مواضع انتخاباتی دونالد ترامپ موجی از نگرانی را میان سردمداران وابسته رژیم‌های عربی در منطقه به راه انداخته که مصداق عینی آن را می‌توان در بیم و امید ریاض نسبت به دوران ریاست‌جمهوری ترامپ دانست.

 به گزارش مشرق، با پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بسیاری از محافل سیاسی و اقتصادی جهان دچار شوک عجیبی شدند. ترامپ برخلاف نظرسنجی‌ها موفق شد با سوار شدن بر موج مخالف جریان های امپریالیستی در آمریکا، رأی افکار عمومی را با خود همراه کرده و بتواند خود را به کاخ سفید برساند. گرچه ترامپ در اظهارات خود، اردوگاه جمهوری‌خواهان را رقیب انتخاباتی خود می داند، اما بر کسی پوشیده نیست که استراتژی قدرت سخت افزاری جمهوری خواهان که در دهه گذشته 4 جنگ را در منطقه خاورمیانه به بار آورد و صدها هزار کشته و زخمی به کشورهای منطقه تحمیل کرد، نقش اساسی در رسیدن ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا داشت و اساسا ترامپ زیر پرچم این جریان موفق به ادامه حضور در رقابت های انتخاباتی شد.

آنچه در ادامه این مقاله بررسی می شود، تاثیرات احتمالی انتخاب دونالد ترامپ بر روابط آمریکا با کشورهای منطقه خاورمیانه با استفاده از شاخص هایی نظیر مواضع انتخاباتی ترامپ و سیاست های محافظه کاران آمریکایی در قبال کشورهاست:

فلسطین و عمق سرسپردگی ترامپ به صهیونیست‌ها

با وجود حمایت مطلق دولت باراک اوباما از رژیم صهیونیستی، به نظر نمی‌رسد ترامپ بتواند اتفاق جدیدی را در ابعاد اقتصادی برای رژیم صهیونیستی رقم بزند. اوباما برای خوش خدمتی به رژیم صهیونیستی برنامه کمک های 38 میلیارد دلاری آمریکا به رژیم صهیونیستی را که بی‌سابقه‌ترین رقم کمک های آمریکا به این رژیم بوده را به تصویب رسانده و تمام تلاش خود را در ایجاد پوششی برای اقدامات نژادپرستانه تل‌آویو بر ضد فلسطینیان و ادامه شهرک‌سازی صهیونیستی در قدس و کرانه باختری به کار گرفته است.

 

در همین راستا بود که بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی بعد از انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری ضمن تماس تلفنی با وی تأکید کرد که وی دوست واقعی اسرائیل است. ترامپ نیز از نتانیاهو دعوت کرد که دو طرف در واشنگتن باهم دیدار داشته باشند. در همین رابطه نفتالی بنت وزیر آموزش رژیم صهیونیستی ابراز داشت که با پیروزی ترامپ دوران دولت فلسطین به پایان رسیده است.

ترامپ گرچه لحن حماسی بیشتری از اوباما و کلینتون در حمایت از رژیم صهیونیستی به خود گرفته، اما به نظر نمی‌رسد بتواند بیش از این بر ملت بی پناه فلسطین فشار وارد کرده و منافع صهیونیست ها را تامین کند. نتایج یک نظرسنجی عمومی انجام شده در فلسطین اشغالی که سه ماه قبل از انتخابات آمریکا صورت گرفته بود ، نشان داد که اکثریت مردم فلسطین (حدود 70%) اعتقاد دارند که تفاوتی بین هیلاری کلینتون و دونالد ترامپ در رابطه با تحقق منافع فلسطین وجود ندارد. آنها معتقدند که رئیس‌جمهور آمریکا هر کسی که باشد چه درمرحله قبل از پیروزی در انتخابات یا پس از آن نیازمند جلب دوستی و اطمینان رژیم صهیونیستی است. به همین علت است که دیدگاه‌های کلی دو نامزد در زمینه آرمان فلسطین تفاوت زیادی با یکدیگر نداشت، اما شدت و حدت لحن ترامپ در تقابل با مطالبات مردم فلسطین تاحد زیادی آنها را ترسانده است، وی اولین رئیس‌جمهور آمریکا است که وعده داده، قدس را پایتخت دولت اسرائیل خواهد کرد. ترامپ همچنین حمایت‌های نامحدود از رژیم صهیونیستی را مطرح کرده و به این ترتیب حتی امید فلسطینی‌ها به امکان تشکیل دو دولت با اختیارات حد اقلی برای آنها را نیز ناامید کرده است. اگر ترامپ به وعده های انتخاباتی خود در رابطه با انتقال سفارت واشنگتن به قدس اشغالی عمل کند ، این موضوع می‌تواند هشداری برای چالش سیاسی جدید بر ضد فلسطینیان سازشکار و تمامی مسلمانان و عرب ها تلقی شود، اقدامی که دولت های قبل با وجود طرح وعده های آن، جرأت اجرای آن را نداشتند.

