اقتصادی پدید میآید، اشتغال و مسکن درست میشود و یا مشکل محیط زیست و آب خوردن و بد عملی بانکها برطرف میگردد؟ اگر دولت را به چشم یک تیم ببینیم، واقعیت این است که ترمیم آن، گاه به جابهجایی چند «بازیکن» است و گاه به تغییر «مدیر» و «مربی» و «برنامه» آن.
در صورت تکرار مطلق ناکامیها، بیانصافی است که مدیر و مربی، تقصیرها را پای حلقه ضعیفتر- بازیکنان- بنویسند و از خود رفع مسئولیت کنند؛ آن هم در حالی که آقای مربی 39 ماه فرصت تغییر و ترمیم داشت اما هیچ کاری برای تیم آشفته و در حال گل خوردن مدام نکرد؛ صرفاً به این امید که یک «فوروارد» (وزارت خارجه) میتواند جور تیم بیست و چند نفره را بکشد!
7- وقتی مربی نامناسب، هیچ هدف و برنامه و تقسیم کار درستی را برای تیم تعریف نمیکند یا اصرار دارد بازیکنان خسته و سالخورده را به خدمت بگیرد و اساساً با اسلوب بازی ناآشنا باشد، طبیعتاً به سمت «اتلاف فرصت»ها کشیده میشود و میکوشد با حاشیهسازی و جنجال و دامن زدن به دو قطبیهای کاذب یا تحریف نقدهای منتقدان زمان باقی مانده را «وقتکشی» کند. اعلام توافق برجام در 23 تیر ماه 94 و اجرای آن در دی ماه همان سال، پایان عرضه همه آن چیزی بود که دولت و رئیس جمهور در چنته داشت.
سیمای دلفریبی که ظرف 2 سال و نیم از توافق با شیطان بزرگ ترسیم شده بود، اشتیاقی را پدید میآورد که تنها در مرحله حرمان و هجران دوام داشت؛ وصال و کنار زدن نقاب از چهره واقعی آمریکا همان و احساس انزجار و تنفر همان! با تأسف تمام باید گفت وضعیت برخی دولتمردان پس از برجام، حکایت از اینجا مانده و از آنجا رانده است.
یعنی به امید جلب ترحم آمریکا، اغلب کارهای شدنی برای بهبود وضعیت را معطل گذاشتند و فرصتسوزی کردند. در چنین شرایطی، هر روز از 7 ماه باقی مانده تا انتخابات برای این دولتمردان به سختی میگذرد.