سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
هم ترجمه درست بود، هم تحلیل!
محمدحسین محترم در کیهان نوشت:
ظاهراً هشداری که هفته گذشته تحت عنوان «بازی خطرناک برجام 2» با هدف «علاج واقعه قبل از وقوع» منتشر شد، به هدف خورد و ولولهای در اردوگاه برجامیان انداخت که انتظارش را نداشتند.اصلاحطلبان و طرفداران دولت با سراسیمگی و با تیتر زدن در صفحه اول روزنامههای خود تحت عنوان «تحلیل غلط از ترجمه غلط»، تلاش کردند آنچه را که فیثاغورت نیافته بود، القاء کنند که یافتهاند؛ در حالی که با اندک تامل و جستوجویی میتوانستند از این گاف بزرگ رسانهای خود جلوگیری کنند.!!!. اگر از غلطهای املایی فراوان و سطح سواد نویسنده و سردبیر سیاسی روزنامه اصلاحطلب و طرفدار دولت بگذریم، اما باید گفت:
1- همین که اصلاحطلبان به سرعت و بلافاصله به مطلب «بازی خطرناک برجام 2» واکنش نشان دادند، خود حکایت از اهمیت خبر و تحلیل آن دارد که روزنامههای مدعی اصلاحطلبی و طرفدار دولت، هم آن خبر را به تیغ سانسور سپردند و هم بیخیال آنچه که با این خبر قرار است بر سر کشور و مردم بیاید، شدند و علاوه بر آن تلاش کردند خبر منتشر شده توسط دیگر رسانهها را با اتهام زدن و مسموم سازی فضای خبری، به نوعی تحریف کنند، اما با هرآنچه سراسیمه گفتند و نوشتند، نتوانستند اندک استدلالی در نقض غرض مطلب «بازی خطرناک برجام 2» ارائه کنند.
2- انحراف افکارعمومی از اصل واقعیتهایی که در حال رخ دادن است،همانند مذاکرات هستهای، علت اصلی واکنش به «مکمل برجام»است.در زمان مذاکرات هستهای هم با افشای فکت شیت آمریکایی و ضمائم برجام، مدعیان اصلاحطلبی و طرفداران برجام ابتدا همه را انکار کردند اما خود اعضای تیم مذاکره کننده هستهای مجبور شدند به وجود آنها اذعان کنند. در مطلب «بازی خطرناک برجام2» برچند نکته اصلی براساس مستندات و شواهد موثق تاکید شده است که ظاهرا دانستن آنها برای مردم از نگاه کسانی که روزگاری دانستن را حق مردم میدانستند، ذنب لایغفر شده از جمله اینکه: الف) کلید خوردن برجام2 از سوی آمریکا و غربیها بدون اینکه برجام دستاوردی برای کشور و مردم داشته باشد.
ب) آمریکاییها با مطرح کردن بازدید از مراکز نظامی و تشدید فشارها قصد دارند از خلل و فرج برجام استفاده کنند و مذاکره درباره موشکهای بالستیک و مسائل منطقه را تحت عنوان «مکمل برجام» بر مذاکره کنندگان هستهای کشور تحمیل کنند. ج) فرانسه به نیابت آمریکا بازی خطرناک برجام 2 یا همان «مکمل برجام» را شروع کرده است، منتها برخلاف مذاکرات هسته ای، در مذاکرات «مکمل برجام» قرار است فرانسه نقش پلیس خوب را بازی کند و آمریکا نقش پلیس بد را. د) روشن شدن نقش مهرههای ضدایرانی در سناریوی القاء سایه جنگ توسط ترامپ، برای رای آوردن کسی که سیاست انفعالی در برابر آمریکا را بر سیاست مقاومت مقدم میدارد و آشکارشدن دروغ بودن القاء سایه جنگ از سوی رسانهها و گروههای سیاسی که باهماهنگی با آمریکا چنین کردند. ه) تحت فشار قرار گرفتن آژانس بینالمللی انرژی اتمی و هماهنگی این آژانس با سیاستهای آمریکا که متاسفانه همه چیز در برجام بنظر آژانس منوط شده است.
3- اما مدعیان اصلاحطلبی ادعا کردند خبری که در مطلب «بازی خطرناک برجام2» بیان شده، کذب است و خبر«مکمل برجام» در سخنان سخنگوی وزارت خارجه فرانسه را«خبری جعلی»! خواندند و براین اساس نتیجه گرفتند تحلیل ارائه شده نیز غلط است.برخی از روزنامهها و سایتهای این جریان سیاسی در اقدامی غیرحرفهای نوشتند «صحبتهای نقل قول شده از اگنس روماته سخنگوی وزارت خارجه فرانسه به غلط اینگونه ترجمه شده: امانوئل مکرون احتمال رایزنیها در آینده برای مذاکره بر سر «مکمل برجام» را داده که شامل موشکهای بالستیک ایران خواهد بود.» این رسانههای اصلاحطلب در ادامه آوردهاند: «با استناد به این خبر کذب، واژه «مکمل برجام» را به دست گرفته و از آن به عنوان برجام 2 یاد میکنند».
هرچند سخنان نیکی هیلی نماینده آمریکا در سازمان ملل در اندیشکده امریکن اینترپرایز بعد از یادداشت «بازی خطرناک برجام2» تاکید و تاییدی بر این تحلیل بود اما درباره ادعای مدعیان اصلاحطلبی باید گفت اولا سؤال این است که این رسانهها چگونه در اقدامی غیرحرفهای انتظار دارند، بتوانند در دنیای ارتباطات کنونی یک خبر را سانسور، تحریف و یا تکذیب کنند. ثانیا خبر سخنان سخنگوی وزارت خارجه فرانسه و تصویر و صدای اگنس روماته درباره «مکمل برجام» توسط تمام خبرگزاریهای دنیا روی تلکسهای خبری قرار گرفت و تمام خبرگزاریهای دنیا با ترجمهای یکسان، تیترهای متفاوتی زدند ازجمله: واقعیتهای طرح فرانسه با عنوان «مکمل برجام» - فرانسه پیشتاز بازنگری در برجام - پیشنهاد مکرون برای تکمیل برجام و....
