به گزارش مشرق، "زبان الکن و قلم ناتوان و توان محدود است از اینکه تمامی نکات ظریف و دقیق زوایای زندگی حاج اسدالله را تقریر کنم. چه بخوانم و چگونه معرفی کنم که دوست او را مرد عمل، رهبر او را پولادین، مخالف او را صحیحالعمل، همکار او را مدیری نمونه، زیردست او را سختگیر ولی جذاب، مافوق او را نفوذناپذیر، سیاسیون او را پیچیده، اطلاعاتیها او را امنیتی، بازاریها او را امین، زندانیها او را پدر، کودکان او را مرشد و دشمنان او را خشن و من او را علیگونه دیدم و نام حاج اسدالله را برازنده او یافتم." اینها تعابیری بود که معاون و همکار سالهای ریاست شهید لاجوردی از زندگی او در چند جمله خلاصه کرده بود و بر زبان آورد.
مظفر الوندی معاون پژوهشی شهید لاجوردی در دوران ریاست سازمان زندانها بود. وی در آن زمان ریاست کانون اصلاح و تربیت را برعهده داشت و از خاطرات و توجهات لاجوردی به کودکان کانون خاطرهها دارد. "شخصاً 300 تا بچه مجرم و بزهکار را 2 هفته بردم کنار دریا و خود آقای لاجوردی هم با خانواده در کنار ما بودند. هر جا که میرفتیم با خانواده میآمد که این حضورها داستانهای خاص خودش را دارد و فصل جدیدی بود"
مظفر الوندی هماکنون دبیر مرجع ملی حقوق کودک است و در زمان شهید لاجوردی ریاست کانون اصلاح و تربیت را نیز برعهده داشت.
متن پیشرو حاصل مصاحبه دوساعته تسنیم با الوندی درباره روش مدیریت شهید لاجوردی در زندان و برخی اتهامها علیه آن شهید بزرگوار است.
باسلام و تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، مبدأ آشنایی شما با مرحوم لاجوردی از چه تاریخی بود و از چه زمانی با وی به همکاری پرداختید؟
من شهریور سال 68 اولین بار آقای لاجوردی را از نزدیک دیدم ایشان را از قبل نمیشناختم ولی میدانستم که یکی از افراد شاخص انقلابی است. بعد از رحلت حضرت امام(ره) و انتخاب حضرت آیتالله خامنهای به عنوان رهبر و انجام انتخابات ریاست جمهوری، مرحوم آیتالله آقای هاشمی رفسنجانی رئیسجمهور شدند و آقای شوشتری که درآن زمان رییس سازمان زنداها بودند به عنوان وزیر دادگستری انتخاب و وارد کابینه شد و شهید لاجوردی به عنوان رئیس سازمان زندانها از سوی رئیس محترم وقت قوه قضاییه منصوب شدند. از زمانی که ایشان به عنوان رئیس سازمان زندانها معارفه شدند با ایشان بیشتر و از نزدیک آشنا شدیم.
** نفر دومی مثل لاجوردی در مدیریت ندیدهام
با توجه به آشنایی شما با مرحوم لاجوردی مهمترین بعد زندگی ایشان را چه میدانید؟
بنده همیشه تاکید داشته واعتقاد دارم یکی از ظلمهایی که به آقای لاجوردی شده است نگاه تک بعدی به ایشان بوده است و ایشان را متاسفانه اینگونه به نسل جوان معرفی کردهایم -چه در دفاع و چه علیه ایشان- شهید لاجوردی یک آدم چند بعدی است و به صراحت میگویم من نفر دومی مثل آقای لاجوردی در بین مدیران کشور سراغ ندارم با ویژگیهای منحصر به فرد که در یک شخصیت جمع شده باشد و ما از این موضوع مغفول ماندهایم.
ایشان درسالهای اولیه انقلاب دادستان انقلاب اسلامی تهران بودند، دادستان یعنی مدعیالعموم و ایشان در شرایط انقلاب که دچار مشکلاتی از لحاظ امنیتی شده و دشمن به طور همه جانبه به انقلاب نو پا حمله میکند این وظیفه مهم را به عهده داشتند، دادستان چه وظیفه ای دارد؟ ایشان باید به عنوان دادستان با قاطعیت باید با مجرمین برخورد و در صورت دستگیری کیفرخواست تهیه میکردند و در اختیار دادگاه انقلاب قرار میدادند، خیلیها فکر میکنند که آقای لاجوردی خودشان حکم میدادند در حالی که ایشان به عنوان دادستان کیفرخواست ارائه میدهد و دادگاه حکم نهایی را صادر مینمود.
