چهارم آبان سالروز سقوط خرمشهر است. شهري كه در رقابتي تاريخي با بندر بصره، همواره مورد مناقشه دولتهاي ايران و عثماني قرار ميگرفت و طي فرازها و فرودهاي متعدد، نام خود را در گوشه و كنار كتابهاي تاريخي به ثبت ميرساند. چنانچه اين شهر قبل از اشغال توسط بعثي ها، دو بار توسط عثمانيها و يك بار توسط حاكم بغداد به تصرف درآمده بود. شهري كه در اوايل دهه 1350 و پس از گذراندن دورههاي دشوار تاريخي، به جهت انجام مبادلات عظيم تجاري در آن، از حيث اهميت اقتصادي و استراتژيكي تنه به تنه آبادان ميزد، دوباره مورد طمع دشمنان قرار گرفت و اين بار خونينتر از دفعات قبل، در چهارم آبان ماه 1359 هجري شمسي به اشغال درآمد.
خرمشهر در موقيعت جغرافيايي جنوب غربي استان خوزستان، همسايه ديوار به ديوار آبان است و تنها 12 كيلومتر با نقطه صفر مرزي شلمچه فاصله دارد. اگر شهر بصره را قرينهاي براي آن درنظر بگيريم، با وجود فاصله 18 كيلومتري بصره از مرز شلمچه، اين دو شهر چيزي حدود 30 كيلومتر با يكديگر فاصله دارند. 31 شهريورماه 1359 كه عراق بعثي رسماً به كشورمان حمله كرد، خرمشهر مثل بسياري ديگر از نقاط مرزي مجاور كشور عراق، از چندين روز و حتي چندين ماه قبل درگير خصومت بعثيها شده بود. چنانچه دو تن از پاسداران خرمشهر 10 روز قبل از شروع رسمي جنگ در مرز شلمچه به شهادت رسيدند.
بعد از هجوم سراسري دشمن، مدافعان خرمشهر توانستند 34 روز مقابل دشمن ايستادگي كنند. از مرز شلمچه و پل نو گرفته تا فلكه مقاومت و خيابان چهل متري و بازار صفا و گمرك و مسجد جامع، وجب به وجب جنگيدند و همين مقاومت جانانه نيز باعث شد تا سقوط اين شهر در غروب غمبار چهارم آبان ماه براي مدافعانش گران تمام شود. يكي از مدافعان اين شهر در خصوص آخرين لحظات مقاومت ميگويد: مسجد جامع سنگر اصلي ما به شمار ميرفت. تا اين مسجد سرپا بود، حتي دشمن جرئت نداشت بگويد كه شهر را گرفته است اما غروب روز چهارم آبان ماه در حالي كه عراقيها به چند متري مسجد رسيده بودند، شهيد جهانآرا اندك مدافعان باقيمانده را جمع كرد و گفت ديگر ماندن بيفايده است و بايد شهر را ترك كنيم. به دستور جهان آرا، من و چند نفر ديگر از مدافعان از كوچه كناري مسجد خودمان را به كارون رسانديم و به آب زديم و با شنا خودمان را به كوت شيخ در آن سوي شط رسانديم. خرمشهر شامگاه همين روز سقوط كرد.
اما چهارم آبان ماه تنها از ديد رزمندگان ايراني به مثابه سقوط اين شهر به شمار نميرود بلكه در اسناد دشمن بعثي نيز اين تاريخ به منزله سقوط خرمشهر نام برده شده است. يكي از فرماندهان عراقي در گزارش خود مينويسد: بيمارستان واقع در كنار رودخانه كارون و كارخانه روغن نباتي به اشغال ما درآمد و مقاومتها نيز در داخل شهر پايان يافت. در واقع روز 26/10/1980 (مصادف با چهارم آبان ماه 59) روز سقوط كامل شهر بدون درگيري بود. درگيريهاي امروز و روز گذشته جزء درگيريهاي اصلي محسوب نميشود.