ثالثا خبرگزاری رسمی دولت – ایرنا- نیز روز چهارشنبه 8 شهریور96 ساعت 22/59 به نقل از خبرگزاری رویترز از «مکمل برجام» خبر و چنین تیتر زد: (فرانسه از احتمال رایزنی برای توافق «مکمل برجام» گفت). خبرگزاری ایرنا در تکمیل خبر خود نوشت : (سخنگوی وزارت خارجه فرانسه گفت: امانوئل مکرون احتمال رایزنیها در آینده برای مذاکره برسر«مکمل برجام»را داده که شامل موشکهای بالستیک ایران خواهد بود) روزنامه ایران هم در شماره روز شنبه 11شهریور خود در صفحه 21 البته ذیل تیتر خبر اعلام هشتمین گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی،عنوان «تکمیل برجام، موضوع رایزنیهای احتمالی1+5» را برگزیده و درباره«مکمل برجام» نوشت: «سخنگوی وزارت خارجه فرانسه اعلام کرد از نظر مکرون میتوان توافق هستهای را با گنجاندن مفادی درباره برنامه موشکی ایران تکمیل کرد.»
رابعا همانگونه که روشن است تمام خبرگزاریهای دنیا از جمله رویترز و همچنین خبرگزاری رسمی دولت ترجمهای که از سخنان سخنگوی وزارت خارجه فرانسه را منتشر کردند،همان است که در یادداشت کیهان بیان شده و به نظر میرسد اصلاحطلبان و روزنامه طرفدار دولت خود گفتهاند و خود خندیدهاند!! و البته حیثیت خبری خود را به شدت زیر سؤال بردند و اصولا خبر درست و واقعیتی را تکذیب کردند که خبرگزاریهای معتبر جهانی و همچنین خبرگزاری و روزنامه دولت، مهر تایید بر آن زدهاند.
4- نکته جالب این است در حالی هدف از ترجمه غلط را فشار بر دولت روحانی عنوان کردهاند که مترجم این خبر، مترجم خبرگزاری دولت است که نام وی در انتهای خبر ایرنا ذکر شده است. لذا اولا اصل خبر صحیح است و ترجمهای هم که در مطلب«بازی خطرناک برجام2» منتشر شده با اصل سخنان سخنگوی وزارت خارجه فرانسه تطبیق دارد. ثانیا بر فرض هم اگراشتباهی در ترجمه رخ داده باشد که نداده،مربوط به مترجم خبرگزاری دولت میباشد و ربطی به روزنامه کیهان ندارد.
ثالثاً با اتهام زنی به دیگران که اطلاعرسانی دقیق را در دستور کار خود قرارداده اند، نمیتوان واقعیتهای موجود را پوشاند و از چشم ملت دور نگه داشت و آن زمان گذشت که پشت پرده بتوان قراردادهای دوران قاجاری و پهلوی را نوشت و آب از آب تکان نخورد و قند در دل امضاء کنندگان آن قراردادها به راحتی آب شود!.
5- نکته جالبتر در این تناقض گویی، شگرد تکذیب سخنان فردی در کلام فرد دیگری است!. در این خصوص تلاش شده سخنان سخنگوی وزارت خارجه فرانسه تکذیب شود، اما نمیگویند که سخنگوی وزارت خارجه فرانسه نگفته، میگویند چنین سخنانی در سخنرانی رئیسجمهور فرانسه بیان نشده است. لذا در مطلب «بازی خطرناک برجام 2» کسی موضوع «مکمل برجام» را از زبان رئیسجمهور فرانسه بیان نکرده که مدعیان اصلاحطلبی تلاش کردهاند با استناد به سخنان رئیسجمهور فرانسه اصل خبر «مکمل برجام» را تکذیب کنند.
6- نکته بسیار حائز اهمیت که باید پاسخ داده شود این است که اگراشتباهی هم در ترجمه سخنان رئیسجمهور و یا سخنگوی خارجه فرانسه رخ داده باشد، این سفارت فرانسه است که باید تکذیب کند. چرا یک روزنامه دارای عنوان اصلاحطلبی و طرفدار دولت به هراس افتاده و وظیفه سفارت فرانسه را به دوش میکشد؟! آیا هماهنگی بین روزنامههای اصلاحطلبان و سفارتخانههای خارجی وجود دارد!؟ لذا با وجود صحت و درستی سخنان سخنگوی وزارت خارجه فرانسه و تحلیل درستتر سخنان اگنس روماته در یادداشت کیهان، «اصلاحطلبان» طرفدار دولت باید پاسخ دهند به نیابت از سفارت فرانسه چه چیزی را تکذیب کرده اند؟؟
7-اصلاحطلبان اگر در ادعای خود صادق بودند، چرا برای تنویر افکارعمومی و اثبات درستی تکذیبیه کذایی خود، خبر و ترجمه درست سخنان سخنگوی وزارت خارجه فرانسه را منتشر نکردند !!!؟؟؟ چون ترجمه درست همان است که در یادداشت کیهان آمده است.
8- یکی از روزنامههای اصلاحطلب همچنین نوشته « ترامپ گزافه گوییهایش درباره پاره کردن برجام را به کلی از ذهن پاک کرده و برجام را تایید کرده است» این سخن نیز به نوعی تاییدی بر درستی تحلیلی است که ارائه شده مبنی بر اینکه ترامپ برجام را پاره نمیکند و مهره چینیهای ضدایرانی ترامپ و هیاهوهای سیاسی- رسانه ایاش برای پاره کردن برجام هم دو هدف اصلی داشت یک: القاء فضای جنگ برای رای آوردن تفکر انفعالی در برابر آمریکا بجای تفکر مقاومت در انتخابات ریاست جمهوری ایران. دو: گرفتن امتیاز بیشتر از ایران که قرار است در «مکمل برجام» یا «برجام 2» گرفته شود.
9- و در پایان درباره این ادعای برخی روزنامههای داعیهدار اصلاحطلبی که گفتهاند «سخنان نگفته رئیسجمهور فرانسه را میخواهند چون پتکی بر سر روحانی بزنند»! باید گفت: درست برعکس و برخلاف آنان، تنها تلاش کردیم«سخنان گفته شده سخنگوی وزارت خارجه فرانسه را چون چراغی پیش راه رئیسجمهور کشورمان قرار دهیم تا از باب العاقلُ یکفیهالاشاره! انتهای مسیری را که برایش متصور شده اند، به روشنی ببیند و با چشم باز تصمیم بگیرد که آیا در مسیر خطرناک «برجام 2» بدون هیچگونه دستاوردی در «برجام 1 » پا بگذارد یا خیر ؟ لذا نگرانیم! همانگونه که آقای روحانی در ابتدای انقلاب لیوان دوغی را در سمنان سرکشید که در انتهای لیوان یک هزارپا وجود داشت، نگرانیم درانتهای «برجام» و بویژه «برجام 2» هزارپاهایی وجود داشته باشد که جز تسلیم چارهای نداشته باشد! انشاءالله چنین مباد!
آیا کشتار مسلمانان میانمار نسلکشی است؟
حسین شاهپریطرئی در وطن امروز نوشت:
نسلکشی از جرائم بینالمللی با ویژگیهای عرفی است که رسیدگی به آن در صلاحیت دیوان بینالمللی دادگستری است. این جرم ممکن است در هر زمان و از سوی هر شخصی به قصد از بین بردن فیزیکی یا زیستی یک گروه خاص تحقق یابد.