** لاجوردی میگفت خدماتی که به زندانیها داده میشود در حد خدمات کارمندان باشد
بخش مسئولیتهای قضایی را افراد مطلع میتوانند روشنگری کنند ولی در بخش مدیریتی ایشان در سالهای بعد متأسفانه کم توجه شده است. آقای لاجوردی در سازمان زندانها به عنوان مدیر بود، قاضی یا مدعیالعموم نبود. در همان روزهای اول وپس از اقدامات اولیه ی ایشان خصوصیاتی از ایشان مشاهده کردیم ا شفافیت دراقدام و صراحت دربیان جزو ویژگیهای مستمر ایشان بود و ایشان کسی نبود که طبق عرف مرسوم برخی مسوولان صرفا سیاسیکاری کند. خود لاجوردی قبل از انقلاب زندانی بود و زندانیان را کاملا درک میکرد. جیک و پوک زندان را میشناخت. وقتی در زندان راه میرفت به ظرافت مسائل زندان پی میبرد و امور زندانبانی را متوجه میشد، چون خودش طعم زندان رژیم ستمشاهی رو چشیده بود
اولین نکتهای که پس از رسیدن به مسئولیت زندانها مد نظرش بود این بود که خدماتی که به زندانها داده میشد در حد خدماتی باشد که به کارمندان داده میشود. خیلیها فکر می کردند که منظور شهید لاجوردی سختگیری به کارمندان است، حتی در مورد یکسانسازی غذای زندانی با کارمندان واکنشهای منفی هم نشان میدادند ولی لاجوردی میگفت من این موضوع را به تجربه دیدهام. وقتی کارمند و مدیر از آن غذا میخورند در تلاش هستند که کیفیت غذا را بهتر کنند. خودش هم وقتی در زمان صبحانه یا ناهار از زندان بازدید میکرد به بند زندانیها میرفت با آنها غذا میخورد. علیرغم اینکه باید بعضی مسائل سلامتی را رعایت میکرد برای اینکه در عمل ایده های خود را به مدیران وکارکنان زندان تسری دهد.
** درخواست لاجوردی برای حضور کمیسریای عالی حقوق بشر به ایران
به یاد دارم، یکی از اولین دستورات کتبی ایشان در قالب دستورالعملی تحت عنوان "منشور زندانبانی" بود که شاید 90 درصد مفاد این منشور توجه به مسائل زندانیان از جهت رفاهی، درمانی، ملاقات و این موارد بود حتی زمانی که "کمیسریای عالی حقوق بشرونماینده ویژه این کمیسیون " میخواستند به ایران بیایند، ایشان مدافع آمدنشان بود. زمانی که آقای گالین دوپول میخواست به ایران بیاید شهید لاجوردی در جلسا مختلف به مسئولین مربوطه گفتند: به مصلحت است که ایشان به ایران بیایند و اتفاقا همینگونه شد وبه ایران هم آمدند واز برخی زندانها هم بازدید کردند ..
آقای لاجوردی می گفتند: ما از این جریان دو استفادهمیکنیم . اول اینکه از زندانها بازدید میکنند و حقایق را میبینند و دوم هم ما به بهانه آمدن آنها فرصتی بدست میاید تا به وضعیت زندانها رسیدگی کنیم. بحث زیباسازی زندانها علیرغم اینکه "گالین دوپل" از زندان اوین بازدید کردند ولی این امر باعث شد که آقای لاجوردی مدیران زندانهای کشور را وادار کنند تا وضع زندانها را به سطح قابل قبولی برسانند. حتی در بعضی زندانها افراط هم کرده بودند. مثلاً در یکی از زندانها آکواریوم گذاشته بودند.(میخندد)
مجله طنز گلآقا کاریکاتوری از آقای لاجوردی و زندان کشیده بود و اصطلاح هتل بودن زندان را مطرح کرد. آقای لاجوردی اینها را از روی اعتقاد میگفت نه از سر صحنهسازی. میگفت "چون شما نمیدانید زندانی در زندان چه وضعیتی دارد که به خاطر عدم درک زندانی است که سختیهای او را نمیدانیم. زندانی یک حکم دارد که باید اجرا بشود ولی ما خارج از آن حکم وظیفه نداریم به او سخت بگیریم."
