گروه جهاد و مقاومت مشرق - اتفاق غریبی است که چند سال در جبهههای دفاع مقدس به دنبال شهادت باشی و عاقبت آن را در شارجه امارت به دست بیاوری! این اتفاق عجیب برای شهید حمید باصری افتاده است. یکی از رزمندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که از نوجوانی در جبهههای جنگ حضور یافت و بارها تا مرز شهادت پیش رفت، اما قسمت بود بماند و در کسوت یک نیروی امنیت پرواز در حادثه سقوط یک فروند هواپیمای ایرانی در روز 21 بهمن سال 82 در شارجه امارات به شهادت برسد. برای دانستن بیشتر از زندگی و منش شهید حمید باصری گفتوگوی مختصری با خانواده شهید انجام دادیم که ماحصلش را پیش رو دارید.
خانهای که حسینیه شد
خانه پدری شهید باصری در منطقه 17 قرار دارد. خانهای که اکنون پارکینگ آن تبدیل به حسینیه حضرت زهرا(س) شده است. در آنجا ساعتی میهمان عباس باصری برادر و فرخنده باصری مادر شهید میشویم. مادر بیمار است و نمیتواند زیاد حرف بزند. با این وجود در خصوص شهیدش میگوید: پسرم تا پنج سالگی نمیتوانست راه برود. خیلی دکتر بردم و خیلی نذر و نیاز کردم تا اینکه خوب شد. نمیدانم چه حکمتی در زندگی او بود که در مقاطع مختلف گره در کارش میافتاد. بعدها که ازدواج کرد، تا مدتی نمیتوانست بچهدار شود. باز هم نذر و نیاز کردیم تا خدا دو پسر به او و همسرش داد. یکی از نوههایم 70 به دنیا آمد و دیگری متولد سال 73 است.
ورودی سال 59
عباس باصری برادر شهید در ادامه از زندگی جهادی برادرش اینطور تعریف میکند: حمید متولد سال 44 بود. موقع انقلاب 13 سال داشت. اما به قدر خودش فعالیت میکرد. سال 59 ارتباطش را با سپاه آغاز کرد و از سال 61- 60 هم به جبهه رفت. میتوانم بگویم از وقتی که پایش به جبهه باز شد، تا زمانی که جنگ ادامه داشت، حمید به جبهه میرفت. چند بار هم مجروح شد. یکبار پرده گوشش پاره شد. بار دیگر روی مین رفت و پایش مجروح شد. اما جبهه و جنگ را رها نکرد. برادر شهید خاطراتی را از دوران فعالیتهای انقلابی حمید به خاطر میآورد؛ زمانی که هر دو با هم در یک کتابخانه مشغول بودند و در سنین نوجوانی فعالیت میکردند. عباس باصری میگوید: کوچک بودیم، اما با حرارت در تظاهرات ضد طاغوت شرکت میکردیم. برادرم دوستانی داشت به نامهای اکبر قاصد، ابوالفضل احمدی و. . . که هم سن و سال بودند و دوران انقلاب و جنگ را با هم فعالیت میکردند. برخی از همین دوستان برادرم در دفاع مقدس به شهادت رسیدند.
گارد امنیت پرواز
بعد از پایان دفاع مقدس، شهید حمید باصری عضو گارد امنیت پرواز میشود و خدمت را در قالب دیگری پی میگیرد. مادر شهید میگوید: من شش پسر و سه دختر دارم، در زمان جنگ غیر از حمید پسران دیگرم هم به جبهه رفتند و حمید و یکی دیگر از برادرانش مجروح جنگ بودند. اما قسمت بود حمیدم بماند و بعد از جنگ به شهادت برسد. مادر ادامه میدهد: حمید جوان شوخطبعی بود. هنوز بچههای دیگر تکهکلامهای او را تکرار میکنند. ارادت خاصی هم به ائمه اطهار و خصوصاً امام سجاد(ع) داشت و وقتی در مأموریتها نگرانش میشدم، میگفت مادر هیچ اتفاقی برایم نمیافتد. اگر هم افتاد قسمت بوده و باید راضی به رضای خدا باشیم. فقط دو سال مانده بود حمیدم بازنشسته شود که شهید شد. میگفت اگر بازنشسته شدم، بچهها را برمیدارم و به کربلا میرویم. برادر هم میگوید: شوخطبعی حمید زبانزد بود. هر وقت میخواهیم از او یاد کنیم یا خاطرهای از حمید به یادآوریم، ناخودآگاه به یاد صفا و شوخطبعیاش میافتیم. برادرم به پدر و مادرمان خیلی احترام میگذاشت و سعی میکرد همیشه دل آنها را به دست بیاورد.
شهادت در شارجه
شهید حمید باصری 21 بهمن ماه 1382 در سانحهای که برای یک فروند هواپیمای ایرانی در فرودگاه شارجه اتفاق افتاد به شهادت رسید. رزمندهای که چند سال از عمرش را برای پاسداشت ایران اسلامی در جبهههای دفاع مقدس گذرانده بود، عاقبت شهادت را جایی در آغوش کشید که هیچ کسی تصورش را نمیکرد. برادر شهید میگوید: حمید همیشه میگفت در جنگ ویرانگری است. اما اگر در طرف حق باشی میتوانی با جنگیدن حق را به دست بیاوری. حق دادنی نیست، گرفتنی است. برادرم با چنین دیدگاهی ماهها در جبهههای جنگ حضور یافت. عمر و جوانیاش را در مسیر سخت جهاد سپری کرد و به نظر من شهادتش در شارجه امارات، مزدی بود که خدا به خاطر جهاد خالصانهاش به او عطا کرد.
منبع: روزنامه جوان