کشور میانمار دومین کشور بزرگ جنوب شرق آسیاست. مسلمانان روهینگیای میانمار، اقلیتی هستند که از سوی دولت طرد شده و به رسمیت شناخته نشدهاند. دولت میانمار این گروه از مسلمانان را مهاجران غیرقانونی خوانده که حق سکونت در میانمار را ندارند و باید به کشورهای همسایه مهاجرت کنند.
کوچ اجباری، آتشزدن خانهها، کشتار مردان و تعرض به زنان در منطقه روهینگیا از تبعات این سیاست دولت میانمار است. مدعیان حقوق بشر از جمله خانم «آنگ سان سوچی» که برنده جایزه صلح نوبل نیز شده و به دعوت دولت آمریکا به این کشور سفر کرده و مورد تحسین و حمایت دولتمردان آمریکایی قرار گرفته است، در جایگاه شخصیت اول دولت میانمار در قبال این جنایات بزرگ سکوت معنادار پیشه کردهاند.
جنایت نسلزدایی یا نسلکشی در ردیف جنایتهای بینالمللی طبقهبندی میشود که به موجب حقوق بینالملل کیفری میتواند مورد تعقیب و مجازات بینالمللی قرار گیرد. ممنوعیت نسلزدایی صراحتا در کنوانسیون 1948 جلوگیری و مجازات نسلزدایی، قید شده است و از قواعد آمره محسوب میشود. ماده 2 کنوانسیون مذکور، نسلزدایی را اینگونه تعریف میکند: «نسلزدایی عبارت است از ارتکاب هر یک از اعمال مشروحه زیر علیه یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی که با قصد نابود کردن کلی یا جزئی آنها به دلیل دارا بودن این اوصاف صورت میگیرد:
الف- کشتار اعضای یک گروه
ب- ایراد آسیب جسمی یا روانی جدی به اعضای یک گروه
ج- قرار دادن عمدی یک گروه در معرض شرایط نامساعد زندگی، به انتظار نابودی فیزیکی کلی یا جزئی آن گروه
د- تحمیل تدابیری به قصد جلوگیری از زاد و ولد یک گروه
ه- انتقال اجباری کودکان یک گروه به گروه دیگر».
نسلزدایی طبق حقوق بینالملل، جنایتی است که مستلزم انکار حق موجودیت کل گروههای بشری است، جنایتی که وجدان بشر را جریحهدار کرده و در عین حال که خسارات فراوانی به بشریت وارد میآورد، مغایر با قواعد اخلاقی و روح حاکم بر ملل متحد است.
با توجه به مباحث گفته شده باید پرسید کشتار مسلمانان میانمار، نسلکشی است؟
1- جامعه مسلمانان منطقه روهینگیا طبق تعریفی که از یک گروه مذهبی آورده شد، مصداق قطعی یک گروه مذهبی هستند و تنها به دلیل برخورداری از این ویژگی، یعنی مسلمان بودن، مورد هجمه قرار گرفتهاند.
2- کشتار مسلمانان روهینگیا مصداق بند الف ماده 2 کنوانسیون 1948 جلوگیری و مجازات نسلزدایی است. در واقع عنصر مادی جنایت نسلزدایی در این موضوع دقیقاً محقق شده است. اینکه تعداد کشتهشدگان در منطقه روهینگیا دقیقاً چه میزان است، در تحقق جنایت نسلزدایی تأثیری ندارد، زیرا بر اساس ماده 6 اساسنامه دیوان بینالمللی کیفری، تفاوتی نمیکند که تعداد قربانیان نسلزدایی یک نفر یا بیشتر باشد، به شرط آنکه این افراد به یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی خاص تعلق داشته باشند و مرتکب، قصد نابودی کلی یا جزئی گروه مورد نظر را به دلیل برخورداری از این ویژگیها داشته باشد.
3- درباره عنصر روانی جنایت نسلزدایی که همان نیت و قصد خاص برای نابود کردن یک گروه مشخص است نیز میتوان گفت بوداییهای میانمار طی سالیان دور گذشته با انگیزه غصب ایالت راخین که سکونتگاه تاریخی مسلمانان بوده است، به این منطقه مهاجرت کردهاند و با همکاری دولت، به کشتار و آواره کردن مسلمانان پرداختهاند. موج جدید کشتار مسلمانان این ایالت نیز با قصد و نیت از بین بردن مسلمانان و غصب این سرزمین صورت میگیرد. از این رو عنصر روانی جنایت نسلزدایی نیز در موضوع کشتار مسلمانان میانمار قابل تحقق است.
4- دولت میانمار به دلیل سکوت و همکاری در جنایت ضد مسلمانان، بر اساس حقوق بینالملل کیفری مسؤول است، زیرا همانگونه که انجام فعل، با ویژگیهای پیشگفته، موجب تحقق جنایت نسلزدایی میشود، ترک فعل نیز موجب تحقق این جنایت میشود. بر اساس حقوق بینالملل کیفری، نسلزدایی میتواند هم از طریق فعل و هم از طریق ترک فعل انجام شود. حمایت نکردن دولت از شهروندان خود و حتی همراهی در انجام این جنایت، مصداق بارز ترک فعل در تعریف یادشده است. رئیسجمهور میانمار «تین سین» به طور رسمی اعلام کرده جمعیت 800 هزار نفری مسلمانان روهینگیا را قومیتی خارجی میداند که باید یا در اردوگاههای آوارگان متمرکز یا اخراج شوند.
با توجه به نکات گفته شده باید اظهار داشت کشتار مسلمانان روهینگیا مصداق بارز نسلکشی و جنایت نسلزدایی است که باید عاملان آن مورد تعقیب و مجازات قرار گیرند. کشتار مسلمانان میانمار مصداقی برای آزمایش نهادها و سازمانهای بینالمللی است که تا چقدر در ادعاهای خود در حمایت از حقوق بشر صادق هستند.
احیای یک رؤیای مرده
عبدالله گنجی در جوان نوشت:
بعد از 11 سپتامبر 2001 امریکا استراتژی جدیدی را برای منطقه مسلماننشین غرب آسیا ارائه کرد که آن روزها آن را طرح «خاورمیانه جدید» و بعداً «خاورمیانه بزرگ» (به همراه شمال آفریقا) نام نهادند. طرح خاورمیانه بزرگ که با هدف تجزیه و تعدیل قدرت متراکم امت اسلامی صورت گرفت چهار هدف اساسی را دنبال میکرد: 1- ملتسازی 2- دولتسازی 3- تسلط بر ذخایر انرژی جهان اسلام 4- تضمین امنیت رژیم صهیونیستی.
