«اندرو کوریبکو» می‌گوید: فتنه 88 عملیاتی با هدف آماده‌سازی مردم ایران جهت پذیرش یک «میانه‌رو»ی طرف‌دار غرب و افزایش شانس آمریکا برای نفوذ در ایران بود.

سرویس جهان مشرق - مفهوم جنگ ترکیبی یکی از اصلی‌ترین و شامل‌ترین مفاهیم در حوزه استراتژی‌های نوین جنگ به شمار می‌رود. این مفهوم شامل استفاده از ابزارهای نرم پیش از ابزارهای سخت برای رسیدن به مقاصد مدنظر در یک کشور هدف است. جنگ اطلاعاتی و رسانه‌ای، اغوای سیاسی و دیپلماتیک، تحریم و جنگ اقتصادی، تحریک اختلافات قومی و نژادی، جنگ داخلی، انقلاب رنگی، تغییر رژیم و چندین و چند عبارت دیگر، همگی در تعریف جنگ ترکیبی جای می‌گیرند.

آمریکا به عنوان صاحب قوی‌ترین دستگاه پروپاگاندا و هم‌چنین متأسفانه گسترده‌ترین شبکه نفوذ اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در سراسر جهان، تنها کشوری است که می‌تواند جنگ ترکیبی علیه کشورهای هدف خود به راه بیندازد. انقلاب‌های رنگی سال‌های اخیر به ویژه در اروپا و بحران ساختگی در سوریه، از مشخص‌ترین مثال‌های جنگ ترکیبی آمریکا هستند که در آن‌ها واشینگتن عمدتاً با توسل به ابزارهای نرم به دنبال «تنظیم»، «تغییر» یا «تجدید» رژیم در سراسر دنیا بوده است.

خبرنگار سرویس جهان مشرق برای تعمق بیش‌تر در مفهوم جنگ‌های ترکیبی و آشنایی مخاطبان محترم با ابعاد گسترده این جنگ‌ها، ملزومات مقابله کشورهای هدف با آن‌ها، چالش‌های پیش روی ایران به عنوان یکی از اصلی‌ترین اهداف جنگ‌های ترکیبی آمریکا، نقش هم‌کاری‌ها و بهبود ظاهری روابط میان واشینگتن و تهران و به طور خاص حصول توافق هسته‌ای در دولت روحانی، فریب اولیه اما بدگمانی اخیر روحانی به آمریکا و موضوعات دیگر از این قبیل با «اندرو کوریبکو» نظریه‌پرداز جنگ ترکیبی، تحلیلگر سیاسی و عضو شورای تخصصی «مؤسسه پیش‌بینی‌ها و مطالعات استراتژیک» وابسته به دانشگاه دوستی ملل روسیه گفت‌وگو کرده است. این کارشناس آمریکایی مسائل خاورمیانه و اوراسیا در کتاب خود با نام «جنگ‌های ترکیبی: روی‌کرد انعطاف‌پذیر غیرمستقیم به تغییر رژیم» (کتاب را از این‌جا دریافت کنید) وضعیت در سوریه و اوکراین  را مفصلاً تحلیل، به انتخابات سال 88 در ایران اشاره، و تلاش کرده تا اتخاذ مدل جدیدی از جنگ توسط آمریکا را به اثبات برساند.

مصاحبه با آقای کوریبکو تفصیلی است و در دو بخش خدمت مخاطبان محترم ارائه می‌شود. در این دو گزارش نکات فوق‌العاده قابل‌توجهی مطرح می‌شود که می‌تواند در تحلیل وضعیت موجود در منطقه و مقابله با بسیاری از نقشه‌های آمریکا برای آینده کشورمان راه‌گشا باشد. اگرچه می‌توان خط به خط پاسخ‌های این کارشناس آمریکایی را حائز اهمیت دانست، اما در متن زیر، بخش‌هایی که مهم‌تر تلقی شده‌اند از بقیه متن متمایز شده‌اند.

آن‌چه در ادامه می‌آید بخش دوم از مصاحبه با اندرو کوریبکو است. بخش اول مصاحبه را می‌توانید از این‌جا بخوانید.

