در این دیدار که روز جمعه 21 آبان در محیطی صمیمی و با حضور اعضای خانواده شهید بابانظر صورت گرفت، والینژاد با تأکید بر اهمیت ساخت چنین مجموعهای گفت: «تعهد ما انتقال فرهنگ شهداست و بر همین اساس تصمیم گرفتهایم تا بار سنگین ساخت چنین سریالی را برعهده بگیریم. زندگی شهید بابانظر دارای فراز و فرود و جذابیت فراوانی است و میتواند نیاز مخاطب امروز را تأمین کند. امثال بابانظرها روح انقلاب ما هستند و ساخت زندگی واقعی آنها عمق انقلاب را نشان میدهد که در دلها اثری بیمانند دارد.
وی با اشاره به شروع پژوهش درباره شهید بابانظر گفت: درباره بابانظر منابع مختلف و ارزشمند اطلاعاتی نظیر خاطرات همرزمان و دوستان و خانواده وجود دارد. ما نیز در مرحله پژوهش توانسته ایم حدود 30 ساعت مصاحبه تصویری شهید و خاطره گویی های ایشان و... را جمع آوری کنیم تا امکان پژوهش جامع و در عین حال سریع برای نگارش فیلمنامه فراهم شود.
همسر شهید بابانظر نیز با ذکر خاطرهای به خصوصیت بیان خاطرات توسط شهید پرداخت و گفت: در ایام هفته دفاع مقدس، شهید در یک روز در شیروان و بیرجند و مشهد سخنرانی کرد و در حالی که مجروحیت نیز داشت، نیمههای شب به خانه بازگشت و در همان حال آماده شد تا به فرودگاه برود. به او گفتم لااقل کمی استراحت کن و بعد برو. ولی او گفت: برای خوابیدن و استراحت کردن وقت بسیار است، حالا باید حرف زد و حرفها را گفت. او لحظهای استراحت نمیکرد و این خاطرات، حاصل بیخوابیها و تلاش آن دوران شهید است.
شهید محمدحسن نظرنژاد در میان کسانی که جنگ هشت ساله را تجربه کردهاند، یک استثناء محسوب میشود. و به نوعی می توان گفت جنگ، محمدحسن نظرنژاد را بابانظر کرد. او بیش از 140 ماه در مناطق جنگی حضور داشت و مانند پدری سایهاش روی سنگرها و خاکریزها و نیروهای خراسانی بود. در بستان چشم و گوش چپ خود را از دست داد، در فکه کمرش شکست، در فاو قفسه سینهاش زخم برداشت و وقتی جنگ تمام شد، 160 ترکش به بدن او خورده بود که تنها 57 ترکش را پزشکان بیرون آوردند و 103 ترکش همچنان در پیکرش باقی ماند. او قهرمان کشتی پاچوخه استان خراسان بود و یکی از قهرمانان کشتی کشور در وزن 90 کیلو به شمار میرفت. با پیروزی انقلاب در مرزهای شرقی کشور و غائله گنبد حضور یافت و سپس به کردستان رفت. وی گفته است: من 23 آبان 1359 به جبهه رفتهام و سوم فروردین1370 برگشتهام. اگر حضور در کردستان و گنبد هم حساب شود، قریب به 140ماه میشود. من تاریخ زنده بچههای سپاه و بسیج خراسان در جبهه و جنگ هستم. چشمم کور شده، گوشم کر شده، ستون فقراتم شکسته و قفسه سینهام از 2 قسمت متلاشی است. مقداری از ماهیچه دستهای چپ و راستم از بین رفته است و بیش از 160 تیر و ترکش خوردهام که هنوز تعدادی از آنها را به یادگار دارم. ترکش روی پرده مغزم، هشدار همیشۀ من است.
بابانظر در سال 1375 در کردستان، به دلیل عوارض شیمیایی، در حین بالا رفتن از ارتفاعات دچار تنگی نفس شد و به یاران شهیدش پیوست.
پژوهش ها برای نگارش فیلمنامه این سریال آغاز شده و قرار است به سرعت «بابانظر» وارد نگارش فیلمنامه و پیش تولید شود.