برای اجرای این طرح، نقشه جغرافیایی آن نیز آماده شده بود و ملت- دولتهای جدیدی در آرایش جدید نمایان بودند. در این طرح اکثر کشورهای موجود تجزیه و به چند کشور تبدیل یا بخشی از یک کشور تجزیه و با بخش دیگری از کشور دوم یا سوم کشور- دولت و کشور- ملت جدیدی را تشکیل میدادند. به این ترتیب کشورهای فعلی از قدرت انسانی و جغرافیاییشان کاسته میشد و حمایت از دولت- ملتهای جدید از یک سو و تسلط بر منابع انرژی ملتهای جدید به بهانه حمایت از هویت و استقلال آنان از سوی دیگر در طرح مذکور لحاظ شده بود. سرجمع همه این تجزیه و تشکیل دولت – ملتهای جدید نیز حفظ امنیت صهیونیستها بود.
با طراحی انقلاب رنگی در لبنان خانم رایس، وزیر امور خارجه وقت امریکا آن را درد زایمان خاورمیانه جدید دانست اما با هوشیاری حزبالله قهرمان و ملت لبنان آن طرح ناکام ماند و با استقرار دولت مردمی در عراق طرح خاورمیانه بزرگ صرفاً به یک «رؤیا» تعبیر شد. بدون تردید تشکیل داعش واکنشی به شکست طرح خاورمیانه جدید بود. به تعبیر دیگر داعش مدل و روش دیگری برای اجرای این طرح بود که برای اولینبار با برجسته کردن اختلافات کلامی و ایدئولوژیک نزاع و تجزیه را درونی و بومی میکرد.
اکنون که به پایان داعش نزدیک میشویم، مدل تشکیل دولت- ملتهای جدید مجدداً از کردستان عراق کلید خورد. قبل آن نیز طرح تجزیه سوریه به عنوان تنها راهحل پایان جنگ موجود در قالب چهار کشور:علوی، سنی، کردی و ترکمن ارائه کردند که با عدم استقبال مردم سوریه مواجه شد. اکنون فضا را به گونهای رقم زدهاند که امثال بارزانی برای جاهطلبی حاضر است دومین کشور خاورمیانه که به آبهای آزاد راه ندارد را تشکیل دهد و کشوری غیر راهبردی در کوهستان تشکیل دهد و «نقطه ابهام کرکوک» به عنوان خنجری تعبیه شده در طرح جدید نزاع نظامی را مجدداً در درون عراق شعلهور نماید. غرب بر این باوراست که استقلال کردستان عراق پدال گاز تجزیهطلبی در ترکیه، ایران، سوریه و دیگر کشورهای منطقه است.
اما آنچه نمیدانند اینکه کردهای عراق و ترکیه نیز خود را جزو حوزه تمدنی ایران میدانند و خشنترین گروههای مسلح در کردستان ایران هیچ موقع مدعای تجزیهطلبی نداشتند بلکه خود را اصالتاً ایرانی میدانند و هویت ایرانی آنان به قدمت خود ایران سابقه دارد.
اکنون وظیفه اصلی جنبش عدم تعهد، سازمان کنفرانس اسلامی و کشورهای اسلامی این است که طرح استقلال کردستان عراق را نقطه آغاز آن رؤیای شکست خورده بدانند و برای آن چارهاندیشی نمایند. دیپلماسی نظام جمهوری اسلامی باید فراتر از مذاکره با بارزانی باشد. باید بازخوانی طرح خاورمیانه جدید و اهداف آن در دستور کار رسانههای جهان اسلام قرار گیرد و شکلگیری غده سرطانی صهیونیسم در منطقه باید تجربه ذیقیمتی برای مسلمانان این منطقه باشد که تکرار داستان غمانگیز فلسطین و جنگهای خونین بعد از آن مجدداً دامن جهان اسلام را آلوده نکند. پایان داعش باید جشن اتحاد و برادری در خاورمیانه باشد نه جنگ تجزیهطلبی و تحقق رؤیاهای شکست خورده امریکا.
حاشیهنشینان شهری
حامدحاجی حیدری در رسالت نوشت:
1- از هنگام آغاز حیات مکتب اتریش و تبعات سترگ آن بر کل پیکره علوم انسانی جهان، یک چیز مسجل شده است؛ و آن این که به کلانشهر مدرن، و مردم عمدتاً مصرف کننده آن باید به چشم یک آسیب نگریست. اجماع نیرومندی پدید آمد حول این مدعا که صدای مطالبه یقه سپیدان شهرها، بیش از سایر مردم موطن شنیده میشود، و آسیب متابعت بی چون و چرا از شهروندان کلانشهرها که حکام بلامنازع دموکراسیهای امروز هستند، بیش از منافع حاصل از آن برای کشور است.
مردم کلانشهرها به دلیل خصلت ادبیات و زبان و ارتباطات و آموزش خود، در مقایسه با مردم شهرستانها و حاشیهنشینان و فرودستان، عدم رضایت خود را با شمار بیشتری از شهروندان در میان میگذارند، و «جو» میسازند، و به این ترتیب، گاه بر مسائل واقعی ملت، با منافع و سود خویش سرپوش میگذارند.
2- اما سلطه قشر متوسط شهری و یقه سپیدان، همواره استثناهای مهمی داشته است. وقتی شکاف میان حاشیه و مرکز، پیرامون و متروپل، شهرستان و کلانشهر، و جنوب شهر و شمال شهر، به نحو مفرطی عمیق شود، در یک جرقه، نا آرامیهای اجتماعی عظیمی به وقوع میپیوندند. بنا به این اصل، دم و دستگاه حکمرانی باید به سمت اعتدال راستین میل کنند و بهتر است به دنبال ایجاد سیستمها و شبکههایی برای انتقال صدای مردم فرو دست باشد که به عنوان بستری برای به اشتراکگذاری نظرات آنان به کار گرفته شود. باید دیدگاههای آنها به خوبی بازتاب یابند.
3- امروزه، اقشار فرودست و محروم شهرستانها و حاشیه شهرها، هر چند که از سطح «محرومیت مطلق» بسیار کهتری در مقایسه با محرومان چند دهه قبل رنج میبرند، ولی «فشار زمانه» بیشتری را در مقایسه با نسلهای پیشین تحمل میکنند و از این رو «نرخ سرشکستگی» برای گذر از مشکلات در میان آنان بیشتر است. از این قرار، سیاستمدارانی که اغلب، میانسال و کهنسال هستند، و وضع و حال محرومان را با محرومیتهای دوران قبل مقایسه میکنند، ممکن است از درک وضع و حال آنها ناتوان باشند. برای علاج این اوضاع و احوال، باید حساسیت مفهوم «فشار زمانه» و «نرخ سرشکستگی» مردم را در هسته مرکزی فرآیند تعامل خود با مردم قرار دهند.