******

بحران سوریه احتمالاً مهم‌ترین مسئله حال حاضر در خاورمیانه است. راه‌حل‌های مختلفی برای این بحران امتحان شد، اما به نظر می‌رسد ائتلاف ایران-روسیه-ترکیه تا الآن مؤثرترین راه‌حل بوده است. به نظر شما این ائتلاف در آینده خاورمیانه و دنیا جایی دارد؟

اولین باری که من به موضوع ائتلاف سه‌جانبه ایران-روسیه-ترکیه پرداختم، تابستان [سال 2016] و در فاصله قبل و بعد از کودتای شکست‌خورده طرف‌دار آمریکا در ترکیه و طی یک سری مقاله برای اندیشکده «کتهون» (Katehon) مستقر در مسکو بود. تحلیلی که من در آن زمان ارائه دادم، در تاریخ 20 دسامبر زمانی که وزرای خارجه سه کشور در پایتخت روسیه گرد هم جمع شدند و «بیانیه مسکو» [مبنی بر ائتلاف سه کشور برای پایان دادن به بحران در سوریه] را صادر کردند، رسماً تأیید شد.

ائتلاف ایران-روسیه-ترکیه تا کنون کارآمدترین هم‌کاری بین‌المللی برای حل و فصل بحران سوریه بوده است

خلاصه آن‌چه که من در گزارش‌هایم نوشتم این بود که هر سه کشور در گذر زمان منافعی را پیدا کرده‌اند که با یک‌دیگر هم‌پوشانی دارد و مبنی بر پایان دادن به جنگ تروریستی علیه سوریه [مسئله‌ای که موضع ترکیه درباره آن طی یک سال گذشته و با متمرکز کردن قدرت و اسلامی‌سازی کشور توسط اردوغان در حال تغییر و تحول بوده است] و مقابله با جدایی‌طلبی/«فدرالیسم» کُردهاست چراکه این جدایی‌طلبی در عمل به معنای ظهور یک «‹اسرائیل کردستان› ژئوپلتیکی دوم در قلب خاورمیانه» است.

این ائتلاف سه‌جانبه مظهر یک «کنسرت [گردهمایی] قدرت‌های بزرگ» در قرن 21 در خاورمیانه است که انگیزه آن‌ها از اتحاد، تمایل مشترک‌شان برای حذف آمریکا به عنوان «سلطان‌ساز» [عامل تعیین‌کننده در قدرت گرفتن یا سرنگونی نظام‌های حاکم] در معادلات منطقه و جای‌گزین قدرت تأثیرگذاری خود به جای نفوذ رو به زوال واشینگتن است.

البته چالش‌های دوجانبه میان سه عضو این ائتلاف هنوز هم وجود دارد، اما تمام این چالش‌ها برطرف‌شدنی هستند و انتظار نمی‌رود خطری جدی را برای هم‌کاری‌های چندجانبه ائتلاف در داشته باشند. به عنوان مثال، مسائلی که روسیه و ایران در مقابل ترکیه با آن مواجه هستند، عبارتند از: تداوم میزبانی این کشور از موشک‌های هسته‌ای آمریکا در پایگاه هوایی «اینجرلیک»، عملکرد آنکارا طی بیش از شش سال گذشته به عنوان نیروی نیابتی اصلی واشینگتن برای «رهبری از پشت پرده» در به راه انداختن جنگ تروریستی علیه سوریه، و اصرار اردوغان به کناره‌گیری بشار اسد رئیس‌جمهور سوریه.

این در حالی است که روابط میان ایران و روسیه به طرزی قابل‌توجه با مشکلات کم‌تری مواجه است. تنها مشکلی که می‌توان آن را در این رابطه دخیل دانست، رقابت غیرعلنی (و در عین حال دوستانه) میان دو کشور در بازار جهانی انرژی است. با همه این‌ها، هر سه طرف، در کنار این اختلافات، این درک مشترک را هم دارند که یک کمپین جنگ اطلاعاتی سنگین و تک‌قطبی علیه آن‌ها در تلاش است تا ائتلاف سه‌جانبه‌شان را که می‌تواند معادلات [منطقه‌ای و جهانی] را تغییر دهد، دچار تفرقه کند. این کمپین اخیراً تمرکز خود را روی این روایت ساختگی قرار داده که «روسیه و ترکیه دارند علیه ایران در سوریه توطئه می‌کنند.»

