کد خبر 655801
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۳۹۵ - ۰۵:۰۱

برداشت‌های نجومی، فقط یک جرم اقتصادی نیست که با یک جریمه و جابه‌جایی چند نفر جبران شود. یک تفکر است، یک مکتب است. یک تهدید سازمان یافته علیه تفکر اسلامی و عدالت اسلامی است.

به گزارش مشرق، روزنامه «رسالت» در سرمقاله شماره امروز خود به قلم سید مسعود شهیدی نوشت:

ولید بن عقبه، سعید بن عاص، طلحه، زبیر، مروان، عبدالله بن زبیر و برخی دیگر از شخصیت های پر اعتبار جامعه، که سرمایه داران بزرگ و اشراف نوپدید جامعه اسلامی و دارای نفوذ بسیار بودند، در همان روزهای اول، از حضرت علی (ع) خواستند که حقوق ها و پاداش های نجومی آنها محفوظ بماند و یا حد اقل آنچه قبلاً داده شده، پس گرفته نشود.

آنها طمع های بیشتری هم برای کسب موقعیت های سیاسی داشتند و طبق روال گذشته، سهم خود را از حکومت طلب می کردند. حضرت از این توقعات، خشمگین شد و نه تنها آنها را لایق مسئولیت های نظام اسلامی ندانست بلکه در خطبه ای فرمود به خدا قسم اگر آن ثروت ها به مهریه همسران درآمده باشد به بیت المال بازمی گردانم.

دو دیدگاه، پس از بیست سال کشمکش، اکنون در میدان عمل، با تمام قدرت در برابر یکدیگر قرار گرفتند. در کمال ناباوری، حقوق های نجومی و پاداش های کلان و رانت های حکومتی که به ناحق و به شکل تبعیض آمیز طی بیست سال از بیت المال برداشت شده و نزد یک اقلیت محدود، انباشته شده بود و ساده لوحان تصور می کردند باعث تقویت اسلام و توسعه اقتصادی امت اسلامی می شود، وقتی در تقابل با سنت نبوی و عدالت اسلامی قرار گرفت، تبدیل به شمشیرهایی شد که علیه اسلام و عدالت اسلام به حرکت درآمد.

انحراف از سنت رسول خدا (ص) که ابتدا با تکیه بر اجتهاد در برابر نصّ، مورد قبول بسیاری از نخبگان قرار گرفته و فقط شیوه جدیدی برای تقسیم ثروت تلقی می شد، با گذشت کمتر از بیست سال به یک فاجعه ملی انجامید و سه جنگ بزرگ و پر خسارت داخلی را به اسلام و مسلمانان تحمیل کرد.

این طبقه جدید و این اشراف نوظهور که حالا عدالت اسلامی را تهدیدی برای ثروت و قدرت و نفوذ خود می دیدند، در مقابل امام عدالت که او را به فضل و دانش و تقوا می‌شناختند، قیام کردند و شورش اشرافیت را رقم زدند.

برخی دیگر از سرمایه داران مثل سعد بن ابی وقاص که به دلیل سوابق درخشان خود و جانفشانی ها در رکاب پیامبر (ص)، از اعتبار بالایی در بین مردم برخوردار بود، اگر چه قیام نکرد، ولی ثروت بی حساب و اشرافیت به خطر افتاده اش اجازه نداد با امام حق بیعت کند، اجازه نداد در کنار امام عدل بایستد و بر افتخارات گذشته خود بیفزاید.

او در هنگامه جنگ های سختی که به امیر مؤمنان (ع) تحمیل شد، در کاخ خود نشست و با شبهه افکنی، جامعه را دچار تردید و تزلزل کرد و در عمل، بخش بزرگی از نیروهای کارآمد را از یاری علی (ع) بازداشت. او و امثال او با سکوت کردن یا کنار رفتن از میدان، و مردّد کردن مردم، عملاً جبهه دشمن را یاری دادند.