بنابراين چهارم آبان ماه از سوي دو طرف درگيري به منزله پايان نبرد در قسمت غربي خرمشهر به شمار ميرفت. شامگاه اين روز دو احساسات متناقض در اين سو و آن سوي شط كارون در جريان بود. در اين سو بغض فروخورده رزمندگان در كارون غرق ميشد و در آن سو صداي هلهله دشمن و تيراندازي هواييشان به گوش ميرسيد. در اين سو آخرين اميد رزمندگان با غروب خورشيد چهارم آبان ماه، به خاموشي ميگراييد و در آن سو دشمن با افتخار به قائد اعظم خود(صدام حسين) اعلام ميكرد كه پرچم ايران را از فرمانداري خرمشهر پايين كشيده و پرچم خود را نصب كرده است. اما اين پايان ماجرا نبود و 575 روز بعد، تمام وقايعي كه خرمشهر در چهارم آبان 59 شاهدش بود، عينا برعكس تكرار شد و 13هزار عراقي گير افتاده در داخل خونين شهر شاهد بودند كه چطور عزم و غرور جوانان ايراني به تمامي تسليحات آنها غلبه كرد و با آزادسازي خرمشهر در سوم خردادماه 1361، سيلي محكمي به گوش صدام و اربابانش نواخته شد.
مراقب باشيم ايمانمان سقوط نكند
سقوط خرمشهر اگرچه اتفاقي غمبار در تاريخ دفاع مقدس به شمار ميرود، اما براي رزمندگان بصيري مانند شهيد محمد جهان آرا و شهيد بهروز مرادي، مملو از عبرتها و نكتههايي بود كه بايد از آنها درس گرفته ميشد. در اينجا نگاهي به واكنش اين دو رزمنده در ماجراي سقوط خرمشهر مياندازيم.
از شهيد محمد جهان آرا اينطور نقل ميشود كه وقتي خرمشهر سقوط كرد و او شاهد ناراحتي زايدالوصف همرزمانش بود، آنها را در آن سوي كارون جمع ميكند و ميگويد: «اگر خرمشهر سقوط كرد دوباره آن را پس ميگيريم، مراقب باشيم ايمانمان سقوط نكند.» يكي از رزمندگاني كه شاهد سخنان جهان آرا بود، ميگويد: «در آن لحظات حساس كمتر كسي از رزمندگان با چنين ديدي به موضوع سقوط خرمشهر نگاه ميكرد. در واقع وجود بسياري از ما مملو از غم و كينه از دشمن بود، اما جهان آرا و امثال او نگاهي الهي به وقايع داشتند و تاريخ نشان داد كه چطور با آزادسازي خرمشهر، حرف جهان آرا به واقعيت تبديل شد. به راستي برنده واقعي كسي بود كه ايمان خود را حفظ كرد و در برابر ناملايماتي چون سقوط خرمشهر، يأس و نااميدي را به خود راه نداد.
شهيد بهروز مرادي نيز از جمله مدافعان خرمشهر بود كه اصالتي اصفهاني داشت. او در خردادماه سال 67 و در شلمچه به شهادت رسيد. بنابراين از شاهدان آزادي خرمشهر بود. شهيد مرادي همان جوان خوش خطي است كه تابلوي: «به خرمشهر خوش آمديد، جمعيت 36 ميليون نفر» را نوشته و مثل يك سند تاريخي از خود به يادگار گذاشته است. از شهيد بهروز مرادي نقل ميشود كه بعد از سقوط خرمشهر، شبها با يك ضبط صوت در شهري كه پرنده در آن پر نميزد و صداي گلوله و زوزه باد در ميان در و پنجرههاي خانههاي خالي شهر ميپيچيد، به راه ميافتاد و صداهاي مختلفي را ضبط ميكرد. ميكروفن ضبطش را كنار شط كارون ميگذاشت و صداي آب را كه با صداي گلوله و انفجار همراه ميشد ضبط ميكرد، از او ميپرسند اين صداها به چه درد ميخورد؟ پاسخ ميدهد: «همزمان با آرشيو آثار موزه جنگ تحميلي نياز به آرشيو صوتي هم خواهيم داشت و اين افكتهاي صدا ميتواند به مستندسازان ما كمك كند كه براي ساخت فيلمهايشان از صداها و افكتهاي ويژه و خاص خرمشهر استفاده كنند.» در قاموس امثال مراديها، خرمشهر هرگز سقوط نكرده بود و آنها با اشتياق انتظار روز آزادسازي شهر را ميكشيدند. چنانچه شهيد بهروز مرادي حتي در اوج نااميدي اشغال خرمشهر به فكر مستندسازاني بود كه ميخواستند بعد از آزادي خونين شهر، سرود آزادياش را به تصوير بكشند. / روزنامه جوان