با این وجود، از آن‌جا که هر سه طرف متوجه بازی‌ای هستند که توسط آمریکا و متحدانش علیه آن‌ها در جریان است، هیچ‌یک در این دام نیفتاده‌اند و این ائتلاف سه‌جانبه هم‌چنان پتانسیل نظارت بر [و مدیریت اوضاع تا] پایان جنگ تروریستی در سوریه و ایجاد یک نظم چندقطبی جدید در خاورمیانه با برقرار کردن ثبات و تقویت منطقه پس از شکست داعش را دارد.

در ائتلاف سه‌جانبه، روابط ایران و روسیه با هم نزدیک‌تر از روابط این دو کشور با ترکیه است

هدف بلندمدتی که در ذهن است تسهیل ادغام خاورمیانه در چشم‌انداز جهانی «یک کمربند، یک جاده» چین درباره جاده‌های ابریشم جدید در دنیاست که منجر به تحقق سرنوشت ژئواستراتژیک ایران و ترکیه در تبدیل شدن به پل ارتباطی جنوب اوراسیا میان اتحادیه اروپا و شرق آسیا خواهد شد.

همان‌طور که قبلاً [در قسمت قبلی مصاحبه] نیز گفته شد، روسیه همتای اوراسیای شمالیِ این ساختار ژئوپلتیک است و نتیجتاً امکان گسترش و بازتعریف مفهوم ائتلاف سه‌جانبه این کشورها از یک «گردهمایی قدرت‌های بزرگ خاورمیانه» به یک «هم‌کاری پراگماتیک ابَرقاره‌ای» متشکل از پل‌های زیرساختی فرااوراسیایی را فراهم می‌سازد.

اگر بپذیریم که گفتمان فراگیر در قرن 21، درباره یک‌پارچه‌سازی اوراسیایی خواهد بود، آن‌گاه [متوجه خواهیم شد که] این ائتلاف سه‌جانبه در قلب این فرآیند جای دارد و تبدیل به مرکز مهم‌ترین تحولات ژئوپلتیک قرن حاضر خواهد شد. بر همین اساس و به طور طبیعی هر یک از اعضای این ائتلاف، هدف مهمی برای جنگ‌های ترکیبی آینده آمریکا خواهند بود.

چنان‌که شما هم اشاره کردید، یکی از اهداف آمریکا از جنگ‌های ترکیبی، تغییر حکومت‌ها در کشورهای مختلف است. ابزارهای آمریکا برای رسیدن به این هدف چیست؟

همان‌طور که قبلاً [در قسمت قبلی مصاحبه] هم توضیح داده شد، ماهیت جنگ ترکیبی، تقابل هویتی ساختگی یا واکنشی است و این تقابل به تدریج از یک انقلاب رنگیِ شکست‌خورده تبدیل به یک جنگ نامتعارف با هدف تنظیم، تغییر و/یا تجدید رژیم می‌شود. این کمپین‌ها همیشه با یک دوره شرطی‌سازی [و تربیت] اجتماعی و ساختاری شروع می‌شوند. آمریکا در این دوره تلاش می‌کند تا به شکلی نامحسوس پدافند دشمن خود را از طریق جنگ‌های اطلاعاتی و مالی-اقتصادی (از جمله دستکاری ارزی و تحریم) تضعیف نماید.

سپس به مرحله اصلی جنگ ترکیبی وارد می‌شویم که در آن، عملیات با استفاده از نیروهای نیابتی غیرمسلح (انقلاب رنگی با «معترضان» و «سازمان‌های غیردولتی») پیش می‌رود؛ این نیروها با نیروهای مسلح هم‌کاری و در نهایت خودشان هم تبدیل به نیروهای مسلح (تروریست‌ها، «شورشیان» «مبارزان آزادی‌خواه») می‌شوند و وحشیانه برای تحقق اهداف استراتژیکی می‌جنگند که قبلاً به آن‌ها اشاره کردیم. ویژگی‌های ماهیتی و نام هر یک از این بازیگران بی‌ثبات‌کننده بستگی به ویژگی‌های منحصر به فرد کشور هدف دارد، اما مدل [این جنگ‌ها] صرف‌نظر از کشوری که هدف قرار گرفته، یکسان است.