سعد، با این طریقی که برگزید، ثروت و اشرافیت و کاخ های خود را حفظ کرد، اما توفیق یاری امام حق را از دست داد و در همه مصیبت هایی که از آن پس بر اسلام و مسلمانان وارد شد و در تاریخ اسلام تداوم یافت، شریک شد. ریشه اصلی انحراف این اصحاب علاوه بر ثروت و اشرافیت، باز هم همان اجتهاد در مقابل نصّ بود، چرا که همگی مستقیم و بلاواسطه، ده ها بار مقام و منزلت و جایگاه حضرت علی (ع) را از پیامبر (ص) شنیده بودند ولی به خود اجازه می دادند در مقابل نصّ، اجتهاد کرده و علیه علی (ع) قدم بردارند.

آنها که حقوق ها و پاداش های نجومی می گیرند، در ابتدا، عموماً از حامیان اسلام و نظام اسلامی و دارای سابقه درخشان خدمت هستند ولی به عاقبت این مال حرام و هشدارهای شدید اللحنی که قرآن به مترفین و سرمایه داران دنیاطلب می دهد توجه نمی کنند. بسیاری از آنها نمی دانند این گونه دریافت ها که در ابتدا شیرین و گواراست و حتی طریقی برای تقویت اقتصاد جامعه تصور می شود، بدون آنکه بدانند یا بخواهند، به تدریج، فرهنگ آنها را و فرهنگ خانواده آنها را تغییر می دهد و راهی جدید در مقابل آنها می گشاید، راهی که در تضاد با سیره و سنت رسول الله (ص) است.

آنها در ابتدا باور نمی کنند که فرهنگ اشرافیت در تضاد با فرهنگ قرآن است و باور نمی کنند از جبهه حق که برایش جانفشانی کرده اند به جبهه باطل، نقل مکان کرده اند. وقتی دیگران به آنها می گویند چرا تغییر کرده اید؟ با تعجب می گویند ما تغییر نکرده ایم!

شاید هیچ یک از این افرادی که از خلیفه دوم و سوم حقوق ها و پاداش های نجومی گرفتند، در ابتدا گمان نمی کردند این ثروت، نهایتاً آنها را به جنگ رودررو با اسلام و شمشیر کشیدن به روی برترین اصحاب رسول خدا (ص)، سوق دهد و هر گز گمان نمی کردند این ثروت و این اشرافیت، حتی کودکان آنها را آنچنان تربیت کند که در مرحله ای دیگر، فرزندان رسول خدا (ص) را که خواستار سنت رسول الله (ص) و اصلاح امور امت بودند از دم شمشیر بگذرانند. گمان نمی کردند در اثر دریافت های نجومی،این گونه بدعاقبت شوند. ولی شدند، و عبرتی شدند برای ما و فرزندان ما.

تجربه تاریخی نشان می دهد حقوق های نجومی و پاداش های میلیاردی و وام های بی حساب و رانت های دولتی که در ابتدا به عنوان قدردانی از خدمات مدیران و مسئولان و خدمتگزاران پر سابقه، پرداخت می شود و نوعی حق قانونی معرفی می شود، و گمان می رود موجب دلگرمی مدیران و تقویت نظام مدیریت است و مدیران هم گمان می کنند با این ثروت می توانند خدمات بیشتری داشته و چرخ اقتصاد را به گردش در آورند، خواسته یا ناخواسته، هویت و شخصیت آنها را چنان دگرگون می کند که در پایان راه، در تقابل با اسلام قرار می گیرند و شمشیرها را از نیام بیرون می آورند و خون پاک ترین مؤمنان امت اسلام را به خاک می ریزند.

