سرویس جهان مشرق - با آزاد سازی حلب، با اینکه آمریکا در ترکیه، دست به اجرای طرحهای نظامی در شمال سوریه زدند ولی اقدامات عجولانه آنها، فراتر از یک کارکرد مرحلهای و تاکتیکی، به بار ننشست و اکنون به نوعی هزینه و یا اقدام بی نتیجه تبدیل شده است. جنگ آمریکا و نیروهای دمکراتیک سوریه (کردها و عربهای عشایر) با داعش در رقه، به دلیل تلفات زیاد از یک رو و شروع اختلافات بین عشایر عرب و کردها از سوی دیگر متوقف شده است. اگر چه آمریکاییها بنا به گزارشهای منتشر شده و میدانی، پیش از ده پایگاه نظامی را در کنار کردهای سوریه برای خود ساختهاند ولی، همراهی با کردها، هزینههای تنش با ترکیه را برای آمریکا افزایش داده و زمینههای بی اعتمادی بین آمریکا و ترکیه را گسترش داده است. لجستیک آمریکا از کویت به اربیل و از آنجا به شمال سوریه میرسد و به جای اینجرلیک، هواپیماهای آمریکایی از پایگاه العدید قطر و یا پایگاه سلطان در شمال عربستان به سوی مناطق شمال سوریه پرواز میکنند.
ترکیه هم که عملیات خشم فرات را برای بلعیدن شمال و شمال غربی حلب به اجرا گذاشت، در باتلاقی از مشکلات جدید وارد شد و رویای پیوند دادن این مناطق با ادلب، با جنگ روزهای اخیر بین جبهه النصره (تحریر الشام-القاعده) و احرار الشام نقش بر آب شده است. اینگونه نیست که ترکها فقط با اروپا و آمریکا، بدترین دوران مناسبات را طی میکنند، بلکه رخداد دیگری که از سفر ترامپ به ریاض شکل گرفته، عقبه عربی اردوغان را نیز متزلزل کرده و اکنون برای حفظ قطر باید وارد چالشهای جدید با عربستان و امارات نیز بشود. پنچره تنفسی ترکیه عمدتاً با روسیه و سپس ایران است تا بتواند در آشوب ژئوپلتیک غرب آسیا، پا بر جا باقی بماند.
دلیل اینست که اولویت و اهداف مرحلهای آمریکا، رژیم صهیونیستی و بلوک عربی- عبری تغییر کرده و آمریکا از ادامه سیاستهای عملیاتی گذشته در سوریه ناامید است و باید با پذیرش موازنه قدرت جدید در سوریه، و به امید تغییر آن، وارد بده، بستان جدیدی با روسیه شود. آمریکاییها، هم در ایجاد یک نیروی نظامی مستقل و تحت فرمان در شمال سوریه به شکست رسیدند و هم در بکارگیری عشایر حوران و ظرفیت سازیهای جنوب سوریه شرایط مطلوبی ندارند و از ریسک و شکست جدید هراس دارند. امروز نگرانی آنها این است که «سرریز» بحران سوریه و عراق، به اردن و اسرائیل وارد شود و لذا در گزینه با قیمانده برای تعامل با روسیه در جنوب، «دست برتر» را در اختیار ندارند و باید با پیشنهادات و شرایط تلخ، خود را سازگار کنند.
دلیل آنست که به موازات ناتوانی برای تأمین نیروی نظامی کافی امریکایی و غربی، اولویتهای دیگری مثل افغانستان، آسیای مرکزی، جنوب شرق آسیا هم بر سیاستهای نظامی-امنیتی آنها سنگینی میکند. البته در تلاشهای رسانهای، میکوشند تا ایدهآلهای مطلوب خود را، پیشاپیش به عنوان توافق با روسیه مطرح کنند و نشانه این واقعیت تلخ آنست که رژیم صهیونیستی که قبلا بخشی از این توافق معرفی میشد، به محض برجسته شدن دیدگاه، ارزیابی و برخی مواضع اصولی ایران، تغییر موضع داده و از ویژگیهای چنین توافقی ابراز نگرانی کردند. ولی بهرحال هم امریکا و هم رژیم صهیونیستی، نیازمند یک توافق در جنوب سوریه هستند و دست به تغییراتی میزنند تا هزینههای احتمالی خود را کاهش دهند.
آمریکا از ادامه سیاستهای عملیاتی گذشته در سوریه ناامید است و باید با پذیرش موازنه قدرت جدید در سوریه، و به امید تغییر آن، وارد بده، بستان جدیدی با روسیه شود. آمریکاییها، هم در ایجاد یک نیروی نظامی مستقل و تحت فرمان در شمال سوریه به شکست رسیدند و هم در بکارگیری عشایر حوران و ظرفیت سازیهای جنوب سوریه شرایط مطلوبی ندارند و از ریسک و شکست جدید هراس دارند.