«نارنجی» رنگ «انقلاب» آمریکایی در اوکراین بود؛ بسیاری از انقلاب‌های رنگی با اعتراض به نتایج یک انتخابات آغاز می‌شوند

موضوع دیگری که شما در کتاب‌تان به آن اشاره کرده‌اید، توافق هسته‌ای ایران و آغاز یک «عصر طلایی» رابطه با ایران برای آمریکا است. لطفاً توضیح بدهید که چرا این عصر جدید برای آمریکا طلایی است. آیا آمریکا حقیقتاً به دنبال ارتباط با ایران با هدف برقراری صلح در خاورمیانه است؟

دستی که اوباما [به نشانه همکاری و دوستی،] سخاوتمندانه به سوی ایران دراز کرد، هرگز چیزی جز یک نمایش فریب‌کارانه نبود. این تصور که آمریکا حاضر شود انواع و اقسام «امتیازات» (نظیر کاهش تحریم‌ها و آزادسازی دارایی‌های مالی بلوکه‌شده) را به ایران بدهد، صرفاً در ازای این‌ که تهران با جدیت تمام به دنبال انرژی هسته‌ای باشد، به وضوح تصور اشتباهی بود؛ ضمن این‌که آن‌چه ایران در تمام این مدت داشت انجام می‌داد همین پیگیری انرژی هسته‌ای بود [و بنابراین دلیلی نداشت آمریکا به این خاطر به ایران امتیاز بدهد].

انگیزه پشت پرده آمریکا جلب نظر «میانه‌روهای» طرف‌دار غرب (که نماینده آن‌ها پرزیدنت روحانی است) و برانگیختن انتظارات غیرواقع‌بینانه در «مردمِ اکثراً جوانِ (زیر 30 ساله) خسته از تحریم» ایران بود. آمریکا تلاش کرد تا با جدا کردن «میانه‌روهای» [طرف‌دار] پرزیدنت روحانی از «محافظه‌کارهای» طرف‌دار آیت‌الله خامنه‌ای، میان نخبگان «نظام» (ارتش، بخش‌های اطلاعاتی و نهادهای دیپلماتیک) اختلافی محسوس ایجاد نماید؛ [طبق این تقسیم‌بندی] گروه اول در چشم غربی‌ها نفوذ اقتصادی و دیپلماتیک بیش‌تر[ی در ایران] دارند، در حالی که گروه دوم ظاهراً بر حوزه‌های نظامی-امنیتی مسلط هستند.

البته خود روحانی را نباید درباره هیچ چیز سرزنش کرد چون او «مطلع» از هیچ‌یک از نقشه‌های خارجی نبود، بلکه واشینگتن صرفاً به این دلیل تصمیم گرفت او و شهروندانی را که او نماینده آن‌هاست هدف قرار دهد که «نظام» حاکم بر آمریکا فکر می‌کرد که این افراد را راحت‌تر می‌تواند فریب دهد و گمراه کند.

با این حال، آیت‌الله خامنه‌ای و حامیان او متوجه این نقشه شدند و «نظام» ایران همه تفاوت‌های قابل‌توجه در سیاست‌گذاری‌ها میان [«دولت» و «نظام» یا به اصطلاح] «میانه‌روها» و «محافظه‌کارها» را که روی کاغذ ممکن بود بتوان از آن‌ها بهره‌برداری کرد، تعدیل نمود و به این ترتیب از بحرانی که آمریکا به آن امید بسته بود، جلوگیری شد.

اشاره مقام معظم رهبری به تلاش دشمن برای القای دوقطبی «تندرو» و «میانه‌رو» و برخی توصیه‌های انتخاباتی دیگر

این واقعیت را می‌توان به واضح‌ترین شکل خود در پرزیدنت روحانی (نماد «میانه‌روی») مشاهده کرد؛ وی اخیراً گفتمان طرف‌دار غرب و خوش‌بینانه قبلی خود را رها کرده و در عوض، به آمریکا و انگیزه‌های این کشور بدبین‌تر شده است. جالب توجه است که این [رفتار و تفکر جدید] پرزیدنت روحانی، انعکاس همان نصیحت‌های «محافظه‌کارانه» و عاقلانه‌ای است که مرتباً توسط «رهبر عالی» [ایران] مطرح می‌شود.

از بسیاری جهات، آمریکا تلاش کرد تا پس از توافق هسته‌ای از طریق پرزیدنت روحانی همان کاری را با ایران بکند که موفق نشده بود پس از به اصطلاح «ریست» [و تجدید روابط با کرملین] از طریق «مدودف» رئیس‌جمهور وقت با روسیه انجام دهد؛ و دقیقاً همان‌گونه که آیت‌الله خامنه‌ایِ [به اصطلاح] «محافظه‌کار»، خردمندانه رئیس‌جمهور «میانه‌رو»ی کشورش را از افتادن در این دام نجات داد، پوتین «محافظه‌کار» هم چند سال قبل‌تر همتای سیاسی روحانی را در کشور خودش نجات داده بود.

