سرویس سیاست مشرق- روز یکشنبه(۲۶ شهریور) روزنامه اصلاح طلب «آفتاب یزد»، در ادامه سیاست «ذوق زدگی» و «غرب شیفتگی»(به ویژه آمریکا-شیفتگی) تیتری با عنوان مثلا حماسی «دنیا چشم به راه دیدار احتمالی ظریف-تیلرسون»! تلاش کرد همان سناریویی را کلید بزند که در تابستان ۹۳، در خط مقدم مطبوعات زنجیره ای اصلاح طلب به اجرا گذاشت. سناریویی که همان تشویق و تشجیع هر چه بیشتر وزیر خارجه، دکتر ظریف، برای پیوند خوردن هر چه بیشتر با وزیر خارجه ایالات متحده و شکست قبح رابطه با آمریکا بود.
حال، در انتهای تابستان ۹۶، سه سال بعد از حماسه سرایی ها و لفاظی های آفتاب یزد و همراهانش و «مصدّق سازی» از وزیر خارجه کشورمان، در زمانه ای که بین کنگره و کاخ سفید برای تصویب تحریم های جدید علیه ایران نه تنها همکاری که رقابت شکل گرفته، در حالی که «نیکی هِیلی»(سفیر واشینگتن در سازمان ملل) هر روز یک لُغُز جدید برای ایران می خواند و یک گوشه برجام را زیر سوال می برد، در حالی که ترامپ و تیلرسون با وجود اذعان به پایبندی سفت و سخت ایران به برجام، ذره بین به دست به دنبال یک شکافی، سوراخی، تَرَکی، در روح برجام می گردند تا آن را به جمهوری اسلامی نسبت دهند و زیر میز بزنند، دوباره گردانندگان جریده مزبور به همان طناب پوسیده متوسل شده اند تا آتشی را که صدای خاموش شدن آن به گوش خود ظریف هم رسیده (که در برخی اظهارنظرهای اخیر خود به تلویح از «عبور از برجام» و استفاده از سایر گزینه ها سخن گفته)، دوباره بگیراند.
معلوم نیست که روزنامه نویسان آفتاب یزد چه متر و معیاری برای تحلیل سیاسی دارند که از آزمودن آزموده های شکست خورده کوچک ترین ابایی ندارند و برخلاف دعاوی گوش فلک پرکن اصلاح طلبی مبنی بر این که برای آن ها «منافع ملی» در اولویت است، هیچ برآورد و بازنگری در هزینه های تحمیل شده بر گرده ملت از بابت دادن آدرس های عوضی در روزنامه خود انجام نمی دهند. حتی علی الظاهر، منطق ساده و سرراست «دو دو تا می شود چهارتا» هم در دکان ایشان پیدا نمی شود که دریابند وقتی رییس جمهور و وزیر خارجه آمریکا علی رغم تاکید چندباره بر پایبندی ایران به تعهدات هسته ای، باز از «احتمال» نقض چیزی به نام «روح» برجام توسط تهران حرف می زنند و «مادر» تحریمها را برای ملت ایران رونمایی میکنند، حتما یک جای کار میلنگد و درد آنها مساله هستهای نیست.
اما وقتی «آمریکا-شیفتگی» چنان گریبان برخی رسانه های ما را گرفته که اصل و اولویت برایشان، «باز شدن راه واشینگتن» به هر قیمتی است، آن گاه هر اندازه تخاصم جویی و دشمنی که از جانب دولتمردان و دولتزنان آمریکایی، ایران را هدف بگیرد، در اراده استوار ایشان در اسطوره سازی از مذاکره «فلان-فلان»(اسامی مهم نیست، فقط باید یک طرف کار امریکایی باشد!) خللی ایجاد نمی کند.
آش آن قدر شور است که در همین گزارش، وقتی از «علی خرّم»(کارشناس سوگلی مسایل بین الملل در مطبوعات اصلاح طلب که به عنوان مشاور ظریف هم از او نام برده می شود) درباره دیدار احتمالی ظریف-تیلرسون سوال می کنند، زیر بار جوّی که اهالی «آفتاب یزد» قصد دارند ایجاد کند، نمی رود و می گوید که " احتمال دیدار وزرای امور خارجه دو کشور در شرایط فعلی و با توجه به فضای تبلیغاتی سیاسی امریکا علیه ایران بعید به نظر می رسد."
اما نویسندگان گزارش پیگیرتر از این حرف ها هستند و بلاخره «کارشناسی» را می یابند که حرف های مطلوب آن ها را بزند. «علی بیگدلی»، کارشناس روابط بین الملل، دم به دم آفتاب یزد می دهد و دیدار موهوم «ظریف-تیلرسون» را برای «کاهش حرارت» طرف آمریکایی، مفید ارزیابی می کند:
" این دیدار وقتی در سطح وزیر امور خارجه صورت گیرد تبعاتی ندارد و اتفاقا بد هم نیست اگر در این شرایط صورت گیرد تا شاید مقداری از حرارتهای طرف آمریکایی کاهش پیدا کند."
و بعد برای آن احتمال عددی هم تعیین می کند:
" احتمال روی دادن این دیدار بیش از ۵۰ درصد است....این ملاقات از دیدار با عادل الجبیر بدتر نیست و تیلرسون هم شخصیت خاص محسوب میشود."
حال این که چگونه این کارشناس آفتاب یزد به این عدد رسیده و تیلرسون یک «شخصیت خاص» است(مثلا شخصیت «عام» نیست!) امری است که نباید چندان جدی گرفت، چون جنس تحلیل «سفارشی» از همین سنخ است:
فکر میکنم این ملاقات صورت گیرد و روی دادنش نه تنها دور از ذهن نیست بلکه «خوب و جالب» است اگر اتفاق بیفتد.