4- در همین ارتباط، نکته مهم بعد آن است که تصورات متعارفی از مطالبات مردم فرو دست، دیگر روا نیست. آنها فقط دنبال پول یا سبد کالا و خدمات و کمک نیستند. گروه عمدهای از آنها، منطقاً نیازمند و خواهان بسته تأمینهای مادی و همچنین و بویژه تأمینهای «غیر مادی» هستند؛ آنها بیش از تأمینهای مادی، میخواهند به درستی دیده شوند و درون یک اتحاد فرهنگی به رسمیت شناخته گردند. آنها بیشتر نیازمند یک معنای فرهنگی خوب و یک چشمانداز روشن هستند. چنین تأمینهای مادی و معنوی همه جانبه که رکن اصلی آن در جنبه معنوی و به رسمیت شناختن هویت غنی این مردم آسیب دیده است، تأثیر قابل توجهی بر میزان وفاداری آنان خواهد داشت. مردمی که این نوع از تأمینهای معنوی را تجربه میکنند، اغلب به میزان چندین برابر تأمینهای مادی احساس رضایت خواهند کرد.
5- نکته بعد این است که باید فرو دستان را به طرح صریح خواستهها تشویق کرد و میتوان از گروههای فارغ التحصیل علوم انسانی برای تحقیق میدانی در مورد مسائل و آسیبهای آنها کمک گرفت. ولی مهمتر از جلب و جمعآوری این اطلاعات، آن است که مهیای حل و فصل این مسائل باشیم. یک دم و دستگاه حکمرانی که تماماً در شاخصهای کلان سیر میکند و عمیقاً در محاصره روشنفکران برج عاج نشین است، ابداً مناسب اجرای راه حل مسائل این روزگار نیست. وقتی مردم بدانند که حاکمان از مسائل آنها خبر دارند، ولی کاری برای تسکین دردهای آنها نمیکنند، یا نمیتوانند کاری انجام دهند، آن گاه در وضعیت خطرناکتری قرار میگیرند.
امروزه در سایه مفاهیم مهمی که در علوم اجتماعی ابداع شده، واضح گشته است، عدم موفقیت در رسیدگی به مطالبات «ابراز شده» به جامعهپذیری سیاسی کمتر میانجامد. نکته این است که تسهیل طرح شکایات و مطالبات، بدون کارآمد سازی مکانیسمهای حل و فصل، خود، عاملی تأثیرگذار در افزایش سطح انتظارات مردم خواهد بود که به نوبه خود، باور به ناتوانی سیاست را افزایش میدهد. امروزه، مردم محروم از مسئولان میخواهند که صادق باشند و به تمامی جوانب شکایات آنان توجه داشته باشند.
6.نکته بعدی این است که اغلب سیاستمداران ما عادت به خواندن بولتنها پیدا کردهاند، یا از خلال شبکههای اجتماعی به دنبال کشف اولویتهای موضوعی جامعه میگردند. بدانید که استفاده از تکنولوژی محدودیتهایی در پی دارد و برخی از مردم ترجیح میدهند به طور مستقیم با مسئولان تعامل داشته باشند. با در نظر گرفتن انقلابهای تکنولوژیک اخیر نظیر رواج رسانههای اجتماعی، سیاستمداران تصور میکنند بهتر است با استفاده از سیستمهای آنلاین به تعامل با مردم بپردازند؛ این در حالی است که یک پژوهش در زمینه سازمان و مدیریت که در سال 2013 در ایالات متحده انجام شده است نشان میدهد که اغلب افراد (66 درصد) از تلفن برای طرح نظرات خود استفاده میکنند، و تنها 6 درصد مردم از اینترنت به عنوان اصلیترین ابزار طرح گلایهها از مسئولان نام میبرند. این یعنی، قرار دادن ابزارهای فنی جدید، برای ارتباط مسئولان با مردم روشی ناقص است، زیرا، مردم اصولاً در پی روابط صمیمیتر هستند و ترجیح میدهند مشکلات خود را تحت تعاملات انسانیتر طرح کنند. مسئله، «به رسمیت شناخته شدن» است. موضوع هویت و سلیقه، تعامل مردم با حکومت را پیچیده کرده است.
7.عاقبت این که به طور قطع، ایجاد روشهای مناسب ارتباط گرفتن با مردم، از جمله امور دشوار و انرژیبر برای مسئولان است، و در عین حال، وجه امتیاز اصلی سیاستمداران موفق از کمتوفیقها هم هست. اگر چه سطح توسعه ارتباطات اجتماعی دستاوردهای جدیدی را در این خصوص به ارمغان آورده است، اما، همزمانبر میزان پیچیدگیهای خدمات و فرصتها نیز افزوده است.
غفلت کشور های اسلامی از بحران میانمار
سید رضا قزوینی غرابی در خراسان نوشت:
مسلمانان روهینگیا در میانمار از دهه 40 میلادی تحت سرکوب شدید نظامیان و دولت های متعدد بر سرکار آمده در این کشور بوده اند. با این که گفته می شود تمایلات استقلال طلبانه این اقلیت مسلمان که اصولا میانمار آن ها را بنگلادشی می داند، نقش مهمی در سرکوب آنان داشته است، اما واقعیت این است که این سرکوب حتی پس از اخراج بخش بزرگی از روهینگیایی ها در اواخر دهه 80 از میانمار ادامه یافت.با این که در سال 2011 نشانه های دولت مدنی در این کشور ظاهر شد اما باز هم نظامیان افراد صاحب قدرت در این کشور هستند و همه این خشونت ها در حالی رخ می دهد که دولت امروز میانماربه رهبر آنگ سان سو چی اداره می شود.
سوچی که خود از قربانیان کودتای ارتش برمه بوده است و به واسطه مبارزه با کودتا جایزه صلح نوبل هم گرفت –نوبلی که اکنون از آن خون می چکد - نه تنها هیچ ابراز تاسفی بابت کشتار و پاک سازی نژادی مردم روهینگیا نکرده است، بلکه با حمایت صریح از این جنایات ، آن را نتیجه اعمال تروریستی دانسته است.
در این بین،جدا از حمایت های بی شائبه بسیاری از مسلمانان از مظلومیت مردم میانمار و تاکید بر پیگیری های سیاسی و اقتصادی برای کمک به این مردم ستم دیده ، رسانه ها و مراکز وابسته به سلفیه و وهابیت در کشورهای عربی و غیر عربی به طرزی عجیب به شدت بر حمایت از روهینگیایی ها تمرکز کرده اند مسئله ای که با رویکرد کلی این مراکز همخوان نیست . این موضوع یادآور سرازیر شدن هزاران شهروند عرب با گرایش وهابی به چچن در دهه نود و بوسنی و تغییر ذائقه مذهبی مسلمانان آن مناطق است.