اگر ایران متوجه نقشه بزرگ آمریکا برای نفوذ استراتژیک و «خلع‌سلاح غیرنظامی [بدون توسل به نیروی نظامی]» این کشور از طریق ابزارهای نامتقارن نمی‌شد و نمی‌توانست بر اختلافات برنامه‌ریزی‌شده در «نظام» خود غلبه کند، ممکن بود ثروت بادآورده اقتصادی احتمالی پس از کاهش تحریم‌ها منجر به ثروتمند شدن و «خودفروشی» تعداد بیش‌تری از نخبگان ایرانی و در نتیجه، خنثی شدن و شاید حتی هم‌کاری آن‌ها [با آمریکا] با هدف تضعیف کشور شود.

هدف نهایی این بود که یا تقابلی میان مردم و مقامات «میانه‌رو» و «محافظه‌کار» در ایران ایجاد شود و یا کنترل دولت این کشور توسط نیروهای نیابتی به دست گرفته شود و تمرکز استراتژیک ایران از غرب و جنوب (فلسطین و خلیج [فارس]) منحرف و به سمت شمال (قفقاز و آسیای مرکزی) معطوف گردد تا فشار بر صهیونیست-وهابی‌ها کاهش یابد و [این تمرکز] روی آماده‌سازی برای تقابل احتمالی با روسیه معطوف شود؛ دقیقاً همان کاری که غربی‌ها می‌خواستند پیش از انقلاب اسلامی سال 1979 ایران را به انجام آن بگمارند. این اتفاقات از دیدگاه واشینگتن می‌تواند بازگشت به «عصر طلایی» روابط آمریکا با ایران باشد، اما برای ایران معنایی جز آغاز یک «عصر تاریک» و دوران طولانی مملو از مشکلات داخلی و بین‌المللی ندارد.

رهبر ایران با خردمندی خود، «روحانی» را از افتادن در دام آمریکا نجات داد

شما در کتاب خود به درستی پیش‌بینی کرده‌اید که آمریکا راه‌هایی را برای متهم کردن تهران به نقض توافق هسته‌ای و تحریم مجدد ایران پیدا خواهد کرد. این پیش‌بینی، اکنون با کارشکنی‌های دولت آمریکا و عدم تأثیر محسوس برجام بر زندگی مردم عادی در ایران محقق شده است. آیا آن‌چه شما «امیدهای ناامید» توصیف کرده‌اید، با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا باز هم ناامیدتر خواهند شد؟

از آن‌جا که نقشه اصلی دولت اوباما برای جذب، ربودن و اختلاف‌افکنی در «نظام» و جامعه مدنی ایران از مسیر خود منحرف شده، دولت ترامپ (به دستور «نظام» آمریکا متشکل از ارتش، بخش‌های اطلاعاتی، و نهادهای دیپلماتیک این کشور) آماده است تا «نقشه جای‌گزین» جنگ ترکیبی دولت قبلی را فعال کند.

«امیدهای ناامید»ی که من درباره‌شان نوشته‌ام طراحی شده‌اند تا احساسات ضددولتی را در میان جمعیت اکثراً جوان (زیر 30 ساله) ایران افزایش دهند، و انتظار می‌رود بتوانند جرقه یک «انقلاب سبز 2» را در محدوده زمانی انتخابات ریاست‌جمهوری آینده ایران در ماه می (اواخر اردیبهشت تا اوایل خرداد 96) بزنند.

شکی نیست که اگر ترامپ به وعده‌های انتخاباتی خود درباره به مذاکره گذاشتن دوباره یا پاره کردن کامل توافق هسته‌ای و مفاد آن مبنی بر کاهش تحریم‌ها، جامه عمل بپوشاند، امیدهای غیرواقع‌بینانه مردم عادی در ایران بیش از پیش ناامید خواهد شد؛ بنابراین مقامات ایران باید مراقب باشند که شهروندان این کشور چگونه به این اقدامات ترامپ واکنش نشان خواهند داد، و بر نقش کمپین‌های اطلاعاتی خارجی در تحریک تظاهرات‌های ضددولتی «خودجوش» (مرحله اول «انقلاب رنگی») نظارت کنند.