در بحث اشتغال زندانی ایده داشتند یعنی حتی به دنبال این بود که قوانینی را ایجاد بکند که زندانیها به اجبار کار کنند البته این با آن اصطلاح کار اجباری تفاوت دارد. حتی به شخص آقای هاشمی که در زمان شاه با هم زندان بودند گفته بود شما به ما اختیاراتی بدهید، دیگر از بودجه دولتی در زندانها استفاده نمیکنیم. یعنی طرح خودکفایی زندان برای ایشان بود که محوریت آن اشتغال زندانی و حرفهآموزی آنها و کار یاد دادن به آنها بود.
** ایجاد کارگاه در زندان
آقای لاجوردی میگفت: وقتی زندانیها کار میکنند سلامت به زندان باز میگردد و وقت برای حرفزدن و یاد دادن جرم به همدیگر را ندارند. خداوند ایشان را رحمت کند، پشت حرفهایش فلسفه وجود داشت. برای مدیران زیر دست اینگونه کارها سختیهای خودش رو داشت ولی ایشان دستور دادند کارگاههایی در زندانها ایجاد شود مثلا کارگاههای زندان اوین همان زمان خیلی معروف شد.
کارگاههای تولیدی در رشته های مختلف در زندان اوین که خود شهید لاجوردی هم مرنبا" میرفتند و میدیدند و در برخی رشته ها نظیر خیاطی که خودشان هم مهارت داشتند، با زندانیان شاغل بحث و گفتوگو وتبادل تجربه مینمودند. حالا 500 نفر زندانی با هر جرمی ، دارد کار میکند، اشتغال ایجاد میشد و به زندانی حقوق میدادند و مشکل خانواده زندانی هم برطرف میشد. ایده این موضوع برای ایشان بود که بحث اجباری بودنش را شورای نگهبان ایراد گرفت ولی به هر حال درصد اشتغال زندانیها برجسته شد و بنیادهایی تشکیل شد که در زمان آقای بختیاری نهادینه شد.
خیلی جالب است در بحث اشتغال آقای لاجوردی یک اعتماد زیادی به زندانیها میکرد و به آنها سر میزد. خود ایشان در اوین ساکن بودند. وزیر دادگستری یکی از کشورهای آفریقایی آمده بود ایران. با آقای لاجوردی رفتند بازدید کارگاههای زندان اوین، یک کارگاه آن زمان در اوین بود که نمیدانم الان هم هست یا نه. یک کارگاه سراجی بود یعنی کارگاه چرم دوزی، کفش دوزی و... که ابزارهایش همه برنده و تیز بودند و این ابزارها معمولاً در زندانها ممنوع هستند.
** ماجرای جالب دیدار وزیر دادگستری یک کشور آفریقایی از اوین
وقتی وزیر دادگستری آن کشور یکی از زندانیها را در حال کار با یکی از این ابزار برنده میبیند که چرم را میبرد، از مسئول آنجا سؤال میکند که این زندانی جرمش چیست؟ میگویند قتل عمد و پدرش را کشته است که وزیر دادگستری چند قدم عقب میرود و متعجب که به همچنین آدمی چنین ابزاری بدون محدودیت دادهاند. آقای لاجوردی نیز به آن شخص گفته بودند که زندانیهای ما هم آدمهای شریفی هستند و قدر خدماتی که به آنها داده میشود را میدانند.
نکاتی که درباره شخصیت مرحوم لاجوردی گفتید بسیار جالب بود. برخلاف آنچه برخی تلاش میکنند چهره ایشان را خشن جلوه دهند اما روش برخورد ایشان با زندانیان گویا خلاف این را نشان میدهد.
در کل آقای لاجوردی در مسائل مربوط به زندانها و زندانیها چنین افکاری داشتند که ما در همین 7 و 8 سالی که در خدمتشان بودیم و خیلی استانها با هم میرفتیم و از نزدیک با حالات و روحیاتش آشنا بودم، خود من وقتی چنین حرفهایی را در مورد ایشان مربوط به دوران دادستانی ایشان در سالهای اولیه دهه ی 60 میشنوم تعجب میکنم و به خودم میگویم اصلاً مگر میشود آدم آنقدر تضاد در شخصیتش باشد.