با این وجود مردم فلسطین معتقدند اگر مواضع ترامپ در مورد رژیم صهیونیستی درست باشد، وی چشمان خود را به روی جنایت‌های روزانه اسرائیلی ها در توسعه شهرک سازی و یهودی سازی قدس اشغالی و سرکوب مردم فلسطین خواهد بست و باعث فروپاشی هر چه بیشتر اوضاع شکننده مسلمانان در سرزمین های اشغالی خواهد شد. البته این روند می‌تواند دامنه‌های فروخفته انتفاضه قدس را بار دیگر احیا کرده و خشم مردم را بیش از پیش نسبت به سرکوبگری های رژیم صهیونیستی شعله ور سازد.

راست‌گرایان افراطی رژیم صهیونیستی که به دنبال توسعه شهرک سازی بوده و با راه حل تشکیل دو دولت در سرزمین‌های اشغالی مخالفت می‌کنند ، ترامپ را متحد طبیعی و ابدی خود می دانند. افراط گرایان کابینه کنونی رژیم صهیونیستی مواضع رسمی ترامپ در قبال درگیری‌های فلسطینی - اسرائیلی را بهترین فرصت برای دنبال کردن سیاست های خود در تحریک بر ضد مسلمانان و سرکوب آنها می دانند. این در حالی است که دولت آمریکا در دوران اوباما گرچه از هیچ تلاشی برای تأمین منافع رژیم صهیونیستی فروگذار نمی‌کرد، اما در برخی موارد در راستای فریب افکار عمومی از برخی سیاست های این رژیم در زمینه شهرک سازی صهیونیستی و مطالبات حداکثری تل آویو در روند مذاکرات سازش انتقاد می کرد.

روی کار آمدن ترامپ همچنین ضربه سختی به جریان سازش‌کار با رژیم صهیونیستی وارد کرد، آنها به این نتیجه رسیدند که صحبت از کسب امتیازهای حداقلی در سایه مذاکرات سیاسی و ادامه سازش با رژیم صهیونیستی و سرکوب مقاومت های مردمی در فلسطین کارساز نیست، شاید بتوان گفت یکی از عللی که باعث تزلزل در موقعیت تشکیلات خودگردان فلسطین شده، همین موضوع است.

ترامپ و سناریوی بیم و امید پادشاهی شن‌ها

دونالد ترامپ در رقابت‌های انتخاباتی خود بارها تأکید کرد که عربستان باید هزینه حمایت آمریکا از این کشور را بپذیرد. وی در این سخنان تأکید کرد: «آمریکا در حالی از عربستان حمایت می‌کند که قرض های زیادی دارد که باید پوشش داده شود، آنها یا باید خودشان مجبور به دفاع از خودشان شوند یا اینکه به ما کمک کنند. ما دولتی هستیم که بالغ بر 20 تریلیون دلار بدهی داریم.» چیزی که ترامپ در ازای استمرار مناسبات خود با عربستان از این کشور مطالبه می کند، "پول" است. این در حالی است که ریاض از گذشته به عنوان خودپرداز برنامه های آمریکا در منطقه به شمار می‌رود، ولی به نظر می‌رسد این مقدار پشتیبانی ریاض از آمریکا برای ترامپ قانع کننده نیست.