از جمله اینکه در حاشیه سفر تیلرسون به قطر، یک توافق سری صورت پذیرفته که جبهه النصره(القاعده یا تحریر الشام) برای اینکه خود را در نوبتهای بعدی عملیاتهای نظامی روسیه، سوریه و ایران و پس از داعش میداند، در ازاء دریافت کمکهای همه جانبه و خارج شدن از لیست تروریسم آمریکا، باید پیاده نظام بعدی آمریکا در شمال شرق سوریه و جنوب این کشور باشد و نقش ارتش لحد برای رژیم صهیونیستی را بازی کند. ضمن اینکه با حذف احرار الشام در مناطق ادلب و شمال شرق حلب، کارت بازی ترکیه را فرسایش دهد که نوعی گوشمالی برای ترکیه نیز هست. مضافاً اینکه جبهه النصره با تحریر الشام، بزرگترین سازمان رژیم و نیرو را پس از داعش در اختیار دارد و میتواند به عنوان گروه جایگزین داعش و حداقل برای یک دوره «مرخص ساز» مورد استفاده قرار گیرد.
روسها از این جزئیات در تحولات میدان و منطقه آگاه هستند و پرونده سوریه را به عنوان سوپاپ اطمینان در مناسبات پر تنش خود با آمریکا نیاز دارند ولی در گامهای مرحلهای خود، ناچار هستند به قواعد همکاری با ایران و سوریه و اینکه کارتهای بازی خود را واگذار نکنند، پای بند باشند. حتی اگر طرح توافق آتش بس در حومه سویداء و حومه درعا و قنیطره به مرحله اجرا برسد، حضور نیروهای آمریکایی از سوی ایران و سوریه در این مناطق به رسمیت شناخته نمیشود. چرا که آمریکا به عنوان موتور بحران سازی در سوریه و منطقه شناخته میشود و لذا باید نیروهای روسیه و احتمالاً سوریه و هم پیمانانش در این مناطق حضور یابند.
حتی اگر با حضور نیروهای سوری و ایرانی و مقاومت در مناطقی مانند قنیطره از سوی آمریکا و اسرائیل مخالفت شود، باز هم برای اسرائیل، شرایط ناگوار تولید خواهد کرد. اولاً اینگونه این طرح، ماهیت «عملیات تأخیری» خواهد داشت تا پس از داعش، وضعیت بقیه تروریستها روشن شود، ثانیاً اینکه آتش بس، یک دوره تنفسی، برنامه ریزی و گسترش زیر ساختهای امنیتی است. لذا آمریکا ناچار است با پذیرش بقای بشار اسد و کسب امتیاز حضور محدود در برخی مناطق جنوب، کارت بازی مذاکراتی در ژنو و آستانه را بدست بگیرد و به آن خشنود باشد.
ایدهآل افشا شده آمریکایی در این مرحله از تحولات غرب آسیا، حرکت به سوی تجزیه قومی و مذهبی در کشورهای منطقه است ولی این پروژه از یکسو نمیتواند با سرعت کافی حرکت کند که فرصت واکنش به طرفهای منطقهای خواهد داد و از سوی دیگر آمریکا، ابراز و توان و بنیه کافی و قابل اعتماد برای اینکار را در اختیار ندارد.
کردهای شمال سوریه و عراق که قربانیترین عنصر بازی تجزیه آمریکا در منطقه هستند، بیش از هر زمان نسبت به این سیاست کثیف و ابزاری واقف هستند و تردید گستردهای که از سوی بخش بزرگی از کردها نسبت به همکاری با آمریکا ابراز میشود، گواه ابزارهای بسیار محدود آمریکاست. لذا آمریکا، بیشترین تکیهگاه خود را بر ظرفیتهای تکفیری آل سعود گذاشته و با وجود رسوایی در بکارگیری علنی گروههای تروریستی مانند منافقین، داعش، النصره و ... و بازیهای تاکتیکی در در برخی جغرافیای منطقه، این مسیر را تابلوی سیاستهای خود قرار داده است. این تنگناهای ابزاری و فقدان راهبردهای موثر و اطمینان بخش، دلیل روشنی بر مواضع جدید و افراطی دولت ترامپ بر علیه جمهوری اسلامی در برجام و فرا برجام است و بخوبی درک میکند که هزینه اصلی سیاستهایش در قبال ایران را در عرصههای ژئوپلیتیکی و منطقهای پرداخت میکند.
*هادی محمدی - کارشناس مسائل منطقه