من در آن زمان وپس از تشکیل اولین مرکز آموزشی وپژوهشی زندان ها توسط شهید لاجوردی به عنوان رئیس این منصوب شده بودم در ساختمانی درجوار کانون اصلاح و تربیت تهران در شهرزیبا مستقر بودیم د، کارهای آموزشی و پژوهشی انجام میدادیم در مورد زندانها و زندانیها. کار پژوهشی در کانون اصلاح و تربیت تهران انجام دادیم و بر روی بچههای زیر 18 سال مطالعه کردیم و با چندین متخصص دررشته های مختلف از جمله روانشناس مشورت کردیم که چگونه در کانونها عمل کنیم و نحوه مدیریت چگونه باشد؟
زمانی که نتیجه پژوهش به دست آمد متوجه شدیم که وضعیت این افراد با افراد بزرگسال بسیار متفاوت است و نیاز به خدمات خاص خودشان مانند (مشاوره و روانشناسی) دارند که یک تحقیق مفصل و کاربردی هم بود. آن وقت من به آقای لاجوردی نامهای نوشتم و گزارش پژوهش را ارائه دادم که اینجا باید اینگونه اداره بشود. ایشان یک روز به من نامهای نوشتند که با حفظ سمت بروید و این پژوهش را اجرا کنید.
** ساختار کانون اصلاح و تربیت عوض شد
خیلی تعجب میکردم که آقای لاجوردی چقدر برای بچههای کانون وقت میگذارد. شب، ظهر و بعدازظهر هر آدم معروفی را حتی در خیابان پیدا میکرد -مثلاً یک نفر در قرآن تبحر داشت، یک بازیگر یا ورزشکار یا یک آدم در مسائل تربیتی- دستش را میگرفت و میآورد کانون. به من زنگ میزد من هم همراهیشان میکردم و به من توصیههایی میکرد که اگر الان بگوییم خیلیها تعجب میکنند. بچهها را اردو میبردیم. ساختار عوض شد و نگهبانها را عوض کردیم، سیم خاردارها را جمع کردیم، خود بچهها شدند شهردار، مسئول داخلی کانون شدند و تقریباً یک مکان آموزشی شد.
من به ایشان میگفتم بچهها را اردو میبریم سخت است. بچهها مجرم هستند. ایشان میگفتند که 7 و 8 نفر هم فرار کردند اشکالی ندارد ولی اصل قضیه زیرسؤال نرود. حالا رئیس سازمان زندانها به من اینگونه میگفت و من به عنوان مدیر چقدر تقویت میشدم که البته این موضوعات از نظر سازمانی خلاف قانون است ولی اعتقادش این بود و من در چهار دوره خودم در تهران -در شهرستان با الگوگیری از ما- بچهها را بردیم شمال.
** اردو بردن مجرمان به شمال کشور
من شخصاً 300 تا بچه مجرم و بزهکار را 2 هفته بردم کنار دریا و خود آقای لاجوردی هم با خانواده در کنار ما بودند. هر جا که میرفتیم با خانواده میآمد که این حضورها داستانهای خاص خودش را دارد و فصل جدیدی بود. شب و روز با بچهها کار میکردیم حالا یکی هم فرار میکرد مهم نبود. کار روانشناسی و اعتقادی انجام میدادیم. از حوزه علمیه افرادی را میآوردیم مثل حاج آقای راستگو که الان در تلویزیون برای بچهها صحبت میکند و متخصص کودکان هستند، آن زمان دو، سه روز آنجا به بچهها آموزش میداد.
در بحثهای علمی وقتی ایشان به سازمان زندانها آمدند مشکلات سازمان زندانها را در ماههای اول بررسی کردند و گفتند من باید جایی بروم که بالاترین سطح سیاستگذاری فرهنگی، علمی باشد. رفتند شورای عالی انقلاب فرهنگی و مشکلات را مطرح کردند و راهکار خواستند.
آنجا هم استقبال شد و همه هم ایشان را میشناختند. در آنجا یک کمیتهای فرعی بود که من هم دو سه جلسه شرکت کردم که آقای لاجوردی مشکلات را مطرح کردند که در کل 7 و 8 تا جلسه شد که مشکلات را ریز مطرح کردند. در نهایت شورای عالی انقلاب فرهنگی 2 مصوبه را به سازمان ارائه دادند که یکی این بود که یک مرکز آموزش برای کارکنان خود دایر کنید که ارتقاء پیدا کنند و دوم اینکه در فکر ایجاد یک مرکز جرمشناسی باشید.