چنان‌که شما هم اشاره کرده‌اید، انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2009 در ایران، نمونه‌ای از جنگ ترکیبی آمریکا علیه ایران بود. لطفاً درباره انتخابات آن سال و مفهوم «انقلاب سبز 2» بیش‌تر توضیح بدهید.

«انقلاب سبز» سال 2009 یک «عملیات آزمایشی اولیه پیشا-بهار عربی» بود. آمریکا تعمداً تصمیم گرفت تا منابع خود را به شکل حداکثری برای موفقیت آن هزینه نکند، بلکه اجازه دهد این جریان به طور طبیعی دوره خود را طی کند تا «موجی از شوک» را به درون جامعه ایران وارد نماید؛ واشینگتن معتقد بود این موج به تقویت اختلافات [و دوقطبی‌های] «میانه‌رو»-«محافظه‌کار» و «جوان»-«میان‌سال» [نسل چهارم-نسل اول انقلاب] کمک خواهد کرد.

آمریکا در جریان فتنه 88 تعمداً از تمام توان خود استفاده نکرد، چراکه به دنبال ارزیابی اولیه و سنجش واکنش ایران به این‌گونه عملیات‌های بی‌ثبات‌سازی بود

«انقلاب سبز» اصلاً یک عملیات شرطی‌سازی [و تربیت] اجتماعی در مقیاس بزرگ بود که با هدف آماده‌سازی مردم ایران جهت پذیرش یک جانشین «میانه‌رو»ی طرف‌دار غرب برای احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور وقت، طراحی شده بود، با علم به این‌که این جای‌گزینی، در نهایت شانس رسیدن آمریکا به یک توافق هسته‌ای با ایران و تلاش برای نفوذ در این کشور پس از توافق، طبق استراتژی مذکور [جنگ ترکیبی به منظور تنظیم، تغییر، و/یا تجدید رژیم] را به طور چشمگیری افزایش خواهد داد.

البته علاوه بر این، یک هدف تاکتیکی کوتاه‌مدت‌تر هم پشت «انقلاب سبز» وجود داشت: شناخت واکنش [نظام] ایران به این[گونه عملیات‌های] بی‌ثبات‌سازی نامتقارن و نشان کردن آسیب‌پذیری‌های ساختاری این کشور. درس‌های گرفته‌شده از این تمرین قرار بود برای رفع نقص تکنیک‌های جنگ ترکیبی‌ای مورد استفاده قرار بگیرند که یک سال و نیم بعد، طی به اصطلاح «بهار عربی» علیه سراسر خاورمیانه به کار گرفته شدند.

«بهار عربی» در حقیقت یک انقلاب رنگی در مقیاس منطقه‌ای با هدف تحقق «طرح یینون[1]» [«اسرائیل بزرگ» یا «خاورمیانه بزرگ»] مطرح‌شده در سال 1982 بود. «نظام» آمریکا این منطق استراتژیک را دنبال کرد که اگر ایران، به عنوان قوی‌ترین دولت در خاورمیانه، را می‌توان با «انقلاب سبز» و یک جنگ ترکیبی با شدت کم، لرزاند، بنابراین کشورهای نسبتاً ضعیف‌تر مانند سوریه، مصر و لیبی را نیز می‌توان با شدتی بیش‌تر از ایران به بی‌ثبات کشاند.

«انقلاب سبز 2» نیز سناریویی است که ممکن است وقوع آن برای آینده پیش‌بینی شده باشد و شاید یکی از اولین اقدامات مهم ترامپ در سیاست خارجی دولتش باشد، دقیقاً مانند «انقلاب سبز» اولی که هشت سال پیش حکم اولین اقدام مهم اوباما در سیاست خارجی را داشت. امیدهای ناامید مبتنی بر انتظارات غیرواقع‌بینانه از توافق هسته‌ای، می‌تواند بروز یک جنبش ادامه‌دار ضددولتی در داخل کشور ایران را تسریع نماید، در حالی که هم‌زمان، نیروهای نیابتی [آمریکا در] جنگ‌های ترکیبی یعنی داعش، «حزب دموکرات کردستان ایران» و برخی گروه‌های دیگر، در حاشیه‌های مرزی ایران کمین کرده‌اند و انتظار فرصت مناسب برای ضربه زدن را می‌کشند.