سلفی ها علاوه بر تمرکز بر فرقه گرایی و جلوه دادن این جنگ به عنوان جنگی بودایی – اسلامی و دعوت کردن به جهاد، برای تحریک بیشتر، شیعیان میانمار را اقلیتی خارج از این بحران و حتی همدست با دولت معرفی می کنند.فشار بیش از حد و غیر انسانی بر روهینگیایی ها، سرکوب آنان و تشکیل گروه های مسلح مقاومت، تمرکز جالب توجه سلفی ها بر دعوت به کمک به مسلمانان این کشور می تواند میانمار را به زمینی بکر برای تروریست های
افراط گرا تبدیل کند. این موضوع علاوه بر این که جنوب شرق آسیا را وارد چرخه جدیدی از ناآرامی ها خواهد کرد، بهانه ای برای سرکوب بیشتر مسلمانان روهینگیا به ارتش می دهد. علاوه بر این که اگر افراط گرایان تصمیم به حضور جدی در آن جا بگیرند؛ آن هم در نبود یک اجماع اسلامی برای متوقف کردن سرکوب ها و ایجاد فشار سیاسی و اقتصادی بر دولت میانمار خطر استقبال این اقلیت مسلمان از مبارزان تندرو و کاشتن بذر افکار افراط گرایی در میان این اقلیت مظلوم محتمل است .
آن چه جلب توجه می نماید این است عربستان سعودی دومین کشور جهان پس از میانمار است که بیشترین جمعیت مسلمانان روهینگیا در آن زندگی می کنند.نیم میلیون روهینگیایی از دهه چهل میلادی تاکنون در این کشور زندگی می کنند. دولت عربستان تا سال 2015 به نیمی از آن ها اقامت داده بود و نیمی دیگر نیز از سال 2015 تاکنون اقامت گرفته اند.
عملا نیم میلیون روهینگیایی مورد ظلم و ستم و آواره مورد الطاف رژیم سعودی قرار گرفته اند و بیش از نیم قرن در فضای فکری و فرهنگی این کشور زیست می کنند. ظهور حرکت های مقاومت علیه دولت میانمار با این که پاسخی طبیعی به ظلم و ستم ارتش و دولت خانم سو چی است اما معلوم نیست نقش کشورهای حامی افراط گرایی در پشتیبانی احتمالی از هر یک از این گروه ها چیست.این روزها صفحات توییتر سعودی ها حمایت های فراوانی ازفرمانده یکی از گروه های شبه نظامی تأسیس شده در میانمار به رهبری فردی به نام عطاء ا... ابوعمار الجنونی داشته اند.
حرکتی که به گفته اعضای آن برای مبارزه با ستم ارتش میانمار علیه مسلمانان تأسیس شده است اما هنوز پشتیبانی از آن ها جای پرسش دارد.آیا می توان انتظار داشت علاوه بر پررنگ شدن اسلام سعودی در لایه های اجتماعی روهینگیا، افراط گرایی با نام جهاد و با حمایت سلفی های سعودی در میانمار شکل بگیرد؟در حضور گروه های تندرو و تکفیری در کشور بنگلادش همسایه غربی میانمار و جایی که ده ها هزار آواره مسلمان میانماری در آن جا حضور دارند تردیدی نیست.
جماعت اسلامی بزرگ ترین گروه تندرویی است که از سال ها قبل تاکنون در این کشور مسلمان فعالیت داشته است، علاوه بر اینکه انفجارهای فروردین امسال در بنگلادش که مسئولیت آن توسط داعش پذیرفته شد نشان می دهد افراط گرایی تکفیری تا مرزهای سومین کشور بزرگ مسلمان با کشوری که مسلمانان آن تحت ظلم و تجاوز هستند رسیده است و همین زنگ خطری برای سوء استفاده افراط گرایان از حوادث تلخ میانمار است.بی تردید عدم ایفای نقش جدی و عملی کشورهای اسلامی می تواند گروه های تندرو و حامیان آن ها را به بازیگرانی مقبول در میان این اقلیت تبدیل کند.
فشار کشورهای مسلمان برای ارسال نیروهای حافظ صلح سازمان ملل به مناطق بحرانی در استان راخین میانمار و فشار سیاسی و اقتصادی عملی بر دولت این کشور برای توقف این بحران باید هر چه سریع تر انجام شود چرا که در نخستین روزهای بحران اخیر، سخن از فشار بر دولت برای متوقف کردن جنایات بود اما اکنون در برخی کشورهای مسلمان سخن از ضرورت مسلح کردن اقلیت مسلمان است. شاید پس از آن گروه های تندرو برای نجات جان مسلمانان وارد عمل شوند که این نقش و مسئولیت مسلمانان و کشورهای اسلامی را برای مقابله با این فاجعه دو چندان می سازد.
ضرورت مسئولیتپذیری در حوادث جادهای
حسن نصیری در ایران نوشت:
گزارشها و آمارهای مربوط به حوادث جادهای در سالهای اخیر بویژه در شهریور ماهها که اوج سفرهای تابستانی است نشان میدهد به دلایل مختلف میزان تصادفات رانندگی و تلفات ناشی از آن در کشورمان رو به افزایش بوده و حتی از استانداردهای جهانی فراتر است، بهطوری که همین مسأله هر سال هزینهها و خسارتهای مالی و جانی سنگینی را به شهروندان و جامعه تحمیل میکند.
به اعتقاد کارشناسان اگر این اتفاقات و حوادث به وقوع پیوسته به صورت ریشهای و بر پایه مطالعات علمی و تجربیات جهانی رصد و مورد آسیب شناسی جدی کارشناسان و متولیان امر قرار گیرد بهطور حتم آمار اینگونه سوانح و حوادث ناگوار جادهای کاهش پیدا خواهد کرد،به شرطی که همه دستگاهها و سازمانهای مرتبط با تصادفات جادهای به جای متهم کردن یکدیگر و شانه خالی کردن از بار مسئولیت در جهت کاهش و اصلاح این معضل اجتماعی گامهای اساسی و جدی بردارند.
یکی از اقداماتی که میبایست از سالهای قبل صورت میگرفت آموزش است چرا که به گفته کارشناسان در تصادفات رانندگی جاده، وسیله نقلیه، انسان و محیط چهار عامل اساسی است. بنابراین اگر بخواهیم این چهار عامل را درجهبندی کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که 30 درصد از عوامل حوادث جادهای مربوط به محیط، خودرو و جاده است و 70 درصد دیگر عامل انسانی است.