 
در دوران ریاست جمهوری ترامپ به نظر می‌رسد مانعی بر سر باج خواهی و رشوه گیری واشنگتن از ریاض به بهانه استمرار مناسبات و همکاری های بین الملی با این کشور وجود داشته باشد. آنچه که از تحولات داخلی ریاض نیز بی می آید، این است که شرایط این کشور در تقابل با این رویکرد مساعد نیست و مقامات آل سعود مجبور هستند با این باج خواهی همراهی کنند، چرا که عدم همکاری آمریکا با برنامه های منطقه ای این کشور می‌تواند عواقب وخیمی برای ریاض داشته باشد.

به نظر می‌رسد در دوره ریاست جمهوری ترامپ ابزارهای فشاری نظیر قانون جاستا بیش از پیش در مناسبات آمریکا  عربستان روی کار بیاید. سعودی ها نیز به علت جنگ ‌هایی که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم وارد آن شده‌اند، قدرت پرداخت مطالبات مورد نظر آمریکا در نزد آنها کاهش پیدا کرده است، اما آنها می‌دانند که با سرپیچی از مطالبات آمریکایی ها با خطرات موجودیتی مواجه خواهند بود. خطر گروه‌های تروریستی و تکفیری در مرزهای عربستان از یک طرف و تهدیدات به وجود آمده از یمن در نتیجه تجاوز یک و نیم ساله سعودی ها از طرف دیگر و تهدیداتی که این کشور در نتیجه نارضایتی های منطقه ای از سیاست هایش احساس می کند ، همگی می‌توانند منافع حاکمیت آل سعود در عربستان را در مخاطره قرار دهد، مگر اینکه آمریکا بخواهد با رشوه ای که از محمد بن سلمان سعودی دریافت می کند، نقش بادیگارد این کشور در منطقه را بازی کرده و برنامه های آنها را ساماندهی نماید. 

بر کسی پوشیده نیست که دولت آمریکا چه قبل از روی کار آمدن ترامپ یا بعد از آن، چیزی با عنوان دوستی ها و ائتلاف های پایدار و مطلق جز در قبال رژیم صهیونیستی نمی شناسد. تجربه نشان داده است که آمریکایی‌ها هر زمان که منافعشان ایجاب کند، حاضرند متحدان خود را تا سرحد سقوط و براندازی رها کنند. نمونه‌هایی از این موارد را در مورد رژیم‌های سرنگون شده در پی انقلاب های عربی شاهد بودیم که آمریکا با وجود تمامی وابستگی افرادی نظیر حسنی مبارک و زین العابدین بن علی و معمر القذافی سرکردگان مصر، تونس و لیبی، با تمام شدن مدت استفاده خود، زیر پای آنها را خالی کرد.

بررسی مواضع عربستان از تعیین ترامپ به عنوان رئیس جمهور آینده آمریکا از نگاهی دیگر نیز قابل تامل است. مسأله ای که باعث ابرازخرسندی عربستان و سایر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس به صورت عام از انتخاب ترامپ می شود، مواضع وی نسبت به ایران و آن چیزی است که نفوذ منطقه‌ای آن نامگذاری شده است. عربستان سعودی و متحدان منطقه‌ای آن در شورای همکاری خلیج فارس، اتحادیه عرب و دیگر نهادهای عربی، تاکنون از هیچ تلاشی برای ممانعت از گسترش نفوذ ایران در منطقه دریغ نکرده‌اند. ادعاهای مکرر و بی اساس این کشورها مبنی بر دخالت ایران در امور داخلی کشورهای دیگر در همین چارچوب تعریف می شود. بر همین اساس، عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج فارس حساب ویژه ای را روی دونالد ترامپ رئیس جمهوری منتخب آمریکا برای نقش آفرینی در جلوگیری از گسترش نفوذ ایران در منطقه، باز کرده اند.