تنها جایی که به هزینهها یک مقدار مسامحه میکرد حوزه آموزشی بود. بعضی مواقع هم به من تذکرات خیلی لطیف و نرمی هم میداد مثلاً من وقتی سالن آمفی تئاتر با 100 صندلی سینمایی را برای جلسات و همایشها درست کردم و ایشان را بردم برای بازدید دست من را گرفت و گذاشت روی قلبش به من گفت: ببین داره محکم میزنه! چرا این کار را کردی که من گفتم هر چه در بخش آموزشی خرج کنیم ضرر ندارد چون قرار بود اساتید بزرگی بیایند و قبول میکرد و از این نمونهها زیاد بود.
ایشان اهل سخنرانی و تشریفات نبود مثلاً بیاید در یک مراسم افتتاحیه صحبت کند. هر جایی مطلبی به نظرش میرسید میگفت حتی در جلسه رسمی هم بلند میشد و حرفش را میزد.
** تعجب و استقبال اساتید دانشگاهی از نظریات تربیتی شهید لاجوردی
یکی از نکات قابل توجه درخصوص سازمان زندانهای آن زمان این است که زندان آن زمان مرکز پژوهشها داشت و این خیلی قابل توجه است. با وجود اینکه آن مرحوم تحصیلات عالیه به معنای کلاسیک آن را نداشت اما روش مدیریتش یک روش کاملاً بهروز بود.
ما یک همایش علمی با موضوع اصلاح و تربیت زندانیان را در فرهنگسرای بهمن در آن زمان برگزار کردیم. من به ایشان گفتم چنین جلسهای با حضور اساتید دانشگاه و حوزه برگزار میکنیم شما هم تشریف بیاورید، نگفتند نه و حضور پیدا کردند. ایشان به خاطر آثار شکنجه مشکلات جسمی خاص خودشان را داشتند مثل آرتروز گردن، زانو، پا و... .
وقتی به جلسه آمدند گفتم آقای لاجوری اینجا دیگر زندان نیست باید صحبت کنید، خیلی آدم شوخی بود، میگفت که من چیزی بلد نیستم اما وقتی رفتند صحبت کنند همه تعجب کرده بودند که چقدر زیبا بحث تربیتی را بیان کردند که در نشریه آن زمان سازمان زندانها نیز منتشر شد. بعد از سخنرانی که آمدند پایین اساتید اطرافش را گرفتند که اساتید صاحبنامی هم بودند و گفتند ما توقع نداشتیم این چنین نظراتی را بیان کنید. ما فکر نمیکردیم جنابعالی این تفکرات را داشته باشید.
آن وقتی که ما کار را در سازمان زندانها شروع کردیم 70 درصد کارکنان به خاطر شرایط انقلاب بدون گزینشهای علمی جذب شده بودند و زیر دیپلم بودند و زمانی که آقای لاجوردی میخواستند بروند معادله برعکس شده بود یعنی 70 درصد بالاتر از دیپلم شده بودند با دورههای تخصصی و رسمی که برگزار کرده بودیم. مثلاً دبیرستان اصلاح و تربیت درست کردیم بعد شد دورههای کاردانی و... که باعث پیشرفت علمی کارکنان شد که از تأکیدات ایشان بود.
در حوزههای اعتمادسازی و کادرسازی واقعاً آقای لاجوردی نابغه بود. الان هم خیلی از کارکنان دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی و شاید جاهای دیگر عمده اینها در زمانی بودند که آقای لاجوردی بودند. در کادرسازی یکی از نمونههای مدیریتی بودند، کار تشریفاتی نمیکرد مثل استاد و شاگردی با افراد رفتار میکرد که خیلی این موضوع مهم بود و اعتمادسازی میکرد. قدرت شناخت خیلی بالایی داشت وقتی با شما یک بار صحبت میکرد میفهمید شما کی هستید، چه کار دارید و چطوری هستید.
بنظرتان این ویژگیها یک امر ذاتی بود یا اکتسابی؟
بالاخره تجربه داشت و آدمی بود که در بازار و خیابان و در کنار مردم بود و بخش مهمی هم در زندان تجربه کرده بود. شبانهروز با آدمهای مختلف برخورد داشتند و همچنین آدم تیزی بود. علوم اسلامی در حد اجتهاد خوانده بود، علوم جدید را قبول داشت.