این، یک احتمال نیست، یک سوء ظن نیست، یک امر قطعی و تجربه شده است. روزی که پیامبر (ص) به طلحه فرمودند تو روزی در جبهه باطل، به روی علی (ع) شمشیر خواهی کشید، او وحشت زده شد. برای او که یاور پیامبر (ص) و شیفته علی (ع) بود چنین آینده ای باور کردنی نبود اما با گذشت سی سال، ثروت های حرام بیت المال و اجتهاد در برابر نصّ، این عاقبت سوء را برایش رقم زد و در برابر علی (ع) قیام کرد! «و ماارسلنا فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون».

باید همه بپذیریم که رانت خواری و برداشت های نجومی از بیت المال، با عدالت اسلامی قابل جمع نیست.تجربه تاریخی می گوید حقوق ها و پاداش ها و رانت های نجومی، بلاشک فاصله طبقاتی را افزایش می دهد و طبقه اشراف را پدید می آورد. اشرافیت بر اساس ذات طغیانگر خود، حکومت اسلامی را قبضه می کند و آنگاه، حکومت سرمایه سالار ظالمانه ای با ظاهر اسلامی شبیه آنچه معاویه و یزید داشتند، پدید می آید و دیگر اثری از اسلام و عدالت اسلامی و سنت های اسلامی باقی نمی ماند. امروز هم بزرگانی در کشور ما هستند که اجتهاد در مقابل نصّ را برگزیده اند.

آنها الگوی عدالت محور نبوی (ص) را رها کرده و الگوی اقتصادی بانک جهانی را که الگویی طبقاتی، اشراف پرور، عدالت گریز و سرمایه سالار است، جانشین آن کرده اند. آنها هم گمان می کنند الگوی اقتصادی پیامبر (ص) و عدالت اسلامی، مربوط به گذشته بوده و امروز کارایی ندارد و اکنون آنها باید مستقلاً الگوی جدید انتخاب کنند.

اجتهاد در مقابل نصّ، در جامعه شیعه که اصلی ترین شاخصه آن اتکاء به نصّ است حیرت انگیز است و حیرت انگیزتر، آنکه برخی دین شناسان، در قبال این بدعت آشکار و انحراف بزرگ سکوت کرده و آن را محکوم نمی کنند. شاید سابقه و اعتبار اجتماعی اجتهاد کنندگان در برابر نصّ، سبب می شود دین شناسان، احساس خطر نکنند، ولی انحراف از سنت نبوی (ص) و فرهنگ قرآنی آشکارتر از آن است که بتوان آن را نادیده گرفت.

عمر سعد، آقازاده سعد بن ابی وقاص بود. پدرش، یار و یاور پر سابقه و پر افتخار پیامبر (ص) بود. آنها به خاندان پیامبر (ص) بسیار نزدیک بودند. عمر سعد در کودکی، همبازی حسین بن علی (ع) بود و به خوبی فضائل اهل بیت (ع) را می دانست. او اطمینان داشت حسین (ع) از جوانان اهل بهشت است. هیچ کس احتمال نمی داد برای این خانواده معتبر و خوش نام و خوش سابقه، به علت آلوده شدن به اشرافیت و رانت ها و برداشت های نجومی از بیت المال، که در نظر آنها قانونی و رسمی هم بود، چنین عاقبتی و چنین انحرافی و چنین مستی و طغیانی به وجود آید. عمر سعد هم مثل پدرش و مثل بسیاری از اشراف دوران ما، تصور می کرد اجتهاد در مقابل نصّ و پاداش های نجومی و سرمایه های کلان و قرار گرفتن در جایگاه اشراف، با اسلام و قرآن مغایرتی ندارد.

او حتی تا روز هشتم محرم هم تلاش می کرد این همه را برای خود حفظ کند و اشرافیت دنیا و سعادت عقبا را جمع نماید. اما بالأخره برای اهل دنیا، لحظه انتخاب نهایی فرا می رسد. انتخاب بین اموال حرام و اجرا شدن عدالت.

