بعد از قرنها ستیز فمنیست ها با مردان، اکنون این سؤال مطرح است: آیا امروز با همه به اصطلاح آزادی هایی که زنان به آن دست یافته اند، احساس رضایت و خوشبختی می کنند؟

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - در این پرسش ها اندکی تأمل کنید:

جایگاه انسانی زن در گذشته برتر بود یا امروز؟

تفکر یک زن سنتی با زن امروزی چه تفاوتی داشت؟

زن سنتی از رضامندی بیشتری در زندگی برخوردار بود یا زن امروز؟

چه ظلمی به زنان سنتی می شد و از طرف چه کسانی؟

آیا امروز زنان خود را کاملا آزاد و رها احساس می کنند؟

آیا در گذشته هم زنان خواهان حقوق مساوی با مردان بودند؟

نهضت فمنیسم چیست و از کجا اغاز شد؟

آیا این نهضت که به دنبال برابری زنان با مردان بود به اهداف خود رسید؟

ما در کجای این نهضت قرار داریم؟

این پرسش ها و دهها مورد دیگر در موضوع زنان، سئوالاتی است که مدتهاست ذهن مرا درگیر خود کرده است. بر آن شدم با تورق در منابعی که در دسترس دارم پاسخ آنها را پیدا کنم. به نظر من بهترین پاسخ ها را باید از کسانی شنید که مستقیما درگیر این مباحث بوده اند و عالمانه و نقادانه در این موضوع مطالعه کرده اند.

سلسله کتابهایی با موضوع فمنیسم در ترازوی نقد توسط نشر معارف منتشر شده که انصافا از معدود کارهای مفید و قابل استفاده نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها است که به همت عده ای از بانوان خوش ذوق انتخاب و ترجمه شده است. این کتابها منبع خوبی برای رسیدن به پرسشهایی در باره زنان، تمایلاتشان، تلاششان، و پیروزیها و شکستهایشان در حوزه خانواده و اجتماع است.

از این رو که جوامعی مثل ما مورد هجوم بی وقفه فرهنگ غرب است بهتر است تجربیات آنان را مرور کنیم و راهی را که در طول سالیان طولانی پیموده اند بشناسیم و به زنان سرزمینمان بشناسانیم.

به ابتدای خلقت انسان برمی گردیم. از همان شروع خلقت، پس از خلق آدم، خداوند نیاز به وجودی مکمل او را احساس کرد. پس از زیادی گل آدم حوا را خلق کرد و در وجود این دو میل و گرایش و عشق به دیگری را قرار داد. پس قرار شد این دو در کنار هم به آرامش برسند و وظیفه گسترش نوع بشر را در زمین به عهده آن دو گذاشت.

آن روز آدم به حوا نگفت: خدا اول مرا خلق کرد و سپس تو را، پس من برترم. حوا هم نگفت تو ناقص بودی و خدا مرا آفرید تا کامل شوی. هر دو در کنار هم و با هم بودند تا آنجا که هر دو وسوسه شدند و هر دو فریب شیطان را خوردند و هر دو از بهشت رانده شدند و به زمین هبوط کردند.

پس از آن هر دو به اولین وظیفه خود که انتشار نسل خود در زمین بود همت گماشتند. سالیان درازی گذشت و زنان و مردان زیادی از آن دو به وجود آمدند. انبیاء و شرایعی که خداوند برای راهنمایی بشر می فرستاد فرزندان آدم و حوا را اعم از زن و مرد در چگونگی عمل به وظایفشان کمک می کرد. در این میان بودند کسانی که عصیان می کردند و خلاف، اما سیر عمومی زندگی بشر اینگونه پیش می رفت. به جز استثنای قوم لوط که با آموزش شیطان عده ای از مسیر طبیعی ترسیم شده توسط خداوند خارج شدند و به اشد مجازات رسیدند، بقیه انسانها با تفاوتهایی اندک، در همان مسیری که خداوند برای آدم  و حوا ترسیم کرده بود پیش می رفتند.

در تمام طول تاریخ، مردان سخت تلاش می کردند و نان خانواده کوچک یا بزرگ خود را درمی آوردند و زنان هم در کنار آنان با پرورش فرزندان و کمک به مرد خود در ساختن کانون خانواده سهیم بودند.

نمی دانیم آیا برای زنان آن روزگار نیز سؤالاتی مثل سؤالات ما در این روزگار مطرح بود یا نه و چه تعداد از زنان آن دوره آرزو داشتند جای مردان باشند و در بیرون از خانه کار کنند یا احساس می کردند که به آنان ظلم می شود؟

شاید بگویید در جامعه بدوی و ساده آن روز اصلا نیازی به فکر کردن نبود. همه زندگی کار بود و خوردن و خوابیدن و تولید مثل! در این جامعه همه برای بقا سخت کار می کردند و تفاوتی بین زن و مرد نبود تا کسی آرزوی جایگاه دیگری را داشته باشد.