در ادامه با وجود این که خود گزارش به موضع رسمی وزارت خارجه (از زبان بهرام قاسمی) اشاره می کند که گفته هیچ برنامه ای برای دیدار ظریف با تیلرسون وجود ندارد، باز نویسندگان گزارش «دریچه امید» را به روی خود نمی بندند و می نویسند:
" برخی خبرگزاریهای غیرایرانی از آماده بودن مقدمات چنین ملاقاتی سخن به میان آوردند.... از سوی دیگر ملاقاتهای احتمالی و مثمر ثمر میان مقامات ارشد جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده امریکا بدون شک تاثیرات مطلوبی بر شرایط خاورمیانه و اتحادیه اروپا نیز خواهد داشت که به همین خاطر به نظر میرسد منتظران روی دادن چنین دیدارهایی صرفا ایرانی یا امریکایی نیستند."
اما حقیقت ماجرا این است که علی رغم میل این جریان، مشکل اصلی دولت ترامپ به طور خاص، و حاکمیت ایالات متحده به طور عام، با جمهوری اسلامی ایران، در حال حاضر بحث هسته ای و برجام نیست. آن چه که در حال حاضر آمریکاییها را «میسوزاند»، این است که زمانی که فکر می کردند با برجام و تبصره و ماده های تاویل پذیر و قابل تفسیری که به طرف ایرانی قبولانده اند، جمهوری اسلامی را آچمز کرده اند، چشم باز کرده و دیده اند که علی رغم سرمایه گذاری های وحشتناک مالی، نظامی، انسانی و تسلیحاتی که برای شکست محور مقاومت انجام داده اند، آن چه که همیشه از آن می ترسیدند، اتفاق افتاده و آن چیزی نیست جز: اتصال خط ارتباطی تهران-بغداد-دمشق-بیروت برای محور مقاومت (با محوریت تهران).
از سوی دیگر، واشینگتن می بیند که نیروی قدس سپاه پاسداران به عنوان کابوس اسراییل، بعد از خود آمریکا و روسیه، سومین نیرویی است که قدرت موشکی خود را در شرایط واقعی به نمایش می گذارد.
این دو مورد به طور ویژه، در کنار موارد دیگر، ترامپ و تیلرسون و هیلی و اعوان و انصار ایشان را به شدت دچار احساس «غبن» کرده، و حسرت واقعی ایشان آن است که چرا به سان مساله هسته ای، در همان برجام، دندان موشکی و نفوذ منطقه ای ایران را هم نکشیده اند.
به واقع آن چه به عنوان برگ برنده در دست جمهوری اسلامی در تقابل با آمریکا باقی مانده، حاصل پایمردی حاج قاسم سلیمانی و بسیجی های بیست و دو سه ساله او(فرقی نمی کند ایرانی، افغان، لبنانی، پاکستانی....) است، و خشم و کینه کاخ سفید از این است که همان زمانی که «وندی شرمن» در حال خاطره گویی همراه با نیشخند درباره روند مذاکرات و مبهم بودن تفاوت «lift» و «end» برای تیم مذاکره کننده هسته ای ایران(و تبعات حقوقی جدی آن در روند اجرای برجام) بود، محسن حججی با یک قبضه کالاشنیکوف با همراهانش در حال رقم زدن تاریخ این منطقه در گذرگاه مرزی عراق و سوریه بودند.
آمریکایی ها تا زمانی که یک شیوه مشخص مذاکره «جواب» بدهد و نتیجه بگیردد (کما این که در موضوع برجام خود آن ها معتقدند چنین بوده و حتی اخیرا محافلی در آمریکا آن را برای مورد کره شمالی هم تجویز کرده اند)، شیوه دیگری را وارد کار نمی کنند و با همان دست فرمان جلو می روند. به بیان دیگر، اگر به فرض محال، بنا بر این باشد که دوباره روند مذاکرات بین واشینگتن و تهران بر سر مسایل جدید آغاز شود، آن ها همان شیوه های برجامی امتحان پس داده را به کار خواهند گرفت. لیکن این بار این شیوه قرار است برای چه هدفی به کار گرفته شود؟
این بار آمریکایی ها می خواهند که دیگر «محسن حججی» در گذرگاه مرزی عراق و سوریه حاضر نباشد تا به تبع آن، کریدور تهران-بغداد-دمشق-بیروتی در کار نباشد. این بار آمریکاییها میخواهند که در زرادخانه سپاه و نیروهای مسلح ایران، موشک های میان برد و دوربردی نباشد که وقتی خدای ناکرده پایتخت ایران مورد حمله تروریستی (از سنخ حمله بهارستان) قرار گرفت، مراکز تجمع تکفیری های مورد پشتیبانی محور غربی-عبری-عربی در دیرالزور و امثالهم در امان بماند و ایران قابلیت تقاصکشی از دشمنانش را نداشته باشد.
گرچه ممکن است دلبستگان به «آفتاب تابان برجام»، دلشان برای مذاکره از این سنخ و قدم زدن لب دریاچه ژنو و دست تکان دادن های فلان-فلان از تراس هتل کوبورگ و تیترهای «سلام ایران بدون تحریم: خلاص شدیم»، «دست های بن بست شکن ظریف و کری»، «روز شکست حصر اقتصادی»، «توافق قرن: دنیا به احترام ایران ایستاد» و انشاهای کلاس هشتی از این دست، تنگ شده باشد، اما دنیای سیاست، دنیای خشن و سردی است که با «دلتنگی» آدم ها کاری ندارد.