اینجاست که پرده های فریب فرو می افتد. وقتی دل در گرو سرمایه های حرام باشد، لاجرم جنگ علیه عدالت آغاز می شود. حضرت زینب (س) در روز عاشورا عمر سعد را طرف خطاب قرار دادند که آیا تو ایستاده ای و حسین (ع) را می کشند؟ یعنی جای تعجب است که تو با آن همه سابقه ارتباط با خاندان ما و شناخت ما، چرا از اهل بیت پیامبر (ص) دفاع نمی کنی و چرا مانع قتل حسین (ع) نمی شوی؟ برخی از ناقلین واقعه عاشورا گفته اند عمر سعد در کربلا گریه کرد، ولی گریه او و امثال او کدام مصیبت را جبران می کند؟ پدر او سعد بن ابی وقاص هم در بستر مرگ از اینکه با علی (ع)
بیعت نکرده و او را در آن حوادث سهمگین تنها گذاشته و در پایان عمر با معاویه بیعت کرده، گریه کرد. آنها آنچنان از ثروت و قدرت و اشرافیت مست شده بودند که هشدارهای قرآن و اهل بیت پیامبر (ص) نتوانست آنها را از راه خطایی که پایانش جهنم بود، بازدارد.

حضرت علی (ع) در خطبه 151 نهج البلاغه در مورد نعمت هشدار می دهند که؛ «بترسید از مستی نعمت.» وقتی نعمت، مستی می آورد، قابل پیش بینی است که ثروت حرام و رانت و رشوه و پورسانت و اشرافیت جاهلی با انسان چه می کند و او را به کجا می کشاند. باید به پایان راه اشرافیگری و به هشدارهای قرآن اندیشید. حضرت اباعبدالله (ع) در کربلا، در یک تحلیل عبرت آموز، علت قرار گرفتن امثال عمر سعد در جبهه باطل را، خوردن مال حرام دانسته و با این بیان، مسلمانان را از این گونه درآمدها، حقوق ها، پاداش ها و عاقبت سوء آن بر حذر می دارند.

دستگاه های نظارتی، قضائی و امنیتی باید اطمینان داشته باشند که برداشت های نجومی، فقط یک جرم اقتصادی نیست که با یک جریمه و جابه جایی چند نفر جبران شود. یک تفکر است، یک مکتب است. یک تهدید سازمان یافته علیه تفکر اسلامی و عدالت اسلامی است، یک جبهه است، یک تهدید برای نظام اقتصادی و سیاسی اسلام است. باید مطمئن بود که فساد اقتصادی، به حوزه اقتصاد بسنده نمی کند و به تدریج فسادش را به همه حوزه های فردی و اجتماعی تسری می دهد.

فساد اقتصادی و اشرافیت جاهلی، به طور طبیعی برای تضمین بقای خود در صدد قبضه کردن قدرت برمی آید و در این راه به هیچ یک از مؤلفه های جمهوریت، اسلامیت و انسانیت وفادار نمی ماند.

آنچه در کربلا واقع شد، تصویری شفاف و تمام عیار از این مکتب و این تفکر است. فساد اقتصادی و اشرافیت لجام گسیخته، برای بقای خود راهی جز مقابله با عدالت ندارد، لذا شبکه مخفی خود را درون نظام اسلامی سازماندهی می کند و با هزینه بیت المال برای آن پیاده نظام استخدام می کند.

فساد اقتصادی به ویژه وقتی به مرحله سیستمی می رسد، مدیران و مسئولانی از قوای مجریه، مقننه و قضائیه و جمعی از اصحاب رسانه را به استخدام درمی آورد، کارتل رسانه ای تشکیل می دهد و حکومتی به وجود می آورد در دل حکومت رسمی، که بسیاری از اداره کنندگانش، بزرگان اسلام، ستون های انقلاب، مدیران بلندپایه و آقازاده های آنها هستند. ای کاش نمایندگان دلسوز مجلس، با یک مصوبه انقلابی، اشراف، سرمایه داران، دوتابعیتی ها و فرزندان آنها را از مشاغل حکومتی منع می کرد ند. ای کاش دریافت کنندگان و پرداخت کنندگان حقوق ها و پاداش ها و وام های نجومی را الی الابد از مناصب حکومتی محروم می ساختند. ای کاش پس از این همه تجربه تلخ، سرمایه داران درون حکومت، از هر جناح و جریان سیاسی را، از درون حاکمیت اخراج و با این حرکت، شبکه فتنه و فساد را از امکانات حکومتی و دست آنها را از بیت المال قطع می کردند.