اما این بی انصافی است که گذشتگانمان را نسلی بدون فکر و اندیشه و فقط به دنبال سیر کردن شکم خود و خانواده خود بدانیم و لاغیر. نگاهی به میراث عظیمی که گذشتگان از خود باقی گذاشته اند نشان می دهد که آنان اگر بیشتر اهل فکر و اندیشه نبودند، کمتر از ما هم نبوده اند. مسئله اینجاست که تفاوت آنان با ما در این بوده است که در جوامع سنتی تعادل برقرار بوده است. تعادل بین همه عناصر زندگی از زن و مرد گرفته تا فرزندان و ابزار و وسایل و ...

در زندگی سنتی انسانها عموما به جایگاه خود راضی بودند. مرد هر چند خود را قدرتمندتر از زن می دانست اما برای خود وظیفه حفاظت و حمایت از او و فرزندانش را نیز می شناخت. زن نیز گرچه شاید خود را ضعیف تر از مرد می دید اما تکیه گاهی استوار را پشت سر داشت که به او در انجام وظایفش کمک می کرد.

زن خود را در جایگاه مادر فرزندان یک مرد و مربی اصلی آنان می دانست و این قدرتمندترین جایگاه بود: پرورش نسل بعدی. بنابراین نیازی نداشت تا با مرد خود بر سر تصاحب جایگاهش درگیر شود. اصلا وظایف خشک و سخت مرد قابل تمنا نبود. البته استثنائاتی در این میان وجود داشته است و بوده اند زنانی که در آرزوی نقش و جایگاه مردانه باشند اما هیچ گاه قوانین و اصول مطابق استثنائات وضع نمی شوند.

البته نباید فراموش کرد که در طول تاریخ همیشه زنان و کودکان به خاطر ضعف جسمانی آسیب پذیر بوده و در حوادث و جنگها در معرض تلفات بوده اند. اما اگر وظیفه جنگاوری مردان و دفاع آنان را از خانواده و تلفاتشان را نسبت به زنان و کودکان به حساب بیاوریم باز هم تلفات آنان بیشتر بوده است. اگر زنان به اسیری می رفتند مردان نیز در میدان جنگ کشته می شدند.

در طول تاریخ همیشه قدرت در دست مردان بوده است و همیشه هم عده ای از این مردان از قدرت خود سوء استفاده کرده اند. چه در رابطه با زنان و چه با مردانی که تحت سلطه آنان بودند. این روند ادامه داشت و در این مسیر زنان قدرتمندی هم آمدند و همچون یک مرد قدرت نمایی کردند اما روحیه غالب زنان صلح و سازش و آرامش بخشی به کانون خانواده و جامعه بود. همان وظیفه ای که خداوند او را برای آن خلق کرده بود: تعدیل قدرت مردان و تکمیل وظیفه آنان در اداره جامعه و وظیفه اختصاصی پرورش نسل آینده.

تا زمانی که این جایگاه ـ جایگاه مادری و همسری ـ نزد همگان حتی زورگوترین انسانها با ارزش شناخته می شد، جوامع طبق برنامه ریزی شریعت و فطرت و  طبیعت پیش می رفتند و با اندکی فراز و فرود این سیر ادامه داشت.  اما پس از عصر رنسانس بود که نگاه انسان به عالم و آدم دگرگون شد. دیگر نوع انسان نه مخلوق خداوندی که قادر و حکیم است و بهترین تقدیر را برای مخلوق خود رقم زده و این مخلوق با پیروی از دستورات خداوند طی طریق می کند و این دنیا را معبری برای ورود به حیاتی ابدی می داند و در این معبر حتی مراقب زیر پای خود است تا گیاهی را لگد نکند و مورچه ای را آزار ندهد بلکه به موجودی تبدیل شد که قدرت دارد و می تواند همه چیز را با میل و قدرت خود تغییر دهد.

در نگاه جدید، جایگاه زن و مرد نیز دچار دگرگونی شد. از آن پس قدرت، تنها ملاک برای سنجش یک انسان نیرومند شد. قدرتی که با آن می تواند بر همه کاستی ها و ناملایمات غلبه کند و طبیعت را در تسخیر کامل خود درآورد و حتی زنان را.

به دنبال رنسانس، زنان از زیر چتر حفاظتی مردان خارج شدند و خود به دنبال استقلال و کسب قدرت برآمدند. قدرتی که بتوانند با مردان مصاف کنند و از همینجا بود که نهضت فمنیسم آغاز شد.