کشورهایی که خود، عامل گسترش تروریسم و افراطی گری در منطقه هستند، امروز با طرح ادعای نخ‌نمای حمایت ایران از تروریسم، به دروغ پرچم مبارزه با تروریسم را بالا برده اند و قصد دارند آن را به دست ترامپ دهند تا بدین ترتیب وی در مواجهه مستقیم با ایران قرار گیرد. کسانی که بر طبل جنگ و جنگ‌طلبی در منطقه می‌کوبند، امروز از روی کار آمدن افرادی با سیاست‌های همسو با آنها در آمریکا به شدت خوشحال هستند. سفر زودهنگام هیأت شورای همکاری خلیج فارس به آمریکا پس از روی کار آمدن ترامپ، خود از این خرسندی حکایت دارد و همچنین حاکی از آن است که سعودیها و هم‌پیمانان آنها در حال برنامه ریزی برای آغاز یک ماجراجویی جدید در منطقه با پشتوانه «دونالد ترامپ» هستند.

آیا کارد جنگ یمن به استخوان می‌رسد؟

مجموعه ای از شاخص‌های بین‌المللی نشان دهنده احتمال افزایش مداخله آمریکا در یمن برای سرکوب جریان های مدافع مردمی این کشور است، در حالی که کشتی‌های جنگی آمریکایی و جنگنده‌های این کشور همچنان به حملات خود بر ضد مواضعی که آنها را تهدیدات امنیت ملی آمریکا در یمن ارزیابی می کنند، ادامه میدهند، به نظر می‌رسد این رویکرد با حضور ترامپ در کاخ سفید شدت بیشتری خواهد گرفت. اگر بخواهیم این‌گونه تصور کنیم که آمریکا ضمن توافق با روسیه به دنبال حل و فصل بحران سوریه باشد، می‌توان این احتمال را مطرح کرد که ترامپ برای راضی کردن متحد سعودی به دنبال نقش آفرینی بیشتر این کشور در موضوع یمن باشد، این در حالی است که در ماههای گذشته نیز برخی زمزمه‌ها در رابطه با آمادگی ریاض برای معامله پرونده‌های یمن و سوریه مطرح شده است. از سوی دیگر روسیه تمایل زیادی برای دفاع از حقوق ملت یمن در جلوگیری از تجاوز 20 ماهه سعودی ها از خود نشان نمی دهد.

 
گرچه معادلات جنگی در عرصه یمن کفه برتر را به سمت نیروهای مدافع تغییر داده است، اما مجموعه این تحولات می‌تواند مصیبت جنگ یمن را در سایه ریاست جمهوری جدید آمریکا برای ملت این کشور دو چندان نماید. این در حالی است که پیش ‌از این نیز شاهد پشتیبانی آمریکایی ها از متجاوزان سعودی در یمن با تامین سوخت و تجهیزات آنها بعلاوه همکاری های اطلاعاتی و امنیتی بین آنها بوده ایم. آمریکایی‌ها جنایات و نسل کشی متجاوزان و حمله آنها به غیر نظامیان یمنی را نادیده می گیرند تا آنها بتوانند بیشترین زمان را برای اجرای سیاست زمین سوخته در یمن داشته باشند.

شکی نیست که تلاش‌های دولت کنونی آمریکا برای تحمیل طرح مورد نظر سازمان ملل متحد در زمینه تقسیم قدرت در یمن در دولت آینده نیز ادامه خواهد داشت. اما به نظر نمی‌رسد که آمریکا نفوذ استراتژیک و تمرکز لازم را بر روی ساختارهای یمنی و منطقه ای برای حل و فصل این مضووع داشته باشد، به ویژه در شرایطی که افکار عمومی این کشور با بندهای مختلف این طرح از جمله در زمینه تجزیه یمن و خلع سلاح جریان های مردمی و جنبش انصار الله مخالف هستند.