زمانی که یک مدیر را انتخاب میکرد به او اعتماد میکرد و اعتمادش هم کاغذی نبود به او میگفت "تو الان مدیر اینجا شدی مثل اینکه وسط دریا انداختنت باید شنا کنی تا به ساحل برسی، اگر عرضه داری کاری بکن" که این مدیران را به تلاش و کوشش وا میداشت. وقتی مدیری هم تخلف میکرد قاطع برخورد میکرد. وقتی میرسید به این موضوع که یک مدیر خدای نکرده مشکل مالی و اخلاق دارد منتظر این سیستمهای اداری نمیماند کارش را انجام میداد و پیگیری میکرد.
** شهید لاجوردی اعتقاد به سازنده شدن افراد داشت
شهید لاجوردی برای ایجاد تحول در قشر وسیعی از اعضای گروهکها فعالیت کرده بود که برخی از عبارت "توابسازی" برای این کار استفاده میکنند. به گفته آقای بختیاری حتی محافظ خود لاجوردی هم از منافقهای تواب بوده و شبها نیز در خانه شهید لاجوردی زندگی میکرد.
ایشان اعتقاد زیادی به سازنده شدن افراد داشت. حالا اصطلاح تواب سازی مناسب نیست چون کارخانه تواب سازی که نداشتند. بالاخره تحول در یک شخص ایجاد شود فرآیندی دارد و این گونه نیست که با زور و اجبار انجام شود. ایشان یک سری اقدامات مثل همان چیزی که در مورد کانون اصلاح و تربیت گفتیم انجام میداد یک نمونه دیگر به شما بگوئیم در مورد این موضوع تا بهتر بیان شود.
سیستم سالنی که شهید لاجوردی ایجاد کرده بودند به این صورت بود که وقتی وارد سالن میشدید اولین نفر آقای لاجوردی را میدیدید و کنار ایشان به ردیف بقیه افراد م معاونان نشسته بودند و کار افراد فورا راه میافتاد.
مثلاً یک سرباز به عنوان پیک یکی از ادارهکلها به سازمان زندانها آمده بود و وقتی آقای لاجوردی را در فاصله دو، سه متری میبیند فکر میکند نگهبان است و از ایشان سؤال میکند که دبیرخانه کجاست؟ آقای لاجوردی از پشت میز بلند میشود و دست سرباز را گرفته و او را به دبیرخانه که یک زیرپلهای با راه پیچ و خم بود برد. وقتی مسئولان دبیرخانه آقای لاجوردی را میبینند بلند شده و سلام و احوال پرسی میکنند که تازه سرباز متوجه میشود که آن کسی که فکر میکرد نگهبان است رئیس سازمان بوده است. همین حرکت آقای لاجوردی باعث شد که سرباز تحت تأثیر قرار گرفته و سرنوشت این سرباز کلاً تغییر کرد. پس کار توابسازی نیاز به اقدام ویژهای نداشت با همین اقدامات در افراد تحول ایجاد میکرد.
** منافقی که خانههای تیمی را تنها به لاجوردی لو داد
یا یک روز صبح وقتی دادستان بودند در حال سرکشی به زندان بودکه چند نفر که از یک خانه تیمی دستگیر شدهاند. یکی از آنها پتویی که بر روی خودش کشیده بود، افتاده بود که آقای لاجوردی پتو را به روی فرد میکشد و یک پتوی اضافه هم به خاطر شدت سرما بر رویش میکشد، دست بر قضا آن فرد نخوابیده و فقط خودش را به خواب زده بود. بعداً که آن فرد برای بازجویی میرود سوال میکند که آن آقا که پتو بر روی من انداخت که بود؟ به او میگویند آقای لاجوردی بوده است. بعد او گفته بوده که میخواهم با آقای لاجوردی صحبت کنم. بعد در گفت و گو با شهید لاجوردی بالای 6 تا 7 خانه تیمی را لو میدهد.
در کتاب خاطرات آقای احسان نراقی وجود دارد که گفته است "وقتی من از شیشه زندان نگاه کردم که آقای لاجوردی فرقون به دست با زندانیها کار میکند متوجه شدم که این آدم بر قلب زندانیها حکومت میکند" خوب این اعتراف آقای نراقی که در زندان زمان شاه و بعد از انقلاب بوده خیلی جالب است. با افرادی که میگوید تواب شدهاند کوه و نماز جمعه و... میرفت به هر حال چقدر میتوان گفت که این کارها، مصنوعی بوده است.