حال اگر این مسأله را دقیقتر بررسی کنیم درمییابیم که اصلیترین دلیل تصادفات این روزها در جادههای کشور عامل انسانی است. نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است از سال 1305 که خودرو وارد ایران شده تا به امروز متأسفانه ما نتوانستیم فرهنگسازی کنیم. چطور برخی خانوادهها نوجوانانشان را دست افرادی میدهند که تعلیم رانندگی ندیدهاند، رانندگی فقط یک کتاب خواندن و یاد گرفتن اصول حرکت ماشین نیست. در این باره هم پلیس مقصر نیست. ما از دوران کودکی تا دانشگاه نتوانستیم این موضوع را به جوانان و نوجوانان آموزش دهیم.
آنها مهارت لازم را درباره فرهنگ رانندگی ندارند. صدا و سیما و مطبوعات آموزش لازم را ندادند حالا چرا باید پلیس را مؤاخذه کنیم. پلیس ناظر این رفتار است آموزش دهنده که نیست. این آموزش هم توسط سازمان مربوطه باید داده شود، وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم باید متولی آموزش باشند.
با این اوصاف حالا که اتفاق افتاده همه همدیگر را مؤاخذه میکنند. بالاخره یک سازمان باید بیاید و بگوید من مسئولیت کاهش تصادفات را برعهده دارم، این سازمان هماکنون در کشور ما وجود ندارد.
تمام کشورهای پیشرفته درباره این موضوع متولی دارند، اگر فردی در کشور اروپایی از چراغ قرمز رد شود چطور با جدیت با او برخورد میشود اصلاً تا مدتها اجازه رانندگی به فرد نمیدهند اما در ایران وضعیت چگونه است؟
مردم ما اگر ببینند جایی پلیس ایستاده با چراغ به همدیگر علامت میدهند، ما خودمان قانون را دور میزنیم. همین میشود
که قانون رانندگی هم برای ما مسخره بهنظر میرسد.
به نظرم باید در این زمینه فعالیت جدیتری انجام شود و پیشنهاد میکنم که رئیسجمهوری، رئیس شورای عالی ترافیک یا تصادفات شود تا او بتواند با جدیت وظایف سازمانها را به آنها گوشزد کند و در نهایت پلیس در کنار این سازمان ناظر فعالیتها باشد. ما با امتحان دادن یک کتاب آییننامه راهنمایی و رانندگی نمیتوانیم مردم را با فرهنگ رانندگی آشنا کنیم.
نسلکشی در قرن ٢١
نعمت احمدی در شرق نوشت:
اختلاف مسلمانان برمهای با دولت مرکزی برمه برمیگردد به نحوه جدایی این کشور از هندوستان تحت استعمار دولت انگلیس. دولت انگلیس در قرن هجدهم کل منطقه هندوستان بهانضمام برمه را مستعمره خود کرد. تنوع و تکثر قومی در منطقه برمه و اختلاف آنها با هندوستان مستعمره، دولت انگلیس را واداشت تا در سال ١٩٣٧ به بخش بودائینشین مستعمره، خودمختاری بدهد و برمه بریتانیا از مستعمره هند جدا شد. ایالت «آراگان» واقع در دهانه خلیج بنگال منطقهای مسلماننشین است که حد فاصل بخش هندو و مسلماننشین، شبهقاره هند است؛ با استقلال پاکستان از هندوستان و دوبخششدن مناطق مسلماننشین تحت نام پاکستان شرقی و پاکستان غربی، سرانجام دولتی مسلمان در کنار مرزهای برمه تحت نام بنگلادش به وجود آمد.
برمه با جمعیتی ٦٠ میلیونی در مساحتی حدود ٦٧٠ هزار کیلومترمربع ٨٩ درصد از جمعیت آن بودائی هستند. با تصرف تبت از سوی چین و اخراج دالائی لاما، این برمه است که بودائیان میتوانند در آن اولین دولتی را که با آئین بودائی اداره میشود به وجود بیاورند اما نظامیان حاکم بر برمه به دالائی لاما اجازه نمیدهند اولین دولت بودائی را تشکیل دهد. از طرفی بیش از ١١ درصد از جمعیت برمه بودائی نیستند که عمدتا مسلمانان منطقه آراگان محسوب میشوند. هدف دولت نظامی حاکم بر برمه، از سال ١٩٦٨ نادیدهگرفتن جمعیت مسلمان ساکن در برمه بهویژه ایالت آراگان بوده، دولت برمه مدعی است مسلمانان ساکن ایالت آراگان، برمهای نیستند.
مسلمانانی هستند که در ایام استعمار دولت انگلیس به این منطقه مهاجرت کردهاند و بخش عمدهای از ساکنین ایالت آراگان مسلمانانی هستند که در زمان استقلال پاکستان از هند، در جابهجایی بزرگ هندوها و مسلمانان در داخل شبهقاره هند به این منطقه آمدند و تعداد زیادی از مسلمانان این منطقه در طول جنگ بهاصطلاح آزادیبخش بنگلادش در سال ١٩٧١ بهاجبار به ایالت آراگان کوچ کردند. از نظر دولت برمه این جابهجاییها باعث ورود مسلمانان بنگالی و هندی به ایالت حاصلخیز آراگان شده است و جمعیت این ناحیه تبار برمهای ندارند. قانونی در سال ١٩٦٨ در برمه به تصویب دولت نظامی این کشور رسید که افراد ساکن در برمه که تبار برمهای ندارند را از حقوق شهروندی محروم کرد.
اصل اختلاف از اینجا ناشی شده است که دولت برمه مسلمانان ساکن ایالت آراگان را غیربرمهای میداند که در ایام استعمار منطقه به وسیله انگلستان و نیز در زمانه استقلال پاکستان از هندوستان و همچنین جنگهای استقلالطلبانه بنگلادش خود را به این ایالت رساندهاند. دولت نظامی برمه نژاد مردم مسلمان ساکن منطقه آراگان را هند و آریایی میداند که با نژاد اصلی مردم برمه که از تبار اقوام – بامار – هستند متفاوت هستند. در برمه بیش از ١٤٤ قوم زندگی میکنند که اکثریت آنان بودائی مذهب هستند. نظامیان حاکم بر برمه به منظور پاکسازی قومی، قانون حفظ حقوق شهروندی را در کشور پیاده کردند.
