رشیدی درباره تجربیاتش در عرصه نویسندگی میگوید: این چهارمین کتابی است که فیپایش به نام من خورده اما واقعیت این است که هیچ یک را برای خودم نمیدانم. پشت سر همهشان نام یا نامهایی از بزرگان قرار دارد که صاحبان اصلی این کتابها هستند. از شهید سید اسدالله لاجوردی (مثل باران/مرکز اسناد انقلاب اسلامی) گرفته تا شهید قدرت الله چگینی (معلم شهر/بنیاد شهید قزوین) و همین آخرین کتاب که صاحب اصلیاش، جانباز فیروز احمدی است.
در شأن ادبیات
وی درباره نوشتههایش اینچنین گفت: از همان وقتی که گفت وگوها و گزارشهایم در رسانهها و مطبوعات منتشر میشد، به این فکر میکردم که مطالبم را آنقدر خواندنی و جذاب بنویسم که قلابشان با مخاطب درگیر شود و بتوانم آنها را در قالب کتاب منتشر کنم. هدف، انتشار کتاب نبود اما این معیاری بود برای اینکه شأن ادبیات را در نوشتههای مطبوعاتیام رعایت کنم.
رشیدی با بیان اینکه در یک سفر خاطرهانگیز به روستاهای اطراف فیروزکوه با حاج فیروز احمدی آشنا شدم افزود: با تعدادی از همرزمانش برای ثبت خاطرات دیده بانها راهی شده بود که من هم به جمعشان پیوستم. جمع باصفایی داشتند اما روایتهای جناب احمدی بیشتر به دلم نشست. بعدها دیدم برخی رسانهها هم خاطرات جسته و گریخته او را منتشر کردهاند. رابطه ما بعد از آن سفر هم ادامه پیدا کرد. او خاطراتش را مینوشت و من ویرایش و منتشر میکردم. گاهی هم فرصت نوشتن نداشت و پشت تلفن یا در نشستی کوتاه، خاطرهاش را میگفت و نوشتنش با من بود.
نویسنده «مثل باران» درباره چاپ این کتاب گفت: حجم این خاطرات که بالا رفت، پیشنهاد انتشار آنها در قالب کتاب را دادم و پذیرفت. خاطرهها را پشت سر هم به ترتیب چیدم و ویرایش مجددی کردم. برای اطمینان، یک بار هم آنها را به همسرم دادم تا بخواند و ویرایش کند که خیالم راحتِ راحت شود. آقای بهمن نیا (مسوول انتشارات نارگل) هم شیوه نامهای داشت که اعمال آن، باز هم متن را از برخی اشتباهات، عاری کرد. جز در مرحلهای که نشر نارگل کتاب را متوقف کرده بود تا به طرح جلد بهتری برسد؛ هیچ دست اندازی در کار نبود و کارها انگار به طور ویژهای انجام میشد. تا امروز که در خدمت شما هستم در فاصله زمستان جاری، کتاب به چاپ سوم رسیده و عنقریب باید آماده شویم برای سفارش چاپ چهارم. منِ نویسنده و نشر نارگل هم همه عواید حاصل از کتاب را به راویاش که قهرمان اصلی است واگذار کرده و ریالی بابت این کتاب دریافت نکردهایم.
بازگشت به نانوایی
رشیدی با بیان اینکه جناب فیروز احمدی بعد از پایان جنگ از مجموعه سپاه پاسداران خداحافظی کرد و به پشت تنور نانوایی پدرش در محله قبای تهران برگشت، درباره وی افزود: اهل شمیران بود و نمیتوانست برخی حرفها را بپذیرد. با اینکه همسر و 2 فرزند داشت، پای تنور بربری عرق ریخت و روزیاش را به دست آورد اما عرقی که با قبل از جنگ، فرق داشت. حالا بدنش تکه پاره بود و چند تا از انگشتهایش را هم از دست داده بود و پهن کردن خمیرها روی میز نانوایی برایش مشکل بود. با این همه تحمل کرد و سختیهای زیادی را پشت سر گذاشت. جانباز احمدی با وجود همه شرایط سختی که داشت، حس و حال روزهای جنگش را از دست نداده و میشود به راحتی از رودخانه زلال رفتار و اخلاقش سیراب شد. هر چه که جلو میآمدم، انگیزهام برای نوشتن این کتاب قویتر میشد و حالا هم خوشحالم که به هدفم رسیدهام. من جز لبخند رضایت حاج فیروز احمدی و انتشار مجاهدتهای او برای تاریخ، هیچ هدف دیگری نداشتم.
رشیدی درباره ارزش این کتاب میگوید: «حاجی فیروز» اگر چه کتاب لاغری است اما بنیهاش قوی است. در مقدمه کتاب هم اشاره کردهام در این کتاب با چیزهایی روبرو شدم که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود.
صحبتهای جناب احمدی را بارها با متخصصان و فرماندهان جنگ در میان گذاشتم تا در سندیت مطالب، تشکیکی نباشد. البته جناب احمدی برای همه گفتههایش یا سند داشت، یا عکس و یا شاهد.
تبلیغ راوی
رشیدی با بیان اینکه خوشبختانه جناب احمدی هم روحیهای رسانهای دارد ادامه داد: مثلاً وقتی کتاب «حاجی فیروز» را به فرماندهان زمان جنگش اهدا میکند، میداند که باید از این اهداء، عکسی بگیرد تا هم ماندگار شود و هم بشود به بهانه آن برای کتاب، تبلیغ کرد. همین روحیه و دقت راوی کتاب باعث شد من هم انگیزه بیشتری برای تبلیغ کتاب داشته باشم و خوشبختانه تا امروز چند رونمایی برای آن در اماکن مختلف و گروههای گوناگون برگزار شده است.
وی در پایان درباره کار بعدیاش گفت: انرژی مثبتی که از این کتاب گرفتم، من را به ادامه پر قوت راه، امیدوارتر کرد و برخی کتابهایم را که بلاتکلیف در رایانهام خاک میخورد، زنده کرد. به سفارش یکی از نهادهای قزوین، کتاب جدیدی درباره شهید قدرت الله چگینی به کمک همسرم نوشتم که به خاطر تأخیرشان در تعیین تکلیف این کتاب، میخواهم آن را با سرمایه شخصیام چاپ کنم.
همچنین خاطرات یک تخریبچی نوجوان را چند سال پیش به طور کامل گرفته بودم که انشاءالله پس از ویرایش نهایی و افزودن برخی خاطرات جدید، آن را به ناشر خواهم داد. نوشتن کتابی برای یکی از شهدای مدافع حرم را هم آغاز کردهام که انشاءالله پس از نهایی شدن، خبرش را اعلام خواهم کرد.
*«صبح نو»