اگر در بین این جمعیت گناهکار، چند بی گناه هم باشند و از مشاغل حکومتی محروم شوند، در مقابل خطر عظیمی که از جامعه رفع می شود، قابل قبول است. دولت، مجلس و قوه قضائیه وقتی مشاهده می کنند که ثروت های غارت شده از بیت المال، تخریب کننده نظام اقتصادی و مختل کننده برنامه های اقتصادی و سلب کننده اعتماد عمومی است و علیه اسلام و جامعه اسلامی و نظام اسلامی به کار می رود، نباید اجازه دهند این سرمایه های عظیم و پول های کثیف، همچنان در اختیار غارتگران و فرزندان و همسرانشان باقی بماند و افزایش یابد.

اگر در فضای رسانه ای و فرهنگ عمومی و در قوانین کشور، دهندگان و گیرندگان مبالغ نجومی، در حد تخریب کنندگان اسلام و نظام اسلامی و تهدید کنندگان امنیت کشور معرفی شوند، از خطری بزرگ، پیشگیری می شود. ای کاش مجمع تشخیص مصلحت نظام، میزان ثروت مسئولان را محرمانه نکرده و افشای آن را ممنوع نمی کرد تا سرمایه دارهای حکومتی و میزان سرمایه آنها دائماً به طور شفاف در معرض اطلاع مردم قرار می گرفت. ای کاش سازمان های مردمی عدالت خواه، به طور دائم، سرمایه داران داخل حکومت و میزان ثروت آنها را نظارت و مدیران و مسئولان وابسته به این جریان را شناسایی و به مردم معرفی می کردند تا علاج واقعه قبل از وقوع، ممکن و میسر می شد. جای شگفتی است در حالی که هر لحظه می توان سرمایه تمام دولتمردان آمریکا و اروپا و میزان مالیات آنها را در سایت های رسمی مشاهده کرد، چرا باید در ایران، مجمع تشخیص مصلحت، میزان ثروت مسئولین و میزان مالیات آنها را جزء اسرار محرمانه نظام اعلان کند تا از دید مردم مخفی بماند؟

امروز همه دنیا می داند که سرمایه داران بزرگ چقدر سرمایه دارند، چقدر سود می برند و چه قدر مالیات می پردازند و اگر اطلاعات، غلط باشد چه مجازاتی در انتظار آنهاست. همه می دانند رئیس جمهور جدید آمریکا چقدر سرمایه دارد و چقدر سود می برد و چقدر مالیات پرداخته است.

ولی جای تحیّر است که در کشور ما، میزان سرمایه و معاملات و کسب و کار مدیران و مسئولان عالی رتبه، نامعلوم و پنهان است! جای تعجب است که برخی مسئولان ما که تجارت خارجی خصوصی دارند، ارقام سرمایه و سودشان در رسانه های غربی منعکس می شود، ولی انتشار همین اطلاعات در رسانه های داخلی ممنوع است! چرا باید ثروت سرمایه داران دولتی را از مردم پنهان کرد؟! مصلحت چه کسانی در این پنهان کاری نهفته است؛ مصلحت نظام یا مصلحت اشراف؟ چرا با محرمانه اعلان کردن ثروت مسئولان، مردم را از شناخت مسئولان اشرافی و مسئولان ساده زیست، محروم می کنند؟ آیا گمان می کنند این اطلاعات، مخفی باقی خواهد ماند و مردم، این دو گروه از مسئولان و مدیران را نخواهند شناخت؟!