قانونی که مصداق عینی آپارتاید است. از ١٤٤ قومی که در برمه زندگی میکنند ٩ قوم را غیربرمهای تشخیص داده و از همه حقوق شهروندی محروم کردند. به همین اعتبار سیاست کوچ اجباری ساکنین ایالت آراگان را در پیش گرفتهاند و مدعی هستند مسلمانان ساکن منطقه ساحلی آراگان باید از این منطقه اخراج شوند. برای اجرای این سیاست تابعیت مسلمانان منطقه آراگان از آنان سلب شده است تا با کوچ اجباری یا نسلکشی و پاکسازی قومی جمعیت مسلمان برمه از بین برود.
جای تعجب است در قرن ٢١ در گوشهای از جهان متمدن جمعیتی نزدیک به هشت میلیون نفر زندگی میکنند که به گفته سازمانهای بینالمللی خصوصا سازمان ملل، محرومیتهای زیر را دارند: ١- کارت هویت ندارند بالطبع نمیتوانند گذرنامه داشته باشند. ٢- امکان سفر در داخل کشور و منطقه آراگان هم به ساکنین داده نمیشود. اجازه سفر از روستایی به روستای دیگر با پرداخت پول و تحت شرایط خاص و ویژهای امکانپذیر است. ٣- ازدواج بدون اجازه دولت امکانپذیر نیست و اگر دولت اجازه ازدواج داد نمیتوانند بیش از دو فرزند داشته باشند.
٤- تحصیل در مقاطع دبستان و دبیرستان امکانپذیر نیست؛ بیشترین آمار بیسوادی در جهان متعلق به مردم مسلمان میانمار است؛ هیچ دانشگاهی در برمه پذیرای مسلمانان میانماری نیست. ٥- خدمات بهداشتی هم مانند خدمات آموزشی از مسلمانان دریغ میشود تا در فقر و بیسوادی و نبود امکانات بهداشتی با مرگ زودرس روبهرو شوند و از بین بروند. ٦- برگزاری مراسم مذهبی و داشتن مسجد و تعمیر مساجد موجود ممنوع است.
٧- حق مالکیت بر زمین و نیز دایرکردن فروشگاه و کارگاههای تولیدی به وسیله مسلمانان ممنوع است و در مناطقی که جواز کار برای مسلمانان صادر میشود باید شریک برمهای داشته باشد که بدون سرمایهگذاری، بیشترین سود را ببرد. دولت برمه ابایی ندارد اعلام کند مردمی که کارت هویت ندارند و تبعه میانمار شناخته نمیشوند نباید در این کشور زندگی کنند. رئیسجمهور سابق برمه بهصراحت از اخراج ٨٠٠ هزار نفر مسلمانان از منطقهای در ایالت آراگان یاد کرد به این بهانه که این افراد برمهای نیستند و باید به دیگر کشورها یا در اردوگاههای آوارگان ساکن شوند. دولت بنگلادش متهم است در سالیان گذشته باعث مهاجرت مسلمانان به برمه شده است و این افراد تبعه بنگلادش هستند. دولت برمه به هر بهانهای درصدد کشتار مسلمانان است.
وقتی طالبان در افغانستان مجسمههای بودا را منفجر کرد جواز حمله به مسلمانان برمهای شد! وقایع داخلی هم همیشه بهانهای برای حمله به مردم مسلمان بوده است. کشتهشدن زنی بودائی بهدست سه مرد مسلمان آتش حملات جدید را شعلهور کرد. هرچند یک نفر از این سه مرد تبرئه شدند و دو نفر دیگر به اعدام محکوم و حکم هم اجرا شد.
مسلمانان برمهای اجازه مالکیت ندارند، کلبههایی که در منطقه آراگان در آبوهوای استوایی با میانگین باران پنج هزار میلیمتر در سال احداث میشود، به وسیله افراطیون بودایی که از حمایت دولت برخوردارند، به آتش کشیده میشود. سکوت جامعه جهانی نمیتواند دلیل سکوت مسلمانان جهان باشد. میانمار همان سیاستی را در پیش گرفته که رژیم غاصب اسرائیل در سرزمینهای اشغالی دنبال آن است؛ بیهویتکردن مسلمانان.
خانم «آن سانگ سوچی»، برنده جایزه نوبل؛ کسی که خود ٢١ سال طعم حصر غیرقانونی را چشید و بعد از رفع حصر با توجه به سابقه فعالیت سیاسی خود و نیز اقدامات پدرش در استقلال برمه هماکنون رهبر واقعی برمه است، به بهانه تشکیل گروههای مسلح در میان مسلمانان که به جهت حفاظت از خود در مقابل نسلکشی صورت گرفته، اقدامات ارتش میانمار را قانونی میداند. باید مسلمانان از شورای امنیت سازمان ملل متحد بخواهند با توجه به نسلکشی صورتگرفته در برمه دولت این کشور را محکوم و از دیوان بینالمللی لاهه محکومیت سران کشور برمه را درخواست کنند.
تکرار خطای برجامی
صبح نو در سرمقاله امروز خود نوشت:
بهانه جوییهای طرف آمریکایی در اجرای برجام در هفتههای اخیر فرصتی فراهم کرده تا کارشناسان داخلی به دور از هیاهوهای سیاسی، به نقد نقاط ضعف و خلأهای حقوقی و فنی توافقنامه برجام بپردازند. اشکالاتی که در زمان تصویب برجام از سوی صاحب نظران مورد تاکید بود اما عجله دولتمردان در تصویب این برنامه و رسیدن به توافق با غربیها از یک سو و محرمانه نگه داشتن محتوای توافقنامه از سوی دیگر، موجب شد تا منتقدان با انگ سیاسی و دلواپسی نتوانند کاری از پیش ببرند.
در چنان فضایی، روزنامههای اصلاح طلب و همسو با دولت هم برخلاف این روزها که در برابر اشکالات و بهانه جوییهای آمریکا سکوت و هر روز با تیترها و وعدههای فروپاشی تحریمها و آفتاب برجام و ... افکار عمومی را احاطه کرده بودند؛ حالا این روزها آن اشتباه را به گونهای دیگر و با سکوت در برابر عهد شکنی آمریکا، در حال تکرار است و مردم نسبت به بهانههای طرف مقابل نامحرم فرض میشوند؛ در حالی که این زمان بهترین فرصت است که میتوان بهدور از هیجانات، هم از اشکالات برجام گفت تا درس و تجربهای باشد برای خود و آیندگان و هم چنانچه ضرورت ایجاب کرد، در برابر نقض عهد آمریکا، از برجام خارج شویم، افکار عمومی دلایل و زمینه این خروج از توافق را بدانند و آمادگی پذیرش آن را در خود فراهم آورند.
ضمن اینکه این اقدام، این پیام غیر مستقیم را به طرف مقابل منعکس خواهد کرد که ما نیز در صورت نقض عهد آنها، در خروج از برجام مصمم هستیم و آمادگی لازم را ایجاد کردهایم.