** در زندان اوین مهد کودک ساخت
این حرفهایی که میزنم دریافت و شناخت خودم از آقای لاجوردی است و زمانی است که ایشان در سازمان زندانها بود و اقداماتی که در کانون و مهدکودک زندانها انجام دادند. بچههای همراه زندانیهای زن معمولاً تا 2 سال همراه زندانی هستند. قانون این است که باید همراه زندانیهای زن باشند. آقای لاجوردی با این بچهها بازی میکرد. مهد کودکی برای بچههای زندانیهای زنی که در زندان بچههای آنها به دنیا آمده و یا همراه آنها بودند درست کرد.
دقیقاً نقطه مقابل این مسئله حرفهایی میزنند و میگویند که آقای لاجوردی برای مثال برخی محکومان گروهکی را بدون محاکمه اعدام کرد یا اینکه نقل قولی از مرحوم موسوی اردبیلی شده که شهید لاجوردی حدود 50 نفر از فرزندان منافقین معدوم را در زندان نگه داشته بود.
من نمیخواهم در رد یا اثبات آن حرفها، حرف بزنم. من میگویم اقداماتی که ما میدیدیم تمام این حرفها را نفی میکرد شاید یک آدم دیگر در سیستم برخوردهای بدی انجام داده بود اما شهید لاجوردی اینگونه برخورد نمیکرد.
اصلاً شهید لاجوردی به دنبال تغییر تفکر و برخورد با زندانی بود اگر قبول داشت که خود اقدام به تغییر نمیکرد و نقصها را یکی یکی اصلاح میکرد و به من مدیر میفهماند که باید چگونه برخورد کنم. دستور عمل و کار خاصی نمیکرد بلکه با عملکرد خودش میفهماند. یکی از ویژگیهای ایشان بود عامل بودن ایشون بود و اگر با کسی هم برخورد میکرد چون میدانستند که غرضورزی شخصی ندارد میپذیرفتند و قبول میکردند.
این موضوع که بیان میکنید برای زندانیهای عادی بود حالا در مورد زندانیهای گروهکی، آقای لاجوردی چقدر به کار فرهنگی برای زندانیهای که عقیدتی هستند اعتقاد داشت؟
زندانیهایی که تحت عنوان گروهکی بودند اعم از منافقین، چپ و فداییخلق آدمهای فکری بودند و آدمهای معمولی نبودند و قطعاً آنها ایدئولوژیهایی برای خودشان داشتند، ایدئولوژی داشتند که آقای لاجوردی با این ایدئولوژی آشنا بودند یعنی سالها در زندان با این افراد بحث میکردند که این موضوع را شخصیتهای اسلامی و خود آنها با هم تأیید میکردند. مثلاً قبل انقلاب با خود مسعود رجوی در یک بند بودند اگر با یک نفر 10 روز در یک اتاق باشی تماماً با روحیات یکدیگر آشنا میشوید.
** حسینیه اوین مرکز تبادل فکر و بحثهای ایدئولوژیک بود
ایشان با این مسائل آشنا بودند و یکی از اقداماتی که ایشان انجام میدادند آن وقت که شخصیتهای علمی و حوزوی بیان میکنند که آقای لاجوردی از آنها دعوت میکرده تا در زندان اوین کنفرانس برگزار کنند. در اوین یک حسینیهای را درست کرده بود که محل تبادلات و بحثهای ایدئولوژیک بود و این کارها در زندان مستمر بوده است.
تعدادی از سران ایدئولوگ آنها مانند "بابک زهرایی" در زندان بودند که با آنها بحث میکردند و در بعضی موارد نتایج خوبی به دست میآمد که ساعتها طول میکشید.
در بحث زندانبانی بعد از انقلاب برای زندانیهای گروهکی کار فرهنگی مهمترین اقدامات بود که غیرقابل انکار است و کار فرهنگی این زندانها خیلی پررونق بوده است و بهترین تئاترها، نمایشها و کارهای دستی برای این زندانیها بوده است که سوابقش هم وجود دارد و در خیلی موارد در زندان نمایشگاه برگزار میکردند اما متأسفانه وقت برای تبیین این اقدامات در زندان گذاشته نشده است.