«نقطه آغازین جنبش [فمنیسم] در فرانسه از قرن 14 توسط کریستین دوپیزا و در انگلستان در قرن 17 توسط ماری استل بود. دیگر جنبشها نیز ادامه دهنده راه این افراد بود. در شروع، این جنبش ها خواهان حق رأی برای زنان و در ادامه طالب حق مشارکت زنان در مشاغل مختلف اجتماعی و توسعه کمّی زنان در مراکز مختلف اشتغال بود. از دیگر نظرات مطرح شده توسط تداوم بخشان این جنبش ها این بود که تفاوت های بین مردان و زنان را ناشی از طبیعت آنان ندانسته، بلکه نتیجه آموزش متفاوت دو جنس تلقی می کردند. در نظر اینان دسترسی دختران به آموزش باید به آنها این آمادگی را بدهد که بتوانند تمامی نقش هایی را که جامعه ویژه مردان می داند، به عهده گیرند. طرد اخلاق جنسی دوگانه و حق زن در استفاده از لذت مستقل از ازدواج، از جمله آرمانهای این جنبش ها بود» 

جنبش فمنیسم یا رهایی زنان در کشورهای دیگر نیز ادامه یافت. فمنیسم در امریکا از قرن 19 و قبل از  آن با شعار رهایی زنان از رنج خانه داری و بچه داری آغاز شد و در مراحل بعدی به آزادی جنسی خارج از چارچوب خانواده رسید و اکنون به رسمیت دادن به حقوق زنان همجنس باز و آزادی از هر گونه قید و بند اخلاقی و عرفی و اجتماعی رسیده است. فمنیسم افراطی امروز معتقد است اصلا وجود مردان غیر ضروری است و هیچ نیازی به آنان نداریم!

بعد از قرنها ستیز فمنیست ها با مردان، اکنون این سؤال مطرح است:  آیا امروز با همه به اصطلاح آزادی هایی که زنان به آن دست یافته اند، احساس رضایت و خوشبختی می کنند؟

«به گفته خانم سوزان فالودی در کتاب بک لش در پشت این شادی و سرور و بزرگداشت پیروزی زنان در امریکا و در ورای اخباری که همواره و بی وقفه تکرار می شود که مبارزه برای حقوق زن به ثمر نشست، پیام دیگری خودنمایی می کند. این پیام به زنان می گوید: اکنون شما آزاد و برابر هستید ولی هیچ وقت بدبخت تر از این نبوده اید. یا به قول خانم بتی فریدان: امروز تنهایی زنان مستقل، سلامت روانی آنها را تهدید می کند. او می افزاید: اکنون زنان به یک بحران جدید هویت مبتلا شده اند که اسم خاصی ندارد. چطور ممکن است زنانی که در چنین مشکلات بغرنج و خطرآفرینی به سر می برند، خوشبخت نامیده شوند. اگر زنان به آنچه می خواهند رسیده اند پس دیگر مشکل چیست؟ جواب این معما یک چیز بیشتر نیست و آن همان برابری و تساوی زن و مرد است که موجب همه این بلایا شده است. زنان افسرده و غمگین هستند چون ازادند. زنان اسیر و برده آزادی خود شده اند...»

به دلیل تبادلات فرهنگی زیادی که امروزه بین جوامع وجود دارد همه کم و بیش تحت تأثیر جنبش های فمنیستی بوده و در بعضی کشورها مثل کشور ما، فعالان فمنیستی از درون و بیرون در قالب سازمان های بین المللی سال هاست که در پی ترویج این گفتمان بوده و تا حدودی نیز موفق شده اند. شاید بتوان با ترسیم مسیری که کشورهای پیشروی این جنبش پیموده اند  برخی زنان و دخترانی را که هنوز در انتخاب این مسیر تردید دارند، در انتخابشان راهنمایی کرد.

مستندات ما نظرات نخبگان و دلسوزان جوامع غربی است که با تحقیق در تاثیر مخرب این جنبش در نابودی بنیان های خانوادگی و اجتماعی در غرب با استفاده از آمار، خواهان بازگشت زنان جامعه خویش به جایگاه اصلی خودشان هستند. ما در آینده با استفاده از همین نظرات به بررسی تاثیرات فمنیسم در خانواده، کودکان، اجتماع و ... خواهیم پرداخت. انشاءالله   

   

****

1. فمنیسم در امریکا، نویسندگان: وندی شیلت، پاسنو، کریستاهاف سومرز، سیلویا آن هیولت،  نشر معارف، ص 9

. همان ص 9 و 10

منبع: نشریه راه رشد شماره 186 وابسته به ستاد امر به معروف و نهی از منکر /فریده مهتدی