ماشه دوگانه آغاز این جنگ ترکیبی می‌تواند اقدام ترامپ برای اعلام هدف [آتی] یا تصمیم [آنی] آمریکا مبنی بر متوقف کردن توافق هسته‌ای و هم‌زمانی این خبر با قرار گرفتن ایران در آستانه انتخابات آینده ریاست‌جمهوری باشد. امیدهای ناامیدشده مردم در آستانه انتخابات به اوج خود می‌رسد و بسیاری از این افراد ممکن است گرفتار احساسات غیرمنطقی‌ای شوند که آن‌ها را بیش‌تر مستعد آسیب‌پذیری در مقابل جنگ اطلاعاتی خارجی و وسوسه‌های ضددولتی می‌کند.

جرقه آغاز «انقلاب سبز 2» می‌تواند اعلام خبر تصمیم ترامپ مبنی بر توقف یا پاره کردن برجام باشد

با این وجود، سناریوی «انقلاب سبز 2» قابل‌اجتناب است؛ به شرط آن‌که پیشنهادات پیش‌تر ذکرشده [در قسمت قبلی مصاحبه؛ مبنی بر تقویت غرور ملی و آگاه‌سازی مردم در مقابل توطئه‌های آمریکا] فوراً عملی شود و مردم ایران طی اقدامات پیش‌گیرانه، از نقشه‌های جنگ ترکیبی آمریکا علیه تمدن-کشور خود آگاه شوند. البته هرچند این اقدامات ممکن است وقوع انقلاب رنگی را خنثی کند، اما باز هم اقدامات دیگری باید انجام شود تا تهدید جنگ نامتعارف توسط بازیگران غیردولتی تروریست، جدایی‌طلب، و افراطی در حاشیه‌های مرزی ایران نیز خنثی گردد.

با نزدیک شدن به انتخابات مهم ریاست‌جمهوری در ایران، موضوع مقابله با «اخبار جعلی» روزبه‌روز مهم‌تر می‌شود. از سوی دیگر، کشورهایی مانند آلمان اخیراً و پیش از انتخابات‌های مهم خود، به فکر ایجاد مراکز دفاع در برابر اخبار جعلی افتاده‌اند. تأسیس چنین مرکزی در ایران چه‌قدر مهم است و چرا؟

باید انتظار آن را داشته باشیم که هم‌زمان با انتخابات ریاست‌جمهوری آینده در ایران، یک جنگ اطلاعاتی شدید توسط آمریکا و عربستان علیه این کشور به راه بیفتد که هدف از آن، ایجاد جرقه تقابل هویتی در جامعه ایران و مقدمه‌چینی برای جنگ ترکیبی بالقوه‌ای است احتمالاً در آینده علیه تهران آغاز خواهد شد. طبیعتاً اخبار جعلی، گم‌راه‌کننده و تحریک‌آمیز بخشی کلیدی از این کمپین را تشکیل خواهند داد و ایران باید خود را برای مقابله با این اخبار آماده کند.

شما به آلمان اشاره کردید، اما برلین دارد خطر «اخبار جعلی» را بزرگ‌نمایی می‌کند و مدعی است که این تهدید از جانب روسیه متوجه آلمان است، در حالی که این مسکو نیست که دارد این تاکتیک را به کار می‌گیرد، بلکه واشینگتن است. آن‌چه مقامات آلمانی به دنبال آن هستند، ایجاد رعب و وحشت از این «تهدید» خیالی به منظور استفاده سیاسی از آن به عنوان ابزار سرکوب آزادی بیان و مقابله با گسترش «تردید به اروپا[2]» [تمایل مردم به خروج کشورهایشان از اتحادیه اروپا] در سراسر این قاره است.

این در حالی است که ایران نگرانی‌های مشروعی دارد، چراکه واقعاً هدف انتشار «اخبار جعلی» در قالب بخشی از جنگ ترکیبی مشترک آمریکا و عربستان، و کمپین اطلاعاتی علیه جمهوری اسلامی است؛ جنگ ترکیبی و کمپینی که صهیونیست‌ها نیز از آن حمایت می‌کنند.