تمام این اقدامات در اکثر استانها انجام میشد و آقای لاجوردی به این موضوعات اعتقاد داشت و وقتی به سازمان زندانها آمدند در یک جشنواره تئاتر برای زندانی بود که سالن مولوی تهران برگزار میشد. آقای لاجوردی در نمایشهایی که زندانیها در یک هفته برگزار کردند بعدازظهرها میآمد و نمایشها را نگاه میکرد حتی شاید زیاد هم با تئاتر از نظر فنی آشنا نبود ولی قبول داشت و وقت میگذاشت.
** برگزاری اولین کنگره شعر و ادب و مسابقات قران برای زندانیان
اولین مسابقات قرآن در زندانها را که در مسجد بلال برگزار شد متعلق برای زمان ایشان بود. آیتالله خزعلی و آیتالله گیلانی آمدند و تمام قاریهای معروف آن زمان به عنوان هیئت داوران بودند و زندانی از شهرستان هم آمده بودند.
اولین کنگره شعر و ادب زندان را نیز آقای لاجوردی برگزار کردند و یا اولین اردو کانونهای اصلاح و تربیت در زمان مدیریت ایشان بود. همچنین در حوزه اشتغال نمایشگاههای اشتغال، صنایع دستی و ورزشی و جشنوارههای متعدد ورزشی بالاخره تمام این ایدهها برای ایشان بود و بدون ایشان انجام نمیشد.
شهید لاجوردی از سال 68 تا چه زمانی ریاست سازمان زندانها را برعهده داشتند؟
تا اسفند سال 76 بودند که بعد از آن هم آقای بختیاری آمدند. ایشان ویژگیهای خاصی داشتند، مثلاً اهل استعفاء نبودند و با فشارهای درونی و بیرونی استعفا نمیداد و میگفت که من باید برکنار بشوم و استعفا معنی ندارد. سال 76 که قرار شد ایشان از سازمان زندانها بروند، با مدیران این سازمان یک جلسهای را برگزار کردیم تا به یک نتیجهای برسیم و پیش آیتالله یزدی برویم تا آقای لاجوردی در سازمان به خدمات خود ادامه بدهند وقتی خود آقای لاجوردی در جلسه حضور پیدا کردند و جریان را فهمیدند، مدیران را از این کار منع کردند و گفتند: شرعاً راضی نیستم و انسانی که به جای من میآید بسیار آدم خوبی هستند و باید با ایشان همکاری کنید. وقتی که متوجه شدیم که آقای بختیاری به جای ایشان خواهند آمد خوشحال شدیم و انصافاً آقای بختیاری هم بسیار خوب عمل کردند و از اسفند 76 تا شهریور 77 که به شهادت رسیدند آقای لاجوردی در منزلشان در کارگاه کار میکردند و در بیشتر جلسات مدیران سازمان شرکت میکرد.
در اردیبهشت 77 وقتی در جلسهای مدیران سازمان زندانها خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم آقای لاجوردی هم با ما تشریف آوردند و در انتهای جلسه نشسته بودند. در ابتدای جلسه آقای بختیاری از آقای لاجوردی تعریف کردند و گفتند که فنداسیون زندانبانی اسلامی را آقای لاجوردی انجام دادند. مقام معظم رهبری هم از این حرفهای آقای بختیاری خوشحال شدند که از مدیر قبلی تعریف میکند و سنت حسنهای را بنا نهادند. مقام معظم رهبری خیلی به آقای لاجوردی علاقه داشتند، پرسیدند آقای لاجوردی کجا هستند که گفتم در ردیف آخر نشستهاند که با اصرار مقام معظم رهبری به جلو آمدند، به خاطر غرورش نبود که نیامد جلو، اصلاً دنبال این کارها نبود و مهم نبود که کجا بنشیند و البته به خاطر مشکلات جسمی که داشت عقب تکیه میداد و راحت مینشست.
** منافقین چشم لاجوردی را هدف قرار دادند
چه زمان خبر شهادت ایشان را شنیدید؟
من سرکار بودم و اخبارش یک یا دو ساعت بعد منتشر شد. خیلی اصرار میکردند به آقای لاجوردی که تنها بیرون نرود و تحت مراقبت باشند و ایشان قبول نمیکرد. علیرغم مشکلات جسمی که داشتند صبح با دوچرخه میرفتند که با توجه به اعترافات شخصی که ایشان را ترور کرده بود گفته بودند که بدن ایشان ضدگلوله است و اگر میخواهید کشته شود باید به چشم او تیراندازی کنید که منافقین هم همین کار را کرده بودند.