تقویت توطئه‌های تجزیه طلبانه در عراق

بر کسی پوشیده نیست که نو محافظه‌کاران آمریکایی مؤسس توطئه های مربوط به تجزیه عراق بوده و بیش از هر موضوع دیگری به این طرح اهمیت می دهند. آمریکایی‌ها با سقوط رژیم صدام حسین و اشغال عراق در سال 2003 سعی کردند نقش عمده‌ای در سامان‌دهی آینده عراق بر اساس منافع خود ایفا کنند. بر این اساس با وجود آن که بسیاری از گروه‌ها و احزاب شیعه و سنی با طرح نظام فدرالی در قانون اساسی عراق مخالف بودند، اما در نهایت این قانون به تصویب رسید. 

نو محافظه‌کاران آمریکایی بر اساس پروژه خاورمیانه جدید خود نقش مهمی برای عراق در نظر گرفته بودند، آن‌ها می‌خواستند عراق را به الگویی از اقتصاد آزاد و حکومت دموکراسی تبدیل کنند تا در ادامه با مانعی در مسیر مداخله نظامی خود در دیگر کشورها مواجه نشوند و بتوانند تغییرات متوالی را بر اساس نقشه راه خود مدیریت کنند. طبعاً این موضوع با مقاومت مردم عراق در برابر اشغالگری آمریکا و همچنین حضور گروه‌های تروریستی در این کشور به‌بن‌بست‌رسید. بن‌بستی که در نهایت آمریکایی‌ها را مجبور کرد در پایان سال 2011 از عراق خارج شوند.

 

این خروج البته پایان کار توطئه‌چینی های آمریکا در عراق نبود. کاخ سفید در ادامه، طرح تجزیه عراق را بر اساس همین پروژه کلید زد ، چرا که رژیم صهیونیستی تمایلی برای وجود حاکمیت قوی و مقتدر در بغداد نداشت. بر اساس این طرح قرار بود تجزیه بخش‌های مختلف عراق و افزایش اختلافات داخلی در میان این بخش‌ها در دستور کار واشنگتن قرار بگیرد. اشغال ناگهانی بخش‌هایی از عراق در ژوئن سال 2014 ، به همراه رویکردهای جدایی‌طلبانه ای که مسئولان اقلیم کردستان عراق در زمینه طرح برقراری همه‌پرسی عمومی جهت استقلال این منطقه مطرح شده، همگی برگه‌های از این پازل بودند.

خروج از عراق پایان تراژدی کاخ سفید در این کشور نبود، آمریکایی‌ها بعد از اشغال عراق متوجه شدند نقشی را که قرار بود در حاکمیت آینده عراق ایفا کنند، از دست داده و در عوض ایران از نفوذ قابل توجهی در عراق برخوردار شده است. گرچه یکی از زیربنایی‌ترین اهداف طرح خاورمیانه جدید، جلوگیری از قدرت گرفتن ایران به عنوان محور شر و آغاز دامنه تغییرات دموکراتیک! در خاورمیانه بود،‌ اما آمریکایی‌ها ناگهان متوجه شدند عراق را در طبقی طلایی به دشمن دیرینه خود تقدیم کرده اند.

گرچه اوباما از ابزار پیچیده تری برای تحقق این اهداف در عراق بهره می گرفت، اما رگ و ریشه های ساده شده این سیاست را به خوبی می توان در مواضع ترامپ مشاهده کرد. به ‌طورکلی مواضع تبلیغاتی دونالد ترامپ درباره عراق از اساس با سیاست‌های ١٦ساله جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها مخالف بود. او اشغال عراق از سوی آمریکا در دوران جورج دبلیو بوش را قبول نداشت و آن را اشتباهی فاحش می‌دانست. ترامپ در گفت‌وگو با لری کینگ، مجری شهیر آمریکایی، گفت: باید واقع‌نگر باشیم.  اول اینکه حمله به عراق یک اشتباه مهلک بود که بوش مرتکب شد و دوم اینکه حالا که در آن منجلاب‌ گیر کرده بودیم، خروج از آن کشور اشتباه دیگری بود که اوباما مرتکب شد.