در این‌جا لازم است بار دیگر نکته‌ای را تکرار کنم که در آغاز این مصاحبه [در قسمت قبلی مصاحبه] گفته شد: دشمنان جمهوری اسلامی می‌خواهند با توجه به تفاوت‌های قومی، مذهبی، تاریخی، اجتماعی-اقتصادی، و تفاوت‌های حکومتی و فیزیکی جغرافیایی در ایران، درون این کشور اختلاف‌افکنی کنند تا آن‌چه را «شکاف» اجتماعی-نسلی میان «میانه‌روها» و «محافظه‌کارها» می‌دانند، گسترش دهند.

نمایش عمومی غرور ملی، یکی از راه‌های تقویت افکار عمومی کشور مقابل حملات آمریکا در جنگ ترکیبی است

بهترین روشی که ایران می‌تواند برای مقابله با این خطر به کار بگیرد، صرفاً سانسور اخبار جعلی، گم‌راه‌کننده و تحریک‌آمیزی نیست که از خارج از کشور نشأت می‌گیرند، بلکه مبارزه فعالانه با این اخبار از طریق مقابله با روایت‌های دروغین در چارچوب همان پیشنهاداتی است که پیش‌تر [در قسمت قبلی مصاحبه؛ مبنی بر تقویت غرور ملی و آگاه‌سازی مردم در مقابل توطئه‌های آمریکا] ارائه شد.

البته سانسور گاهی اوقات در برخورد با پروپاگاندای تروریستی و ضددولتی یک ضرورت است، اما در «عصر اطلاعات» کنونی، بسیاری از مردم (به خصوص جوان‌ترها) این روش را مشکوک می‌دانند و در صورت مواجهه با سانسور، از خود می‌پرسند دولت از چه چیزی «آن‌قدر می‌ترسد» که حاضر است فوراً آن را سانسور کند، صرف‌نظر از این‌که چه پیامی باشد و از کدام رسانه مخابره شده باشد. روش بسیار مؤثرتر، به جای سانسور، مبارزه رودررو در جنگ اطلاعاتی، از طریق پس گرفتن کنترل روی روایتی است که به مردم ارائه می‌شود.

بنابراین ایران باید آگاه‌سازی مردم خود از حملات آینده در جنگ اطلاعاتی و انگیزه پشت این جنگ را در اولویت قرار دهد. دولت ایران از طریق توضیح این‌که هدف پشت این عملیات‌های نشأت‌گرفته از خارج، ایجاد تفرقه میان مردم این کشور و تضعیف آن‌ها از درون و با دست خودشان است، می‌تواند با این اقدامات مقابله و به شکلی خلاقانه این پیام میهن‌پرستانه را ترویج دهد که ایران یک تمدن فراگیر [و پذیرای قومیت‌ها و مذاهب مختلف] است.

آماده‌سازی سازمان‌های غیردولتی، کمپین‌های آگاه‌سازی، و تظاهرات‌های خیابانی میهن‌پرستانه می‌تواند منجر به افزایش تأثیرگذاری این روایت روی شهروندان و متقاعد شدن آن‌ها به پذیرش این واقعیت شود که هم‌وطنان آن‌ها [در دولت] واقعاً به این پیام معتقدند و این پیام بر خلاف ادعای دشمنان ایران، صرفاً «پروپاگاندای دولتی» نیست.

در نهایت، ایران می‌تواند و باید از شرکای روس و چینی خود نیز درخواست حمایت و مشاوره استراتژیک کند، چراکه این کشورها پیشاپیش موفقیت‌آمیز بودن طرح‌های ضدجنگ ترکیبی خود را اثبات کرده‌اند و به احتمال بسیار زیاد تمایل دارند تجارب ارزشمند خود را در اختیار تهران قرار دهند.

*          *          *

در بخش اول از مصاحبه با اندرو کوریبکو مسائل مهمی نظیر مفهوم و اجزای «جنگ ترکیبی»، دلیل انحصار این نوع جنگ در دست آمریکا، دلایل تبدیل شدن ایران به یکی از مهم‌ترین اهداف جنگ‌های ترکیبی آمریکا، مفاهیم «تنظیم»، «تغییر» و «تجدید» رژیم، راه‌های مقابله با جنگ ترکیبی آمریکا و اهمیت ائتلاف سه‌جانبه ایران-روسیه-ترکیه بررسی شدند. بخش اول این مصاحبه را می‌توانید از این‌جا بخوانید.


[1] Yinon Plan Link

[2] Euroscepticism Link