برای عملیات «کربلای 2» تعدادی از تخریب چیان لشکر10 سیدالشهدا در به گردان‌های دیگر برای معبر گشایی در میدان مین مأمور بودند که در جریان این مأموریت چند تن از آنها شهید و جانباز شدند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - تصاویر بسیاری از دوران هشت سال دفاع مقدس توسط عکاسان حرفه‌ای و آماتور به ثبت رسیده است.برخی از این تصاویر حاوی صحنه‌هایی‌اند که یک ملت می‌تواند به آن ببالد. چرا که سوژه‌ آنها رزمندگانی هستند که تن‌های‌شان سراسر زخمی و تیغ خورده‌ است اما با این وجود همچون سَرو ایستاده اند و داغی گلوله دشمن آنها را زرد و پژمرده نکرده است.

از جمله این تصاویر می‌توان به قطعه عکسی که سال ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی حاج عمران به ثبت رسیده است اشاره کرد. در این تصویر چند رزمنده حضوردارند که هر یک سر و وضعشان به شدت مجروح و خونی است. یکی از این رزمندگانِ مجروح «علیرضا کریمی» نام دارد که پس از گذشت ۳۱ سال برای نخستین به مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس خاطرات خودش را از چگونگی مجروحیتش برای ما روایت کرده است.

منطقه عملیاتی کربلای 2

او می‌گوید: این عکس به منطقه عملیاتی حاج عمران و عملیات کربلای ۲ مربوط است و دهم شهریورماه ۱۳۶۵  به ثبت رسیده است. شب عملیات کربلای۲  دو تیم از بچه‌های تخریب  در گردان حضرت علی‌اصغر (ع) مأمور شدند تا در این عملیات معبر مین را باز کنند . آن زمان، من، کاوه ذاکری و هادی پارسافر در یک تیم بودیم.

گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهداء(ع) هم غروب روز جمعه هفتم شهریور ۶۵ از «قَلاجِه» با سه دستگاه اتوبوس راه افتاد و روز شنبه بعد از ناهار، بچه‌ها از بوکان به سمت نقده در حرکت بودند که با برخورد دو اتوبوس حامل بچه‌های تخریب با هم و با وجود چپ شدن یکی از آنها  بر روی پل جاده، اتفاقی نیفتاد و بچه‌ها با کامیون به شهرستان نقده منتقل شدند.

علیرضا کریمی

پس از آن شبانه توسط یک کامیون به منطقه اعزام شدیم و شب ساعت ۱۲:۱۰ به منطقه رسیدیم. عراقی‌ها در ارتفاعات و تپه‌های مشرف به منطقه حاج عمران سنگرهای کمینی را ایجاد کرده بودند. قرار بود عملیات از چند محور انجام شود اما یکی از محورها زودتر با عراقی‌ها درگیر و دشمن متوجه حضور ما در منطقه شد. ما هم در حال معبرگشایی در میدان مین بودیم. عراقی‌ها در تپه‌ای که ما در آن‌جا کار انجام می‌دادیم میدان‌های مین ایذایی را ایجاد کرده بودند تا به این واسطه با فریب دادن ما تأخیر در حرکت‌مان ایجاد کنند. دشمن به شدت آن‌جا را زیر آتش قرار داده بود به گونه‌ای که خار و خاشاکی که روی تپه روییده بود بیشترش سوخته بود.

با وجود اینکه دشمن متوجه حضور ما شده بودند اما کارمان را انجام می‌دادیم. در حین معبرگشایی بودیم که عراقی‌ها به سمت ما شلیک می‌کردند. یکی از مسئولین گروهان در آن شرایط از جایش بلند شد تا به پایین ستون برود اما پایش به یک مین منوری خورد و منطقه روشن شد. این مین منوری پشت سر ما نورافشانی می‌کرد و دشمن سایه ما را می‌دید و برای همین به سمت‌مان تیراندازی کرد اما با این وجود، مجدد پیشروی کردیم و توانستیم ستون را تا جایی که ما به آن تک درخت می‌گفتیم بیاوریم. در مقابل‌مان سه ردیف سیم‌خاردار توپی قرار داشت. من در حال باز کردن یک سمت سیم‌خاردار بودم و آقای پارسافر  باز کردن سمت دیگر این سیم‌های خاردار را آغاز کرده بود.

در حال باز کردن سیم‌های خاردار بودم که دشمن سه نارنجک به سمت من پرتاب کرد. ترکش‌های نارنجک صورت، دست و کمر  من را مجروح کرد و از طرفی دچار موج انفجار شدم. امدادگران در آن شرایط حساس من را به عقب آوردند و درون یک گودال که مقابل‌اش سنگ بزرگی بود در کنار مجروحان قرار دادند. پس از آن دست و صورت من را پانسمان کردند. متأسفانه آن امدادگری که در آن شرایط خطرناک برای نجات جان رزمندگان می‌کوشید بر اثر اصابت تیر مستقیم دوشکا (نوعی تیربار) به شهادت رسید.

هادی پارسا فر نخستین رزمنده در تصویر بالا منطقه عملیاتی کربلای2

دوشکاچی عراقی آن سنگ بزرگ را که ما و مجروحان پشت‌اش بودیم با شلیک بی‌امان گلوله‌هایش خراش می‌داد و همین موجب شد که حدودا پنج نفر دیگر به شهادت برسند. در سمت دیگر ما آقای کاوه ذاکری نیز مجروح شده بود اما اطلاعی ندارم که چگونه توانسته بود به عقب بیاید. شنیدم که یک روز بی‌هوش مانده بود.

نفر اول عکس آقای هادی پارسافر است و پس از آن سه رزمنده از گردانی که ما به آنجا مأمور بودیم دیده می‌شوند. آخرین نفر من هستم. تاکنون این خاطره را برای هیچ کسی تعریف نکرده بودم. شاید دو بار خانمم آن را شنیده بود اما این گونه مفصل آن را برایش نگفته بودم.

منبع: ایسنا