دیدگاههای رژیم صهیونیستی در رابطه با منطقه و جهان امروز با دیدگاههای آمریکا متفاوت است. یکی از نشانههای این تفاوت پذیرش موضوع حضور روسیه در سوریه است که با هیچ واکنشی از سوی اسرائیل به عنوان یک حادثه استثنایی مواجه نشده است. این اتفاق پس از آن روی داد که رژیم صهیونیستی به این نتیجه رسید که خودکامگی آمریکا در سیاستهای خاورمیانهای غیرممکن است.
از دیدگاه تلآویو قرار بود واشنگتن گزینه اساسی بازدارندگی ایران از دستیابی به توانمندی هستهای را در پیش بگیرد و با این گزینه موازنه های قدرت در منطقه تغییر کند، اما تهران ناگهان به جای اینکه هدف حملات سخت آمریکایی و اسرائیلی برای از بین بردن آرمان های هسته ای خود باشد، به مرکز جذب منطقهای و بینالمللی تبدیل شده است.
این رویکرد البته علاوه بر این موضوع در نتیجه تراکم مواضعی بود که در عرصه سیاسی اروپا در قبال نقاط سیاه موجود در تاریخ اسرائیل و جنایتهای آنها بر ضد مردم فلسطین و لبنان و برخی دولتهای دیگر به وجود آمده است. در نتیجه همین رویکرد برخی دولتها نظیر سوئد در سال 2014 فلسطین را به عنوان یک دولت مستقل به رسمیت شناخت و برخی دیگر نظیر انگلیس در مجلس عوام این کشور به مصوبه به رسمیت شناختن دولت فلسطین رأی داد.
تمامی این عوامل شاخصهای بسیار خطرناکی در رابطه با آینده سیاه تری است که در صورت ادامه سیاستهای مجرمانه این رژیم در قبال کشورهای همسایه در ابعاد سیاسی و امنیتی فراروی رژیم صهیونیستی قرار دارد.
گزینه نظامی در تقابل نیابتی که برای اولین بار در سوریه خود را نشان داد، ناتوانی اسرائیل از استفاده از گزینه علنی نظامی را ثابت کرد، چرا که این رژیم قدرت ورود بیشتر در بحرانها ، بعد از جنگهای شکست خورده در لبنان را ندارد. به این ترتیب حمایتهای اسرائیل از گروههای تروریستی و افراط گرا به ویژه در مناطق مرزی سوریه نیز جز شکست برای این رژیم به بار نیاورده و اهداف اساسی اسرائیل از جمله در زمینه محاصره دشمنانش یعنی حزبالله و ارتش سوریه را محقق نکرده است، علاوه بر اینکه رژیم صهیونیستی را در برابر یک رسوایی خطرناک لوجستیکی و امنیتی قرار داده است.
10 سال بعد از عبرتهای اتخاذ شده از جنگ جولای (3 روزه) که در نهایت میبایست به تقویت توانمندیهای اطلاعاتی و تکنولوژی و ابداع افقهای جدید در جنگهای زمینی منجر شود، سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل همچنان از شکست در ارزیابیها و دستاوردهای خود پرده برمیدارند. این اوضاع بار دیگر رژیم صهیونیستی را به همان جایگاه اول بازمیگرداند.
این در حالی است که اسرائیلی ها میبینند که دشمنانشان نظیر حزبالله لبنان تهدیدات بیشتری را مطرح می کنند و توسعه و حضور آنها امروز فراتر از گذشته بوده و مرزهای لبنان و سوریه را در بر گرفته است. علاوه بر اینها هم زمان با افزایش گسترده توانمندیهای حزبالله در مدیریت هر جنگ زمینی آینده، آنها تنها از یک مرز در معرض تهدید قرار نخواهند داشت.
امروز درگیریهای مستقیم بین حزبالله لبنان به عنوان یک جریان ایدئولوگ با گروه های افراط گرا به عنوان گروهک های ایدئولوگ دیگر نشان دهنده برتری حزب الله بر سخت ترین مبارزان ایدئولوژیک در دنیا است. این موضوع باعث میشود مؤسسات نظامی اسرائیل دیدگاههای خود در رابطه با ضرورت مبارزه ارتش با جنبشهای مقاومت را به علت از بین رفتن رویکردهای اعتقادی شان از دست بدهند.
در این شرایط دیگر نظامی اسرائیلی به سمتی پیش میرود که خود را مجبور به مرگ در مبارزه ای از این نوع نمی بیند، به ویژه در شرایطی که بسیاری از این افراد اصالتی اروپایی یا کشورهای دیگر دارند و به آسانی می توانند به این کشورها سفر کنند.
چالشهای تبلیغاتی فراروی رژیم صهیونیستی در نتیجه جنگ حلب به ویژه از نظر بررسی مواضع آمریکا نسبت به پیشرویهای به دست آمده نیروهای مقاومت روشن تر می شود. به این ترتیب به نظر میرسد دولت کنونی آمریکا میخواهد از وقتهای اضافه برای هماهنگی با روسیه استفاده کند، به گونهای که بتواند عملیات مذکور را ادامه داده و در عین حال هیچ هزینهای به دولت های اوباما یا ترامپ تحمیل نشود. این در حالی است که جنگ حلب سرنوشت جنگ بزرگ سوریه را مشخص خواهد کرد.
در اینجا توجه به مطالب روزنامه صهیونیستی هاآرتص در روز اول آگوست 2016 لازم است، این روزنامه صهیونیستی با اشاره به خطرات شکست در حلب تأکید میکند که این جنگ ابعاد و پیامدهای نظامی بر بخش های دیگر درگیریها در سوریه داشته و بر روند مذاکرات نیز تأثیرگذار خواهد بود. این روزنامه تأکید میکند که تسلط بر این شهر به بشار اسد رئیسجمهور سوریه و روسیه این امکان را میدهد که برتری استراتژیک خود را اعلام کرده و در روند مذاکرات خود را در موقعیت قوی تری قرار دهند.
مهمترین مطلبی که در این روزنامه عبری زبان آمده، این است که اگر سرنوشت جنگ حلب یکسره شود، دست آمریکا به کلی از برنامههایش کوتاه میشود. این روزنامه میافزاید که در نتیجه موافقت آمریکا با تعویق مذاکرات در رابطه با آینده بشار اسد و عدم آمادگی این کشور برای اعزام نیروهای زمینی جهت کمک به عناصر شورشی به استثنای تعداد بسیار اندکی از نیروها برای کمک به مبارزه با داعش، این برداشت حاصل شده که آمریکا نمیتواند به تنهایی اختلافات موجود بین جریانهای حامی غرب را حل و فصل کند، علاوه بر این که این کشور گزینه ای برای مجبور کردن روسیه به تغییر مواضعش نسبت به بشار اسد در اختیار ندارد.
نتیجه این روند این است که آمریکا همچنان ناگزیر است دیکته های مسکو را بپذیرد که از جمله آنها کامل کردن خطوط جنگ بر ضد داعش است که در اولویت های آمریکا نبود.
این روند به صورت کامل در سوریه قابل مشاهده است، واشنگتن تمامی برگه ها و برنامه های خود را از 6 سال پیش تاکنون از دست داده است و شرایط روسیه در این عرصه را پذیرفته که بر اساس آن موازنه های قدرت و محاصره غربی ها شکسته است.