شهید نظرنژاد اولین بار در سال 1358 عازم جبهه كردستان شد و تا پایان جنگ در جبهه حضور داشت. او بیش از صد و چهل ماه در مناطق جنگی بود. در بُستان چشم و گوش چپ خود را از دست داد. در فكه كمرش شكست. در فاو قفسه سینهاش شكافت، گازهای شیمیایی به ریههایش رسید و وقتی جنگ تمام شد، صد و شصت تركش به بدن او خورده بود كه تنها پنجاه و هفت تركش را از بدنش خارج كردند؛ اما صد و سه تركش همچنان در پیكر قوی و نیرومند او كه روزی از پهلوانان خراسان بود، به یادگار ماند. آن روزها برایش 95 درصد مجروحیت نوشتند.
پرویز پرستویی در مراسم رونمایی از این كتاب گفته بود: تقاضا دارم به هر شكلی كه ممكن است این كتاب در اختیار كل ملت ایران قرار بگیرد، تا شاید یادآوری شود كه بابانظرها چه كردند و ما چه میكنیم.
در بخشی از كتاب آمده: «با ساكت شدن آتش، تخم مرغ آب پز را توی دهانم گذاشتم و با انگشت فشار دادم كه پایین برود. چمران خنده اش گرفت و گفت: می جویدید بهتر نبود؟!
گفتم: این طوری زود هضم نمی شود. ممكن است تا دو سه روز دیگر غذا گیرم نیاید.
گفت: تو بنا داری تا دو سه روز غذا نخوری؟ اگر این بچه ها دو سه روز چیزی نخورند، می میرند.
گفتم: بالاخره خودمان را می كشیم. بدنم یك مقدار چربی دارد و می تواند دوام بیاورد.»
چاپ پنجاه و دوم این كتاب در 520 صفحه در قطع رقعی و با تیراژ2500 نسخه توسط انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر شد.