وی ضمن اشاره تلویحی به نقش آمریکا برای استقرار داعش در عراق گفت: «هیلاری کلینتون در برابر دریافت پول از آل‌سعود، عراق را به داعش تحویل داد و خاورمیانه را به ویرانی کشاند». این انتقادات ترامپ به طور مشخص به دورانی برمی‌گشت که هیلاری کلینتون در دولت نخست باراک اوباما نقش وزیر خارجه را بر عهده داشت.

ترامپ در یکی از سخنان انتخاباتی خود در رابطه با عراق گفت: «موصل آزاد خواهد شد و آن وقت ایرانی‌ها باید نامه تقدیر و تشکر برای ما بنویسند. چون همانطور که قبلا هم گفته‌ام، عراق را داریم به ایران تقدیم می‌کنیم. آن‌ها مثل توافق احمقانه‌ای که با آن‌ها داشتیم و عملا تسلیحات هسته‌ای را تقدیمشان کردیم، باید بابت موصل هم از ما تشکر کنند. ایران برنده موصل خواهد بود.»

وی در جای دیگری می گوید: اگر آمریکا کنترل ذخایر نفتی عراق را در دست می‌گرفت، گروه تروریستی داعش شکل نمی‌گرفت و پولی برای تجهیز خود نداشتند. همچنین آنها فرصت نمی‌یافتند با فروش نفت، منابع مالی خود را تامین کنند و به فکر توسعه قلمرو حکومتشان افتند. این در حالیست که آمریکا می‌توانست با در اختیار گرفتن نفت عراق، پول حاصل از فروش آن را صرف مراقبت از نظامیان آمریکایی مجروح کند.... در زمان‌های قدیم برای به دست آوردن غنائم، جنگ می‌کردند. ما چه غنیمتی از ماجراجویی در عراق و یا دیگر کشورهای خاورمیانه به دست آوردیم؟ آیا غیر از تلفات انسانی، خرابی‌های فراوان و زیان‌های اقتصادی سنگین، عایدی دیگری برای ما داشت؟ ... آمریکا با عراق بیش از حد مهربان بوده است. این مهربانی شامل پذیرفتن مهاجران عراقی، نادیده گرفتن دشمنی‌های این کشور علیه آمریکا و دخالت دیگر کشورها در جنگ عراق می‌شود.

یکی از مهم‌ترین برنامه‌های کاخ سفید در عراق و منطقه تلاش برای ایجاد جنگ های فرقه ای و مذهبی بر اساس  تحریک گروهک های تکفیری برای مبارزه با محور مقاومت و طرح ادعای ایجاد محور سنی در برابر نفوذ شیعی است. گرچه این طرح از دیرباز تحت اسامی مختلف نظیر هلال شیعی مطرح بوده، اما با افزایش وزنه جریان های مقاومت در منطقه شکل جدی تری به خود گرفته است. تغییر ماهیت کشورهای عربی از دشمنی با اسرائیل به سمت مقابله با ایران به عنوان یک تهدید موجودیتی از دیگر اهداف و برنامه های این طرح است که به صرت ضمنی می تواند امنیت رژیم صهیونیستی را نیز در دراز مدت تامین کرده و آن را از انزوای منطقه‌ای و بین المللی خارج کند.

از زمان آغاز بحران داعش در عراق، و رسانه‌های وابسته به غرب تلاش خود را در جهت استفاده از فضای موجود در جهت تجزیه عراق به اقلیم های خودمختار افزایش دادند. در همین راستا موضوع تأسیس ارتش مستقل نظامی در اقلیم کردستان عراق و تشکیل گارد ملی مخصوصاً اهل سنت مطرح شده است. بر کسی پوشیده نیست که و سیاست‌ها در نتیجه رویکرد مراکز تصویرسازان آمریکایی در مورد ضرورت تهیه نقشه منطقه‌ای و تجزیه عراق به عنوان مقدمه این تغییر است.

منبع: تسنیم