کد خبر 762124
تاریخ انتشار: ۲۳ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۴۳

توی بیمارستان نیروی هوایی آقایی بود به اسم «افشار». کارش این بود که برای خلبان ها و خنثی سازها جنازه درست کند. چون بالاخره برای خانواده ی شهید باید چیزی می داشتند که تحویلشان بدهند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - توی بیمارستان نیروی هوایی آقایی بود به اسم «افشار». کارش این بود که برای خلبان ها و خنثی سازها جنازه درست کند. چون بالاخره برای خانواده ی شهید باید چیزی می داشتند که تحویلشان بدهند. مثلا «علی نصرت» از بچه های ما بود که حین کار منفجر شد، اصلاً جنازه ای نداشت. فقط نازک نی دستش مانده بود. این را می دادند به افشار، افشار می گذاشت توی کفن و بقیه اش را مثل یک جنازه ی کامل درست می کرد. یک گروه هم بودند، کارشان این بود که نگذارند کسی این کفن را باز بکند. پای مجلس مداح ها یک عده از این هیاهو چی ها هستند که برایشان مجلس را شلوغ می کنند، این آدم ها از این جنس بودند. اینها جنازه را می بردند، دفن می کردند و می گفتند: «این علی نصرته.» ولی در واقع جنازه ای در کار نبود. خیلی از رفقای من بودند که این طوری از دست رفتند. از ۲۳ نفر همکارهای من، ۱۹ نفر شهید و مجروح شدند. در واقع از آن جمع، 4 نفر روی پا هستیم که من سالم ترینشان هستم. یکی از همکارهای من، «اردشیر فراست طلب»، اسفند سال ۸۹ بعد از ۳۷ سال کار با مهمات شهید شد. اردشیر از من دو سال قدیمی تر بود. به قول معروف پیشکسورت ما بود.

آنچه خواندید گوشه ای از خاطرات مرحوم جواد شریفی راد، معلم و سرتیم خنثی سازی نیروی هوایی ارتش بود که در کتابی با نام حرفه ای و به همت مرتضی قاضی منتشر شده است. این کتاب را انتشارات رسانه مهر، به چاپ رسانده است.